بررسی جهانِ خالق انیمیشن anomanisa
به جهان عروسکی- کافکایی خوش آمدید!
کافمن در طول دوران کاری اش توجه ما را خصوصا به این ویژگی آخر جلب کرده است. در «جان ماکوویچ بودن»، اولین فیلمی که نام او را سر زبان ها انداخت، شخصیت های فیلم با ذوق و شوق به هم می گویند که کشفشان- رفتن به درون ذهن جان مالکوویچ- عواقب فلسفی دارد. فیلم هایی که کافمن نوشته یا ساخته است، خوراک تفکر انتزاعی است، و ساختار قصه هایش هم این را به ما گوشزد می کند.
کافمن در طول دوران کاری اش توجه ما را خصوصا به این ویژگی آخر جلب کرده است. در «جان ماکوویچ بودن»، اولین فیلمی که نام او را سر زبان ها انداخت، شخصیت های فیلم با ذوق و شوق به هم می گویند که کشفشان- رفتن به درون ذهن جان مالکوویچ- عواقب فلسفی دارد. فیلم هایی که کافمن نوشته یا ساخته است، خوراک تفکر انتزاعی است، و ساختار قصه هایش هم این را به ما گوشزد می کند.
همین اتفاق هم افتاد و اولین تجربه کارگردانی کافمن، «سینکدوکی، نیویورک» می توانست نقطه پایان کارنامه اش باشد. اقدامی متهورانه و ضدگیشه که از نظر عمده مخاطبان، زیاده روی کافمن بود- موضوع فیلم هم در مورد کسی است کهزیاده روی می کند- و او هم شهابی گذرا بوده که درخشیده و دیگر خبری از آن نیست و در دام خلاقیتش گرفتار شده است.
بازگشت کافمن به نمایش عروسکی که در «مالکوویچ» مسئله بسیار آشکاری بود، به نکته ای اشاره می کند که در طول داستانش هم ادامه پیدا می کند: شخصیت های درون فیلم به هیچ وجه موجودات مستقلی نبوده اند، هرچند ما دوست داریم باور کنیم که آنها مستقل هستند.
در نهایت هم این بیننده است که به پیچ و تاب های بازیگرها معنا می دهد. اما در «ماکوویچ»، قدرت چنین عروسک گردان های پنهانی یا بی رحمی به هجو کشیده می شود که در آن قهرمان عروسک گردان، کریک، انسان فلک زده ای است که از پس زندگی خودش بر نمی آید، اما هنگامی که به ذهن ماکوویچ راه پیدا می کند بسیار بااستعداد می شود و او را هدایت می کند.
در «اقتباس» کافمن از فرآیند ساخته شدن فیلم ها پرده بر می دارد و آن را رمزگشایی می کند و نشان می دهد که چگونه توهمات خالص و مصالحه ها به خلق یک داستان می انجامد. از همان اول و پایه ای ترین عناصر داستان هم شروع می کند.
فیلم داستان خیالی تلاش چارلی کافمن است برای اقتباس از کتاب واقعی سوزان اورلن، و می توان گفت «اقتباس» تقریبا خودکاوانه ترین فیلم تجاری آمریکایی و چیزی معادل نسخه آمریکایی فیلم «اشتیاق» گدار است. فیلم حاکمیت قوانین فیلمنامه نویسی رابرت مک کی (خود او هم یکی از شخصیت های فیلم است) را دست مایه قرار می دهد، آنها را به شکل هجویه ای به کار می گیرد و تمام آن قوانین را مقابل چشمانشان زیر پا می گذارد.
موفقیت و عجیب بودن «جان مالکوویچ بودن»، پدیده ای را به اسم «فیلم چارلی کافمنی» معرفی کرد، و او را تبدیل به پدیده ای نوظهور کرد، کسی که امضای کاری اش نام کارگردان فیلم را هم زیر سایه خود می برد (ما هیچ وقت «اقتباس» و «مالکوویچ» را فیلم های اسپایک جونزی نمی دانیم، چون هنوز نمی دانیم فیلم های خود او چگونه خواهند بود. کمااین که «درخشش ابدی» را فیلم گوندری نمی دانیم چرا که خدا را شکر کمتر از فیلم های دیگر او رنگ و بوی گوندری را دارد).
حتی «اعترافات یک ذهن خطرناک» جرج کلونی که کمتر از فیلم های دیگرش شخصی است، و ضدزندگی نامه «چاک باریس»، همه کاره یک برنامه مسابقه تلویزیونی و جاسوسی است، باز هم متعلق به فیلمنامه نویسش است؛ چرا که تمام راه هایی را که نویسنده ها (فیلم برمبنای یادداشت های غیرقابل اعتماد باریس است) با کمک آنها به خودشان شخصیت و صدا می دهند، می شناسد.
با این حال تمام هم و غمش این است که چگونه ذهن انسان می تواند دچار مشکل شود. «درخشش ابدی»، کمدی ای درباره فراموش کردن است؛ درباره وسوسه خطرناک پاک کردن خاطرات دردناک: فیلم، مشکلات وجودی فردی را دراماتیزه می کند: وقتی ما اجازه می دهیم که ذهن و تخیل و احساساتمان از کار بیفتد چه می شود؟
زبان بصری پرتوان گوندی به خوبی سوال فلسفی کلاسیک فیلمنامه را به تصویر در می آورد؛ این سوال که انسان ورای خاطرات، رویاها، و آرزوهایی که به طور خطرناکی به آنها وفادار است، کیست؟ ضمیر خود در آثار کافمن در آستانه فروریختن است: از مالکوویچ یاد می گیریم که حتی ضمیر یک بازیگر مهم سینما هم می تواند از کار بیفتد؛ هنگامی که بازدیدکنندگان مختلف به ذهنش راه پیدا می کنند و او را طبق خواسته های خودشان هدایت می کنند.
«سینکدوکی، نیویورک» مسئله دیگری را بررسی می کند و به درگیری های ابراز وجود و واقع گرایی می پردازد.
در «سینکدوکی»، کادن کوتار کارگردان تئاتر سعی می کند نسخه ای از زندگی خودش را روی صحنه ببرد، اما صحنه اجرا در نهایت جهان را می بلعد و اوضاع بیش از پیش از دست کوتار خارج می شود- و شاید بیشتر از خودش فاصله می گیرد، تا جایی که بازیگری را برای بازی در نقش خودش انتخاب می کند که اصلا شباهتی به او ندارد.
ممکن است بازگشت «آنومالیسا» به دنیای استاپ موشن عروسکی، آن هم بعد از عظمت «سینکدوکی»، نوعی عقب نشینی به حساب بیاید- اما این پروژه که سرمایه اش را از سایت کیک استارتر تهیه کرده است، اتفاق برای او گریز بسیار خوبی از بن بست حرفه ای اش بوده است.
کافمن با پاک کردن حضور انسان از تمام بخش های فیلم به جز موسیقی متنش، به نحو تناقض آمیزی فیلم خودش را ساخته است که بیشتر از آنچه در مخیله ما می گنجد به زندگی روزمره مان شبیه است- زندگی واقعی ای که به طور ترسناکی در ابعاد یک گوی شیشه ای عروسکی فشرده شده است.
نظر کاربران
این واقعا مسخره ترین و چرت ترین چیزی بود که تو عمرم دیدم. حتی از سریال کیمیا هم بدتر بود.هیچ معنا و مفهومی نداشت پرت و پلای محض.