حرف های تکان دهنده «یغما گلرویی» درباره بحران ترانه های سخیف
یغما گلرویی از بحران ترانه های سخیف می گوید
برخی همکاری های یغما گلرویی باعث شده که در داخل کشور ممنوع الکار باشد حضور او در کنسرت جمعه شب رضا یزدانی و آفتابی شدنش در یک جمع رسمی بهترین بهانه ای بود که درباره همه این سال ها با او گپ بزنیم.
حالا هم برخی همکاری هایش باعث شده که در داخل کشور ممنوع الکار باشد و دوستدارانش در حسرت آثار جدید این خواننده بمانند. حضور او در کنسرت جمعه شب رضا یزدانی و آفتابی شدنش در یک جمع رسمی بهترین بهانه ای بود که درباره همه این سال ها با او گپ بزنیم.
بعد از اتفاق هایی که در یکی دو سال اخیر بین تو و رضا یزدانی افتاده بود و جنجال های فراوانی که پیش آمد، حضور تو در کنسرت جمعه شب این خواننده در برج میلاد باعث شد دوستداران قدیمی شما به این فکر بیفتند که سوء تفاهم ها حل شده.
- من هیچ وقت با رضا قهر نبوده ام. نه با رضا و نه با آدم هایی که گاه و بیگاه از آنها انتقاد کرده ام چون ماجرای رفاقتم با رضا بیشتر از بحث های کاری برایم محترم است. آن چیزی که شما اسم سوءتفاهم روی آن می گذارید هم انتقادهایی بوده که من به رضا داشتم و دارم همچنان اما الان فقط مثل یک دوست به او نگاه می کنم و نه کسی که مجری ترانه هام بوده.
در این مدتی که می گویید هم با رضا ارتباط داشتم و دوست بودیم وهستیم. البته قطعا نه به تنگاتنگی و با دغدغه های سابق. کنسرت رضا هم که تو این مدت همیشه می خواستم بروم و به یک دلایلی نشده بود و یا من ایران نبودم و الی آخر ... درباره همکاری مجدد من و رضا باید بگویم که بخشی از این ماجرا نه دست من است و نه دست رضا چون ظاهرا در ایران همچنان ممنوع الکار هستم و رضا حتا اگر بخواهد هم نمی تواند اسم من را روی اینسرت آلبومش بیاورد.
اگر هم قرار باشد بدون اسم کارهایم را واگذار کنم، باز برخی ماجراها پیش می آید که من نمی خواهم واردشان شوم. نه با رضا و نه با اکثر آدم هایی که در ایران کار می کنند. به هر حال رضا خوشبختانه دارد هر روز در کارش پیشرفت می کند و به آن چیزی که می خواست رسیده و گمان نکنم به ترانه های من احتیاجی داشته باشه. تنها می توانم برایش آرزوی موفقیت کنم.
لحظه معرفی تو در سالن کنسرت رضا مردم به شدت از حضورت استقبال کردند و ظاهرا هنوز خیلی ها طرفدار تواند.
- البته ماجرا این است که در کنسرت های ایران مردم برای همه جیغ می زنند و تشویق می کنند! طرفدار داشتن، یا نداشتن چیزی نیست که من به خاطر آن کار کنم ولی در کل همیشه ممنون مخاطبانم بودم و هستم. شاید لذتبخش باشد ولی ثابت شده که در مدت زمان کوتاهی همان هایی که برای تو دست می زنند وهورا می کشند، می توانند به دشمنانت تبدیل شوند و علیه تو باشند.
در ایران ما نگاه سیاه یا سفید داریم، یا با ما یا بر ما. یا مطلقا دوستت دارند یا مطلقا از تو متنفرند ولی در این بین کسانی هم پیدا می شوند که قدر و دلیل حرف ها و دغدغه های آدم را بفهمند و هواداری اش کنند.
ولی خیلی از دهه شصتی ها با تو و کارهایت خاطرات و نوستالژی های فراوانی داشته اند.
- قطعا. من هم این را می دانستم و با آگاهی از این موضوع به سالن رفتم و از آنها و تشویقشان ممنونم.
کارهای جدید رضا یزدانی را چطور می بینی؟ اگر قرار باشد با آثار قدیمی تر مقایسه شان کنی؟
- ببین چون خود من در گذشته با او کار کرده ام واگر الان قرار باشد درباره آثار جدیدش نظر بدهم برداشت های جالبی نخواهد شد ولی در کل رضا از لحاظ تنظیم موسیقی خیلی پیشرفت کرده، مخصوصا در مقایسه با آلبوم «هیس» خیلی پیشرفت کرده ولی در اکثر لحظه های کنسرت، من یک تم واحد می شنیدم و بخشی از ترانه ها «مونوتون» بود. هم از لحاظ کلامی و هم موسیقی.
در آلبوم های جدید تعداد کارهای خوب رضا در مقایسه با کارهای قبلی یک به پنج است. مثلا «کافه بهشت» را خیلی دوست داشتم. «سینما» را هم همینطور یا «بدون تو هیچم» را تا نصف ترانه خیلی لذت بردم. مشکل آثار جدید رضا این است که در کارهای آخرش فقط در حال صحبت کردن با یک «تو» است.
دنیا فراموش شده و فقط رضا مانده و آن «تو». به نظرم این مرگ یک خواننده است. آن هم برای خواننده ای مثل رضا که در دو آلبوم اولش سرشار از تنوع موضوعی است. خاص بودن رضا به همین چیزها بود که در کارهای عاشقانه اش هم هرگز وارد ابتذال «تو رفتی من ماندم و بدبخت شدم» نمی شد.
الان برعکس شده و در هر آلبوم فقط یکی دوتا ترانه با موضوع خاص دارد و آن خاص ها هم اغلب دستمالی شده کارهای قدیمی تر خود رضا هستند. امیدوارم رضا در آلبوم های بعد خود را از مرداب این نوع ترانه ها بیرون بکشد.
کمی هم درباره معضلات ترانه های امروزی صحبت کنیم. اگر قرار باشد درباره این معضلات صحبت کنی، سرفصل های صحبت هایت چیست؟
- قبل از هر چیز باید درباره ترانه نوشتن حرف بزنیم. معضل اصلی این است که یک ترانه سرا هیچ ربطی به جامعه ای که در آن زندگی می کند، ندارد. یعنی اکثرا با موضوعیت که «تو رفتی و من بدبختم» می نویسند. صد البته با تعابیر شاعرانه امروزی تر اما موضوعیت و محوریت همینی است که گفتم.
این را نباید فقط به گردن ترانه سراها انداخت. بخش عمده این معضل به مرکز موسیقی و کارشناسان آن برمی گردد. یعنی جدیدا می گویند که ترانه سرا درباره حتی فقر هم نمی تواند ترانه بنویسد چون محکوم به سیاه نمایی می شود. استدلالشان هم این است که پرداختن به این موضوع سیاسی است! یعنی تو درباره فضایی که دچارش هستی هم نمی توانی بنویسی.
یغما کارهای چند دهه قبل هنوز برای خیلی ها دوست داشتنی و لذیذ است ولی ترانه های امروزی بسیار تاریخ مصرف دار شده و بیشتر از یک ماه جدیدترین کارها را نمی شود دوست داشت.
- نبود شاعرانگی در ترانه ها. مثلا نوشتن ترانه های عاشقانه فرمولی شده. مدلی که «روزبه بمانی» به آن روی آورد و دنباله روهای فراوانی را هم به وجود آورد. دلیل استقبال از این سبک این است که راحت است. فرمول دار است. «من، تو، دوری، خانه، رویا، حس و ...». این کلمات را پشت سر هم می چینند و جلو می روند. موضوع این است که این جریان فرمول دار شده و تو می توانی با همین دایره ۵۰ واژه ای، دو هزار ترانه بنویسی. شاعرانگی که برود، ترانه تاریخ مصرف دار می شود و همینی می شود که می بینیم.
همین ماجرا مخاطبان موسیقی را بدسلیقه نکرده؟ باعث نشده سطح توقعاتشان پایین بیاید.
- بد سلیقگی نیست. ببین یکسری از کارورزان ترانه امروزی، در حال ارائه ترانه هایی به سبک و سیاق مریم حیدرزاده ده سال پیشند که خودشان آنرا مسخره می کردند ولی باید بگویم آثار مریم خیلی شاعرانگی بیشتری داشت و دلنشین تر از خیلی از ترانه های فرمولی امروزی است.
حداقل یک چیزی داشت ولی دوستان همان سادگی را این روزها به نام ترانه نوین وارد دایره انتخاب مخاطب کرده اند و داعیه بنیانگذاری سبکی جدید را هم دارند. همان ترانه هایی که «مریم حیدرزاده» می خواند را این روزها با صدای خواننده های سن و سال دار قبل از انقلاب می شنویم. این یعنی بحران هویت، یعنی چون فلان کس آن را خوانده به عنوان ترانه نوین می شنوی و باورش می کنی.
چه راهکاری برای این معضل داری؟
- فقط بسته دشن در مرکز کارشناسی ترانه در دفتر موسیقی. تو فکرش را بکن خواننده ای ۵۰ تا از ترانه های من را انتخاب می کندو می خواهد روی آنها کار کند. ۳۰ تای اولویتش را که به دلایل چهارچوب های دفتر موسیقی رد می کنند و نمی تواند بخواند. مثلا در یک ترانه عاشقانه چون کلمه «آغوش» استفاده شده، رد می شود یا موارد مشابه. ته مانده ترانه هایی هم که مجوز می گیرند قطعا تعابیر آنچنانی شاعرانه ندارند و همین باعث می شود سطح آثار پائین بیایید.
همه می نالند که این سایه ممیزی و نظارت، سلیقگی است. بهانه می آورند که زمان قبل از انقلاب هم مشیری و سیمین بهبهانی و نادر پور و شهریار قنبری هم در شورای شعر، آثار را ممیزی می کردند و این اتفاق صرفا مال این دوره نیست.
من می گویم در آن دوره هم اشتباه بوده و چون در آن زمان این اتفاق افتاده دلیل نمی شود ما هم گرفتار قوانین آن دوره باشیم. امیرهوشنگ ابتهاج هم سردسته همه آنها در زمان گذشته بوده و کلا فعل، فعل اشتباهی بوده. توجیه جالبی نیست که چون خیلی از پیشینیان شعر و ترانه دست به سانسور در شوراهای نظارتی می زدند ما هم از آنها پیروی کنیم. سانسور آثار دیگران کار اشتباهی است حتی اگر حافظ این کار را کرده باشد.
می گویند یغما از اینکه مهر ممنوع الکاری روی اسمش خورده راضی است و اصلا خودش این ماجرا را دوست دارد.
- کاش آنهایی که اینطور فکر می کنند جای من بودند و می فهمیدند چقدر بی پولی و بدبختی های ممنوع الکاری به آدم می چسبد! (می خندد). ولی واقعا اینطور نیست اما الان بعد از این چهار سال اگر از مراکز موسیقی بخواهند که برای حل مشکلات پیششان بروم تا مشکلات حل شود، من نمی روم.
در این ده پانزده سال به اندازه کافی به شعورم توهین شده که دیگر آثار خودم را برای مجوز پیش اساتید آن مرکز نبرم. آنها چون هنوز فرهنگ محاوره ای امروز جامعه را درک نکرده اند و هنوز از «مرا ببوس» جلوتر نیامده اند، شعرهای من را از روی کاغذ هم نمی توانند بخوانند و وقتی خودم برایشان می خوانم هم متوجه اصل مفهوم کارها نمی شوند. این را من توهین به استعدادها و شعور و نبوغ ترانه سرا می دانم. تا وقتی اوضاع همینطور است من اصلا میلی به مجاز شدن و ارائه ترانه هایم به خانه سالمندان دفتر موسیقی ندارم.
زوم
می خواهم درباره مافیای بازار ترانه در ایران صحبت کنی. جریان جوری شده که گفته می شود در ایران برای تولید هر آلبومی، کانال های انحصاری برای ارائه ترانه به وجود آمده و عده ای خاص در رأس این ماجرا قرار دارند. اغلب خواننده ها می گویند اگر با آنها همکاری نکنی موفق نخواهی شد و باید به قول معروف در تیم آنها باشی تا بتوانی کار خوب گیرت بیاید.
- در مورد این آدم ها نظر دادن مشکلی را حل نمی کند اما باید تک تک صحبت کرد. آقای کاکایی از جریان های اجتماعی اتفاق افتاده در سال های اخیر بیشترین استفاده را کردند و در دوره ای که همه ترانه سراها ممنوع الکار بودند، ایشان خیلی زود رنگ عوض کردندو ترانه های آثار تلویزیونی را به انحصار خود درآوردند.
مردم هم که چند بار اسم یک نفر را بشنوند، فکر می کنند که دیگر همه چیز تمام شده و ایشان لابد ترانه سرای خوبی هستند که کارشان مدام از تلویزیون پخش می شود و این و آن کارهایش را می خوانند.
دیگر نمی دانند همه خواننده ها مجبور بوده اند برای کارهای تلویزیونی کار ایشان را بخوانند. ایشان تا سه سال پیش ترانه ای ننوشته بودند و ادعایی هم نداشتند ولی حالا انجمن هم دارند و ... مسئولان فرهنگی آمدند و این آقایان را برای مدیریت این بخش هنری از پشت پرده حمایت کردند و به یکباره همه با هم دوست از آب درآمدند.
از میرشکاک و سبزواری گرفته تا روزبه بمانی همه زیر یک سقف گرد آمدند. همه صاحب و منتقد نشست های تخصصی شدند. این سرقفلی را هم گرفته اند و دارند جلو می روند. من این را مافیا نمی بینم. من نام «ترانه دولتی» رویش می گذارم. ترانه های بی خطر و توسری خورده ای که مسئولین فرهنگی دوست دارند برای خالی نبودن عریضه باشد و از آن حمایت می کند.
معلوم است که «روزبه بمانی» را به خاطر ترانه تیتراژ «دیروز، امروز، فردا» هم شده از من بیشتر دوست دارند، کاکایی که از خودشان است و بر خودشان نیست. حتما همینطور است. ولی در مورد بابک (صحرایی)، یا افشین (یداللهی) من اینطور فکر نمی کنم. سیستم کاری بابک را که دفتر زده و آگهی می دهد که آلبوم جمع می کنیم و حمایت تبلیغاتی می کنیم و ... من دوست ندارم و گمان می کنم این کار به ترانه او ضربه می زند و زیاد کار کردن و آلبوم بستن جلوی خلاقیتش را می گیرد.
افشین یداللهی هم در این سال ها با خون دل آن انجمن را حفظ کرده و با اینکه به نوع اداره آن نقد دارم اما باور نمی کنم از سمت و سویی هدایت شود. اگر اینگونه بود مجبور نمی شد به برگزاری ماه به ماه جلسات قناعت کند.
نظر کاربران
من تا الان تا همین لحظه خیال میکردم یغما گلرویی خانومه :))))))))))))))))))) نمیدونستم ایشون مرد هستن
رویای دارم که غیرممکن نیست دنیای خالی از تابلوهای ایست. این ترانه محشره مرسی یغماااااااااا
زنده باد یغما. خسته شدیم از آدمایی که به سمت باد حرکت میکنن. متاسفانه برعکس خانم ها ، بین آقایان جامعه کمتر دیدیم کسانی که جرات داشته باشن صریح و واضح و روشن حرف بزنن. بین شاعران جامعه اول استاد شجریان و بعد یغمای عزیز و تا امروز دیگر هیچکس.
زنده باد زنده باد زنده باد
دوست عزیز شهریار قتبری نه , شهیار قنبری درسته!
اصلاح کنید.
بعد از تیتیر چه راهکاری برای این معضل داری؟ نوشتید بسته دشن که باید بسته شدن باشه
یغما جان من همه کتابهاتو دارم حتی بعضی ازترجمه هاتم به خاطر اردت به خودت تهیه کردم با ترانه هات زندگی کردم همیشه غبطه خوردم به اون بانوی خوش بخت که منبع الهامته و ارزو داشتم میشناختمش ترانه هاتو سر میکشم تورو خدا از ترانه به هیچ دلیلی قهر نکن مگه ما چنتا مثل تو داریم؟