نکات غافلگیرکننده «فیلم پرندگان خشمگین»
این فیلم سرشار از رنگ و انرژی و جناسهای واقعا وحشتناک که اقتباسی از پدیده فنلاندی بازیهای رایانهای است، از همه انتظارات بدبینانهای که در مورد آن وجود داشت، فراتر رفته است.
سازگار و خوشایند دیگرانبودن باعث میشود خیلی چیزها در زندگی به دست آورید، اما گاهی در لحظاتی بحرانی همین حس سبب میشود تا از کوره در بروید. نکتهای که گفته شد، خوراک اخلاقی غیرمنتظرهای برای یک فیلم کودکان محسوب میشود و این فقط یکی از نکات غافلگیرکننده متعددی است که در «فیلم پرندگان خشمگین».
حاصل کار، فیلمی شده که جزئیاتش با دقتی ماشینی پرداخت شده و از لحاظ فنی درخشان از کار درآمده است و کمابیش با روح پرهرجومرج و پرجوشوخروش آن بازیای که شرکت فنلاندی Rovio Entertainment از سال ٢٠٠٩ عرضه کرده است، همخوانی دارد. «فیلم پرندگان خشمگین» با آنکه بهاندازه «فیلم لگو» (The Lego Movie) متفکر و دارای انگیزههای خرابکارانه نیست، نمونهای برجسته و جذاب از مقوله الهامگرفتن یک محصول صنعتی از محصول صنعتی دیگر است- این فیلم از هر لحاظ که در نظر بگیریم، یک سروگردن بالاتر از فیلم بیخطر و بیضرر اما بیبو و بیخاصیت «رچت و کلانک» (Ratchet & Clank) است که آن نیز از بازیای ویدئویی الهام گرفته و اخیرا به اکران رسیده است.
کلِی کتیس و فرگال رایلی که این فیلم اولین تجربه کارگردانی بلند آنها محسوب میشود، هردو از انیماتورهای قدیمی هستند که نامشان در عنوانبندی آثار مهم استودیو دیزنی و برادران وارنر آمده است و این فیلم یک گام بزرگ به پیش برای آنها بهشمار میآید: از تصویر ملموس این موجودات پَردار تا حدی که تماشاگر میخواهد صفحه نمایش را لمس کند، تا طراحی دقیق سهبُعدی، این فیلم شاهکاری خیرهکننده و استادانه و اشباع از رنگمایههای استوایی است که انگار با پاستل روغنی رنگآمیزی شده است. اگرچه «فیلم پرندگان خشمگین» حدود دوسال بعد از بهاوجرسیدن مقبولیت بازی منبع آن در فرهنگ عامه به پرده سینما میرسد، پرهیز شرکت Rovio از اینکه عجله کند و فیلم را زودتر به پول نزدیک کند، توجیه واضحی دارد: این اثر تماشاگرانی را مخاطب قرار میدهد که هرگز تلاش چندانی به خرج ندادهاند تا شخصیتهای آن را روی صفحه گوشیهای تلفن همراهشان لمس کنند و بهراحتی میتواند به یک فرانشیز سینمایی مستقل بدل شود.
تصویر زیبا و بهشدت براق فیلم تا اندازهای در تقابل با رویکرد جان ویتی فیلمنامهنویس (نویسنده «خانواده سیمپسون» و «آلوین و سنجابها») است که فیلمنامه پر از پرندگان آتشینمزاج او رگباری از شوخیهای تند و کنایههای رسانهای را مثل منجنیقی پرتاب میکند و شوخیهای زمخت و هجوگوییهای تند و بامزهای خطاب به تماشاگران دارد که موتور روایی ساده برگرفته از بازی مقابله پرندگان با خوکها را عمق میدهد. سکانس فوقالعاده نفسگیر پیش از تیتراژ اولیه فیلم که گذری سریع از میان شاخ و برگ پرنقشونگار و جزیره سرسبز پرندگان است، به قلمرو مرغانی میرسد که توان پرواز ندارند و در صلح و مدارا زندگی میکنند و سپس قهرمان نهچندان خوشاقبال و اخمالوی داستان، رِد (با صداپیشگی جیسن سودیکیس) که همان شخصیت تندخوی بازی کودکان است، سروکلهاش پیدا میشود. رد که رنگ او نیز همخوانی کاملی با شخصیتش دارد- و در جامعهاش یک مطرود است- درگیر دعوایی است و در دادگاه به حداکثر مجازات ممکن در جزیره محکوم میشود که عبارت است از شرکت در کلاسهای مدیریت خشم یک درمانگر امروزی به نام ماتیلدا (مایا رودلف). (او خود را یک «مرغ آزاد خشم» مینامد؛ اگر این عبارت شما را قلقلک میدهد، آماده باشید تا ٩٧ دقیقه بعدی را یکبند، قاهقاه بخندید).
رد در اینجا با شخصیتهایی همراه میشود که برای تماشاگران یک مجموعه تلویزیونی مرتبط به نام «Angry Birds Toons» آشنا به نظر میآیند: خروس بیشفعال به نام چاک (جاش گد)، بمبو (دنی مکبراید) کمعقل مستعد انفجار و ترنس خنگ و دستوپاچلفتی (شان پن، که با صدایی یکنواخت و خرناسکش، زیرکانهترین گزینه در این گروه بازیگران پرستاره است). مجموعه شوخیهای این بازیگران سرگرمکننده است، اما در یکسوم ابتدای فیلم تا حدی سبب حواسپرتی تماشاگر میشود. موقعی داستان تمرکز و تنش بیشتری پیدا میکند که یک کشتی پر از مسافر از جزیره خوکها در دوردست وارد میشود: این خوکهای سبزپوست که با خود کمان، سبد، میوه و علاقه شدید به موسیقی بلیک شلتون آوردهاند، ادعا میکنند که طالب صلح هستند و فقط رد برخلاف همه ساکنان در مورد حسننیت آنها تردید دارد. افرادی که در بازی «پرندگان خشمگین» تجربهای دارند، میدانند که او حق دارد بااحتیاط برخورد کند. این مهاجمان خرخرو بیش از هرچیز در پی تخممرغ هستند.
با آنکه جزیره پرندهها پیشاپیش بهشدت خصلتهای انسانی پیدا کرده است- سلفیهایی که روی چوب حک میشود و کلاسهای یوگای مادر و جوجهها - شوخیهای دوپهلویی که گودال خوکها را به شکل عوامانهای انسانی نشان میدهد و آنتاگونیستهای داستان را تخممرغجویانی مصرفگرا و تنبل قلمداد میکند، مفهوم بیشتری به داستان میدهد. یک تمثیل محیطزیستی هم در اواخر کار وجود دارد و البته این شوخیهایی که فقط یکبار مطرح میشوند، دغدغه فیلمسازان نیستند و فقط به پیشبرد داستان کمک میکنند.
«فیلم پرندگان خشمگین» از اینکه موضوع آن، نمایش جزئیات رنگی آبنباتی است و نه ارائه مفاهیم بزرگ سینمایی، آگاه است: تماشاگران چهبسا قبل از نمایش تیتراژ پایانی هرچه را اتفاق افتاده است، فراموش کنند- در این تیتراژ پایانی، آواز « I Will Survive» (من زنده خواهم ماند) به شکلی متناسب با صدای دمی لوواتو شنیده میشود- اما عجیبوغریبترین شوخیها در طول این تیتراژ همچنان ادامه دارند. بهترین آنها که یک دارکوب مادر را نشان میدهد که در سبد ناهار بچههایش بالا میآورد، لااقل اندکی دقت بیولوژیکی به این فانتزی بلندپرواز تزریق میکند.
اما دراینمیان دستکم چند درس ارزشمند برای زندگی وجود دارد که بعد از این گردباد شوخیها باقی میماند و در غیر این صورت شوخیها بیتأثیر و بیاهمیت میشد. رد از دو برادر میپرسد: «چرا ما باید موافق باشیم؟ چرا به این اهمیت داده نمیشود که ما همه مثل هم نیستیم؟» چنین پیامی، در کنار داستانهایی فرعی همچون ماجرای عقاب (پیتر دینکلیج) که هشداری در مورد خطرها و سرخوردگیهای ناشی از قهرمانپرستی است، نوعی موضعگیری بهنفع تفکر و بیان فردی است؛ چیزی است که کمتر ممکن است از فیلمی براساس یک بازی بچگانه انتظار داشته باشیم. اینکه بچههای تأثیرپذیر چه برداشتی از چنین پیامهایی دارند، به خودشان مربوط است، اما به پدر و مادرها باید هشدار داد که ممکن است بعضی از بچههایشان دیگر هرگز حاضر نشوند لب به تخممرغ نیمرو بزنند.
ارسال نظر