کبریت بی خطر نیستم
حرف های صریح این روزهای پرویز پرستویی
پرویز پرستویی بی تردید یکی از شاخص ترین چهره های تاریخ سینمای ایران است. اما او بیش از یک سال است که در هیچ فیلمی حاضر نشده و شایعات بسیاری هم حواشی این کم کاری اش شکل گرفته است
پرستویی به تازگی گفت و گوی مفصلی با خبرگزاری خبر آنلاین انجام داده که گزیه ای از قسمت های تازه و جالب این گفت و گو را می توانید در ادامه بخوانید:
- من از فیلم «بیست» به بعد، سه فیلم کار کرده ام. فیلم «1359» را که آقای سالور پیشنهاد کرد نشستیم و با هم درباره اش حرف زدیم. خدا شاهد است فقط به خاطر آن جمله ای که به من گفت: «مادرم سر سجاده برای این فیلم دعا می کند.» قبول کردم در فیلم باشم. خب من که فیلمنامه نویس نیستم، اما آن فیلمنامه را 9 بار بازنویسی کردیم. قرارمان با آقای سالور این نبود که نتیجه کار اینچنین شود.
این فیلم سوژه خیلی بکری داشت که به اعتقاد من و خیلی از آدم های شناخته شده اهل سینما، اصلا یک سوژه بین المللی بود ولی واقعیتش سوژه حرام شد. آن اتفاقی که باید می افتاد، نیفتاد. من به عنوان بازیگر تمام تلاشم را کردم تا به فیلم ادای دین کنم، ولی آن چیزی که دلمان می خواست، نشد.
- در ماجرای تجمعی که مقابل وزارت ارشاد صورت گرفت، آقای سجادپور ایستاده بود پشت شیشه و تجمع انصار حزب الله را نگاه می کرد. آقا مگر شما با این عزیزان هم کیش و هم سجاده نیستید؟ پس چرا ساکتید؟ اگر فکر می کنید تصمیمتان بر حق بوده و به آن اعتقاد دارید، پای حق و اعتقادتان بایستید. شما آقای سجادپور یک آدم فرهنگی هستید، پس جرات داشته باشید، بروید پایین به آن برادر انصار بگویید، برادر عزیز، دو دوتا می شود چهارتا. سینما هم این است، تصویر و ایجاز. این هنر چنین شرایطی دارد و باید هم داشته باشد اما شما به جای این کارها می روی پشت شیشه می ایستی و حتی شهامت و جرأت این را نداری که بیایی پایین و با این آدم ها نماز بخوانی. خب با این وضعیت چه ثباتی در سینما هست که من بروم فیلم بازی کنم؟
- ما دو سال است خون همدیگر را در شیشه کرده ایم. خانه سینما شده خانه فساد و حکم اعدام زن ها را می دهند و ... آخر آقای سلحشور تو کی هستی که چنین حکمی می دهی؟ یعنی قوه قضائیه عقلش نمی رسد که به این چیزها رسیدگی کند؟ مگر زورگیرها را همین چند وقت پیش اعدام نکرد؟ اگر بفهمد در سینما آدم فاسد هست مگر تعارف دارد؟
- آقای میرعلایی چرا نگذاشتی تقوایی کار کند؟ چهار ماه تمام رفتیم و آمدیم که بگذارند تقوایی فیلم «رومی و زنگی» را بسازد. نگذاشتند که نگذاشتند. من به آقای میرعلایی گفتم. گفتم فردای روزگار خدای نکرده اگر تقوایی بمیرد و من ببینم شما در صف اول ایستاده اید همانجا بلند خواهم گفت باعث قتل تقوایی شما هستید، شما تقوایی را کشتید.
- در همین ماجرای انتخابات ۸۸ ما مشغول کار کردن در سریال «آشپزباشی» بودیم. می آمدند یک نگاه عاقل اندر سفیه به ما می انداختند که با این شرایط شما چطور کار می کنید؟ خجالت نمی کشید؟ در حالی که من معتقدم هنرمند باید توی بحران ها مثل یک طبیب عمل کند. باید فضا را تلطیف کند. آرامش برقرار کند. برای من که کاری ندارد بروم کنار خیابان بایستم شعار بدهم. فردا هم می روم روی بورس و این رسانه های خارجی آدم را در بوق و کرنا می کنند و سر چراغی هم که فیس بوک ها همه روشن است اما در این شرایط وظیفه من این است که آرامش بدهم. وقتی می بینم دو نفر به جان هم افتاده انداول باید بروم از هم جدایشان کنم. بعد بگویم عزیز من شما مقصری. چرا این آدم را زدی؟ تازه نقدم را شروع کنم. از ترس نیست که من سکوت می کنم شرح وظایف من خیلی طولانی تر از این حرف هاست. کبریت بی خطر نیستم ولی کارم را چیز دیگری می دانم.
- حاتمی کیا حین فیلمبرداری فیلم «خرس» یک شب آمد و پیش ما بود. یک خلوت عجیبی با هم داشتیم. همان جا بهش گفتم تجربه نشان داده که انگار جنس من و تو با هم جور است. با هم خوب جفت و جور می شویم. من همانجا اوکی کار را دادم. یک موقع در مجله ای بحث انداخته بودند درباره رابطه بازیگر و کارگردان. حاتمی کیا صحبت کرده بود و گفته بود جالب است.
فیلمنامه ها را من نوشتم ولی وقتی پرستویی آن را بازی می کند از خودم می پرسم اینها را من نوشتم واقعا؟ من این را به عنوان یادگاری همیشه در ذهنم دارم. ولی به هر حال به او خرده نمی گیرم. با پیامک برای «چ» از من دعوت کردند. من هم با پیامک جواب دادم که من با این تهیه کننده کار نمی کنم. با این آقای مهدی ... کار نمی کنم.
این آدم با زندگی من بازی کرده است، هم حاتمی کیا و هم تبریزی در جریان این واقعه بودند. ولی هر دو رفتند و با او کار کردند. تبریزی «پاداش» او را با ساخت فیلم «پاداش» قرار بود بعد از «لیلی با من است» ساخته شود. اصلا برای من نوشته شده بود. ولی آقای تبریزی رفت با او کار کرد. بعد هم که این آقای تهیه کننده رفت زندان و مدت ها در آنجا ماند و دوباره آمد بیرون البته خرده نمی گیرم. قرار نیست من تصمیم بگیرم دیگران را با چه کسانی کار کنند ولی شاهد بود که او با من چه کار کرد.
- بگذارید اصل ماجرا را برایتان بگویم. ایشان یک خانه ای به من فروختند که همان لوکیشن «آژانس شیشه ای» بود. دو سوم پول را گرفتند و مبایعه نامه نوشتند اما سر موعد تحویل زیر همه چیز زدند. وقتی رفتم از بانک پولم را پس بگیرم دیدم دو میلیون بیشتر توی حسابش نیست. خودشان را در سینما ورشکسته اعلام کردند ولی رفتند کارخانه بنشن زدند.
بچه های من آمده بودند حتی اتاق خواب هایشان را هم انتخاب کرده بودند. تو حق نداری با روح آدم ها بازی کنی. با غرورشان بازی کنیم. من گفتم کار نمی کنم. در مورد فیلم «چ» حتی کار به قصه خواندن هم نکشید. اصلا نمی دانم این فیلم چه مقطعی از زندگی چمران است. به هر حال من گفتم مسئله ام با حاتمی کیا نیست. این آدم را عوض کنید من در خدمت تان هستم ولی ترجیح دادندکه با او کار کنم نه با من. بعد هم که دیدیم وسط کار آن آقا دوباره رفت زندان.
پس من یک چیزی می دانم که می گویم. توبه گرگ مرگ است. با آدامی که به من خیانت کرده. به خانواده من اهانت کرده چطور دوباره بروم کار کنم؟ خانواده من تحقیر شوند که من می خواهم کار کنم؟ می خواهم صد سال سیاه کار نکنم. من حقم را می گیرم ولی می ریزم دور.
- من نه اعتصاب کرده ام نه خداحافظی. اصلا نمی دانم این شایعه که پرستویی در روستای زادگاهش مشغول کشاورزی است و پیشنهاد ۶۰۰ میلیونی را رد کرده چطور درآمد؟ البته رفتم و آدمی که این شایعه را ساخته بود پیدا کردم ولی حقیرتر از این حرف هاست که بخواهم درباره اش صحبت کنم. ولی عجیب خلاقیتی! به خدا اگر فیلمنامه نویسان ما اینقدر خلاق بودند ما غصه نداشتیم. فکرش را بکنید. رفته ام کشاورزی می کنم و تازه پیشنهاد ۶۰۰ میلیونی را هم رد می کنم! خودش یک فیلم است!
- فیلم «من و زیبا» یک سال طول کشید تا بتواند اکران شود. بعد دیدم که آقای حسن پور در مجله «صنعت سینما» مصاحبه کرده که ما این فیلم را با دست خالی ساختیم. آقای کارگردانشما که پولت را گرفتی، ولی پرستویی هنوز پول نگرفته. من که سرمایه گذار نیستم. تازه این وسط یک عده هم به ما گفتند رانت خوار هستی. در پوستر فیلم اسم من به عنوان سرمایه گذار در کنار اسم آقای نوروزبیگی آمده است. او دولتی است من هم دولتی ام؟
نمی خواستم در این فیلم بازی کنم. وقتی به من آن را پیشنهاد دادند گفتم نه. این فیلم تماشاچی ندارد. دیگر بعد از این همه سال نبض بیننده در دستمان است. نه اینکه موضوع بد باشد. این از بد روزگار است که ذائقه تماشاچی را عوض کرده ایم. ما بودیم که ذائقه اش را تغییر دادیم تا دیگر با اینجور فیلم ها ارتباط برقرار نکند. به هر حال موضوع منتفی شد. بعد از دو ماه آقای نوروزبیگی گفت یکی از دوستان قابل احترام ما عاشق امام حسین (ع) است و می خواهد کل فیلم را سرمایه گذاری کند.
ما هم آمدیم وسط. گفتم بسیار خب. به احترام این آقا که عاشق امام حسین (ع) است ما هم در این فیلم شرکت می کنیم. چون به هر حال من که تهیه کننده نیستم. من خلوت بازیگری را با دنیا عوض نمی کنم. بعد شنیدیم آن آدم انصراف داده است. اصلا من نفهمیدم آن آدم چه جور عاشقی بود که رفت و پشت سرش را هم نگاه نکرد؟! او رفت که من مجبور شدم سرمایه گذار شوم. وگرنه؛ نه پدرم سرمایه گذار بوده نه مادرم. هر چه کارت هم داشتیم سوزاندیم. مطلقا از یک جای دولتی هم کمک نگرفتیم. اگر نهاد دولتی به ما کمک کرده بیاید اعلام کند.
نظر کاربران
آفرین به شرف و غیرتت ای بزرگمرد