تیتراژهای شتابزده
اکثر فیلمهای سیوچهارمین جشنواره فجر شکلی از شتابزدگی را در خود داشتند که فقط بخشی از آن را میتوان حاصل عجله در اجرا و رساندن بهموقع فیلم به جشنواره دانست. فیلمهای امسال در موارد متعددی شکلی از سرهمبندی را در خود داشتند که هم میتوان منبعث از کمبود بودجه و اصرار در پایین نگه داشتن هزینهها دانستشان و هم ناکارآمدی عوامل.
فونت و شکل اجرای تیتراژ ابتدای اکثر فیلمها یکسان است. فونتهای سفید روزنامهای بر پردهی سیاه و گاهی هم یک لوگوی دیدنی. موج این عجله و سنبلکاری انگار به کار فیلمسازانی چون ابراهیم حاتمیکیا که فیلمهایش همواره عنوانبندیهای جذابی داشتهاند هم راه پیدا کرده و در مورد بادیگارد به یک لوگوی زیبا و اجرایِ پایانیِ جیمزباندوارش بسنده شده است. سینمانیمکت با دو عنوان کج بر پیشزمینهی دیوارِ آجری خانهای پیشتاز این بیمبالاتیهاست. فکر کنید خطاطی خط زمینه را کج بکشد و روی خط زمینهی کج، صاف بنویسد؛ یا مثل تیتراژ پایانی مالاریا که دوربین و اسامی عوامل همگی در یک وضعیت کج میخواهند حس قائم بودن به وجود بیاورند.
با این حال بیشتر از وضعیت موجود، پتانسیل به فعل درنیامدهی بعضی از فیلمها که میتوانستند تیتراژهای خیلی زیبایی داشته باشند، بیننده را حرص میدهند. نمونهی بارز این حرصدرآوری، تیتراژ نفس است؛ فیلمی که میتوانست یک تیتراژ فانتزی کارتونی زیبا و حتی بهترین عنوانبندی جشنواره را داشته باشد، در اوج کجسلیقگی ایدهی جذابش را رها میکند؛ یا مثلاً سینمانیمکت که میتوانست در پیوند با موضوعش نقبی به تاریخ سینما بزند و از ایدهی درخشانی بهره ببرد که درون خود فیلم با استفاده از عکسهای بازیگران به جای بازیگران روی پوسترهای شاهکارهای تاریخ سینما وجود دارد. عادت نمیکنیم هم وضعیت مشابهی دارد. با ورود شبکههای اجتماعی و عجله برای تایپ کردن، شکلی از دستور زبان دارد وارد ادبیات امروز میشود که بیمبالاتی و غلطهای مکرر در آن موج میزند و باعث نگرانی زبانشناسان و اساتید ادبیات و کلیهی کسانی شده است که نگران زبان و ادبیات فارسی هستند.
سؤال خیلیها از ابراهیم ابراهیمیان این است که آااادت نمیکنیم چه مفهومی را منتقل میکند که عادت میکنیم نمیکند؟ تارانتینو که در حرامزادههای بیآبرو اسم را با غلط املایی طراحی میکند اگر نخواهیم بگوییم منطبق با متن اثر این کار را انجام داده حداقل دستهای سرباز کمسواد و لمپن در گروهش دارد که همان مسلط نبودن به گویش و زبانِ بدن آلمانی سرشان را در آن زیرزمین به باد میدهد. استاد معماری دانشکدهی هنر دانشگاه تهران، همسر نقاشش و اطرافیان طبقهی متوسط و تحصیلکردهی فیلم با چه منطقی «عادت نمیکنیم» را «آااادت نمیکنیم» میگویند؟ اگر این تمهیدی زیباییشناسانه برای طراحی تیتراژ است با چه عنوانی انجام شده است؟ با این مقدمهی نسبتاً طولانی به بررسی چند تیتراژ خوب این دورهی جشنواره فجر میپردازیم که متأسفانه تعدادشان دوره به دوره کمتر میشود.
ایستاده در غبار: بخش مهمی از فیلم مثل آخرین روزهای زمستان با تکیه بر نوارهای پیادهشده از سخنرانیها، گفتوگوهای با بیسیم و... ساخته شده است. تیتراژ فیلم هم از همینجا آغاز میشود. کاستهایی مدام جابهجا میشوند و درون ضبطصوتی قرار میگیرند و مقداری از هر کدام را میشنویم. اسامی عوامل فیلم هم در حاشیهی این نوارهای کاستی که درون ضبطصوت قرار میگیرند بر صفحه نقش میبندند.
از طرف دیگر گوش کردن و پیاده کردن این نوارها به نشانهی میراثی از گذشته و سندی تاریخی که باید حفظ شود، عملی معنادارست. فیلمساز یادآوری میکند لازم است تا به اسناد گذشته از جمله این نوارها رجوع شود تا علاوه بر فهم شرایط تاریخی آن دورهی خاص بتوان مانند ایدهی خود فیلم برای آینده هم از این اسناد تاریخی درس گرفت و الگوهای اصلاحی برداشت. از سوی دیگر نوار کاست به عنوان یادگاری از گذشته هم نوستالژیک است و هم معرف زمانهای که گذشته و از همین منظر قرابت معنایی دلپذیری با فیلمی پیدا میکند که به واکاوی گذشته میپردازد.
چهارشنبه: در این تیتراژ احکام دادگاه را در پسزمینه میبینیم و اسامی عوامل در پیشزمینه لابهلای نوشتههای احکام بر صفحه میآید. لابهلای این تصاویر هم نماهایی از یک مراسم عروسی را میبینیم. بخش اصلی داستان فیلم مربوط به حکم اعدامی است که تأیید میشود و با این تأیید تنش وارد زندگی چند خانواده میشود. طبیعی و منطقی است وقتی حکم اعدامی، مراسم عروسیای را که در پیش است با خطر مواجه میکند، زندگی شکستخوردهای را پشت سرش داشته و حسرت یک عروسی با دختر همسایه را به شکلی که در فیلم میبینیم به دل پسر خانواده گذاشته با این تیتراژ همخوان و متناسب باشد و بتواند در ردیف تیتراژهای خوب جشنواره جا بگیرد.
تیتراژ هم مثل فیلم به این دوران سفر و سعی میکند بازتابی باشد از آنچه در آن روزها در ایران اتفاق میافتد. در چرخشی ۱۸۰درجهای میشود این طور هم نگاه کرد که فیلمساز موضوع فیلمش را از میان هزاران اتفاقِ رخداده در آن مقطع زمانی خاص از یکی از همین روزنامهها و نوشتههای آن پیدا کرده است و برای ما روایت میکند. همین امکانی که تیتراژ ایجاد میکند و تناسب مثالزدنیاش با محتوای فیلم آن را تبدیل به یکی از بهترین عنوانبندیهای جشنواره کرده است.
با استناد به نریشن پایانی فیلم، این گروه از مردم مثل دو جوان فیلم همواره خودشان را در جایگاه نردبانی زیر پای این صاحبان قدرت و ثروت دیدهاند که مفسدان اقتصادی با سوار شدن بر گردهشان صاحب موقعیت فعلیشان شدهاند. حامد و میلاد مثل گروه خلافکارها، بارکد را روی گردنشان خالکوبی میکنند تا عضوی از آن گروه شوند. در حقیقت خودشان را به عنوان مایملک تجاری پابلو (خلافکار اصلی داستان) عرضه میکنند. این بیهویتی و نگاه فاقد ارزشهای معنوی و ابزارگونه به انسان که در نماد بارکد متبلور میشود تا تیتراژ پایانی که خانههای بلندمرتبهی تهران هم به شکل بارکد تصویر میشوند، ادامه پیدا میکند تا فیلمساز بتواند به مدد آن، همان نگاه آلتِ دست بودن دو جوان را به کل جامعه عمومیت ببخشد. وقتی این تصاویر را بر ترانهی یاس که برای تیتراژ پایانی خوانده میبینیم، معنای بیشتری هم پیدا میکنند.
حوادث و درگیریهای فیلمهای بهاصطلاح اکشن آن دوره بهخصوص در طراحی پوستر و پردههای سردر سینماها از چنین فونتی استفاده میکردند. فیلمهایی با بازی ایرج قادری و فردین و بیک ایمانوردی و... که بهاصطلاح بزنبزن یا حادثهای بودند و با موضوعهای غیرسیاسی بر بستر ملتهب زمانهی خویش روایت میشدند. از این نظر استفاده از فونت خاص آن دوران و نمایندهی سینمای اکشن و حادثهای آن برهه از تاریخ سینمای ایران برای سیانور که در همان سالها میگذرد، جذاب و دیدنی به نظر میرسد.
با این حال و با توجه به تکراری بودن ایدهی عنوانبندی، آنچه باعث میشود همچنان مفید و قابلقبول به نظر برسد وقوع داستان در جغرافیایی دیگر به غیر از ایران است. به این ترتیب فیلمساز به کمک تیتراژ بیننده را به سفری آن سوی مرزها میبرد تا به محل شکلگیری داستان، جایی فرسنگها دور از ایران برسد. از طرفی این تیتراژ حضور ناظر و تأثیرگذار پهبادها در جنگهای این روزها را هم یادآوری میکند. هرچند کیفیت فیلم با تیتراژ نسبتاً قابلقبولش بههیچوجه قابلقیاس نیست، با این حال قرار نیست به خاطر ضعیف بودن فیلمی عنوانبندیاش را نادیده بگیریم.
نظر کاربران
مرسي از مطلب خوبتون . به نظرم تيتراژ خشم و هياهو هم عالي و كاملا در خدمت فضاي فيلم بود .