ماهنامه شبکه آفتاب: اسطورههای تمدن غنی «آزتک» حدود قرن ۱۴ میلادی در مکزیک مرکزی یا همان مکزیکوسیتی فعلی، شکل گرفتند. قوم آزتک خدایی به نام شوچیپیلی «Xochipill» به معنی «شاهزاده گل» را میان دیگر خدایانشان پرستش میکردند. شوچیپیلی خدای رقص، موسیقی و برکت بوده که سایهای از روح خود را به نام «Ozomatli» برای مردمانش فراهم میکرد.
اوزوماتلی در زبان آزتک به معنی «میمون» و دوازدهمین روز از بیست روز تقویم «مایا»ها است؛ تقویمی که این قوم برای آیین مذهبیشان استفاده میکردند. این میمون افسانهای، همراهیکننده روحی-عاطفی و خدمتگزار خدای رقص و موسیقی است.
میمون در فرهنگ و اساطیر آزتک سمبل شخصیتی شاد، دوستدار همیشگی رقص، آهنگ، همراه با بازیگوشی و تقلید است؛ بههمین دلیل لطف خدای موسیقی شامل حالش مردمی شده که نشان این روز از تقویم را دارند.
آنها در واقع ذهنی کنجکاو، خلاق، شاداب و علاقهمند به جشن و پایکوبی دارند. نیروی محرکی که میمون دارد میلِ شدیدش برای به رسمیت شناخته شدن را نشان میدهد.
این نیرو باعث می شود میمون از هیچ کاری برای رسیدن به این میل فروگذار نکند. ورای این نمای ظاهری یک جوهر اصلی هم نهفته است. به دلیلِ همین میلِ درونی به رسمیت داشتن، مردم اوزوماتلی نشان (مردمانی که روز تولدشان با اوزوماتلی عجین شده) دنبالِ مقامهایی هستند که مورد توجه باشد.
همین انگیزه قوی آنها در زندگی معمولا منجر به موفقیتی واقعی و چشمگیر میشود. افرادی کاریزماتیک و معاشرتی هستند و میتوانند به همان اندازه سرکش شوند. به دلیل خدمتگزاری اوزوماتلی برای خدای موسیقی و رقص، موجودیت او و مردمش در هنر، بازی و تفریح تنیده شده است. این خصلت، خود را بیشتر از هر چیز در مشاغلی مانندِ بازیگری، خوانندگی، نویسندگی یا کارهایی که نیاز به سخنوری دارد، آشکار میکند.
دستِ روزگار
۲۱ سال پیش، ویل-داگ «Will-Dog» و ویلیام ماروفو «William Marrufo» دو موزیسین جوان به اتحادیه معترض کارگران ارتش پیوستند. آنها در مبارزه شکست خوردند. در نهایت اما موفق شدند ساختمانی که در آن تظاهرات برگزار میشد را برای دوره ۱۲ ماهه به یک مرکز هنری و اجتماعی تبدیل کنند.
داستان از مارس 1995 شروع شد؛ تعداد زیادی از نیروهای جوان محلی در ارتش لس آنجلس استخدام شدند. حقوق و مزایای این افراد متناسب با زندگی در این ناحیه نبود و همین باعث شد که وضعیتی نابسمان را تجربه کنند. در همین زمان، کارملو آلوارز «Carmelo Alvarez» که یک فعال قدیمی از منطقه اتحادیه «پیکو» و تنها مدیر بخش لاتین ارتش بود، شروع به تظاهرات برای اعتراض به مدیریت و حل مشکلات نیروی کار کرد. کمی پس از آن، هیئتمدیره ارتش برای ارزیابی تاکتیکهای آلوارز جلسه گفتگویی تشکیل داد.
ارتش، تلاش او در یافتن راههای خلاق و سازنده برای آموزش نیروی جوان ارتش را زیر ذرهبین برد و در نهایت آلوارز را عنصری نامطلوب تشخیص داد و اخراجش کرد. کارمندان ارتش در ساختمانی که آلوارز در آن مدیر برنامه بود شروع به تظاهرات کردند و حاضر به ترک ساختمان نشدند. در پاسخ، مدیران ساختمان مرکزی، آنها را تهدید به دستگیری توسط پلیس کردند؛ هرچند همان شب آلوارز، ویل-داگ و ویلیام به همراه بیش از سی همکار دیگر برای تصاحب ساختمان به معترضین ملحق شدند و دو ماه تمام همانجا تحصن کردند.
فعالان معترض از آن پس، ساختمان را به یک مرکز عمومی هنری-اجتماعی تبدیل کردند. این مکان در هفته به ورکشاپها و در تعطیلات به کنسرتهای خیریه اختصاص پیدا کرد. در این مبارزات آگاهی سیاسی و آموزش اقتصاد نوین ترویج شد و یک گروه موسیقی لاتین از دل این مبارزه متولد شد. نیت اصلی از تشکیل چنین گروهی تامین کمک هزینه برای انجمن بود. آن ها گروهی هفت نفره متشکل از ویل-داگ و ویلیام ماروفو به همراه چندین کارگر جوان دیگر بودند.
سبکشان تلفیقی از استایلهای گوناگون و متفاوت بود؛ ترکیبی از سبکهای فانک، هیپهاپ، ریتم لاتین ، جز، سالسا، رگی و ورلدبیت. در هسته آن، یک گروهِ رقص را تشکیل دادند که با موسیقی در هم آمیخته شد. موسیقی شلوغ و بیپروا ولی با تنظیمهای ساده، آهنگی روان و قابل هضم را برای شنونده به ارمغان میآورد.
کنار این موسیقی متراکم و حتی هیجانانگیز، اشعار شجاعانه و بعضاً سیاسی، قطعات را جذابتر میکند. بهترین توصیف از موسیقی این گروه در نقل قولی از خودشان وجود دارد: «تصور کنید در حال رانندگی با ماشینتان هستید. ضبطصوت ماشین را خاموش کنید و شیشهها را پایین بکشید. حالا تمام موسیقیهای ماشینهای اطرافتان از سالسا، هیپ-هاپ، فانک و یا هر چیز دیگری را میشنوید. این مخلوط دیوانهوار که در میان صدای ناهنجار وجود دارد، ماهیت بند ما را تشکیل میدهد».
شاید بتوان گفت ویژگیهای میمون اسطورهای باعث شد تا قرنها پس از خدایان آزتک، ویل داگ و ویلیام ماروفو نام گروهشان را «ازوماتلی» بگذارند. گروهی که توانست هم کانون توجه باشد، درآمدی برای انجمنش دست و پا کند و هم منشا رقص، پایکوبی و موسیقی باشد.
در واقع گروه ازوماتلی بیشتر ویژگیهای اسطوره آزتک را دارد اما برای نگاه به ویژگیهای دیگرش، بهتر است روندی در موسیقی راک هم بررسی شود؛ روندی که شاید از ابتدای تولید موسیقی تا به حال وجود دارد و اساس و منطقش را از تقلید وام میگیرد.
بشر به شکل متداول از ابتداییترین کارهای روزانه تا انتزاعیترین خلاقیتها و فعالیتهایش در هنر و صنعت از طبیعت و هستی الگوبرداری میکند. الگوهایش را به مرور تکمیل و حتی به خلقی جدید و بیهمتا میرسد. موسیقی مانند هر عمل دیگری از این قاعده مستثنی نیست.
اگر به یادگیری موسیقی دقت کنیم چنین الگویی وجود دارد. آنهایی که موسیقی را خوب یاد میگیرند علاقه زیادی به نواختن و تکرار درسهای خود نشان میدهند. چنین روندی در مقاطع مختلف برای موزیسینها وجود دارد و وقتی به اوج موفقیت میرسند باز هم یکی دیگر از ویژگیهای ازوماتلی را بدست آوردند؛ «توجه».
تولدِ غولِ هارد راک
تقریبا ۶۰ سال پیش خانوادهای از حومه به لندن نقل مکان کردند. پسر خانواده در خانه جدید گیتاری پیدا کرد که مسیر زندگیش را برای همیشه عوض کرد. او گیتارش را روزها با خود به مدرسه میبرد و از هم کلاسیش آکوردها را یاد گرفت. هر روز همانها را تمرین میکرد ولی پس از مدتی چون معلم گیتاری نداشت٬ برای آنکه حوصلهاش سر نرود با گوش دادن به صفحه های موسیقی و تقلید همان صداها، گیتار زدن را میآموخت.
با ادامه این روند کمکم در جوانی به یک گیتاریست استودیویی تبدیل شد. در گروهی به نام یاردبردز «Yardbirds» جایگزین نوازنده بیس شد. او خیلی زود نشان داد توانایی لیدگیتاریست شدن را دارد و این اتفاق هم افتاد. با تغییراتی که در اعضای گروه شکل گرفت و بداههنوازیهایی که در اجراهای زنده میکرد از دل یاربردز، گروهی جدید با افکاری جدید پدید آمد؛ گروهی که مشابهش تا آن زمان وجود نداشت. نام این گروه «نیو یارد بردز» بود اما دو سال بعد تبدیل به یکی از افسانهای ترین گروههای تاریخ موسیقی شد؛ «لدزپلین».
جیمی پیج جوان، گیتاریستی که تبدیل به یک اسطوره شد و هنوز میان پنج برترین نوازندگان گیتار، در لیستهای معتبر جهان است. او که از یاردبردز سودای رساندن بلوز به هارد راک را در سر داشت با لدزپلین به آرزویش جامه عمل پوشاند. پیج همراه رابرت پلنت، جان بونم و جان پل جونز از موفقترین و کلیدیترین مهرهها برای موسیقی هویمتال دهه ۷۰ میلادی شدند.
پیدایش هوی متال تنها کمک آنها به موسیقی نبود؛ سبکهای متنوعی به واسطه کارشان متولد شد. لد زپلین همواره مورد ستایش و منبع الهامی بزرگ برای آهنگسازان، از تازه کار تا هم ردههای خودشان بوده است. آنها توانستند برای سالیان متوالی مرکز توجه و حتی یکی از جنجالیترین و پرحاشیهترین گروها در تاریخ باشند. با این همه آنها هم از الگوبرداری مستثنی نیستند. محبوب ترین و مشهورترین آهنگ این گروه «Stariways to Heaven» است که از پرفروشترین آثار راک در تاریخ هم به حساب میآید.
جالب اینجا است که لدزپلین این اثر را به تقلید از آهنگ دیگری ساخته است. در سال ۲۰۱۴ مشخص شد که ریف هایی که جیمی پیج برای این آهنگ هشت دقیقهای نوشته، از آهنگی به نام «Taurus» به معنای بُرج ثَور از گروه اسپریت «Spirit» برداشته است؛ گروهی آمریکایی که لدزپلین جوان و نوپا برای شروع کنسرتشان نواخته بود. در همه سالهای فعالیت لدزپلین حرف و حدیثهای این چنینی وجود داشته و حتی آنها غرامت استفاده غیرقانونی را هم پرداخت کردند، اما این چه چیزی را تغییر میدهد؟
آلترنیتیوها هم کاور میکنند
«کورت کوباین» در تولد ۱۴ سالگیش بین دوچرخه و گیتار که هدیههای پیشنهادی عمویش بود٬ گیتار را انتخاب کرد. پس از آن بود که آهنگ معروف پلکانی تا بهشت از لدزپلین را آنقدر تمرین کرد تا به نواختن آن مسلط شود. کرت با کاورکردن از لدزپلین کنار دیگر آهنگهای هاردراک و هوی متال دهه ۷۰ میلادی توانست شروع به نوشتن قطعههای خود کند. در واقع چند نسل پس از لدزپلین بود که گروه نیروانا پدید آمد و در شروع کارش به کاور و بازخوانی آهنگسازان شناخته شده، گذشت. نیروانا در ۱۹۸۷ میلادی و در نخستین اجرای زندهاش دو آهنگ از لدزپلین را بازخوانی کرد.
آنها به سرعت پیشرفت کردند و دومین آلبوم آنها، مهم نیست «Nevermind» تا به امروز یکی از پرفروش ترین آلبومهای راک جهان است. نیروانا روندی را پیمود که منجر به خلق سبکی جدید و شروع یک جریان آلترنیتیو به نام گرانج «Grunge» شد. کوبین که سمبلی از خلاقیت است، بازخوانی آهنگهای مورد علاقهاش را هیچگاه متوقف نکرد و حتی کاورهایش خیلی وقتها از بهترین آثارش به حساب میآید: همچون کاورهایی که از آهنگهای «دیوید بویی» کرده است.
او سعی کرد در آهنگهایش ترکیبی از هوی راک و صداهای پاپ تولید کند: «من میخواستم کاملا لدزپلینی شوم که در آن سبک پانک راک به شدت تلفیق شده باشد و سپس رگههایی از پاپ را در آن بگنجانم». کرت کوبین به همراه گروهش نیروانا توانست همانند یکی از پیشگامان خود یعنی لدزپلین به یک آیکون و سوپراستار در دهه ۹۰ میلادی تبدیل شود و این چرخه را به آهنگسازان بعدی خود بسپارد.
قرن ۲۱، فقدان اسطوره، تکمیل چرخه
چرخه الگو دوباره اوایل قرن ۲۱، در گروه میوز «muse» ادامه پیدا کرد. اعضای این بند که پیشتر در گروههای دیگری مینواختند ابتدا آهنگهای نیروانا را بازخوانی میکردند. در سال ۲۰۱۴ میوز برای ادای احترام به این گروه تریبیوتی (بزگداشت یا کنسرتی برای ادای احترام) را اجرا و آهنگ لیتیوم «Lithium» را بازخوانی کرد. آنها، نیروانا را عاملی مهم در شکلگیری گروه خود میدانند. معتقدند که نیروانا و کورت کوبین از تاثیرگذارترین افراد در زندگیشان هستند.
درامر میوز یعنی دام هاوارد«Dom Howard» میگوید: نیروانا یکی از دلایلی است که ما شروع به نواختن و تمرین کردیم و تصمیم گرفتیم گروه موسیقی تشکیل دهیم؛ نیروانا برای میلیونها انسان در دنیا انگیزه و الگو در تشکیل گروه بوده است.
آنها سبکها و صداهایی مانند الکترونیک راک و آرت راک را به هم پیوند دادند و با المانهایی برگرفته از کلاسیکراک و هاردراک ترکیب کردند تا به تلفیقی از پراگرسیوراک، گلم، الکترونیک دست پیدا کنند. میوز یکی از مهمترین گروههای راک در قرن ۲۱ است؛ قرنی که به سختی میتوان نام گروه راک بزرگ و یکهتازی را از دیگران جدا کرد.
به احتمال زیاد چنین روندی تا ابد ادامه مییابد و بسیاری از گروههای بزرگ موسیقی با تقلید از همدیگر کارشان را شروع میکنند. چرخه موسیقی بدون تقلید نمیچرخد اما تا جایی که این تقلیدها دست مایهای برای ادامه راه باشد و نه هدف اصلی.
ارسال نظر