شاید یک سرِ سوزن بیشتر
حمید پورآذری شهره است به کارکردن در مکانهای غیرمتعارف؛ اینبار در بنیاد خیریه «امید مهر» با گروهی از دختران افغانستانی و ایرانی درباره مصائبی که تحت فشارهای روانی آدمها به وجود میآید، نمایش هنگامی که ... را کار کرده است.
در این نمایش، نشمینه نوروزی در مقام نویسنده؛ پانیز برزعلی به عنوان دستیار کارگردان و طراح تمرین بدن؛ ندا نصر طراح لباس، علی کوزهگر طراح و تکنیکال نور و ماکان اشگواری مربی صدا همکاری کردهاند.
فکر میکنم یک بار دیگر مسئلهتان افغانستان شده است و در ابتدای مسیری که میخواستید از تئاتر حرفهای فاصله بگیرید، با کودکان کار افغانستانی نمایش «حسینقلی، مردی که لب نداشت» را در تالار مولوی به صحنه بردید. درست است؟
بله؛ اما مسیرم کمی عوض شده است.
اما با دو نگاه متفاوت. اولی بر اساس متن احمد شاملو بود و الان در هنگامی که ... متن به معنای متعارف آن حضور ندارد؟
البته مسئله صرفا افغانستان نیست. در این کار سه، چهار بازیگر ایرانی و هفت، هشت نفر هم بازیگر افغانستانی داریم. بحث درباره مکان و فردیت تکتک آدمها نیست؛ بلکه بحث درباره انسان است و جهانی که میتواند هزار مسئله دیگر هم در آن اتفاق بیفتد.
زیاد نخواستهایم به مکان و آدمها هویت خاص بدهیم؛ چراکه بحث درباره فشار است که اکنون در جهان اتفاق میافتد. بعضی آدمها به جایی میرسند که حاضرند حتی نامشان را بدهند و فراموش شوند. در جهان امروز! ما از بعضی نظرها تحت فشار هستیم: از مدیا گرفته تا تکنولوژی و هر اتفاقی که در جهان روی میدهد. ما زیر فشار بمباران اطلاعاتی و خبرهای ناگوار هستیم.
موضوعیت آن از کجا آمده است. آیا در ادامه «سال ثانیه» است یا بحث دیگری است؟
درواقع، در شکل اجرا و روایت، از «سال ثانیه» آغاز میشود و آنچه به قضیه موضوعیت میدهد اولا بازیگرهایی هستند که اکنون حضور دارند و آنها چیزی را از خودشان بروز میدهند و با آنچه بازیگران در «سال ثانیه» بروز دادهاند، مقداری متفاوت است. دوم اینکه مکانی که استفاده شده است، ازجمله مواردی است که موضوعیت ما را متفاوت میکند.
با توجه به اینکه برخی از این بازیگران، تازهکار هستند و در کارهای قبلی شما حضور نداشتهاند، توان بازیگران چقدر در اجرا مؤثر است؟
ما سه پاره داریم: پاره اول مقدمه و پاره سوم نیز مؤخره است و درواقع پاره دوم اصل ماجراست. بچههایی که تازه به ما پیوستهاند، در قسمت میانی حضور دارند.
چقدر اینها ماجراها و رویدادها را پیشنهاد کردهاند؟
اساسا این قضیه در «سال ثانیه» هم وجود داشت و اینکه موضوع، خود آدمهاست. هریک به شکل کوچکی روایت خود را بیان میکند و در کل، همه اینها وقتی در یک قاب قرار میگیرند، اجرا شکل میگیرد و مفهوم پیدا میکند. فردفردِ اینها مفهوم کلی را ایجاد میکنند و اگر خود اینها نباشند، اتفاقی نمیافتد. بنا نیست من به آنها بگویم این را بگیرید و از آن، چیزی را ایجاد کنید؛ برای مثال بگویم که با کلمه، جمله و داستانکی مینویسند یا پیشنهادی میدهند و این میشود شروع یک جریان. اگر اینها را حذف کنیم، دیگر چیزی هویت نمییابد.
بعد برای مثال، این نظر کاملا شخصی است. درامِ امروز، من و شما هستیم. آدمِ امروز، درامِ امروز است. باید اینها را به درون خودشان برگردانیم و آن وقت از آنجا بیرون بیایند و مسئله و دغدغهای را که وجود دارد، کشف کنند. این همان اتفاقی است که درام را شکل میدهد. برای همین است که اگر چیزی نگویند و کاری نکنند، اتفاقی نمیافتد. بخش مهمی از این اجرا برای خودشان است و ما فقط تغییراتی دادهایم؛ چراکه خط اصلی را خودشان گفتهاند. در کل، هرچه جدیتر میشود، آنچه ارائه میدهند عجیبتر، لطیفتر و دقیقتر میشود.
این بچهها چه فرایندی را طی کردهاند که حضورشان تأثیرگذار باشد. چنانکه دیگر تازهکار به نظر نمیرسند؟
اولین نکته برای خودم این است که صادقانه رفتار میکنند؛ یعنی قرار نیست خیلی خوب بازی کنند؛ اما قرار است خیلی خوب باشند. وقتی وارد قضیه بدن و بیان میشویم، فرایند طولانی میشود و بنا نیست خام باشیم و نمیخواهیم به حدی برسیم که زمان طولانی بخواهد؛ بنابراین نکته مهم در وهله اول، یادآوری صداقت است. حالا میشود یکسری آلترناتیوها را اضافه کرد که آن را تقویت میکند؛ بنابراین میشود زمانی را صرف بیان کرد و از آن سو، میلِ دیدهشدن و خوب دیدهشدن و میلِ یادگیری هم هست. ما قراری گذاشتیم و گفتیم بنا نیست کسی بگوید این طفلکیها!
بنابراین قرارمان این بود که خوب کار کنیم. از آنها خواستهایم صداقتی را که دارند ارائه دهند و به کاری که دارند انجام میدهند اطمینان داشته باشند و از نیمه دوم سال گذشته که کار را شروع کردیم، تا آخر سال، همهچیز خیلی جدی نبود؛ اما در این دو، سه ماه همهچیز جدی شد. در اینجا آدمها مسئولیتپذیری را به بهترین نحو انجام میدهند که یک بخش از آن، به معجزه تئاتر برمیگردد که در ٤٥ روز پیش تغییر عجیبی بوده است و آدمها چیز دیگری شدهاند. همچنین اساسا یادآوری میکنیم که اعتمادبهنفس داشته باشند.
فکر میکنم که شرم را از بچهها گرفتهاید و توانستهاند با اطمینان خاطر در صحنه باشند و این موضوع در کلیت اجرا نمود یافته است. تأکید شما چه بوده است؟
جامعه اساسا دنبال چنین چیزی است و ما به فردای بهتر نیاز داریم. لازمه این فردای بهتر، خودباوری است. یک پاکسازی میخواهد؛ چراکه یکسری اضافات دارد که بتوان به اعتمادبهنفس رسید. دیگر فرصتی برای اتفاقات دیگر نیست. بچهها میدانستند که این یک فرصت است و نباید آن را از دست بدهند. یک صداست و ما باید از این صدا و فرصت به نحو احسن استفاده کنیم.
بههرحال تکنیک هم در شکلگرفتن آن مؤثر است. شکلگرفتن خردهپیرنگهایی که باید در اتصال به هم، شکل خاصی را به وجود آورند. درعینحال اجرا به برانگیختگیهای لازم میرسد که روحمان را آزرده میکند. این قابلیتهای تکنیکی چطور در اجرا پیدا میشود؟
من دوباره یادآوری میکنم که سرچشمه این موضوع صداقت است. خودِ بازیگر و خودِ گروه، وقتی صادق باشند، درمییابند که چه چیزهایی را درست کنند. بعد میبینند که در برابر اینهمه تکرار چقدر باید صبر و تحمل کنند. نیازی باعث میشود آدمها داستان را درک کنند و با قضیه بهسرعت انس بگیرند. بعد دیگر کار راحت میشود. در این مسیر فضا و روایتمان از دلِ این گروه و تکنیک هم از دل آن بیرون میآید؛ بنابراین در مواجهه با آنچه پیشنهاد میکنند، میگویم این درست است و بیا آن را درست انجام بده. توضیح این موضوع خیلی سخت است. جایی بحث خواست و اراده است و تو هم میخواهی؛ اما آنها بیشتر میخواهند. ناچاری که بروی بهترینش را انجام دهی. آنقدر تقاضا از تو زیاد است که باید دنبالش بروی. انگیزه سه برابر میشود؛ چراکه چیزهایی گفته و تأکید میشود که باید برای خودت باشد.
این فقط در گروههای جوان و آماتور نیست؛ بلکه در گروههای حرفهای هم همینطور است. آنها آنقدر تکرار میکردند که در مسیر خانه و حتی در خانه هم انجامش میدادند. برای همین وقتی از اول تا آخرِ اجرا را در اولین روز دیدم، شگفتزده شدم؛ چراکه در مدت تمرینها موفق نشده بودیم همه کار را یکجا ببینیم. بعد میپرسید که این کجا اتفاق افتاده است؟ این خواستن از یک جایی بالا میآید و وقتی تو یک قدم برمیداری، سه قدم جلوتر میآیند. میخواهم بگویم کارِ من اصلا سختتر از بچههای کارکردهتر و حرفهایتر نبوده است. در «سال ثانیه» گروهی داشتیم که تئاتر را جدی و حرفهای دنبال میکردند.
به همان اندازه که با بچههای «سال ثانیه» کلنجار رفتهام، به همان میزان هم در اینجا کلنجار رفتهام؛ شاید یک سرِ سوزن بیشتر. یک آن تردید میکنم نکند من اشتباه رفتهام و باید میرفتم اتاق بغلی ... . هرچه این ارتباط جدیتر و تنگاتنگتر میشود میبینید که بچهها چقدر به لحاظ تکنیکی پیشنهاددهنده بودهاند. الان نمیتوانم به شکل علمی توضیح بدهم. باید بعد از پایانِ کار مفصل درباره آن فکر کنم تا ببینم دقیقا چه اتفاقی افتاده است؛ برای مثال زمان زیادی بگذارم ببینم که چه بود، چه شد و به چه سرانجامی رسید؟ وقتی که میپرسید و یادم میآید، خودم هم هنگ میکنم.
انگار مکاشفه و همگراییهایی بین افرادِ گروه هست که چنین میشود؟
خود من زیاد حرف نمیزنم. بچهها طوری رفتار میکنند که از دلش چیزهایی بیرون میآید که شگفتزدهمان میکند. من فقط آن را تصحیح میکنم که این را انجام نده یا این را انجام بده ... . از یک جاهایی معجزه تئاتر است که کارهایی را میکند. تئاتر بخش مهمی از زندگیام است و بیشتر میبینم که تئاتر چه کار میکند و زندگی آدم را متفاوت و آدمها را از اینرو به آنرو میکند. فکر میکنم یک بار دیگر تئاتر باید بازتعریف شود تا حق مطلب ادا شود. چرا باید در اینجا تئاتر کار کنیم؟ از تئاتر چه انتظاری داریم؟ بهعبارتدیگر با این شیوه خواستههای تئاتر را دقیقتر میتوانیم مطرح کنیم.
تئاتر را به معنای حقیقیاش کشف کنیم؟
انگار با تئاتر سرعت آن بیشتر میشود؛ چراکه آگاهی میدهد. بحث درباره انسان است و درباره ارتباط انسانی و هیچ حکم و فشاری هم نیست. من باید شما را درک کنم و شما هم متقابلا این کار را انجام دهید. هنر مهمی است؛ اما اهمیتش به خاطر اجتماعیبودنش است. هم مهم است و هم تأثیرگذار.
ارسال نظر