نقش های ماندگار محمد علی کشاورز
کشاورز که شروع کارش در سینما با فیلم های مهم موج نو همراه شده بود و فیلم هایی چون «شب قوزی» و «خشت و آینه» را در کارنامه خود داشت، در ساخته ای از داریوش مهرجویی حاضر شد و نقشی مکمل اما به یادماندنی را ایفا کرد.
آقای هالو (1349)
ابن الوقت حقه باز
کشاورز که شروع کارش در سینما با فیلم های مهم موج نو همراه شده بود و فیلم هایی چون «شب قوزی» و «خشت و آینه» را در کارنامه خود داشت، در ساخته ای از داریوش مهرجویی حاضر شد و نقشی مکمل اما به یادماندنی را ایفا کرد. او در این فیلم، محمدی پور، شهرستانی فرصت طلب پایتخت نشینی است که به شدت درگیر مناسبات بیمارگونه دلالان و کار چاق کن های شهری است. در این میان دوست ساده لوحش هم نزد او می آید.
محمدی پور که صاحب یک بنگاه معاملات ملکی است، فرصت را مناسب می بیند تا سر آقای هالو را کلاه بگذارد. از این رو او را وارد یک معامله عجیب و غریب می کند که برای خودش منفعت زیادی را به دنبال دارد اما در اصل یک حقه دلالانه است که این ابن الوقت حقه باز برای یک کلاه برداری بزرگتر ترتیب داده.
نقش کشاورز در این فیلم بسیار کوتاه است اما در همین فرصت کوتاه او توانسته به خوبی تیپ دلال را بازسازی کند و تلفیق شرارت او و سادگی نصیریان در صحنه های مشترک شان بسیار گرم و باورپذیر از کار در آمده و طنز تلخی را که مد نظر کارگردان بوده به خوبی شکل داده است. محمد علی کشاورز بعدها با نصیریان چند بار دیگر همبازی شد؛ اما «آقای هالو» تنها تجربه همکاری او با داریوش مهرجویی است.
صادق کرده (1351)
مأمور قانون
نوبت به همکاری با کارگردان مهم دیگری از موج نو سینمای ایران رسید. محمد علی کشاورز با ناصر تقوایی در «صادق کرده» همکاری کرد، در حالی که بازیگرانی چون سعید راد و عزت الله انتظامی را در این فیلم در کنار خود داشت.
کشاورز در این فیلم در قالب یک رییس پاسگاه ظاهر شده است که در کنار سرگروهبانی به نام ولی خان (با بازی عزت الله انتظامی) بعد از شنیدن خبر قتل همسر صادق، تحقیق برای یافتن قاتل یا قاتلان را آغاز می کنند.
اوست که با آغاز قتل های سریالی رانندگان توسط صادق در موقعیتی پر تنش قرار می گیرد و به ولی خان فشار می آورد تا هر چه زودتر دامادش را دستگیر کند. نقش او شاید چندان پیچیده و عجیب و غریب نباشد اما بده و بستان های او با انتظامی در فیلم خوب از آب درآمده و نوعی خشونت و جدیت حرفه ای نیز در شخصیتش هست که آن را به رغم کوتاه بودن نقش و سمپاتیک نبودنش به یادماندنی می کند.
این فیلم یکی از پرفروش ترین فیلم های تقوایی در دوران پیش از انقلاب بود و زمینه ساز همکاری کشاورز و تقوایی در سریال دایی جان ناپلئون هم شد که آنجا نیز اتفاقا کشاورز نقش یک سرهنگ را بازی می کند که درگیر یک موقعیت مضحک خانوادگی شده است.
رگبار (1351)
ناظم مستأصل
محمد علی کشاورز بار دیگر در یک نقش مکمل و دیدنی در فیلمی از کارگردانی موج نویی و مستعد به نام بهرام بیضایی ظاهر شد. در فیلم رومانتیک و تلخ «رگبار» او در کنار پرویز فنی زاده، پروانه معصومی و پروین سلیمانی قرار گرفت و بازی در خور توجهی از خود ارائه داد.
کشاورز در این فیلم نقش آقای ناظم را ایفا می کند. این ناظم مدرسه که به سیاق ناظم های آن دوران، شیوه های تربیتی خشنی دارد، در زندگی خانوادگی خود دچار مشکل است و به نوعی دخترش روی دستش مانده. این است که با آمدن آقای حکمتی - معلم جوان و معقول - به مدرسه به همراه زنش نقشه ای می کشد تا زمینه ساز آشنایی حکمتی با دخترش شود.
او در طول فیلم تمام تلاش اش این است که توجه آقای حکمتی را به سمت دخترش جلب کند و زمینه ساز ازدواج آنها شود؛ تلاشی که البته با دلباختگی آقای حکمتی به خواهر یکی از شاگردانش به نتیجه نمی رسد و ناظم مستأصل را به سمت خباثت و زیر آب زنی سوق می دهد. نقش آقای ناظم، نقشی توأمان جدی و کمدی است و کشاورز توانسته تعارض های روحی و رفتاری این شخصیت را به خوبی نشان دهد و به عنوان یکی از آنتاگونیست های فیلم، بازی خود را در ذهن مخاطب حک کند.
کمال الملک (۱۳۶۳)
وزیر چاپلوس
در فیلم پربازیگر و به نوعی پرستاره علی حاتمی، کشاورز که حالا تعداد زیادی همکاری مشترک با کارگردانان صاحب نام و صاحب سبک سینمای ایران را در کارنامه داشت، نقش بسیار مهم اتابک اعظم را بازی می کند؛ وزیری که در کنار ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه قاجار حضوری دائم دارد و دائم در حال دسیسه چینی است.
او در ایفای نقش اتابک سویه ای دیگر از توانایی های خود را در نقش یک شخصیت تاریخی نشان داد. او که مدام به فکر سودجویی و سوءاستفاده از دربار است، خود پاپوشی برای استاد نقاش می دوزد تا او را نزد شاه بدنام کند و بعد برای مدیون ساختن کمال الملک به خویش وانمود می کند مقدمات رهایی و آزادی او را فراهم ساخته است.
کشاورز به خوبی توانسته نقش این شخصیت منفی و نسبتا منفور را ایفا کند و در کنار بازیگران بزرگی چون عزت الله انتظامی، علی نصریان و جمشید مشایخی خوش بدرخشد. اوست که در چند جای فیلم با میمیک جالب خود، نوعی سرخوردگی از نیش و کنایات شاه و کمال الملک را در سکوت به زیبایی بازنمایی می کند و همچنین دیالوگ های چاپلوسانه اش را (البته با همراهی دوبله احمد رسول زاده) طوری ادا می کند که حس منفی مورد نظر کارگردان کاملا به بیننده منتقل می شود. او بعدها در «ناصرالدین شاه اکتور سینما» هم نقشی مشابه را ایفا کرد.
مردی که موش شد (1364)
مرد هزار چهره
یکی از معدود نقش های کم و بیش اصلی محمد علی کشاورز، برخلاف انتظاری که از برآیند کارنامه اش می رود یک نقش کمدی است. احتمالا سینماروهای دهه 60 صحنه اول فیلم نسبتا مهجور «مردی که موش شد» به کارگردانی احمد بخشی را به خاطر دارند.
محمد علی کشاورز با رفتاری مشابه کسی که سکته مغزی کرده، روی ویلچر ادای آدم های لال و فلج و لقوه ای را در می آورد و پیشکارش ویلچر او را به دفتر رییس اداره مالیات هدایت می کند تا با دیدن وضعیت فیزیکی او مجاب شود و مالیات او را ببخشد.
کشاورز در نقش امینی - تاجر دو دوزه باز - بازی بسیار گرم و خاطره سازی را ارائه داده. اوست که بلافاصله بعد از صحنه فوق الذکر سرحال و سالم از جا بر می خیزد و مدام در حال نقشه کشیدن است تا مامور سمج مالیات را از میدان به در کند.
چون با رییس او توافق هایی در پشت پرده داشته و عملی شدن این توافق تنها مستلزم غیبت آن مامور سمج است. کشاورز در خشونتی که علیه پیشکارش اعمال می کند، بخش مهمی از شوخی های فیلم را می سازد؛ ضمن این که هر بار با هیبتی متفاوت به اداره مالیات می رود تا بله به لطایف الحیلی بتواند پرونده را به سود خودش پایان دهد.
هزار دستان (1366)
نشانی از شر
اوج انعطاف پذیری و توانایی محمد علی کشاورز را باید در نقش شعبان استخوانی سریال «هزار دستان» به تماشا نشست. در همکاری دوباره با علی حاتمی، کشاورز ماندگارترین نقش کارنامه خود را ارائه داد. با آن گریم و شمایل عجیب و غریب و آن زخم بالای پلک و خشونت نگاه و رفتار؛ کشاورز تیپ شرور قداره کش را به یک شخصیت جذاب و درخشان تبدیل کرد.
شعبان یک فرومایه باج گیر و بی خانمان است که از راه جمع آوری بقایای استخوان زندگی اش را می کند و به خاطر قدرت فیزیکی و داشتن نوچه های لات، جذب یک بازی سیاسی می شود و همکاری خود را با کمیته مجازات آغاز می کند.
او که در حقیقت قرار است به شکلی تمثیلی یادآور شخصیت شعبان جعفری و نقش او در رخدادهای سیاسی ایران باشد. انگار تمامی ظرفیت ها و دانسته های خود را در این نقش به کار بسته و بسیار درخشان ظاهر شده است.
شعبان آدم هولناک داستان است و همه از او گریزان هستند. او رحم سرش نمی شود و به خاطر فقدان درک سیاسی و اجتماعی، هر جا که مزد و جیره ای باشد، حاضر است هر کاری - حتی قتل - هم انجام بدهد. به این ترتیب هر چند کشاورز را معمولا در نقش آدم های سیاسی و آرام و دسیسه چین دیده بودیم، ماندگارترین حضورش یکی از شخصیت های کل تاریخ سینما و تلویزیون ایران است.
مادر (1368)
لمپن دوست داشتنی
شاید علی حاتمی بهتر از هر کسی جذابیت های نقش شعبان استخوانی را درک کرده بود که با حفظ چارچوب آن شخصیت، به خلق کاراکتر محمد ابراهیم برای فیلم تحسین شده «مادر» پرداخت و بازی در آن را دوباره به کشاورز سپرد. در اینجا هم رگه های منفی شخصیت او از بقیه بیشتر است و به خاطر ادبیات لمپنی و قدری بدسگالی اش تقریبا اکثر فرزندان خانواده از حضور و هم صحبتی با او مغذب هستند.
با دوبله درخشان منوچهر اسماعیلی، نقش محمد ابراهیم به خاطره سازترین نقش آفرینی کشاورز بدل شده است، خصوصا در صحنه های پر شمار دو نفره اش با اکبر عبدی (مثل صحنه گزارش مسابقه فوتبال) شاهد پاره ای از جذاب ترین لحظات سینمای علی حاتمی هستیم. او از همه فرزندان مادر کمتر اسیر احساس می شود و چندان هم اهل منطق و گفتگو نیست اما طنز کلام و ساختار غریب رفتاری اش برای تماشاگر بسیار کاریزماتیک در آب درآمده است و از او یک شخصیت دوست داشتنی ساخته. کشاورز، اینجا برعکس شعبان استخوانی کم حرف، نقش پر دیالوگی دارد که چون سایه دست علی حاتمی بر دیالوگ ها بوده، پیدا است که ادا کردن شان با حفظ حس و حال صحنه، کار هر بازیگری نیست.
این نقش برای کشاورز نامزدی سیمرغ بلورین بهترین بازیگر مرد جشنواره فجر را به ارمغان آورد اما جایزه به خسرو شکیبایی و شاه نقش حمید هامون تعلق گرفت.
پدرسالار (1374)
قصه زوال
سریال مهم و پربیننده میانه دهه 70 دوباره نام محمد علی کشاورز را سر زبان ها انداخت. اسدالله خان سریال پدرسالار، نقشی بود که شاید تصور آن با هر بازیگری جز کشاورز ناممکن جلوه می کند. او در این سریال نقش پدری کمابیش دیکتاتور و میانسال را ایفا می کند که البته به شدت نسبت به فرزندانش مهر می ورزد اما دلش می خواهد همه زیر بال و پر خودش باشند و هیچ عصیان و طغیانی را برنمی تابد.
کشاورز در حقیقت باید تصویر این پدر را در دوره زندگی اش باورپذیر می ساخت؛ دوران اقتدار و به دست داشتن سررشته امور و دوران افول و زوال و استیصال. هنوز هم که هر از گاهی شبکه ای تلویزیونی به بهانه ای سریال را پخش می کند، می توان دید که هر چند سریال اکبر خواجوی قدری از نظر تکنیک ساخت و مضمون، کهنه شده، اما بازی محمد علی کشاورز و در کنارش حمیده خیر آبادی تا چه حد گرم و گیراست.
محمد علی کشاورز خصوصا در برهه ای که طغیان پسر و عروسش را می بیند و بعد شاهد پراکنده شدن تک تک اعضای خانواده خویش است، آن خشم و استیصال را به خوبی با بازی حسی خود بازتاب داده است. ضمن این که رویارویی او با مولود (با بازی جمیله شیخی) و دیالوگ های خشن و کتابی این دو دشمن قدیمی با هم از درخشان ترین لحظات سریال به شمار می روند.
نظر کاربران
خدا ایشان را سالم وسرحال بدارد،انشاءالله
خدا حفظشون کنه.
از دور دست استاد کشاورز را میبوسم . من نقش شعبان استخوانی ایشان را یک نوستالژی میدونم