راز ماندگاری حبیب و خرچنگ های مردابی
حبیب محبیان یا همان حبیب؛ خواننده ای است که ۲۱ خردادماه سال جاری، او را برای همیشه از دست دادیم. خیل عظیم حاضر در مراسم تشییع او؛ آن هم در یکی از روستاهای مازندران نشان می داد حبیب هنوز در قلب مردم سرزمینش جای دارد.
اگر بخواهیم چند قطعه ماندگار او را انتخاب کنیم به «مرد تنهای شب»، «شهلای من کجایی»، «بزن باران» و «قوی زیبا» می رسیم. بعید به نظر می رسد در این میان «خرچنگ های مردابی» از قلم بیفتد.
ترانه ماندگان محمدعلی بهمنی که البته در یکی از آلبوم های مرحوم ناصر عبدالهی توسط پرویز پرستویی دکلمه شد اما با صدا و موسیقی حبیب جاودانه گشت. محمدعلی بهمنی، شاعر و ترانه سرای بزرگ کشورمان از روزهای آشنایی با حبیب می گوید و ملاقاتی پس از سی و اندی سال که البته با کمی گله گذاری همراه است.
اجرای نادرست حبیب در یکی از ابیات ترانه «خرچنگ های مردابی» باعث ناراحتی محمدعلی بهمنی شده بود که گویا حبیب تا دیدار در جشن «موسیقی ما» از آن بی اطلاع بوده است. ترانه سرای این اثر معتقد است حبیب با آثار خود در قلب مردم سرزمینش ماندگار شده و جمعیت حاضر در مراسم تشییع او گواه این مدعاست.
همکاری او با حبیب به همین یک ترانه محدود می شود اما «خرچنگ های مردابی» بدون شک جزو ماندگارترین آثار این خواننده فقید و شاید موسیقی پاپ ما محسوب شود. شاعر بزرگ کشورمان در مورد درک شعری حبیب و راز ماندگاری او با ما صحبت کرد که در ادامه می خوانید:
حبیب محبیان پس از هفت سال سکوت در ایران درگذشت. وقتی نسل جدید، کارهای حبیب را ورق می زند به شعری از شما برمی خورد که خیلی ها با آن خاطره دارند. ابتدا درخصوص آشنایی خود با حبیب صحبت کنید و اینکه چه شد ترانه «خرچنگ های مردابی» را به او دادید؟
من با این بزرگوار پیش از انقلاب آشنایی داشتم. البته نه به این معنا که کار مشترکی با یکدیگر داشته باشیم. می دانستم که او یک هنرمند است و من هم دوستش داشتم اما از زمانی که از ایران رفت، هیچ ارتباطی با یکدیگر نداشتیم و ارتباط ما به طور کامل قطع شد تا اینکه او تصمیم گرفت آلبوم «کویر باور» را منتشر کند.
همان طور که اشاره کردید من یک ترانه در اختیار او قرار دادم. حبیب یک بیت را در ترانه «خرچنگ های مردابی» اشتباه خوانده و هم وزن و هم معنا را خراب کرده بود. از این موضوع ناراحت بودم و می خواستم با او تماس بگیرم و بگویم این اشتباه را اصلاح کند اما به او دسترسی نداشتم و آهنگ هم در همه جا پخش و فراگیر شده بود. واقعا دل من چرکین بود چرا که او می توانست از من در این باره بپرسد یا اگر هم به من دسترسی نداشت یا شماره ای از من نداشت، در همان حوالی خودش از یک شاعر سوال کند و سپس شعر را بخواند.
حبیب می توانست پیش از اجرا، شعر را به شعرایی که در آمریکا حضور داشتند، نشان بدهد تا نحوه خوانش صحیح شعر «خرچنگ های مردابی» را فرا بگیرد. به هر حال شعران زیادی در اطراف او حضور داشتند که با بسیاری از آنها در همان مقطع زمانی همکاری می کرد. به هر حال نه من توانستم با او تماسی برقرار کنم و نه او به من دسترسی پیدا کرد و این شعر با همان اجرا به گوش مردم رسید و در حافظه ها ثبت شد.
زمانی که حبیب به ایران برگشت و به «جشن موسیقی ما» دعوت شد، فرصت خوبی باری گله مندی بود. در این جشن برای دقایقی با او هم کلام شدم و به او گفتم: «مهربان این شعر را چرا این طور خواندی؟» گفت: «مگر غلط است؟» گفتم: «عزیزم، اذیت مان نکن. این چیز واضحی است.» ظاهرا او پس از گذشت این همه سال نمی دانست که بیت مورد نظر را در این اثر، اشتباه خوانده است.
منظور شما مصرع دوم بیت «رسیده ام به کمال که جز اناالحق نیست» است؟
بله. مصرع دوم این بیت درواقع «کمالِ دار برای منِ کمال پرست» است اما حبیب این مصرع را به این صورت خوانده بود: «کمال دار برای منِ کمال پرست» و یک «را» هم اضافه کرده بود که این کار بسیار ناراحت کننده بود. درواقع او این بیت را بدین صورت اجرا کرده بود: «کمال دار را برای منِ کمال پرست» در حالی که همان طور که اشاره کرده با اضافه کردن یک کلمه، هم وزن را خراب کرده بود و هم با مکث روی کلمه «کمال» در ابتدای مصرع، معنی را تغییر داده بود.
حتی برخی این مصرع را با توجه به لحن و اجرای حبیب «کمال دادار برای منِ کمال پرست» می شنیدند...
بله متاسفانه این اتفاقات رخ داد. بسیاری برایشان سوال پیش آمده بود که معنی این مصرع چه می تواند باشد و درواقع برداشت نادرستی از مفهوم شعر انجام داده بودند. در جشن موسیقی ما حتی به حبیب گفتم: «می شود تغییرش بدهی؟» که پاسخ داد: «این ترانه دیگر در حافظه ها ماندگار شده و قابل تغییر نیست.»
من هم دیگر به او اصرار نکردم. هرچند دوست داشتم این شعر به صورت صحیح و درست به گوش مردم برسد اما به هر حال از اجرا و پخش این اثر سال ها گذشته بود و دیگر نمی شد آنچه در حافظه مردم ثبت شده است را تغییر داد ولی کار و موسیقی حبیب را خیلی دوست داشتم. در مورد موسیقی همین ترانه به طور خاص صحبت می کنم. موسیقی زیبایی برای «خرچنگ های مردابی» ساخته بود که از شنیدنش لذت می بردم.
دیگر ابیات شعر هم به درستی بیان شده و در مجموع کار را به خوبی اجرا کرده بود اما هر زمان که به اجرای نادرست مصرع «کمالِ دار برای منِ کمال پرست» می رسید، حال قشنگی که داشتم را از دست می دادم چون هر شاعری هم که باشد از اجرای اشتباه شعر خود ناراحت می شود. تصور کنید شما با حال و هوایی دیگر یک شعر را سروده اید و مفهوم دیگری در ذهن خود داشته اید اما زمانی که این شعر به اثری موسیقایی تبدیل شده، بخشی از آن به اشتباه اجرا شده و مفهومش تغییر کرده است. این اتفاقا واقعا ناراحت کننده است.
جدا از این مسائل، حبیب انسان بامعرفتی بود. اشاره من به دوران پیش از انقلاب است که آشنایی بسیار نزدیکی با یکدیگر داشتیم. پیش از انقلاب با هم دیدارهای زیادی داشتیم. حبیب واقعا انسان خوبی بود. نکته ای که می خواهم به آن اشاره کنم این است که حبیب دغدغه اینکه «چه بخواند» داشت. برایش مهم بود که می خواهد روی چه شعر و ترانه ای دست بگذارد و چه چیزی را تبدیل به اثری موسیقایی کند. اگر به آثار او نگاهی بیندازیم با نام های بسیار زیادی از شعرا و ترانه سرایان مختلف رو به رو می شویم که شاید اسامی برخی از آنها برای مردم ناآشنا باشد. البته حبیب در همان دوران کارهایی داشت که زیبا بودند اما کلامشان می توانست بهتر باشد.
با وجود صحبت هایی که انجام دادم، در برخی موارد باید کمی دقت بیشتری انجام می داد. او آهنگساز توانایی بود و با دقت در انتخاب کلام بعضی از آثار خود می توانست اتفاقات بهتری رقم بزند. گذشته از تمامی این مسائل، او آدمی صادق، بی ریا و دوست داشتنی بود. در همان چند سال آشنایی نزدیکی که با او داشتم این خصوصیات را به طور کامل در او دیدم و حس کردم.
محبوبیت او را می توان تا حدودی در همین خصوصیات اخلاقی او جست و جو کرد. وقتی فردی تا این حد در میان مردم خود محبوب است، مسلما چهره خوبی از خود در ذهن دوستداران و مردمش تصویر کرده است. او هیچ گاه خود را مقابل مردمش قرار نداد. حبیب می دانست چه می داند و چه می خواهد. سیری که در کارهایش در پیش گرفته بود، نشان می دهد او تفکری داشته که به آن باورمند بوده و بر اساس آن پیش می رفته است.
به گذشته برگردیم: به دوران پیش از انقلاب که می گویید آشنایی بسیار نزدیکی با حبیب محبیان داشتید. شما خاطرات زیادی از آن دوران دارید. به طول مثال شعر «دریا» که در اختیار مرحوم «مهستی» گذاشته بودید با مخالفت آقای هوشنگ ابتهاج رو به رو شده بود. ایشان در رادیو بودند و دلیل مخالفت خود را هم به شما اعلام کرده بودند. می خواهیم وارد چنین فضایی بشویم. اولین بار حبیب محبیان را چه زمانی دیدید و چه چیزی باعث شد به موسیقی حبیب علاقه مند شوید؟ می دانیم که شما به کارهای خوب گونه های مختلف موسیقی علاقه دارید...
شاید تاریخی که می خواهم به آن اشاره کنم دقیق نباشد اما فکر می کنم سال 1353 یا 1354 بود که ما همدیگر را ملاقات کردیم. همان طور که اشاره کردم همان زمان، جوانی بود که می توانست خود را نشان دهد که خود را نشان هم داده بود.
زمانی که حبیب اولین اثر خود را اجرا و پخش کرد، با استقبال خوبی از سوی مردم مواجه شد. مردم خواننده ای را می دیدند که حداقل مانند دیگر خواننده ها نمی خواند و سبکی مخصوص به خود دارد. موسیقی و صدای او برای مردم همان دوران قابل پذیرش بود و نکته جالب و البته مثبت این است که حتی نسل های بعدی هم با کارهای او ارتباط برقرار کردند.
وقتی جوانی بیست و چندساله کاری از حبیب را زمزمه می کند که چند دهه قبل اجرا شده، باورپذیری کارهای او را به اثبات می رساند. صحبت هایی که با همدیگر در مورد ترانه هایش داشتیم، دوستانه بود. به واسطه ارادتی که به صدا و موسیقی او داشتم، صحبت هایی با یکدیگر انجام می دادیم. من نقطه نظرات خود را در مورد ترانه های او ارائه می دادم اما به هر حال حبیب باورمند کاری بود که خودش انجام می داد. همین باورمندی هم دوست داشتنی بود. چون به کار خود باور داشت.
حبیب واقعا به کاری که انجام می داد، ترانه ای که انتخاب می کرد، آهنگی که می ساخت و در مجموع اثری که روانه بازار می کرد، اعتقادداشت. همین اعتقاد باعث می شد، مردم با او ارتباط برقرار کنند و اثرش را بپذیرند. البته خاطره خاصی از او در ذهن ندارم... ملاقات های ما به صحبت درخصوص ترانه های حبیب خلاصه می شد.
فضای آشنایی شما چگونه شکل گرفت؟ شما همیشه یک واژه به عنوان کلمه ای کلیدی در صحبت هایتان دارید که «فرزند زمانه خویش بودن» است. به طور مثال معتقدید غزل باید فرزند زمانه خویش باشد. همچنین ترانه های برخی از خوانندگان نسل فعلی که بر سر زبان مردم هم هست، با تمام احترامی که برای آنها قائل هستید را بنا به دلایلی فرزند زمانه خویش نمی دانید.
وقتی حالا آثار حبیب محبیان را مرور می کنیم، می بینیم که از دوره ورود ویگن و ایجاد موسیقی پاپ در ایران و فراهم شدن امکان شنیده شدن آن، تقریبا همه خواننده ها در یک مسیر حرکت می کردند و فقط تعداد معدودی بودند که شیوه خوانش آنها با بقیه فرق داشت. به طور مثل فریدون فروغی و فرهاد مهراد؛ حبیب را هم می توان جزو این دسته قرار داد؟ جمع نگاهی که او به ترانه و نگاهی که به موسیقی داشت را چطور می بینید؟
البته فرق درک فرهاد بزرگ با عزیزان دیگر خیلی متفاوت بود. در حوزه ای که خوانندگان برای خود انتخاب کرده بودند، حبیب در میان افرادی بود که کارش تفاوتی با دیگران داشت ولی نمی توانیم این افراد را با یکدیگر مقایسه کنیم. چون فرهاد شعر را درک می کرد. در مورد موسیقی هم خودتان باورمند هستید که فرهاد هرچه خوانده، هم از موسیقی و هم از کلام واقعا باورمند همه ما است. درک شعری فرهاد بسیار بالا بود. اگر مروری بر اجراهای فرهاد بزرگ داشته باشید، متوجه این مسئله خواهید شد.
ادای کلمات، تکیه ها و لحن فرهاد در زمان اجرای شعرها و ترانه ها نشان می دهد. او شعر و ترانه را با تمام وجود درک کرده بود. تفاوت در همین جاست واقعا فکر که می کنیم، البته پشت سرش غیبت نباشد، حبیب درک ترانه اش کمی کم بود. البته در مقایسه با خوانندگانی که در حال حاضر نام بردیم؛ وگرنه روزگار ما همان زمان هم واقعا باورمند اجراهای حبیب بود.
به این دلیل که اجراهای او اگر همه گیر نمی شد ولی آدم هایی که از او تعریف می کردند، درک خوبی از کارش داشتند. این موضوع را نمی شود کتمان کرد ولی من به طور کلی چون اسم عزیزانی مانند فرهاد و فریدون را آوردید، این موضوع را گفتم وگرنه دلیلی نداشت به این مسئله اشاره کنم. حبیب چه زمانی که در ایران بود و چه زمانی که در خارج از ایران فعالیت می کرد، باورمندان خود را داشت و بسیاری از آثار او را به خوبی درک می کردند.
اگر قاطبه موزیسین هایی که در موسیقی پاپ از روز اول تا امروز آمدند و رفتند را حساب کنیم، تعداد کسانی که عملا شعر و ترانه را می فهمند خیلی کم است. حبیب را می توانیم با فرهاد مقایسه کنیم و بگوییم او در مقایسه با فرهاد طبیعتا درک شعری کمتری داشته است؛ این موضوع را می توان با رجوع به کارهایشان استدلال کرد که غیبت بد هم حساب نشود اما او در مقایسه با بسیاری از هم نسلان خود معدل بالاتری می گیرد. وقتی به برخی از کارهای حبیب که انتخاب می کند، رجوع می کنیم این موضوع را متوجه می شویم. نظر شما با توجه به شناختی که از کارهای حبیب دارید چیست؟
پیش از انقلاب یک خواننده ای به یکباره ظهور کرد و مردم او را پذیرفتند. این ظرفیت در او وجود داشت و نمی توان این مسئله را کتمان کرد. در مورد دوران پیش از انقلاب صحبت می کنیم. حبیب پس از انتشار اولین آثار خود دارای جایگاه مشخصی در موسیقی پلپ شد. می توان گفت که کارهای او شناسنامه دار بود و می شد امضای او را پای اجراهایش دید. گرچه من معتقدم او در انتخاب کلامی می توانست مقداری کم کارتر باشد اما کارهای باارزش تری بخواهند. هرچند حبیب اشعار و ترانه های بسیار خوبی را انتخاب و اجرا کرد اما در میان آثارش، اشعار و ترانه های ضعیف هم دیده می شود.
به هر حال اگر کارهای حبیب را مرور کنیم، دقیقا به حرف من می رسیم. همان طور که خودتان اشاره کردید، مسئله اینجاست و به همین دلیل است که امروزه با وجود اینکه سکوتش در ایران چند سال طول کشید، همچنان محبوب بود. هنرمندانی بودند و هستند که گذر زمان، اگر با سکوت هم همراه باشد آنها را کم کم به دست فراموشی می سپارد اما در مورد حبیب این اتفاق رخ نداد. با وجود اینکه هفت سال کسی صدای حبیب را نشنید و تصویرش را هم ندید، او را از یاد نبرد. باز اگر کسی می خواست حبیب را قضاوت کند، باید با کارهای گذشته اش، او را قضاوت می کرد. چون در این هفت سال کاری از او شنیده نشد. حبیبی که ما به خاطر می آوریم در کارهایی نهفته که در گذشته ساخته است و بسیاری از مردم با آثار او خاطره دارند ولی در این موضوع که در قلب مردم بود، هیچ شکی نیست.
جمعیت را دیدید که چطور در یک روستا، به خاطر او دور یکدیگر جمع شدند. این موضوع نشان می دهد حبیب توانسته به عنوان یک هنرمند ماندگار، خود را تثبیت کند. مردم هنرمندان محبوب خود را به هیچ عنوان فراموش نمی کنند. هفت سال زمان کمی نیست ولی حتی این حجم از سکوت هم نتوانست او را از قلب مردم سرزمینش جدا کند. دوستداران او از مناطق مختلف خود را به یک روستا رساندند تا در مراسم تشییع او شرکت کنند.
حبیب هفت سال مجبور شد سکوت کند و بسیاری معتقدند به او قول داده شده بود وقتی به ایران بیاید، مجوز می گیرد. به نظر شما کسانی که مسئول دادن مجوز بودند، نمی توانستند برخورد بهتری با او داشته باشند؟
مسلما او به ایران آمده بود تا فضا و دنیای دیگری از گذشته خود را در کشورمان ارائه دهد حبیب می خواست پس از نزدیک به 30 سال، این بار در ایران صدای خود را به گوش مردم برساند. به نظر می رسد او با این اندیشه به وطن بازگشته بود. اگر این اتفاق رخ نداده، جای تامل دارد.
وارد حواشی این مسائل نمی شوم چون در هر صورت هنوزم که هنوز است، می بینیم هیچ کسی در حوزه موسیقی گویا حرف نهایی را نمی تواند بزند. بالاخره هر کسی از زاویه دید و نگاه خودش می بیند که بن بست هایی وجوددارد. این مشکل تنها برای حبیب نبود بلکه برای همه خواننده های حتی تراز اول ما وجود دارد. امیدوارم قدر بزرگوارانی که هستند را بدانیم. این عزیزان ماندگار هستند و هیچ گاه فراموش شدنی نیستند. کارهای خوب، خالص و خلوص دار همیشه ماندنی هستند.
حبیب کارهای ماندگاری ساخت و اجرا کرد که در حافظه تاریخی مردم ثبت شده است. حبیب نام خود را در کنار بزرگان موسیقی و هنر ایران ثبت کرد. متاسفانه دیگر او را در میان خود نداریم اما امیدوارم دیگر بزرگانی که هنوز زنده هستند را ارج نهیم تا پس از مرگشان، مانند حبیب اینگونه حسرت نخوریم.
نظر کاربران
بابا بسه دیگه دست بردارین
اینهمه دانشمند و پروفسور و هنرمند رو تا حالا ازدست دادیم حالا فقط این یکی رو چسبیدین؟
مگه کی بوده؟
چه خدمتی به انقلاب کرده؟
آخر عمری یاد وطن افتاده؟
حالا یه خواننده بوده دیگه
پاسخ ها
آخه عزیز من، دوست من، گل من چی میگی شما؟ ما با امثال این آقا بدترین رفتارها رو داشتیم و حالا موقع مرگشون هم یادی ازشون نکنیم؟؟ خواننده هایی مثل حبیب محبیان که کارهاشون دارای محتوای مطلوب و مناسبی هستش و تجربه فراوانی هم در زمنیه هنر موسیقی دارن باید قدرشون رو دونست و ازشون استفاده مناسب کرد اگه این کار رو در طول چند دهه گذشته انجام میدادیم اینقدر موسیقی ما ضربه نمیخورد و خواننده های بی کیفیت و بی محتوای امروزی بازار موسیقی رو قبضه نمیکردن.
خدا رحمتش کنه یادش جاوید
اقای بهمنی حبیب از فرهاد زنده یاد وفروغی بهتربود
ایرانی ساکت!!!!!!!!!
واسه یه را چه شلوغش کرده این آقای بهمنی......دمت گرم حبیبب...خدارحمتت کنهههه
منم از اونجایی که این آهنگ رو خیلی دوست داشتم دنبال مفهوم شعرش گشتم و با توجه به سابقه قبلی شادروان حبیب متوجه شدم اشتباه خوانده شده.
پیش از این شعر محمدرضا شفیعی کدکنی هم توسط همین خواننده به شکل نادرست زیر خوانده شده بود:
اصل مصرع اول بیت این هست:
ز برون کسی نیاید چو بیاری تو اینجا
که خوانده شده بود:
ز برون کسی نیاید جویباری تو اینجا
البته این صرفاً اطلاعرسانی بوده و چیزی از ارزشهای این هنرمند گرانقدر نخواهد کاست.
مسخره
واقعا که چون یک کلمه رو اضافه کرده الان این همه زیر سوال می بریدش . شما دیگه کی هستید آقای بهمنی پشت سر مرده هر چی خواستید گفتید . و راجع بهش قضاوت کردید . اگر درک نکیکرد مطمئنن نمی تونست به این زیبایی اجرا کنه . تو رو خدا این چیزا رو نذارید الان این شاعر بیشتر خودشو زیر سوال برده تا اون مرحوم
حبیب یک خواننده بی تکرار،در قلب مردم جای دارد ،در واقع حبیب بود که به شعر شما جون داد .....
سلام.لطفا این چرت و پرت رو جمعش کنید .
من از کودکی کارهای حبیب رو گوش میدادم.اون مصرع میگوید : رسیده ام به کمالی که جز انالحق نیست , کمال "دادا" برای من کمال پرست !!
یعنی منی که کمال پرست هستم به من کمال "داده" شده است.
پاسخ ها
طرف شاعر شعره میگه درستش اینه اونوقت شما میگی اون اشتباه میگه اصلش اینه جلالخالق
میشه لینک منبع این گفت و گو بذارین؟
خدا رحمتش کنه وقتی سر مزارش رفتم اشکم ناخوداگاه در آمد