«مرگ ماهی»؛ این فیلم نفس ندارد!
«مرگ ماهی» در سوگ فیلمنامه می میرد، فیلمنامه ای که از اصول اولیه روایت هم تهی است و در روایت کردن داستانش لنگ میزند؛ بهتر است مصداقی وارد ماجرا شویم؛ مادری میمرد و از فرزندانش می خواهد تا سه روز جسدش را دفن نکنند...
خرده پیرنگ ها چیست؟ خدمتکاری (پانته آ بهرام) که روایت هایی نا متعبر از روزهای آخرین حیات مادر دارد، پسر بزرگ خانواده (بابک کریمی)که زندگی شیرینی ندارد و نه دخترش را درک می کند و نه همسرش، پسر دوم (علی مصفا)خانواده که از همسرش جدا شده و در عین حال همسرش با مادر تازه فوت شده ی او ارتباط داشته، پسر کوچک(بابک حمیدیان) که در ینگه ی دنیاست، دختر بزرگ (نیکی کریمی)که یک ازدواج نا موفق داشته و در ازدواج دوم با یک همسر فوق فداکار زندگی می کند، دختر کوچکتر (طناز طباطبایی) که نا امیدانه با همسرش ادامه می دهد.
همه ی این آدم ها باید خرده روایت هایی داشته باشند که با مرگ مادر خانواده در ارتباط مستقیم و یا غیر مستقیم باشد، یعنی داستان هایی داشته باشند که در مرگ مادر تاثیر داشته باشند و از آن تاثیر پذیرفته باشند، در حالی که ما در فیلم حتی از دریافت یک شناسنامه کلی در مورد کاراکترها عاجزیم؛ چرا خواهر و برادر مثلا دو قلوی فیلم این همه دچار مشکل هستند؟ ریشه اش کجاست؟ این که مادر خانواده به قل پسر توجه بیشتری می کرده در باور پذیری این اختلاف کمک می کند؟ چرا دختر کوچک خانواده انقدر درونگرا و نا امید است؟
او چند بار خودکشی کرده، چه مشکلی دارد؟ نباید بدانیم تا باورش کنیم؟ پسر بزرگ خانواده چرا انقدر عبوس است؟ اخم او چه ریشه ای دارد ؟ هیچ زمینه ای در هیچ کدام از شخصیت ها کاشته نشده، این کاراکتر ها حتی تیپیک هم نیستند؛ یعنی یک سری مولفه های تعریف شده و خوراک آماده برای مخاطب ندارند که حداقل در حد یک تیپ باور پذیر باشند؛ خدمتکار خانه چرا انقدر مبهم است، اصلا داستان او چرا یکباره محو می شود؟
فیلمنامه پایه های محکمی ندارد، وقتی که آدم هایش تعریف مشخصی ندارند و داستان هایشان داستانک هم نیست، تماشاچی با هیچ کدام آن ها ارتباط نمی گیرد و هیچ کدام را باور نمی کند و از همین جاست که دغدغه های آن ها، دردهای آدم های داستان برای تماشاچی قابل باور نیست و چون قابل باور نیست، به دردهایش می خندد به جای آن که با دردهایش گریه کند و اشک بریزد، ملودرام خانوادگی که با یک تراژدی شروع می شود، بیشتر شبیه یک مضحکه و کمدی می شود.
مرگ ماهی هیچ گره ای ندارد که ما انتظار باز شدنش را بکشیم و نداشتن گره فضای داستان را تخت می کند، داستان هایی این چنین شبیه «درباره الی» که در محیطی محدود و با آدم های زیاد روایت میشد گره نیاز دارد فیلم هایی از این جنس که در لوکیشینی محدود روایت گر ارتباط آدم هاست، گره می خواهد و این گره با دیالوگ های باز و بسته می شود.
پس «مرگ ماهی» علاوه بر شخصیت پردازی قدرتمند نیازمند دیالوگ هایی پیش برنده و موجز و پویا است، یعنی مخاطب در چنین فیلم های پر دیالوگی باید گفت و گوهایی را بشنود که به شخصیت ها عمق بدهد و برای هر کاراکتر منحصر به فرد باشد، گفت و گوهایی که در عین این که اطلاعات ارائه می دهند مستقیم نباشند و با زبان فیلم در هماهنگی باشند، چنین داستانی اگر در ورطه ی دیالوگ های بی خاصیت و باری به هر جهت بیفتند به شدت حوصله سر بر کسل کننده می شود، مرگ ماهی کسل کننده است چون دیالوگ هایش حرف است و گفت و گو نیست، حالا هر چقدر هم که کلاری قاب بندی های زیبا داشته باشد و هر چقدر هم که تدوین صفی یاری قدرتمند روی ریتم باشد باز هم نمی تواند این همه سکانس بدون حرکت را خاصیت ببخشد.
شخصیت پردازی ضعیف ، فقدان داستان و پیرنگ عدم استفاده درست از عناصر پیش برنده درام از همه مهم تر دیالوگ فیلم را از نفس می اندازد، داستانی که مشابه اش را در فیلم هایی نظیر: مادر(علی حاتمی) و یه حبه قند(رضا میر کریمی) داشته ایم، نمونه هایی موفقی از یک فقدان گرد آورنده مادر در «مادر» و دایی در «یه حبه قند» با فقدان خود تم مرکزی را تشکیل می دهند و بقیه خرده پیرنگ ها حول آن می چرخند، اما چرا این تمهید در مرگ ماهی موفق نیست؟ به یک دلیل ساده؛ مادر فیلم حجازی کاملا انتزاعی شده و وجودش روی زمین نیست (وجود نه معنای کالبد بلکه به معنای حضور روانی موثر)، هر چقدر که مادر حاتمی زنده و تاثیر گذار است هر چقدر که سایه اقتدار اخم آلود دایی «یه حبه قند» به عنوان میراثی از گذشته و خانواده در تصمیم دختر در آستانه مهاجرت فیلم تاثیر گذار است.
مادر مرگ ماهی نفس ندارد و در لیف و پارچه مبلمان خلاصه شده و به قصه نمی رسد، طبیعتا وقتی هسته اصلی داستان انتزاعی شده و واقعی نیست درام جان نمی گیرد؛ کاش مرگ ماهی در پوستر فیلم و چند عکس خلاصه میشد؛ اگر فیلم را نمی دیدیم تصور بهتری داشتیم، این همه بازیگر نامدار با طراحی لباسی مناسب در لوکیشنی که پر از رنگ های مایوس است با این همه قاب های زیبا، بیشتر و بهتر از داستان بی شالوده ی فیلم احساسات برانگیز است و تحت تاثیر قرار می دهد.
نظر کاربران
99 درصد فیلمهای ایران در سوگ فیلم نامه اند. مگر چندتا بهرام بیضایی داریم؟