سینمای آمریکای جنوبی؛ خوش طعم مثل کاکائو، تلخ مثل قهوه!
شاید سینمای آمریکای جنوبی به اندازه جرم و جنایت، مواد مخدر، طبیعت زیبا، فوتبال ناب و قهوه و سیگار این نیمچه قاره مشهور نباشد، اما در سه دهه اخیر آثار مهمی در برخی کشورهای این قاره ساخته شده که غافلگیرکننده بوده و توانسته تحسین فراوان منتقدان و مخاطبان سینما را به دست بیاورد...
شاید سینمای آمریکای جنوبی به اندازه جرم و جنایت، مواد مخدر، طبیعت زیبا، فوتبال ناب و قهوه و سیگار این نیمچه قاره مشهور نباشد، اما در سه دهه اخیر آثار مهمی در برخی کشورهای این قاره ساخته شده که غافلگیرکننده بوده و توانسته تحسین فراوان منتقدان و مخاطبان سینما را به دست بیاورد. گفتیم برخی کشورها، چون سینمای جریان سازآمریکای جنوبی را بیشتر در کشورهایی چون آرژانتین و برزیل میتوان یافت و دیگر کشورهای این منطقه از جمله اروگوئه، پرو، پاراگوئه، ونزوئلا، کلمبیا، شیلی یا اکوادور چندان در زمینه هنر هفتم فعال نیستند یا اگر هم باشند جز تک و توک کارهایی که هر چند سال یکبار مثل یک جرقه گذرا در یکی از جشنوارههای مطرح جهان گل میکند خبر دیگری از اوضاع فیلمسازی آن کشورها حداقل در رسانههای معتبر نیست و خیلی نمی شود فهمید حال سینمای این کشورها چگونه است.
ماچوکا/ Machuca
داستان فیلم «ماچوکا» برگرفته از مجموعه خاطرات کارگردان این فیلم آندرس وود است. وود در آن سال هشت ساله بود و شاهد اتفاقاتی بود که سرنوشت کشورش را برای مدتهای مدیدی عوض کرد. این فیلم داستان همان روزهاست، اما وود با هوشمندی برای روایت خود یک فرد بزرگسال درگیر انقلاب را به نمایش نمی گذارد. او به سراغ یکی از ضربه پذیرترین بخشهای هر جامعه ای یعنی کودکان و نوجوانان میرود. فیلم داستان تقابل گونزالو پسری مرفه با ماچوکا پسری از طبقه پایین و فقیر شیلی در اوج بحران سال 1973 شیلی است. فیلمی که مخاطب را برای تماشای اتفاقات آن روزها آن سوی چشمان دو پسر نوجوان قرار میدهد. دو نوجوانی که هیچ شباهت ظاهری با یکدیگر ندارند و بر اثر اتفاقی در مدرسهای با یکدیگر آشنا شده و تلاش میکنند رفقای خوبی برای هم شوند.
شیر اندوه/ The Milk of Sorrow
آنها که ادبیات روز جهان را دنبال میکنند قطعا با نام ماریو بارگاس یوسا آشنایی دارند؛ مهمترین نویسنده حال حاضر پرو و یکی از مهمترین چهرههای تاریخ ادبیات آمریکای جنوبی که در سال ۲۰۱۰ نوبل ادبیات را هم به دست آورد. این یادآوری از آن جهت بود که به این نکته برسیم، هنر در خانواده یوسا به نسل پس از او هم رسیده است، البته نه در زمینه ادبیات بلکه در زمینه سینما. کلودیا یوسا خواهرزاده ماریو بارگاس یوسا یکی از مهمترین کارگردان زن معاصر کشور پروست و مهم ترین اثری که ساخته فیلم «شیر اندوه» است؛ فیلمی که او در سال ۲۰۰۹ ساخت توانست خرس طلای جشنواره برلین را به دست آورد و به عنوان نماینده پرو، نامزد جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی زبان در سال ۲۰۱۰ شد. این فیلم داستانی در دل آداب و رسوم و فرهنگ کهن مردمان بومی پرو دارد.
«شیر اندوه» فریاد کارگردان علیه ظلم و خشونت زنانی است که در درگیریهای خونین داخلی پرو مابین سالهای ۱۹۸۰ تا ۱۹۹۲ در کنار بچه ها، قربانیان اصلی نام گرفتند. شخصیت فاستا زن رنج کشیده ای است که ناخواسته زندگی اش در ورطه نابودی و فروپاشی قرار میگیرد. نمایش تنهایی و بی پناهی شخصیت فاستا جز با بازی بسیار خوب ماگالی سولییر امکان پذیر نبود. بازی سولیر در این نقش تحسین زیادی را با خود به همراه داشت. او توانست جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن جشنواره مونترال کانادا را برای بازی در این فیلم به دست آورد. از مهمترین ویژگیهای فیلم فضاسازی درست و تاثیرگذار کارگردان در روایت داستان است. یوسا از طبیعت پرو برای انتقال مفاهیم عمیق نهفته در داستانش بهترین بهره را گرفته تا رنج جاری در داستان فیلم با قابهای تماشایی و تحسین آمیز مخاطب را درگیر سرنوشت شخصیت اصلی فیلم کند.
راز چشمهایشان /The Secret in Their Eyes
می گویند پس از فیلم ماندگار «نازارنو کروز و گرگ» که لئوناردو فاویو در سال ۱۹۷۵ ساخته، «راز چشم هایشان» موفق ترین فیلم کل تاریخ سینمای آرژانتین است. فیلمی که در سال ۲۰۱۰ ساخته شد و توانست اسکار بهترین فیلم خارجی زبان را به دست آورد. درامی معمایی- جنایی که خوان خوزه کامپالنا آن را کارگردانی کرده و ریکاردو دارین؛ سرشناس ترین بازیگر سینمای آرژانتین در آن خوش درخشیده است. فیلم داستان بنجامین اسپوزیتو است،؛ بازپرس جنایی سابق است که تصمیم گرفته براساس یکی از پروندههای جنایی قدیمی اش رمانی را به رشته تحریر درآورد. این رمان در ظاهر تلفیقی از رویاپردازی و واقعیت است ،اما در پشت روایت داستان ماجرا چیز دیگری است که مخاطب در طول فیلم ذره ذره متوجه آن میشود.
جدا از بازیهای خوب بازیگران و طراحی صحنه و لباس گیرای و دلچسب فیلم موسیقی متن فدریکو جوسید و امیلیو کودرر جذابیتهای فیلم را چندین برابر کرده است. بیلی ری در سال 2015 نسخه آمریکایی این فیلم را با حضور بازیگران سرشناسی چون نیکول کیدمن، جولیا رابرتز و چیوتل اجیوفور جلوی دوربین برد که نتیجه چندان خوبی به همراه نداشت.
9 ملکه/ Nine Queens
فابین بلینیسکی آرژانتینی در سال ۲۰۰۰ یکی از بهترین فیلمهای سینمای آرژانتین تا امروز را ساخته است. «نه ملکه» داستان یک کلاهبرداری است با پایان بندی غافلگیرکنندهای که نقطه قوت فیلم است. داستان از جایی شروع میشود که خوان در حال دزدی از یک فروشگاه است که مارکوس به عنوان یک پلیس او را دستگیر میکند و به خارج از فروشگاه میبرد. مارکوس بیرون فروشگاه به خوان میگوید او در واقع پلیس نیست و میخواهد از او کمک بگیرد تا یک کلاهبرداری بزرگ انجام دهد و اگر خوان همراهاش باشد سهم خوبی از پول کلاهبرداری به او میرسد. خوان پیشنهاد مارکوس را قبول میکند؛ چرا که به گفته خودش پدرش در آستانه یک حکم ۱۰ ساله برای حبس است و باید پول فراوانی به دست آورد تا بتواند به قاضی دادگاه رشوه دهد و حبس پدرش را به شش ماه کاهش دهد. و این گونه مارکوس و خوان وارد یک کلاهبرداری در زمینه جعل میشوند که غالگیریهای زیادی با خود به همراه دارد. ریکاردو دارین و گاستین پائولس در نقش مارکوس و خوان بازیهایی تماشایی از خود ارائه داده اند.
نکته جالب توجه در مورد فیلم «۹ ملکه» بازسازی آن در کشورهای مختلف است. عموما موضوعات فیلمها در سینمای آمریکای جنوبی به گونهای است که کشورهای دیگر نمی توانند فیلمها را به زبان و حال و هوای کشور خودشان بسازند، اما این فیلم هم در هالیوود و هم در بالیوود دوباره ساخته شده که البته نسخههای بازسازی شده هیچ کدام به گرد پای نسخه اصلی نمیرسند. فیلم صحنههای تعقیب و گریز جذابی دارد که فیلمبرداری بینقص مارسلو کامونیرو نقش مهمی در خلق شدن آنها دارد. شخصیت پردازی به قدری پیچیده و غافلگیرکننده است که چندین بار مخاطب از رفتار شخصیتها و پیچش داستانی جا میخورد و از همه مهمتر پایان بندی میخکوب کننده فیلم که اصلیترین نقطه قوت آن است.
شهر خدا/ City of God
احتمالا سینمای آمریکای جنوبی بهتر از این نمیتوانست هزاره سوم را آغاز کند. «شهر خدا» به کارگردانی فرناندو میرلس را میتوان یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینمای برزیل و البته یکی از بهترین فیلمهای هزاره سوم سینمای جهان دانست. فیلمی خوش رنگ و لعاب که یک تراژدی تمام عیار را در قالب کلی سکانس هیجان انگیز و حتی گاهی همراه با کمدی سیاه به خورد مخاطب میدهد. این فیلم محصول سال 2002 است و نامزد چهار اسکار بهترین کارگردانی، فیلم نامه اقتباسی، فیلمبرداری و تدوین. «شهر خدا» داستانش در حومه شهر ریودوژانیرو و در فاصله زمانی دهه 60 تا 80 میلادی میگذرد.
فیلمبرداری این فیلم که تماما با دوربین روی دست انجام شده از مهمترین ویژگیهای «شهر خدا» است و تاثیرگذاری فیلم را صد چندان کرده است. بازیگران این فیلم هم به نظر بهترین انتخابهای است که میرلس میتوانست داشته باشد، از الکساندر رودریگوئز و آلیس براگا تا فیلیپ هاجنسن و لئوناردو فیرمینیو آنقدر باورپذیر بازی کردهاند که وجه مستند بودن فیلم را بالا رفته است. با این که فیلم براساس رمانی از پائولو لینس ساخته شدهاست، اما به دلیل آن که لینس داستان این رمان را از یک سری وقایع واقعی الهام گرفته میتوان گفت «شهر خدا» شناسنامه تصویر مناسبی برای معرفی حومه یکی از مهمترین شهرهای جهان در چهار دهه گذشته است. شهری که امسال میزبان المپیک بود و به دلیل حجم بالا خشونت جاری در آن همه دنیا با وجود تدابیر امنیتی شدید از وقوع یک حادثه خونین در طول برگزاری مسابقات میترسیدند.
ماریا سرشار از برکت/ MARIA FULL OF GRACE
بیش از آن که مناظر بکر و طبیعت زیبای کلمبیا مورد توجه جهان قرار داشته باشد، مواد مخدر و جنایت معرف آن است. کشوری بسیار زیبا که حتی یک روز بدون قتل و کشتار در آن به ثبت نرسیده است. جایی که بزرگترین قاچاقچی تاریخ و یکی از ثروتمندترین مردان نیم قرن گذشته جهان از آن جا آمده است: پابلو اسکوبار. مواد مخدر در کشور فقیر و نیازمند کلمبیا همچون شمشیر دو سر عمل میکند، از طرفی میتواند افراد را یک شبه پولدار کند و از طرف دیگر کمتر از ثانیه ای سر آنها به باد دهد. آدمهای زیادی در این کشور سعی میکنند تا جایی که میتوانند از حضور در کار مواد مخدر صرفه نظر کنند، اما در بسیاری مواقع فقر و مشکلات معیشتی باعث میشود آنها نتوانند برابر حضور در این کار مقاومت کنند. این وسط قربانیها هم از هر طیف و سن و سالی هستند؛ زن، بچه، پیرمرد.
داستان « ماریا سرشار از برکت» درباره یک دختر جوان است؛ دختر جوانی به نام ماریا. او در بوگوتای کلمبیا زندگی میکند و مشغول کار پرزحمت و کم درآمد پرورش گل است. ماریا خسته از این همه کارکردن تصمیم دارد همه چیز را ول کند و برود، اما میداند بقای خانوادهاش وابسته به اندک پولی است که در میآورد. او در اوج ناامیدی با مردی به نام فرانکلین آشنا میشود. مرد به ماریا پیشنهاد کاری را میدهد که هم در آن پول خوبی وجود دارد و هم میتواند به جاهای مختلف سفر کند، اما ماریا خیلی زود میفهمد قرار است از او به عنوان حمل کننده مواد استفاده شود تا قاچاقچیان مقدار زیادی هروئین را به شکل مخفیانه وارد خاک آمریکا کنند. ماریا که خلق و خوی تا حدودی مذهبی هم دارد بین دو راهی سختی گیر میکند. البته این دو راهی تنها متعلق به ماریا نیست. جاشوا آرتسون کارگردان این فیلم به خوبی میتواند اضطراب این انتخاب را به دل مخاطبان فیلم بیندازد و به این ترتیب مخاطب با ماریا و مصائب او همراه میشود.
بازی کاتالینا ساندینو مورنو در نقش ماریا کم نقص است. او به خوبی توانسته نقش دختری شکننده در موقعیتی بسیار خطرناک و عذاب آور را به تصویر بکشد. بازی او آن قدر خوب بود که توانست نامزد دریافت اسکار بهترین بازیگر زن شود و خرس نقرهای بهترین بازیگر زن جشنواره برلین را هم به دست آورد. این فیلم یکی از بهترین آثار دو دهه اخیر کشور کلمبیا و محصول سال ۲۰۰۴ است.
ارسال نظر