۳۹۵۴۰۵
۵۰۲۴
۵۰۲۴
پ

عباس، در آن سوی سپیدارهای کیارستمی

روند جهانی شدن عباس کیارستمی از زبان حقیقت (۱)

محمد حقیقت دانش آموخته سینما در فرانسه است او پیش از انقلاب در سینمای آزاد اصفهان فعالیت می کرد و فیلم می ساخت. حقیقت از بهمن ۱۳۵۵ به خاطر علاقه اش به سینما تک فرانسه به پاریس رفت و تا امروز که چهل سال از این سفر می گذرد در آن جا مانده است.

برترین ها: محمد حقیقت دانش آموخته سینما در فرانسه است او پیش از انقلاب در سینمای آزاد اصفهان فعالیت می کرد و فیلم می ساخت. حقیقت از بهمن ۱۳۵۵ به خاطر علاقه اش به سینما تک فرانسه به پاریس رفت و تا امروز که چهل سال از این سفر می گذرد در آن جا مانده است. او زحمات زیادی برای معرفی سینمای ایران به فرانسوی ها کشیده است. اولین جشنواره فیلم های ایرانی بعد از انقلاب در پاریس با تلاش او برگزار شد.

دستیار سهراب شهید ثالث در فیلم تعطیلات طولانی لوته آیزنر بوده و در فیلم «دو فرشته» ساخت خودش نیز در هفته منتقدین جشنواره کن نمایش داشته. وی اخیرا فیلم کوتاه و زیبایی از یک پسربچه علاقه مند به سینما در فرانسه ساخته به نام «من، توما دوازده سال دارم»... آن چه می خوانید حاصل گفت و گوی سعید نوری فیلم ساز با محمد حقیقت درباره جزییات آغاز و شکل گیری حضور بین المللی کیارستمی است که مجله آزما در شماره 118 خود آن را منتشر کرده است.
روند جهانی شدن عباس کیارستمی از زبان حقیقت (1)

سوال اولم درباره روند موفقیت عباس کیارستمی در خارج از ایران است و تا آن جا که من می دانم این روند با فیلم «خانه دوست کجاست؟» آغاز شد در جشنواره لوکارنوی سال ۱۹۸۹، و بعد ادامه پیدا کرد. اگر ممکن است کمی درباره این که در این جشنواره و بعد از آن چه اتفاقی افتاد توضیح بدهید.

قبل از آن آقای نورالدین آشتیانی که نماینده کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ایران بود، در سال ۱۹۸۸ دو فیلم با خودش به پاریس آورد و چون سال ها بود که ایشان را می شناختم و در ضمن می دانست با جشنواره سه قاره (در شهر نانت فرانسه) همکاری می کنم، به من گفت که دو فیلم را آورده ایم و می خواهیم به فستیوال سه قاره پیشنهاد کنیم. من با آقای آلن ژالادو تماس گرفتم و یک روز صبح در سینماتک شایو نشستیم و این دو فیلم را دیدیم. یکی از این دو فیلم «خانه دوست کجاست؟» بود و یکی هم «شاید وقتی دیگر!» کار بهرام بیضایی .
این ها را دیدیم و چون قبلا هم نام بهرام بیضایی برای فستیوال سه قاره شناخته شده بود و آن ها او را با فیلم «کلاغ» می شناختند، بنابراین روی کار بیضایی بیشتر فوکوس شد. و این فیلم را انتخاب کردند. من به آقای ژالادو گفتم که به نظر من اگر «خانه دوست کجاست» در جدول مسابقه قرار بگیرد بهتر است و او گفت نه ما از فیلم بیضائی بیشتر خوشمان آمده. بعد خواهش کردم حداقل فیلم کیارستمی را در بخش خارج از مسابقه آن جا نشان بدهند، بنابراین چند روز بعد تصمیم بر این شد که فیلم «خانه دوست کجاست» را گذاشتند در جدول فستیوال سه قاره ۱۹۸۸ و این فیلم در آن جا نشان داده شد و یکی از مسئولان فستیوال لوکارنو که هر سال به فستیوال سه قاره می آمد، این فیلم را دید و رفته بود برای داوید اشترایف که رییس فستیوال لوکارنو بود تعریف کرده بود.

اشترایف فوریه سال بعد به ایران رفته بود (به این دلیل که از طرف جشنواره فجر دعوت شده بود.) در آن جا اشترایف می گوید می خواهم فیلم «خانه دوست کجاست؟» را ببینم. فیلم را می بیند و خیلی خوشش می آید و آن را انتخاب می کند برای بخش مسابقه لوکارنوی سال 1989. پس اولین بار این فیلم در فستیوال سه قاره به نمایش درآمد ولی متاسفانه طوری نمایش داده شد که توجهی را جلب نکرد ولی این در کاتالوگ فستیوال سه قاره آن سال ثبت شده است. در فستیوال لوکارنو مدیر شرکت گراند فیلم کلاسیک فیلم «خانه دوست کجاست» را دید و بسیار از آن خوشش آمد، وقتی به پاریس بازگشت با من تماس گرفت و گفت می خواهم این فیلم را بخرم آیا شما در سالن خودتان (سینمای اتوپیا که هر سال جشنواره فیلم ایرانی را در آن می گذاشتم) مایل هستید نمایش دهید چون این سینما شناخته شده است؟

این فرد اسمش چه بود؟

فکر کنم آقای ماریشال بود. از جشنواره لوکارنو به بعد آقای شجاع نوری به عنوان مسئول امور بین المللی فارابی مسئولیت این فیلم ها را به دست گرفته بود و این مسئولیت دیگر بر عهده آقای آشتیانی نبود. ما با آقای شجاع نوری به دفتر ایشان رفتیم و چون شجاع نوری فرانسه هم بلد نبود این دو به زبان انگلیسی کمی با هم صحبت کردند. من به مدیر کمپانی به فرانسه پیشنهاد کردم که قرارداد را سه ساله ننویسید و حتما پنج ساله باشد. او قبول کرد و فکر کنم مبلغ قرارداد ۵ هزار دلار بود. آقای شجاع نوری از این قرارداد خوشحال بود، چون بعد از سال ها و بعد از فیلم های امیر نادری این اولین بار بود که یک فیلم ایرانی به خارجی ها فروخته می شد.

آیا می توانیم بگوییم که «خانه دوست کجاست؟» بعد از «ناخدا خورشید» و «دونده» سومین فیلم موفق سینمای ایرانی بعد از انقلاب در خارج از کشور بود؟

فیلم هایی که شاخص و مشهور شدند در عرصه بین المللی اول «دونده» امیر نادری بود، بعد «ناخدا خورشید». البته «ناخدا خورشید» را جایی نخرید و فقط در فستیوال لوکارنو نمایش داده شد و یک جایزه برد و بعد از آن «خانه دوست کجاست» سه تا جایزه در لوکارنو برد؛ جایزه هنر و تجربه، یوزپلنگ برنز و یک جایزه دیگر. این فیلم «جدا از فستیوال ها» در سینما اوتوپیای محله کارتیه لاتن پاریس برای اولین بار در 21 ماه مارس 1990 به نمایش عمومی درآمد و برای آن بلیط فروخته شد.

پرونده مطبوعاتی این فیلم را من و خانم متیلد درست کردیم و در اختیار رسانه ها گذاشتیم. مطبوعات فرانسه شروع به آشنایی با کیارستمی کردند. مقاله چاپ شده روزنامه معتبر لیبراسیون بسیاری را به سینما کشانید. قبل از آن، میشل سیمان وقتی در فستیوال لوکارنو بود مطلب کوتاهی در لوموند نوشته بود و بعد که «پوزیتیف» منتشر شد مطلب مفصل و خوبی چاپ کرد. بعد از آن لوموند و غیره شروع کردند به نوشتن مطالب دیگر و کم کم صحبت از کشف یک فیلمساز خاص کردند. و بعد من سه تا از فیلم های کیارستمی را یک جا به یک کمپانی دیگری به نام «فیلم دو پارادوکس» به مدیریت آقای ژان ژاک واره فروختم.
روند جهانی شدن عباس کیارستمی از زبان حقیقت (1)

آن سه فیلم کدام فیلم ها بود؟

«کلوزآپ»، «مشق شب» و «مسافر» و هم زمان این سه فیلم در فستیوالی در شهر «دنکرک» به نمایش درآمدند و اولین مرور بر آثار عباس کیارستمی در فستیوال «دنکرک» اتفاق افتاد و جایزه بزرگ این فستیوال را هم در آن سال 1991 به «کلوزآپ» دادند.

اگر بخواهیم بحث «خانه دوست کجاست؟» را به سرانجام برسانم، می خواهم بپرسم فیلم «کلوزآپ» اولین موفقیت بین المللی اش کجا اتفاق افتاد چون بحث ما خود عباس کیارستمی است. ظاهرا سال 1990 ایشان به عنوان داور به لوکارنو دعوت شده است.

دقیقا.

از آن جا چه اتفاقی برای عباس کیارستمی افتاد؟

همان سال آقای میشل سیمان منتقد سینمایی معروف هم در آن فستیوال بود و کیارستمی را دید و با او مصاحبه ای کرد و مصاحبه خیلی جالبی بود که چاپ شد اما بعد از آن وقتی این سه فیلم کلوزآپ- مشق شب و مسافر هم زمان روی پرده سینمای اتوپیا رفت، دیگر ولوله ای در فرانسه شروع شد چون هنوز این فیلم ها در جای دیگری از دنیا به نمایش در نیامده بود تا این که یکی از روزهای یکشنبه به آقای پی یر ریسیان که به سینمای ما آمده بود اصرار کردم برود «کلوزآپ» را ببیند و بعد با هم یک قهوه بخوریم. اول با بی حوصلگی قبول کرد ولی بعد از دیدن آن گفت: وای این چه شاهکاری است. ما باید این کارگردان را به ژیل ژاکوب (دبیر کل جشنواره کن) معرفی کنیم!

این جا من یک پرانتز باز کنم، می خواستم ببینیم کلوزآپ چه طور روی پرده آمد؟ آیا شما آن را خریدید یا از همان جشنواره دنکرک روی پرده عمومی رفت؟

من «کلوزآپ» را اولین بار در تهران روی پرده دیده بودم.

پس شما آن سال به ایران آمدید و فیلم را در تهران دیدید!

بله در جشنواره فجر دیدم. در یک جلسه خصوصی برای 4-5 نفر از میهمانان خارجی که من هم جزو آن ها بودم، در سینما فرهنگ نمایش داده شد.

در آن جلسه آقای سرژدانی هم بود؟

بله، وقتی ما این فیلم را دیدیم و بیرون آمدیم منقلب شده بودیم و سرژ دانی مدام می گفت اگر یک نفر باشد که ایمان واقعی به سینما داشته باشد کیارستمی است و در هواپیما که بر می گشتیم مدام می گفت: «ممد یک کاری کن که این فیلم بیاید به فرانسه» و بعد من بلافاصله که رسیدم پاریس با ژان ژاک واره صحبت کردم، فیلم به پاریس فرستاده شد و او آن را دید و شیفته فیلم شد و یک جا هر سه فیلم را خرید. بعد که آقای پی یر ریسیان فیلم را دید با هم قهوه ای خوردیم و او مدام اصرار داشت که باید درباره این فیلم به ژیل ژاکوب بگوییم.

روز یک شنبه ای بود. همان زمان زنگ زد به ژاکوب و او برای سه شنبه وقت گذاشت. آن زمان کیارستمی هم فرانسه بود. ما روز سه شنبه با عباس رفتیم دفتر آقای ژیل ژاکوب و او یک ربع وقت داده بود که ما را ببیند. پی یر ریسیان هم بود و این یک ربع تبدیل شد به یک ساعت. حرف می زدیم. در مورد فیلم، عباس یک دفعه وسط حرف هایش گفت الان دارم یک فیلم مستند می سازم، ژاکوب گفت ما معمولا مستند در جشنواره نمی پذیریم ولی دوست داریم فیلم شما را ببینیم. عباس گفت: نه آن قدرها هم مستند نیست؛ کمی هم داستانی است.
(درباره فیلم «زندگی و دیگر هیچ» حرف می زد) و ژاکوب گفت با کمال میل دلمان می خواهد این فیلم را ببینیم. و بعد ژیل ژاکوب گفت: «امیدواریم راه شما از کن بگذرد.» این جمله ای بود که ژیل ژاکوب موقع خداحافظی به عباس گفت وقتی از دفتر ژیل ژاکوب بیرون آمدیم و قدم می زدیم عباس گفت: «فکر کن ما بتوانیم به کن برویم!» گفتم چرا نتوانی؟ تو همین الان هم خیلی معروف و مهم هستی.
این ماجرا تمام شد و عباس رفت تهران که فیلم را تمام کند. و یک روز تلفنی با عباس صحبت می کردم گفتم عباس چه طور شد؟ تمام می شود؟ گفت: بله و پرسید من برای فجر به تهران می روم که گفتم بله. عباس ادامه داد، آمدی تهران باید بیایی منزل ما. این مربوط به فوریه سال 1992 می شود.

یعنی 1371.

روزی که قرار بود من حرکت کنم و به تهران بیایم ژیل ژاکوب زنگ زد به محل کار ما و گفت محمد اگر در ایران فیلم first class دیدی فورا به من خبر بده. طبعا منتظر فیلم کیارستمی هم بود. من آن سال فیلم های بسیاری دیدم و از جمله مسافران بهرام بیضایی و ناصرالدین شاه آکتور سینمای مخملباف هم بود. آن سال مارکو مولر هم از فستیوال لوکارنو آمده بود و «پی یر- هانری دولو» هم در هواپیما با من بود و مدام می گفت می خواهم فیلم کیارستمی را ببینم.

پی یر هانری دولو آن زمان مسئول بخش ۱۵ روز کارگردان ها بود؟

بله.
روند جهانی شدن عباس کیارستمی از زبان حقیقت (1)

پس در آن سفر شما و مارکو مولر و هانری دولو با هم بودید.

بله. آن سال وقتی به تهران رسیدیم. مسئول فارابی که آمده بود استقبال ما گفت فردا صبح اولین فیلمی که می بینید فیلم کیارستمی است و هیچ راهی نبود که ما بتوانیم زودتر فیلم را ببینیم. یعنی حتی حاضر بودم استراحت نکنم و اول فیلم کیارستمی را ببینم و به هر حال فردا صبح فیلم را دیدیم و نظر من این بود که قسمت هایی از فیلم کمی کشدار است و به شجاع نوری گفتم برای این که شانس ما برای کن بیشتر بشود باید به عباس بگوییم فیلم را کمی جمع و جور کند و او به عباس زنگ زد و عباس آمد.
رفتیم در دفتر جمال امید نشستیم (البته خود امید آن روز در دفترش نبود) من و عباس و شجاع نوری جلسه گذاشتیم من نظراتم را گفتم و جاهای به نظرم طولانی شده بود. و عباس با دقت گوش می کرد. شما کافی است که کاتالوگ جشنواره فجر همان سال را نگاه کنید در آن کاتالوگ مدت زمان فیلم 108 دقیقه است و کاتالوگ جشنواره کن همان سال را ببینید مدت فیلم 90 دقیقه هست یعنی 18 دقیقه از فیلم کم شده. اما جالب است که مارکو مولر به عباس گفته بود دست به این فیلم نزن و من می برم فستیوال خودمان (لوکارنو) و او را وسوسه کرده بود.
شب آخر ساعت 3.5 نیمه شب که برف زیادی هم می آمد ما داشتیم از هتل هیلتون خارج می شدیم دیدم عباس آمده دم در هتل در ماشینش زیر برف منتظر است- از شب جلسه در دفتر امید تا شب آخر هم همدیگر را ندیده بودیم- گفتم این جا چه می کنی؟ گفت بیا من می برمت فرودگاه. در راه حرف زد و گفت ممد این دو تا پوستر را به تو می دهم با خودت ببر (پوسترهای زیبایی بود که تصویر پیرمردی روی دیوار در حال چپق کشیدن است و در اثر زلزله، دیوار شکاف برداشته) و گفت آن چه گفتی عمل کردم برو ببینم چه می کنی برای این فیلم. گفتم فیلم را کی می فرستی گفت: تا ده- بیست روز دیگر چون باید دومرتبه صداگذاری و اصلاح رنگ بشود، کمی کار دارد.

پوستر را خودش طراحی کرده بود؟

ایده خودش بود. من رسیدم به پاریس همان روز به پی یر ریسیان زنگ زدم رفتیم با هم شام خوردیم و گفتم این فیلم فوق العاده است و عباس هم دستکاری های لازم را کرد.

آیا برمبنای حرفی که ژیل ژاکوب زده بود؛ که اگر فیلم first class دیدی به ما خبر بده آیا شما آن جا تماس گرفتید یا تصمیم گرفتید برسید به فرانسه و بعد به او بگویید؟

نه من از تهران به ژیل ژاکوب فکس زدم و از فیلم کیارستمی تعریف کردم. مدتی بعد کپی رسید فراسنه. یک شب قبل از این که قرار شد فیلم را کمیته انتخاب ببیند، پی یر به سینمای ما آمد و گفت به نظرت این فیلم چه قدر قدرت دارد و فکر می کنی قدرت رفتن به بخش مسابقه را دارد؟ گفتم من نمی توانم چیزی بگویم چون باید نسبت به بقیه فیلم هایی که برای پخش مسابقه آمده سنجید اما اگر نظر خودم را می خواهی فکر می کنم برای بخش «نوعی نگاه» عالی است.

فردای آن روز با کمیته انتخاب فیلم را دیدیم و همزمان من دیالوگ ها را ترجمه می کردم اما متاسفانه از قبل لیست دیالوگ ها را در دست نداشتم. بعد از جلسه پی یر ریسیان گفت همه نظرشان این است که برود به بخش «نوعی نگاه» و گفتم ای کاش می شد یک کار خاص که کمی بیشتر اهمیت داشته باشد برای فیلم بکنیم. پی یر گفت صبر کن و رفت زنگ زد به ژیل ژاکوب و قرار شد فیلم در افتتاحیه بخش «نوعی نگاه» نمایش داده شود که البته از اهمیت خاصی برخوردار است.

اسم فیلم آن زمان «زندگی و دیگر هیچ» بود. برتران تاورنیه، فیلمساز فرانسوی هم یک فیلم دارد به همین اسم و این ها گفتند باید اسم فیلم عوض بشود و فکر کنم یکی از افراد کمیته انتخاب گفت بگذارید «زندگی ادامه دارد» و ماریشال وقتی فیلم را می خواست بخرد گفت بگذاریم «... و زندگی ادامه دارد» این ها را تلفنی به عباس گفتیم، او پذیرفت. فیلم را زیرنویس کردیم و قبل از آن هم یک نمایش خصوصی برای چند منتقد مطرح که با مسئول مطبوعاتی گلچین کرده بودیم، گذاشتیم مثل ژان ناربونی و دیگران. یادم هست که فیلم را صبح روز اول ماه می نمایش دادیم که بعد از پایان فیلم یک دفعه آقای ناربونی بلند شد و گفت: «یک شاهکار است» و بقیه هم پشت سر او بلند شدند و همین را گفتند. بعد فیلم رفت برای فستیوال کن و آن جا زلزله به پا کرد. از این زمان کیارستمی به صورت جدی تری در جهان مطرح شد.
روند جهانی شدن عباس کیارستمی از زبان حقیقت (1)

فیلم بعدی او «زیر درختان زیتون» بود. برخوردها نسبت به این فیلم چه بود؟

«زیر درختان زیتون» از این دید جالب بود که مدتی قبل از فستیوال کن 1994 کیارستمی در ژاپن با کوروساوا ملاقاتی داشت. این ملاقات را خانم شهره گلپریان ترتیب داده بود و صحبت ها را هم ترجمه کرده بود وقتی متن این گفت و گو در ماهنامه فیلم چاپ شد، بلافاصله من به سردبیر کایه دو سینما گفتم چنین مطلبی هست و کوروساوا بسیار از کیارستمی تعریف کرده است. سردبیر هم خواهش کرد که این مطلب را به هیچ کس دیگر ندهم فقط در اختیار مجله آن ها بگدارم. آن زمان «تی یری ژوس» سردبیر کایه دو سینما بود. من این مطلب را ترجمه کردم و به کایه دو دادم که هم زمان با جشنواره کن منتشر شد. مطلب در کن غوغا کرد.

آن زمان حتی کسی اجازه نداشت یک کلمه منفی درباره کیارستمی بگوید چون کوروساوا او را ستایش کرده بود. در جدول امتیاز دادن منتقدین زیر درختان زیتون ستاره های خیلی خوبی هم گرفت. این قدر ستاره ها خوب و تعدادش بالا بود که عباس منتظر بود فیلم «زیر درختان زیتون» نخل طلا بگیرد. یعنی سال ۱۹۹۴. وقت در اختتامیه کنار او نشسته بودم، هر آن منتظر بود، اسمش را صدا کنند. آن زمان فیل نانی مورتی هم بود.

کدام فیلم همان سال نخل را برد؟

فیلم تارانتینو، «پالپ فیکشن» نخل را به دست آورد. یادم هست لحظه ای که نخل را اهدا کردند و دیگر جایزه ای نمانده بود، عباس یک دفعه قیافه اش درهم شد و چیزی در او شکست. دیگر آن شور و هیجان روزهای قبل را نداشت و حتی در شب نشینی آخر فستیوال هم هیچ دوست نداست شرکت کند. خیلی ناراحت بود. طبیعی هم بود چون آن همه مطالب ستایشگرانه راجع به فیلم نوشته بودند و انتظار فیلمساز خیلی بالا می رود. البته از نظر حسی این حالت کاملا قابل درک و انسانی است.

آیا فکر نمی کنی این زمینه ای شد برای فیلم «طعم گیلاس» که به خودکشی می پردازد؟

شاید جرقه ایده فیلم درباره کسی که ناگهان مورد بی احترامی قرار می گیرد و دوست دارد به زندگی خود پایان دهد از آن جا باشد. حس من این است که آن چه در ذهن کیارستمی شکل گرفت که برود سراغ فیلم طعم گیلاس! که فیلم تخیلی است، آن شب، شب ناکامی بود. چون بعدها در حرف هایی که با هم می زدیم وقتی از او پرسیدم چرا سراغ چنین سوژه ای رفتی گفت می دانی چرا افراد خودکشی می کنند؟ گفتم نه، گفت یکی از دلایل عمده اش این است که به آن ها بی توجهی می شود و این افراد می خواهند با این کار جلب توجه و ترحم کنند. این عین جمله ای بود که یک بار به من گفت. با کنار هم گذاشتن این حرف ها می شود به همین نتیجه رسید شاید.

می خواهم راجع به این سه گانه ای که دائم درباره اش صحبت می شود یعنی زیر درختان زیتون- زندگی و دیگر هیچ و خانه دوست کجاست؟ بگویم که خیلی ها معتقد هستند چون هر سه در گیلان می گذرد این ها را باید در قالب یک سه گانه دید و این که چه قدر موفقیت خانه دوست کجاست منجر به ساختن فیلم های بعدی شد. چون ما در «زندگی و دیگر هیچ» پوستر کوچکی از خانه دوست کجاست را می بینیم که به زبان فرانسه نوشته شده و بدل عباس کیارستمی در فیلم به دنبال آن پسربچه خانه دوست کجاست می گردد و آن را به افراد نشان می دهد.

این یک واقعیت است که عباس از وقتی که پایش به اروپا بیشتر باز شد و عکس العمل های مثبت مردم و منتقدان را نسبت به کارهایش می دید به هر حال در فیلم هایی که می ساخت گوشه چشمی هم به حضور خارج از ایران پیدا کرد کما این که در یکی از پلان های زیر درختان زیتون وقتی داشت فیلمبرداری می کرد به فیلمبردار می گوید «این نما را این طور نگیر، درست بگیر، این فیلم قرار است برود کن.» یعنی قبل از این که فیلم برای کن انتخاب بشود خودش می دانسته که فیلم را می سازد که به کن برود. و دقیقا این پوستر کوچک خانه دوست کجاست به زبان فرانسه در فیلم «زندگی و دیگر هیچ» درواقع حکم چشمکی به دنیای غرب را دارد که حاکی از اهمیت پیدا کردن نگاه خارج از ایران به فیلم هایش است.یعنی کسانی که از فیلمساز جشنواره ای صحبت می کنند شاید خیلی هم بی ربط نمی گویند.

ادامه دارد...
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج