گفتوگو با کارگردان نمایشی که شغل اصلی بازیگرانش خیاطی است
کودکان کار از «چهار صندوق» بهرام بیضایی سربرآوردند
چهار رنگ، چهار ضلع، چهار قشر، چهار اعتقاد، «چهارصندوق»؛ نمایشی نوشته استاد بهرام بیضایی که به گفته خود او هربار از صحنه پایین کشیده شده است و حالا این روزها برای نخستین بار در ایران در حال اجراست، توسط گروهی که «کودکان کار» تشکیلاش دادهاند و شغل اصلی آنها خیاطی است.
نمایشنامه چهارصندوق چه ویژگیای داشت که آن را بهعنوان نخستین اجرای تئاتر کودکان کار انتخاب کردید؟
از کودکی و سالهای اولیه مدرسه به ما یاد میدهند که سعدی، حافظ و فردوسی بزرگان فرهنگ و ادب ما هستند و نگاهدارنده زبان فارسی بودهاند. من معتقدم بهرام بیضایی نگاهدارنده تئاتر و نمایش ایران است و در کشورهای بسیاری کار پژوهشی تئاتر انجام داده و همه آن کشورها به ایشان مدیون هستند.
به نظر من چهارصندوق آموزندهترین نمایشنامه استاد بهرام بیضایی است. چهارصندوق متعلق به اقشار مختلف جامعه است و این بچهها این اقشار را با جان و دل لمس کردهاند، حس کردهاند و آشنایی خاصی با طبقات مختلف جامعه دارند و مفهوم نمایشنامه برایشان بسیار قابل درک است.
واکنش بچهها وقتی بار اول این نمایشنامه را خواندند چه بود؟
واکنش خیلی عالی و خوبی داشتند. این نخستین کاری نبود که ما میخواندیم، از غلامحسین ساعدی، تنسی ویلیامز، چخوف و شکسپیر کارهای بسیاری خوانده بودیم، فیلم و تئاتر میدیدیم و با هم تحلیل میکردیم و تقریباً به مرحلهای رسیده بودیم که میشود گفت درک تئاتری داشتیم. درواقع وقتی سراغ چهارصندوق آمدیم از خامی به پختگی نسبی رسیده بودیم و میتوانستیم نمایشنامه را بفهمیم.
از خود بازیگران هم برای انتخاب نمایشنامه مشورت گرفتید؟
تقریباً بله، نه به این شفافیت که مستقیماً سؤال کنم، بلکه از میان کارهایی که تمرین کرده بودیم بچهها این کار را بیشتر از همه دوست داشتند و بیشتر با آن ارتباط برقرار میکردند. آن زمان که ما تمرین این کار را آغاز کردیم تنها بهعنوان یک درس به آن نگاه میکردم و قولی برای اجرا به آنها ندادم. به آنها گفتم باید با این کار اصول تئاتر را یاد بگیرند.
چند وقت این درس را به آنها دادید؟ درواقع آماده شدنشان چقدر طول کشید؟
حدوداً سه سال پیش بود که شروع کردیم، البته تمرینهای ما پیوسته نبود، گاهی به خاطر جنس کار بچهها دو، سهماه تمرینهای ما تعطیل میشد، مثلاً اسفندماه تا اوایل اردیبهشت یا اوایل شهریور تا اواسط مهر که اوج کاری بچههاست کلاسهای ما هم لغو میشود. در همین تمرینهای مقطع و ناپیوسته توانستیم خیلی نقشهای مختلف جامعه را تحلیل کنیم و به جمعبندی نسبی برسیم.
چینش مربع و مثلثگونه میزانسن در دو پرده نمایش و طراحی دکور چقدر برگرفته از متن و چقدر وابسته به شرایط بود؟
در پرده اول چیدمان مربع شکل است و حالت صندوق دارد، درواقع تماشاچیان نیز همگی در صحنه یا همان صندوق هستند. حتی کفپوشهایمان را هم بر همین اساس طراحی کردیم. در پرده دوم صحنه سه قسمت میشود، در سه گوشه سالن بازی میبینیم و با این میزانسن نماد و فلسفه مثلث را نشان دادیم. درواقع با چند بُعد این کار را کردیم. ما سرمایهگذار نداریم و همه هزینه را خودمان میدهیم. سعی کردیم از هیچ به همه چیز برسیم تا با حداقل امکانات، حداکثر اندیشهمان را روی صحنه پیاده کنیم.
فکر میکنید چقدر به این فلسفههای مد نظر آقای بیضایی نزدیک شدید؟
این جسارت را ندارم که بگویم حتی به نظر ایشان نزدیک شدهایم ولی تمام تلاشم این بوده که متن با چیدمان همخوانی داشته باشد. در جاهایی از نمایش که عبارات «اتحاد مثلث» و «اتفاق مربع» گفته میشود سعی کردهایم با وجود امکانات و مکان محدود، چیدمان بچهها بسرعت به همین اشکال نزدیک شود. تنها هدفم این بود که خود بچهها اصولی را در کار نمایش فرا بگیرند، شیوه تدریس من این نیست که فقط بازیگر تربیت کنم و هرچه من میگویم انجام دهد بلکه بچهها را در چرایی و علت و معلول تمامی حرکات و چینشها قرار میدهم چون هدف من این است که اگر زمانی زینیوند و شخص دیگری نبود این بچهها قوه تحلیل داشته باشند و بتوانند بعد از خواندن یک اثر، آن را به شکل مستقل اجرا کنند. درواقع ترجیح دادهام ماهیگیری را به آنها یاد بدهم تا اینکه ماهی را آماده در دستشان بگذارم.
چقدر به این هدف رسیدهاید؟
این تمرینها هنگام اجرا نیز ادامه دارد، ما هرشب اجرایمان با شب قبل متفاوت است، حتی موسیقی ما نیز تغییر میکند چراکه هنوز در حال جستوجو برای یافتن بهترینها هستیم، هرشب برداشتی از کارمان داریم و آن را تحلیل میکنیم و روی آن بحث و مذاکره میکنیم، نقاط قوت و ضعف را مییابیم. روی لحنها، حسها و تناژ صدای بازیگران حرف میزنیم. سعی میکنیم هرشب متفاوتتر و بهتر اجرا کنیم تا کارمان جای بحث داشته باشد و همچنان از اجراها درس میگیریم.
محل تمرینهایتان کجا بود؟
دورهای که در مکان جمعیت دفاع تمرین میکردیم، اما از یک زمانی من دیگر به آنجا نرفتم و چون جایی برای تمرین نداشتیم در خانه خود من کار میکردیم. اینقدر وسایل و مبلها را جابهجا میکردیم تا شاید خانه بزرگتر شود، همان فضا با انگیزهای که ما داشتیم کافی بود.
موسیقی بخش مهمی از کار شماست، با اعضای این گروه چگونه آشنا شدید؟
برای موسیقی بسیار اذیت شدم چون بازیگران من موسیقی، ریتم و سلفژ نمیدانستند، ما پول نداشتیم و کار زیادی هم داشتیم. پیشنهاد کار موسیقی ابتدا همه را هیجانزده میکرد اما تنها یک جلسه میآمدند و بعد از آن حتی جواب تلفن هم نمیدادند. عدهای هم در همان ابتدا بحث مالی را پیش میکشیدند و من هم میگفتم ما کودک کار هستیم و پولی نداریم.
سال 93 یکی از داوطلبان ما در بنیاد همدلان کودک و نوجوان گفت که احتمال همکاری گروههایی که کنسرت خیریه برگزار میکنند با کار شما زیاد است و گروهی را به من معرفی کرد. من با آقای سامان ویژه تماس گرفتم و ایشان هم سریع قبول کرد. ابتدا برای اینکه به شرایط عادت کند و ناگهان از همکاری پشیمان نشود به او گفتم ما در خانه تار داریم و لازم نیست خودت را برای حمل ساز اذیت کنی. اگر اشتباه نکنم نخستین شبی که به تمرینهای ما آمد گفت امشب مراسم عقد من است و تنها چون به شما قول داده بودم آمدم مبادا فکر کنید نمیخواهم به کودکان کار کمک کنم. آقای ویژه آمد، ماند و دوستانش مثل مهریار قنبری و مزدا دامادی را آورد تا با بچهها ریتم کار کنند. همه آنها بدون چشمداشت با ما هستند و با جان و دل ما را همراهی میکنند.
تا کنون این نمایشنامه در ایران اجرا نشده و تنها دو اجرا در خارج از کشور توسط دو گروه داشته، آیا از آن اجراها اطلاعاتی داشتید؟
در ایران نیز یک تئاتر با نام «مترسک» که درواقع اقتباسی از چهارصندوق است اجرا رفته، از طریق اینترنت هم اجرای کوالالامپور را دیده بودم و با دیدن آنها به قدرت کار خودمان، با توجه به امکانات محدودمان ایمان آوردم. در آن کارها چیدمانی مفهومی به شکل چیدمان خودمان ندیدهام. بیشتر گریمهای اغراقشده در آن کارها بود.
شیوه آشناییتان با این فضا چگونه بود؟ چطور به این نقطه رسیدید؟
در سال ۸۴ دنبال ساخت مستندی بودم و تصمیم گرفتم درباره کودکآزاری کاری بسازم، اما همکاری زیادی درباره این موضوع با من از طرف سازمانهای مربوطه رخ نداد، شاید به خاطر سن و سالم زیاد جدی گرفته نمیشدم. یک روز همسرم یکسری بروشور در رابطه با روز جهانی مبارزه با کار کودکان برای من آورد و من در آنها آدرس «جمعیت دفاع از کودکان کار پاسگاه نعمتآباد» را یافتم. انجمن تازهتأسیسی بود و از پیشنهاد من استقبال کردند تا با کار من نظرها و کمکها را جلب کنند. آنموقع نگاه کمکرسانی و همدلی با جمعیت را نداشتم و تنها به فکر شکار لحظه و طرح مستندم بودم.
جمعیت در آن زمان چه برنامههایی برای کودکان برگزار میکرد؟
هنوز کلاسهای سوادآموزی راهاندازی نشده بودند و آقای علی صداقتی خیاط، کلاسهای خلاقیت برگزار میکرد و من کنار ایشان درس آموختم و به بچهها ریاضی و غیره درس میدادم. آن مکان جایی شده بود که به من انرژی میداد و شاید آنها بودند که به من کمک میکردند نه من به آنها.
کلاسهای تئاتر از چه زمانی راه افتاد؟
سال 89 چندتا از بچهها با لباسهای خوشگل آمدند و به من گفتند: خاله! میخواهیم بازیگر سینما شویم. از من خواستند که یادشان دهم بازیگر شوند. احتمالاً جذب وسوسه شهرت شده بودند. مسعود حیدری (بازیگر نقش مترسک) نمایشنامه هملت را در دست داشت و خیال میکرد تا ته بازیگری و دانش بازی و نمایش پیش رفته. من هم آنها را به چالش کشاندم و بهعنوان نخستین نمایشنامه کتاب «چهره یک باکره مقدس» تنسی ویلیامز را به آنها دادم، که خواندن آن برایشان دشوار بود و خب از بعضی جاهای متن شرم میکردند. وقتی کتاب تمام شد تمرین بازیگری را با آنها شروع کردم.
چند شاگرد داشتید؟
تقریباً در ابتدای کار 40 شاگرد و رفتهرفته هرچقدر کار ما سختتر میشد این تعداد ریزش میکرد. خیلیها به من خرده میگرفتند که با این بچهها به شکل آکادمیک برخورد نکن، چون دریچه ذهن و زاویه دیدشان تنگ است و تنها با آنها نمایش خلاق کار کن. اما من میخواستم هم به خودم، هم به بچهها و هم دیگران ثابت کنم که این مثلث یا به اتحاد میرسد یا ویران خواهد شد. خیلیها در برابر من ایستادند اما کار و تلاش من و بچهها نتیجه داد.
چه چیزی را خواستید اثبات کنید؟
این را که کودک کار فرقی با کودک منِ نوعی، که قشر متوسطی از جامعه هستم ندارد، تنها چیزی که ندارد بستر فعالیت است، اگر بستر داشته باشد از کسانی که میلیونمیلیون هزینه کلاسهای کنکور و مدارس آنچنانی میدهند مستعدتر هستند. بچههای من روزی ۱۶ساعت برای خرج زندگیشان کار میکنند.
در این روزهای اجرا شرایط کار بچهها چگونه است؟
تا سه ساعت پیش از اجرا سر کار هستند و به هر بهانهای شده از صاحبکارشان مرخصی میگیرند و به سالن میآیند و بعد از اجرا آنها که شغلشان سِریدوزی است دوباره به محل کارشان برمیگردند و تا نیمهشب کار میکنند. این نمایش که استقبال خوبی از آن شده به سختی دارد اجرا میشود چون بازیگرانم باید کار کنند، باید...
ارسال نظر