هري پاتر، جادوگر محبوب و مدرن
چه از طرفدارانش باشیم و چه از مخالفانش، به جرأت میتوان گفت که «هری پاتر» پدیده قرن بیست و یک است. نمیتوان تاثیر شگرفش بر رونق سینما و ترغیب به کتابخوانی بخصوص در رده سنی کودک و نوجوان در سراسر جهان را نادیده گرفت.
نمیتوان تاثیر شگرفش بر رونق سینما و ترغیب به کتابخوانی بخصوص در رده سنی کودک و نوجوان در سراسر جهان را نادیده گرفت. امسال یازده سال از انتظارهای مستمر برای نمایش قسمتهای جدید «هری پاتر» میگذرد. با اینکه پرونده مجموعه سینمایی آن برای همیشه بسته شده است، اما موج تاثیرگذاریاش بر جهان فیلم های تخیلی و فانتزی پس از خودش همچنان ادامه دارد.
این مجموعه تبدیل به متر و معیاری برای سنجش آثار هم ردیف خودش شده است و به راحتی میتوان گفت تا چندین سال آینده هم از این جایگاهش تنزل پیدا نخواهد کرد. اما «هری پاتر» چه ویژگیاي دارد که آن را از دیگر آثار اين ژانر(چه ادبي و چه سينمايي) متمایز میکند؟ مگر غیر از این است که در محوریترین نقطه خود از قالبی کلیشهای یعنی سه دوست صمیمی که دست برقضا یکی از آنها والدینش را از دست داده (که بدیهی است این امر ترحم مخاطب را نسبت به او برمیانگیزد) استفاده کرده است؟
«هری پاتر» یک شاهکار ادبی و سینمایی نیست. ادعایی هم برای این موضوع ندارد. جی.کی.رولینگ برخلاف ظاهر معمولی داستانهایش موفق شده تا در سطح آثار همردیف خودش به جهانبینی عمیقی دست پیدا کند که میتوان آن را مورد بررسی قرار داد.
همه ما در محیط اطرافمان درختهای زیادی میبینیم. ریشهها هستند که درختها را ایستاده نگاه میدارند. ریشهها هستند که حواس ما را به تنه اصلی درختانشان معطوف میسازند. چرا که وقتی یقین پیدا میکنیم ریشههایی هستند که درخت مقابل چشمانمان را در قامت عمودی حفظ کردهاند، تمام تمرکزمان بر تماشای زیبایی و ظرافتهای برگهای آن میشود. این دقیقا همان برگ برنده «هری پاتر» است.
این داستان تخیلی تک تک اعضایش مانند بسیاری از داستانهای هم گونه خودش است و داستان عجیبی ندارد. یک آدم بد، زخمی بر زندگی شخصیت مثبت داستان بر جای میگذارد و مقوله مبارزه و انتقام را به وجود میآورد. ولی در باطن ریشههای شخصیتها و مقولههای مطرح شده در داستان است که نگاه ما را به گرههای آن معطوف میکند. رولینگ از جهان واقعی پیرامونمان و حواشی آن نمیگریزد؛ بلکه آن را به فضایی محوری در داستان تبدیل میکند.
همه احساساتی که یک انسان واقعی میتواند داشته باشد را درون شخصیتهایش تزریق میکند. آنها رشد میکنند، با مشکلات دوران بلوغ روبهرو میشوند، طعم فقر و مشکلات اجتماعی را میچشند و... همه آنها در اصل خود ما هستیم. شاید یکی از بهترین انتخابهای رولینگ تبدیل کردن «هری پاتر» به مجموعهای هفت قسمتی باشد. چرا که از اولین کتاب با کودکی شخصیتهای اصلی داستان روبهرو و به تدریج با آنها بزرگ میشویم و مشکلات و مسائل مشترک با آنها را لمس میکنیم.
حال که شخصیتها هویتی قابل لمس به خود گرفتهاند میتوان به درام یا کشمکش موجود در داستان نگاه کرد. هویت قابل لمس شخصیتها به قدری با ظرافت بیان میشود که مانند عینکی بر چشم عمل میکند که تصویر فضای مقابل را واضحتر نشان می دهد ولی از دید بیننده قاب و دستههای عینک قابل رویت نیست و تبدیل به موانع اضافی نمیشود.
وقتی با شخصیتهایی واقعی در محیطی واقعی روبهرو هستیم پس مقدمه برای یک سفر تخیلی در مدرسه علوم جادوگری فراهم میشود که در اینجا به خاطر قدرت بالای تخیل رولینگ در به تصویر کشیدن جزئیات صحنه و حوادث، جذابیت این سفر دو چندان میشود.
ولی شاید بتوان گفت که همین جزئیبینی رولینگ در کتابها مهمترین دلیل برای پایینتر بودن جذابیت فیلمهای «هری پاتر» نسبت به کتابهایش باشد. درست است که هیچگاه نمیتوان از یک رمان اقتباسی کامل و با جزئیات مو به مو در جهان سینما خلق کرد ولی در «هری پاتر» جزئیات فوق العاده دقیق و همچنین زیاد رولینگ این مسیر را برای فیلمنامه نویسان ناهموارتر کرده است.
در سه فیلم اول این مسئله بیشتر خودنمایی میکند. در داستان با سه کودک مواجه هستیم که کتاب در بیان حالات درونی آنها موفقتر عمل میکند. در سه قسمت اول فیلمهای «هری پاتر» بیشتر فضایی کودکانه حاکم است و تمرکز اصلیاش بر قصهگویی معطوف شده است.
به خصوص اینکه کارگردانی دو قسمت اول را کریس کلمبوس بر عهده داشته که همواره تمرکزش بر قصهگوییهای کودکانه است، مانند «تنها در خانه». به دلیل بلاتکلیفی شخصیتها در سه قسمت نخست که هنوز در سنین پایین به سر میبرند و با مشکلات و چالشهای عمیق روبهرو نشدهاند، فیلمهای «هری پاتر» یک تا ۳ را شاید بتوان ضعیفترین این مجموعه سینمایی دانست.
آلفونسو کوآرون در «هری پاتر و زندانی آزکابان» خیلی زود به سراغ فضایی تیره و سرد میرود فارغ از اینکه شخصیتها و مخاطب آماده تغییر فضا به این سرعت نیستند. ولی از قسمت چهارم با کارگردانی مایک نیول، «هري پاتر» تازه وارد مسیر اصلی خود میشود.
شخصیتها به سن بلوغ رسیدهاند و آماده رویارویی مستقیم با نیروی شر داستان هستند. یکی از نکات برجسته در کتاب و فیلمهای «هری پاتر» که میتوان به آن اشاره کرد پرداخت شخصیت منفی داستان، ولدمورت است. همه کشمكش داستان بر سر جنایتها و زخم به جامانده او بر جسم و روح هری پاتر است ولی با این حال خودش حضور مستقیم و پررنگ ندارد.
ما تقریبا تا قبل از قسمت پنجم او را نمیبینیم ولی همهجا حضورش را احساس میکنیم. این هم یکی از همان ظرافتهای رولینگ در پرداخت داستانش و همان ریشهای است که به آن اشاره شد. با پرداخت صحیح این شخصیت و میل به جاودانگی یعنی همان میلی که از ابتدا درون بشر وجود داشته، او را از یک شخصیت فراتر میبرد و تصویر ذات پلید اعمالش را در جای جای قصه جاری میسازد. برای همین حتی زمانی هم که باقی شخصیتها از روی ترس او را با نام «اسمشو نبر» صدا میزنند هم تاثیر او و اعمالش را در روند پیشرفت قصه مشاهده میکنیم.
از قسمت پنجم تا هفتم شخصیتها به بلوغ فکری میرسند و کار را برای دیوید يیتس، کارگردان چهار فیلم آخر هموار ميسازد. چرا که دیگر هری پاتر، هرمیون گرنجر و رون ویزلی سه شخصیت اصلی داستان کودک نیستند و اعمال و افکارشان به سمت دنیای بزرگ سال سوق پیدا کرده و کارگردان و فیلمنامهنویس هم شاید از این بابت نفسی راحت میکشند که دیگر با سه کودک طرف نیستند و آنها به جهان خودشان نزدیکتر شدهاند.
ولی به این مسئله هم باید اشاره کرد که این تغییر فضا مانند حرکت بر لبه تیغ میماند که اگر ذرهای فضا سیاهتر میشد ممکن بود که مخاطب آن را پس بزند. ولی يیتس با هوشمندی تعادلی بین بار اکشن و فانتزی فیلم و چالش برانگیزتر شدن مفاهیم مطرح شده برقرار ساخت که تماشاگر را راضی نگه داشت و به حق پایانی برازنده برای این مجموعه یازده ساله رقم زد و بر تنفر یازده ساله طرفداران «هری پاتر» از ولدمورت، در صحنه پودر شدن او به خوبی پایان بخشید.
در طول این سالها فیلمهای متعددی ساخته شدند تا بتوانند موفقیتی مانند «هری پاتر» کسب کنند اما نتیجه موفقیت آمیز نبود. «هری پاتر» عاری از ضعف و ایراد نیست و همانطور که اشاره شد یک شاهکار هم نیست. هیچ یک از عناصر داستانی آن مبدعانه و جدید نیستند. همه آنها را به گونهای در جاهای مختلف دیده و خواندهایم.
اما هنر رولینگ توانایی جاری ساختن جهان ذهنی منحصربهفردش در بین تمامی عناصر بعضا کلیشهای «هری پاتر» است که انتخاب همین عناصر و در کنار هم قرار دادن آنها هم خودش هنر برجسته اوست. معلوم نیست که تا چه زمانی دوباره شاهد پدیدهای مانند «هری پاتر» خواهیم بود اما هر چقدر هم که فاصلهاش دور باشد مهم نیست.
چون داستانهای رولینگ و فیلمهای «هری پاتر» بیش از یک دهه از زندگیمان را به خودشان اختصاص داده و ما را با خود بزرگ کردهاند. پس هر زمان که بخواهیم میتوانیم در راهروهای متحرک هاگوارتز، اطراف کلبه هاگرید، ورزشگاه کوئیدیچ و کوچه دیاگون قدم بزنیم و علاوه بر مرور خاطراتمان، جهان خواستنی «هری پاتر» را دوباره تجربه کنیم.
نظر کاربران
هیچ وقت حوصله نکردم درست یکی از قسمتاشو ببینم
پاسخ ها
ببخشید اینو می گم ولی شما یه ادم حوصله سر برید همیشه در رابطه با هر موضوعی نظرمنفی میدی
عاششششششقشم ..کلا عاشق داستان تخیلی ام ...بعد از تموم کردن جلد هفتمش ارزو کردم 12جلد بود ولی حیف!اخرین قسمتشو که خوندم یه عالمه گریه کردم !!دلم نمیخواست تموم شه!
من با داستانهاش بزرگ شدم... بهترین کتابی که تو عمرم خوندم همین هری پاتر بود... فیلم هاش به گرد کتابهاش هم نمیرسه
منم مثل تو هستم ولی با این تفاوت که من بیشتر با فبلم های هری پاتر حال میکنم و عاااااااااااااشق"دنیل و اما"هستم و وقتی آخرین فیلم تموم شد کلی غصه خوردم.وقتی که پشت صحنه های فیلم8رو هم دیدم دیگه.....