وقتي ليلا حاتمی هم پدرش را نشناخت!
پخش «هزاردستان» از شبكه آيفيلم، اين روزها براي مخاطبان دهههاي قبل از ۶۰، خاطرات بسياري را زنده كرده است. زمان پخش اين سريال در سال ۶۸، علي حاتمي مصاحبه مفصلي با هفتهنامه سروش انجام داده بود بخشهايي از صحبتهاي زندهياد علي حاتمي را در زير ميخوانيد.
زمان پخش اين سريال در سال 68، علي حاتمي مصاحبه مفصلي با هفتهنامه سروش انجام داده بود كه در بخشهايي از آن توضيحات جالبي درباره اين مسائل به چشم ميخورد. بخشهايي از صحبتهاي زندهياد علي حاتمي را در زير ميخوانيد.
شكلگيري ايده هزاردستان
پس از تولید سریال «سلطان صاحبقران» در سال 54، قرار بود سریال دیگری برای تلویزیون بسازیم به اسم «انحصار تنباکو». حدود شش، هفت ماه كار تحقيق و پژوهش آن طول كشيد و نزدیک به یک سال هم روی متنش كار کردیم. بعد از اين همه زمان، طرحمان در تلويزيون پذيرفته نشد. دلم ميخواست بعد از «مثنوي معنوي» و «سلطان صاحبقران»، سومين سريالم را كاملتر و قويتر بسازم و كارهايم را به تدريج كامل كنم.
در فاصلهاي كه داشتم تحقيقاتم را براي فيلم «سوتهدلان» كامل ميكردم، فرصتي دست داد تا مقدمات سريال جديدي با نام «جاده ابريشم» (نام اوليه هزاردستان) را فراهم كنم. تجربه ساخت سريال طولاني نداشتم. «مثنوي معنوي» را در شش قسمت ساخته بودم و «سلطان صاحبقران» را در 13 قسمت اما براي «جاده ابريشم» تصميم داشتم قدمي بلندتر بردارم و سريالي 26 قسمتي بسازم. تجربه خوب «سلطان صاحبقران» باعث شد تا تصميم بگيرم در این کار از چند چهره تاریخی استفاده کنم و بقیه چهرهها را بسازم؛ كاري تلفیقی از قصه و واقعیت!
تبعيد به فرانسه و تراشيدن موي سر
براي «جاده ابريشم» بايد وقت زيادي صرف ميكردم. براي همين به فرصت کافی و جای مناسبی نیاز داشتم. اما آن آرامش مطلوب را در هیچ جا به دست نميآوردم. از سوی دیگر، به شهرهای اطراف تهران هم نميتوانستم سفر كنم چون مكانهايي تفريحي بودند و بهترين گزينه براي سفر دوستان و آشنايان! تصمیم گرفتم به کشوری دیگر بروم تا كلا از همه دور باشم.
بهترين جايي كه ميتوانستم بروم انگليس بود. در آنجا ميتوانستم چند كلمه صحبت كنم اما تصميمم را عوض كردم و به فرانسه رفتم. چون با زبان فرانسه هيچ آشنايي نداشتم و طبيعتا در اين كشور غريب، محبوس ميشدم. ماه ژوئیه را برای سفر انتخاب کردم که پاریس کاملا خلوت است. اولین کارم پس از ورود به فرانسه اين بود كه سرم را از ته بتراشم تا دیگر رویم نشود به خیابان بروم و از صبح تا شب بنشينم و سریالم را بنويسم.
سر و كله زدن با ۶۰، ۷۰ شخصيت
در این کار حدود شصت- هفتاد شخصیت داشتم که تنها انتخاب اسم هم برای آنها وقت گیر بود، چه رسد به شخصیتپردازیشان که دیگر جای خود داشت. در خصوص دیالوگها هم سعی میکردم ابتدا مفهوم حرفهایشان را بنویسم، یعنی آن چیزهایی را که ارزش کلامی داشتند وارد فیلمنامه کنم و بعد در فرصت دیگری روی آنها کار کنم.
ساخت دكور شهرك سينمايي در ايتاليا
بعد از آماده سازی متن، براساس تحقیقاتم به ایتالیا مسافرت كردم تا مقدمات طراحی شهرک سینمایی را فراهم کنم. در ایتالیا انواع دکور را از نظر زیربنایی بررسی کردم و با بهترین متخصصان اين حوزه تماس گرفتم. از آنجايي که انجام این کار بر عهده من بود به عنوان یک پروژه شخصی با متخصصان قرارداد بستم، زیرا اگر متوجه میشدند طرف قرارداد آنها تلویزیون دولتی است قيمت را بالا ميبردند.
نهايتا ماكت شهرك براساس عكسهاي جمعآوري شده در ایتالیا شكل گرفت. این عکسها از مناطق مختلف کشور تهیه شده بود. بخشی از دکور متعلق به شهر تبریز(یک تکه از خیابان شاهآباد) بود و بخشهاي ديگر از خیابان لالهزار و موتیفهایی که در داخل ساختمانهای قدیمی باقی مانده بود به دست آمده بود.
پيگيري روند هزاردستان بعد از انقلاب
۱۰-۱۵ روز پس از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ کل این اقدامات به اتمام رسید بود. در آن زمان برای ادامه تولید کار سه پیشنهاد به مسئولان تلویزیون دادم. آنها که از حسن نیت من مطلع بودند، گفتند تمایل دارند تا تولید این سریال ادامه پیدا کند اما در شرایط فعلی فرصت تصمیمگیری نیست. از من خواستند برنامه ديگري آماده کنم تا هر چه سریعتر امكان پخشش از تلويزيون وجود داشته باشد.
من هم شروع به كار كردم و از دل سریال «سلطان صاحبقران» دوفیلم سینمایی «ميرزا رضا» و «اميركبير» بيرون آوردم. بعد از مدتی مديران تلویزیون اعلام كردند كه تمایل بسیاری به ساخت مجموعه «جاده ابریشم» دارند اما شرط كردند كه قبل از توليد، متن را بخوانند. از آنجایی که به تصویب کار امیدوار بودم، شروع كردم به جمعآوري مايحتاج كار. وسایل صحنه را از کوچکترین تا بزرگترین قطعه با هزینه شخصی خودم خریدم. بعد هم ساختمان سه یا چهار طبقهای تهیه کردم و تمام آن را پر از اثاثیه کردم!
شهرك سينمايي از كجا پيدا شد؟
هنگام تولید هزاردستان فكر ميکردم آن آخرين سریال تلویزیونیام باشد براي همين تمام توان و نیرویم را برای تولید آن گذاشتم. پس از فراهم شدن لباس و وسایل صحنه نوبت به ماکت و اجراي دکور رسید. برای ساختن شهرک سینمایی تلاش کردم جایی را انتخاب کنم که بعدها بشود آن را گسترش داد. نباید درانتخاب خطر میکردم. اگر ما زمینی به وسعت 120 هزار متر داشتیم، میتوانستیم ایدهآلهایمان را در آن پیاده کنیم.
مدتی طولانی به دنبال چنین مکانی گشتم و نهايتا نزدیک اتوبان تهران-کرج، جاي مناسبي پيدا كردم. تصادفا بعد از تحقیق فهميدم این زمین در تملک تلویزیون است. دو سالي براي سر و سامان دادن آن زمان صرف كرديم تا نهايتا به شهرك سينمايي به شكل و شمايل امروزي رسيديم.
وقتي ليلا پدرش را نشناخت
همسر علي حاتمي، روايت جالبي از دوران توليد «هزار دستان» دارد؛ زماني كه همسرش او و ليلا را تنها گذاشته بود تا در فرانسه، به تنهايي روي فيلمنامه اين سريال وقت بگذارد
دوره توليد هزار دستان، براي زهرا حاتمي، همسر زنده ياد علي حاتمي هم پر از تلاش و خاطره بوده. از سفر علي حاتمي به فرانسه براي نوشتن سريال گرفته تا سكوت چند روزه زهرا و ليلا براي بههم نخوردن حواس او و ... همگي باعث شده تا هزار دستان، به يكي از بخشهاي مهم زندگي آنها تبديل شود. او هنوز هم بعد از تمام اين سالها معتقد است در حق سريال همسرش كم لطفي شده و سانسورهاي شديد، ساختار كار او را بههم زده است. زهرا حاتمي سال ۸۲ با روزنامه باني فيلم، مصاحبه مفصلي انجام داد و درباره حال و هواي آن دوران توضيحات جالبي داد. مشروح اين مصاحبه را بخوانيد.
سانسور، هزار دستان را ناقص كرد
روند ساخت سریال هزار دستان درست پس از پایان تولید و پخش سریال «سلطان صاحبقران» آغاز شد. البته قصه اولیه چیز دیگری بود ولی به دلایل شرایط موجود، داستان آن کلی تغییر کرد. تغییر اسم «جاده ابریشم» هم به دلیل شباهت اسمی آن با مجموعه مستند« جاده ابریشم» بود. علی معمولاً چند اسم برای کارهایش در نظر میگرفت و از بین آنها یکی را انتخاب ميكرد.
برای این کار هم چند اسم از جمله «طهران روزگار نو » و «هزار دستان» مدنظرش بود که در نهایت « هزار دستان» را انتخاب کرد. اما در کل، داستان این سریال به طور کامل در سانسور تغییر کرد. میتوان گفت آنچه پخش شد یک چیز ناقصی از «هزار دستان» علی بود. این سریال در پخش چنان دچار تغییر شد تا جايي که در بسیاری از جاها مفهوم قصه هم معلوم نبود. همین مسئله باعث شد مخاطب نتواند روابط بین آدمهاي قصه را درک کند.
غريبه بودن علي حاتمي براي ليلا
علی روزی که به فرانسه رفته بود سرش را تراشید و چهرهاش را کاملاً تغییر داد تا مجبور شود در خانه بماند. قیافه او در آن زمان آن قدر تغییر کرده بود که وقتی لیلا، علی را دید، او را نشناخت. همان زمان هوای فرانسه خیلی گرم شده بود. علی هر بار که به من زنگ میزد از گرمای هوا گلایه میکرد.
به هر حال همسر یک نویسنده بودن خیلی سخت است. من به خاطر عشقی که به این کار و همسرم داشتم و نبوغی که در او میدیدم تمام این سختیها را تحمل میکردم. گاهی اتفاق میافتاد ۲۴ ساعته و حتی یک هفته در خانه سکوت حکمفرما بود تا او بتواند کارش را انجام دهد.
علی گریم را وارد ایران کرد
علی از جمله کارگردانهایی بود که گریم را وارد سینمای ایران کرد. این نکتهای است که استادان گریم ایران از جمله جلال معیریان و عبدالله اسکندری هم به آن اذعان دارند. او اهمیت زیادی به گریم میداد و برای رسیدن به گریم بهتر، تلاش زیادی ميكرد. بنابراین حاضر نمیشد بازیگر با گریم ساده جلوی دوربین برود؛ روشی که در سینمای قبل از انقلاب مرسوم نبود.
قرار بود براي اين سریال از كمك گریمورهای خارجی استفاده شود اما چون آنها به دلیل جنگ به ایران نیامدند تمام کار به گریمورهای تازهکار ایرانی محول شد. در آن زمان هم کسی حاضر نمیشد چهار ساعت زیر گریم برود. به خصوص خانمها که مدت گریمشان طولانیتر بود. من هم چون میدانستم کسی حاضر به پذیرش این کار نیست آن را قبول کردم.
البته این گریمها راجع به شخصیتهای مجموعه نبود، بلکه بیشتر به صورت گریم مرد و زن جوان یا مرد و زن پیر و ریش و سيبیل روی چهرهها تست زده میشد و از 14 سالگی تا کهولت را در بر میگرفت، این کار نوعی آموزش گریم بود که روی صورت من و علی تست میخورد.
ساخت شهرک سینمایی با چهار میلیون تومان
علی هنگام ساخت «سوته دلان» با گروهی به نام «کورنتا» آشنا شد و چون میخواست تمام بخشهای «هزار دستان » کیفیت قابل قبولی داشته باشد، پیشنهاد آمادهسازی دکور این مجموعه را با آنها در میان گذاشت. علی دوست داشت در اینجا هم مانند آنچه در آمریکا، روسیه و ایتالیا دیده بود، شهرک سینمایی داشته باشیم. براي همين تصمیم گرفت این شهرک را بسازد.
مراحل ساخت اين شهرك از سال ۵۷ آغاز شد. علی شهرک سینمایی را با چهار میلیون ساخت. طی این چند سال این قیمت به چند برابر رسید. وقتی با مسئولین تلویزیون صحبت کردیم، متوجه شدیم زمین متعلق به تلویزیون بوده ولی مدیران خبری از وجود آن نداشتند و نمیدانستند که چنین زمینی هم در تملک تلویزیون است. متاسفانه بعد از فوت علي خيلي در حقش كملطفي شد. مثلا قرار بود اسم شهرک سینمایی به اسم « شهرک علی حاتمی » باشد اما هيچ وقت اتفاق نيفتاد.
تمام نقشم در سریال قیچی شد
من در این سریال نقش «امینه اقدس» را بازی میکردم. امینه اقدس در بورس سالانه خان مظفر برنده میشود و به عنوان شاگرد اول به تهران ميآيد. در ادامه هم به خاطر هوش و ذکاوتش مورد توجه قرار میگیرد و به عنوان همکار و همراه خان مظفر در کنار او میماند. اما آنقدر سریال دچار سانسور شد که این صحنهها دیده نشد. یکسری از صحنهها هم اصلاً گرفته نشد. این دختر شخصیت دوگانهای داشت و تحت تاثیر خان مظفر قرار میگرفت.
به همین دلیل به عقد پسرش در آمد. خان مظفر توسط امینه اقدس تمام کارهایش را در پس پرده انجام میداد. در واقع این شخصیت رابط میان مردم، حکومت و خان مظفر بود و خان مظفر تمام خواستههایش را توسط او محقق میکرد. شخصیت خان مظفر هم خوب پرداخت شده بود اما آن قدر قیچی خورد که دچار سردرگمی شد.
نظر کاربران
از کجامیشه سریال دست نخورده و سانسور نشده رو بدست اورد و ارشیوش کرد؟
لیلا جان عاشقتم
روح علی حاتمی شاد... چقدر هنرمند در ایران عزیزداشتیم که امروز جای همه آنها میان ما خالیست... پس بهتره قدر زنده ها رو بیشتربدونیم
خدایش بیامرزد
علی حاتمی تنها یکی بود که نظیرش را شاید هرگز نبینیم همسری صبور وهنرمند دارد که او هم بینظیر است حاتمی افریننده
وخالق زنده کردن تاریخ درزمان اینده بود که
اجل مهلتش نداد خدایش بیامرزد که مطمئن هستم آ مرزیده شده یادش بخیر باشد
واقعا که برای ساخت یه سریال یا فیلم چه زحمتهایی که نمیکشن و بعد به چه راحتی درباره شون نقد میکنیم ونظر میدیم!!!