پدرخوانده ها هم گاهی اشتباه می کنند
در دنیای نقد سینما الزاما منتقدان گروهی پیشرو و زیرک در پیشانی افکار عمومی سینمایی نیستند. الزاما چیزهایی که آنها کشف می کنند همان حقیقتی نیست که تماشاگران بعد از آنها به ارزش های نهفته و پنهانش دست پیدا می کنند.
گاه فلان اثر شگفت انگیز در یک قدمی شان بوده اما منتقدان متفرعنانه استقبال تماشاگران را در قاعده کلی «فیلم های تجاری و تماشاگرپسند الزاما آثار کم ارزشی هستند» رده بندی کرده و دچار غفلتی تاریخی شده اند. در اینجا پنج فیلم را برایتان مثال می زنیم که از سوی جریان نقد فیلم با بی اعتنایی سهمگینی رو به رو شد اما بعدها جریان نقد فیلم شاید به ناچار آنها را به جرگه پرارزش ها وارد کرد.
۱- کازابلانکا
رمانی قراردادی مایکل کورتیز سال های سال الهام بخش عشاق سینما بود که در ضرباهنگ روابط عاطفی پیچیده فیلم نوعی از شوریدگی و پریشانی منطبق با حال و هوای جهان معاصر را کشف کرده بودند. کازابلانکا محصول ۱۹۴۲ است. از کارگردانی که به شکل رسمی فیلمساز درجه ۲ آمریکایی شناخته می شود. برنده شدن در اسکار و تبلیغات داغ فیلم منتقدان را به این شاهکار کلاسیک بدبین کرده بود.
اما عشاق سینما با سماجت فیلم را به سطح اول جریان نقد فیلم آوردند و به تدریج و از دهه ۸۰ به بعد فیلم در لیست ۱۰۰ فیلم برتبر تاریخ سینما وارد شد و با حرکتی خزنده به سمت رده های بالا در حرکت است. در آخرین رای گیری سایت اند ساند در سال ۲۰۱۲ این فیلم در رتبه ۸۴ بهترین فیلم های تاریخ سینما قرار داشت. همفری بوگارت و اینگرید برگمن مشهورترین زوج تاریخ سینما را در این فیلم عرضه کردند.
این آخرین وسترن مهم سرجیو لئونه در سال 1968 ساخته شد. سه گانه قبلی اش یعنی به خاطر یک مشت دلار، برای چند دلار بیشتر و سپس خوب بد زشت همگی کلینت ایستوود را در صدر بازیگران خود داشتند. اقتباس های ایتالیایی سرجیو لئونه از سینمای وسترن عاری از آن آموزه های ایدئولوژیک نهفته در این ژانر سینمایی در مورد نبرد خیر و شر و مسئله شرافت و خباثت بود.
در دهه 60 و در دوران اوج جنگ سرد و بحران کوبا و جنگ ویتنام و دیوار برلین کسی حوصله آن نوع مواجهات ساده اندیشانه و به شدت آمریکایی را نداشت. لئونه زودتر از همه این مسئله را درک کرد و توانست منطبق بر خواسته های روز مقادیری طنز، شرارت و البته کثافت را به این ژانر وارد کند و همه را شگفت زده سازد. وسترن های او سویه لاتین و مکزیکی وسترن های آمریکایی را تشدید کردند و قهرمان های جدیدی را به سینمای وسترن عرضه کردند. منتقدان را بدبینی به این نوع جدید که نامش را وسترن اسپاگتی گذاشته بودند مواجه شدند. حتی برخی از آنها به کمال تکنیکی سرجیو لئونه و سبک به شدت استریلیزیه اش در کارگردانی این فیلم ها اشاره کردند اما هیچ کدام نخواستند فیلم های لئونه را به عنوان آثار بزرگ سینمایی ارزیابی کنند.
در سال 1968 لئونه بدون حضور کلینت ایستوود جاه طلبانه ترین وسترن اسپاگتی خود را عرضه کرد. او از چارلز برانسون در نقش اصلی و هنر فاندای پیر در نقشی شرورانه در نقش استفاده کرد. این حرکت او به شدت غافلگیرکننده بود. فاندا همیشه نماد نجابت، اخلاق مداری و شرافت بود اما حالا در روزی روزگاری غرب یک بدمن مشمئزکننده بود. روزی روزگاری غرب با یک فصل افتتاحیه خارق العاده که هنوز هم درسی بی بدیل در مقوله میزانسن و فضاسازی است آغاز می شود و بی توقف وسترن اسپاگتی را محملی برای روایت حماسه ای عظیم از غرب وحشی می کند.
استفاده تجاری سرجیو لئونه از ظرفیت های کلادیا کاردیناله که در دهه 60 نماد تجاری سینمای ایتالیا محسوب می شد جایگاه فیلم را در میان عشاق سینما محکم تر ساخت. فیلم بالاخره و در ادامه روند رو به رشد ستایش از لئونه جایگاه انتقادی محکمی برای خود دست و پا کرده است و در آخرین رای گیری سایت اند ساند به جرگه 100 فیلم برتر تاریخ سینما وارد شده و در جایگاه 77 قرار گرفته است.
فرانسیس فورد کاپولا نابغه نیویورکی برادران وارنر در سی سالگی فیلم 185 دقیقه ای را ساخت که به زودی عشاق فراوانی در سراسر جهان یافت و با فراگیر شدن ویدئو و دی وی دی، نسخه های قانونی و قاچاقش تقریبا در خانه تمام عشاق سینما و حتی کسانی که سینما را به شکل تفننی دنبال می کنند وجود دارد. برخی تخمین ها وجود 700 میلیون نسخه دی وی دی از این فیلم را خبر می دهند.
داستان خانواده دون کورلئونه برمبنای رمان مشهور ویتوریو پوزو و بازی های چشم نواز مارلون براندو و آل پاچینو همه را غافلگیر کرد. پیروزی تجاری فیلم آن هم در درامی تقریبا به شکل کاملا مردانه، منتقدانی را که به شکل سنتی شیفته دستمایه های قابل تحلیل ملودرامیک بودند، غافلگیر کرد. منتقدان با کم اعتنایی به این فیلم عجیب خیره شده بودند. البته منتقدانی که به جریان روز سینمای آمریکا نزدیک بودند از فیلم استقبال کردند اما هیچ کدامشان علاقه ای به وارد کردن نام فیلم در جرگه شاهکارهای تاریخ سینما نداشتند.
عشاق سینما اما به سرعت و بی رودربایستی به ستایش از فیلم پرداختند. پخش های متعدد تلویزیونی و تکثیرهای ویدیویی همگان را به این نتیجه رساند که پدرخوانده یک شاهکار سینمایی است. تثبیت جایگاه انتقادی این فیلم راه را برای قسمت دوم این فیلم هم هموار ساخته بود. در آخرین رده بندی بهترین فیلم های تاریخ سینما در مجله سایت اند ساند 2012، پدرخوانده یک در رتبه 22 و پدرخوانده دو در رتبه 30 قرار دارند.
این شاهکار عجیب مارتین اسکورسیزی دهه ها طول کشید که بتواند به فهرست بهترین های تاریخ سینما راه یابد. اگر پدرخوانده به خاطر انطباقش با سنت کلاسیک سینمای آمریکا از نگاه منتقدان دور مانده بود در مورد راننده تاکسی موضوع کاملا برعکس است. فیلم نوعی واگرایی شدید از شاخصه های مرسوم سینمای آمریکا را به نمایش می گذارد.
این واگرایی از اواخر دهه 60 و با فیلم ایزی رایدر شروع شده بود و در فیلم هایی مثل پنج قطعه آسان از باب رافلسون و یا مک کیب و یا خانم میلر از رابرت آلتمن هم مشاهده می شد اما در راننده تاکسی این واگرایی به اوج خود رسید. ایدئولوژی های مرسوم سینمای آمریکا در مورد قهرمان شجاع که به تنهایی وارد عمل می شود تا دخترک معصوم را از دست اشرار رها سازد اینجا و در شخصیت تراویس بیکل با بازی رابرت دنیرو وجهی مازوخیستی و بیمارگونه می یابد و منتقدان را که تا آن روز خودشان را در دوقطبی سینمای اروپا راحت احساس می کردند دچار سرگشتگی بود.
معیارهای منتقدان در مورد این فیلم کارساز نبود. اما عشاق سینما (و نه تماشاگران عام) در مورد این شاهکار مارتین اسکورسیزی دچار شک و شبهه نشدند و بلافاصله آن را در اعماق قلب خود جای دادند. در کنش ها و رفتارهای نابهنجار تراویس بیکل نوعی به آخر خط رسیدگی و استیصال روانی وجود دارد که از سوی بسیاری از تماشاگران ویژه سینما به عنوان ترجمان جامعه دهه 70
پذیرفته شد.
راننده تاکسی تا یکی دو دهه زیر درخشش دیگر فیلم اسکورسیزی یعنی گاو خشمگین قرار داشت اما بالاخره منتقدان هم در مورد ارزش های این شاهکار دهه ۷۰ (با فیلمنامه پل شرایدر) به توافق رسیدند. در آخرین رده بندی بهترین فیلم های تاریخ سینما به انتخاب منتقدان در مجله سایت اند ساند این فیلم به رتبه ۳۱ دست یافته است. در حالیکه مثلا گاو خشمگین به رتبه ۵۳ فرو افتاده است.
میلیون ها هوادار سینما در سراسر جهان این فیلم تارانتینو را می پرستند و آماده اند که این فیلم را به عنوان یکی از بهترین فیلم های تاریخ سینما معرفی کنند. دومین فیلم کوئنتین تارانتینو که در سال 1994 ساخته شد و قراردادهای ژانر گانگستری سینمای دهه 40 آمریکا را دوباره خوانی کرد و محصولی را پدید آورد که در کنار مالهالند درایو متر و معیار سینمای پست مدرنیستی محسوب می شود. اما ورود فیلم به جرگه بهترین فیلم های تاریخ سینما با مقاومت منتقدان کهنه کار سینما رو به رو شده است که فیلم را بیش از حد بازیگوشانه و نابهنجار ارزیابی می کنند.
فقدان هرگونه احساس ملودرامیک و فضای ریشخند گونه ای که در اتمسفر فیلم تنیده شده است به لحاظ این دسته منتقدان غیرقابل هضم محسوب می شود. به هر حال این فیلم کالت تارانتینو آرام آرام خود را به صف شاهکارهای تایید شده تاریخ سینما نزدیک می کند. جایگاه فیلم فعلا در آخرین رده بندی سایت اند ساند 127 بوده است اما با توجه به ارتباط فیلم با نسل های جدید منتقدان باید منتظر صعود شگفت انگیز فیلم در رای گیری سال 2022 باشیم.
• دیوانه از قفس پرید (میلوش فورمن- ۱۹۷۵) آخرین رده بندی: ۳۷۷
• فهرست شیندلر (اسپیلبرگ- ۱۹۹۳)- رتبه ای به دست نیاورده است.
• رهایی شائوشنگ ۰فرانک دارابونت- ۱۹۹۴)- آخرین رده بندی: ۸۹۵
• باشگاه مشت زنی (دیوید فینچر- ۱۹۹۹)- آخرین رده بندی: ۸۹۴
• خون به پا می شود (پل تامس اندرسون- ۲۰۰۷)- آخرین رده بندی: ۲۰۲۰
• اینسپشن (کریس نولان- ۲۰۱۰)- آخرین رده بندی: رتبه ای به دست نیاورده است.
ارسال نظر