۳۱۳۰۷
۴۰ نظر
۵۱۳۶
۴۰ نظر
۵۱۳۶
پ

خاطره ای تامل برانگیز از پروفسور حسابی

خاطره ای تامل برانگیز از پروفسور حسابی
برترین ها: پروفسور حسابی؛ ملقب به پدر فیزیک ایران بعد از ملاقاتی كه با انیشتین داشتند و پس از آنكه انیشتین به ایشان نوید می دهند كه نظریه شما در آینده ای نه چندان دور، علم فیزیك را در جهان متحول خواهد كرد، به پروفسور پیشنهاد می دهد كه برای تكمیل نظریه خود در آزمایشگاه مجهز دانشگاه شیكاگو به كار خود ادامه دهد. در ادامه مطلب خاطره ای بسیار آموزنده از ایشان در دانشگاه شیکاگو نقل شده كه هر ایرانی را به فكر وا می دارد. امیدوارم شما دوستان هم فرصت خوندنش رو از دست ندهید ...

دانشگاه شیکاگو بسیار پیشرفته بود. مهم تر از هر چیزی آزمایشگاه های متعدد و معتبر آن بود.

من در لابراتوار بسیار پیشرفته اپتیک، مشغول به کار شدم. در خوابگاه دانشگاه هم اتاق مجهزی برای اقامت، به من داده بودند.

از نظر وسایل رفاهی، مثل اتاق یک هتل بسیار خوب بود. آدم باورش نمی شد، این اتاق در دانشگاه باشد. معلوم بود که همه چیز را، برای دلگرمی محققین و اساتید، فراهم کرده بودند.

نکته خیلی مهم و حائز اهمیت، آزمایشگاه ها و چگونگی تجهیزات آن بود. یک نمونه از آن مربوط به میزی می شد که در آن آزمایشگاه به من داده بودند. این میز کشوی کوچکی داشت.

از روی کنجکاوی آنرا بیرون کشیدم و با کمال تعجب، چشمم به یک دسته چک افتاد. دسته چک را برداشتم و متوجه شدم تمام برگه های آن امضا شده است!

فوراً آنرا نزد پروفسوری که رئیس آزمایشگاه ها و استاد راهنمای خودم بود بردم. چک را به او دادم و گفتم: ببخشید استاد، که بی خبر مزاحم شدم. موضوع بسیار مهمی اتفاق افتاده است. ظاهراً این دسته چک مربوط به پژوهشگر قبلی بوده و در کشوی میز من جا مانده است. و اضافه کردم، مواظب باشید، چون تمام برگ های آن امضا شده است، یک وقت گم نشود.

پروفسور با لبخند تعجب آوری، به من گفت: این دسته چک را دانشگاه برای شما، مانند تمام پژوهشگران دیگر دانشگاه، آماده کرده است، تا اگر در هنگام آزمایش ها به تجهیزاتی نیاز داشتید، بدون معطلی به کمپانی سازنده تجهیزات اطلاع بدهید. آن تجهیزات را، برای شما می آورند و راه می اندازند و بعد فاکتوری به شما می دهند. شما هم مبلغ فاکتور شده را روی چک می نویسید و تحویل کمپانی می دهید. به این ترتیب آزمایش های شما با سرعت بیشتری پیش می روند.

خاطره ای تامل برانگیز از پروفسور حسابی

توضیح پروفسور مرا شگفت زده کرد و از ایشان پرسیدم: بسیار خوب، ولی این جا اشکالی وجود دارد، و آن امضای چک های سفید است؛ اگر کسی از این چک سوء استفاده کرد، شما چه خواهید کرد؟با لبخند بسیار آموزنده ای چنین پاسخ داد: "بله، حق با شماست. ولی باید قبول کنید، که درصد پیشرفتی که ما در سال بر اساس این اعتماد به دست می آوریم، قابل مقایسه با خطایی که ممکن است اتفاق بیفتد نیست."

"این نکته، تذکر یک واقعیت بزرگ و آموزنده بود. نکته ای ساده که متاسفانه ما در کشورمان نسبت به آن بی توجه هستیم."

یک روز که در آزمایشگاه مشغول به کار بودم، دیدم همین پروفسور از دور مرا به شکلی غیر معمول، نگاه می کند. وقتی متوجه شد که من از طرز دقت او نسبت به خودم متعجب شده ام، با لبخندی بسیار
جذابی کنارم آمد و گفت: آقای دکتر حسابی، شما تازگی ها چقدر صورتتان شبیه افراد آرزومند شده است؟ آیا به دنبال چیزی می گردید، یا گم گشته خاصی دارید؟

من که از توجه پروفسور تعجب کرده بودم با حالت قدرشناسی گفتم: بله، من مشغول تجربه ی نظریه ی خودم در مورد عبور نور از مجاورت ماده هستم. برای همین، اگر یک فلز با چگالی زیاد، مثل شمش طلا با عیار بالا داشتم، از آزمایش های متعدد، روی فلزهای معمولی خلاص می شدم و نتایج بهتری را در فرصت کمتری به دست می آوردم؛ البته این یک آرزوست.

او به محض شنیدن خواسته ام، گفت: پس چرا به من نمی گویید؟

گفتم آخر خواسته من، چیز عملی نیست. من با شمش آلومینیوم، میله برنز و میله آهنی تجربیاتی داشته ام. ولی نتایج کافی نگرفته ام و می دانم که دستیابی به خواسته ام غیر ممکن است.

پروفسور وقتی حرف های مرا شنید از ته دل خنده ای کرد و اشاره کرد که همراه او بروم.

با پروفسور به اتاق تلفنخانه دانشگاه آمدیم. پروفسور با لبخند و شوق، به خانمی که تلفنچی و کارمند جوان آنجا بود، سفارش شمش طلا داد و خداحافظی کرد و رفت.

من که هنوز باورم نمی شد، فکر می کردم پروفسور قصد شوخی دارد و سربه سرم می گذارد. با نومیدی به تعطیلات آخر هفته رفتم.

در واقع 72 ساعت بعد، یعنی روز دوشنبه که به آزمایشگاه آمدم، دیدم جعبه ای روز میز آزمایشگاه است. یادداشتی هم از طرف همان خانم تلفنچی، روی جعبه قرار داشت که نوشته بود امیدوارم این شمش طلا، به طول 25 سانتی متر و با قطر 5 سانتی متر با عیار بسیار بالایی به میزان 24، که تقاضا کرده اید، نتایج بسیار خوبی برای کار تحقیقی شما بدست دهد.

با ناباوری ولی اشتیاق و امید به آینده ای روشن کارم را شروع کردم. شب و روز مطالعه و آزمایش می کردم تا بهترین نتایج را بدست آورم.

حالا دیگر نظریه ام شکل گرفته بود و مبتنی بر تحقیقات علمی عمیق و گسترده ای شده بود.

بعد از یکسال که آزمایش های بسیار جالبی را با نتایج بسیار ارزشمندی به دست آورده بودم، نزد آن خانم آوردم و شمش طلای خرده شده و تکه تکه را که هزار جور آزمایش روی آن انجام داده بودم را داخل یک
جعبه روی میز خانم تلفنچی گذاشتم.

به محض اینکه چشمش به من افتاد مرا شناخت و با لبخند پر مهر و امیدی، از من پرسید: آیا از تحقیقات خود، نتایج لازم را بدست آوردید؟

فوراً پاسخ دادم: بلی، نتایج بسیار عالی و شایان توجهی، بدست آوردم. به همین دلیل نزد شما آمده ام که شمش را پس بدهم، ولی بسیار نگران هستم. زیرا این شمش، دیگر آن شمش اولی نیست، و در جعبه را باز کردم و شمش تکه تکه شده را به او نشان دادم و پرسیدم حالا باید چه کار کنم؟ چون قسمتی از این شمش را بریده ام، سوهان زده ام و طبیعتاً مقداری از طلاها دور ریخته شده است.

خانم تلفنچی با همان روی خوش لبخند بیشتری زد و به من گفت: اصلاً مهم نیست، نتایج آزمایش شما برای ما مهم است. مسئولیت پس دادن این شمش با من است.

وقتی با قدم های آرام و تفکری ژرف از آنچه گذشته است، به خوابگاه می آمدم، به این مهم رسیدم، که علت ترقی کشورهای توسعه یافته، همین اطمینان خاطر و احترام کارکنان مراکز تحقیقاتی می باشد و بس، یعنی کافیست شما در یک مرکز آموزشی، دانشگاهی و یا تحقیقاتی کار کنید، دیگر فرقی نمی کند که شما تلفنچی باشید یا استاد.

چون تمام مجموعه آن مراکز در کشورهای پیشرفته دارای احترام هستند و بسیار طبیعی است که وقتی دست یک پژوهشگری در امر تحقیقات و یا تمام تجهیزات باز باشد و دارای احترامی شایسته باشد، حاصلی به جز توسعه علمی در پی نخواهد داشت.

منبع: كتاب استاد عشق تالیف ایرج حسابی
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • ریحانه

    واقعا متاثر شدم

  • محمد

    تازه اون موقع...

  • laya

    چه جالب ...کاش تو کشور ما هم به علم اینقدر توجه میشد

  • محسن

    همین الان امثال پروفسور حسابی در کشور داریم ولی به دلیل بی توجهی مسئولان کشور و بی رغبتی خود مردم به علم نا شناخته باقی ماندند و تحقیقات علمی ان ها راه به جایی نبرده است.متاسفم برای کشوری که پاره شدن پیراهن بنگر تو بازی دربی از مدال آوری بچه های نخبه در المپیادهای علمی خارج از کشور(که البته همین یک ماه پیش اتفاق افتاد)مهمتره.

  • بهزاد

    با سلام
    عجب ایرانی ما داریم...
    من کارمند یک بیمارستان دولتی هستم ویک تحقیق با ارزش در مورد رشته تخصصی ام انجام دادم روزی که اون رو کامل کردم میخواستم بدون فوت وقت پرینت بگیرم به واحد پزینت بیمارستان رفتم گفتن باید رییس بیمارستان تایید کنند حتی اگه یک برگه باشد پیش رییس که رفتم به من گفتن این تحقیق شما بیشتر جنبه شخصی داره و شما سودشو میبرید(منظورشون ساعت آموزشی که به من تعلق میگیره بود) واین درحالیکه کل کارکاملا به نفع بیمارستان وبرای سلامت کشور بود
    واز من خواست فونت را ریز کنم کمتر برگه رو ببره وقتی خواستم بیام بیرون از اتاقس گفتش من پشیمون شدم برو بیرون با هزینه خودت کپی بگیر.!!!
    از این به بعد میدونم چکارکنم میبرم کشوری که برای یک انسان ارزش قائلند
    مگر نه اینکه بنی آدم اعضای یکدیگرند ...

    پاسخ ها

    • رها

      حق رو به تو میدم
      ولی میشه ازت خواهش کنم تو همین ایران خودمون از یه طریق دیگه اقدام کنی؟؟؟
      به خدا این مردم قدرتونو می دونند.

    • رها

      یه خرده از نظرمو که درباره ی رئیستون بود رو سانسور کردن

    • زی زی

      من با رها موافقم بهزاد جان.تلاش خودتو بکن.بخاطر وطنت.من میدونم که قدرتو ندونستن واگه من اونجا بودم به شخصه یه مشت حواله صورت طرف میکردم امابازم سعی کن برای وطن خودت تلاش کنی.هنوزم در ایران هستند ادمایی که برای عزیزانی مثله شما دل بسوزونن و حمایتتون کنن.من از صمیم قلب ارزوی موفقیت برای شما برادر عزیزم دارم

  • امیرحسن

    در آخر خط سوم متن نوشتین "در ادامه ایمیل" !!!
    بابا تورو خدا دقت کنین و در کنار copy & paste از نیروهای انسانی بیشتری استفاده کنین که از این سوتی ها دیده نشه دیگه . به خدا حیفه سایت به این خوبی . از روی دلسوزی میگم ناراحت نشین . دوستون دارم

  • zahra seven

    خیلی جالب بود متاثر شدم کمی که نه بیشتر تاسف میخورم که چرا اقایون به این جوانان بها نمیدن.زنده باد پروفسور حسابی

  • بدون نام

    این ها ویژگی کشورهای جهان سومه و هیچ کاریش هم نمیشه کرد.

  • بدون نام

    باور کنید اینها ساخنه و پرداخته ماست. امان از افراط و تفریط ما ایرانیها. درست است که امکانات غربیها اصلا قابل تصور با ایران نیست اما دیگه شمش طلا و چک سفید امضا و ... ! خدایا اعتدال را به ما اعطا کن!
    دانش آموخته از اروپا

    پاسخ ها

    • بدون نام

      ببخشید شما خودتونو با پرفسور مقایسه میکنید

    • طلا

      باید حضورتون عرض کنم که این متن منبع داره ! همون طور هم که زیر متن نوشته شده این مطلب برگرفته از کتاب استاد عشق دکتر حسابیه که پسرشون ایرج حسابی خاطرات پدرشون رو بعد از فوت ایشون مکتوب کردن
      اگر کتاب رو مطالعه کنین می بینین زمانی که پسرشون ازشون می خواد خاطراتش رو مکتوب کنه ، دکتر از این کار سرباز می زنن ! استاد با تمام امکانات و شان و مقامی که توی کشورهای خارجی براشون قائل بودن ، قید همه چیز رو میزنن و برمیگردن تا به کشور خودشون خدمت کنن پس چه لزومی به تعریف تمجید بی خود و بزرگ نمایی هست ؟! ........ همه پروفسور حسابی نیسن که امکانات امثال ایشون در اختیارشون قرار داده بشه :|

    • بدون نام

      بله با شما موافقم. این جناب ایرج خان حسابی علاقه وافری به نقل داستان های عجیب و غریب و کلا بزرگنمایی و اغراق دارند.

  • زی زی

    کاش این خاطره به دست مسولین عزیزمون برسه بلکه بیشتر دلبسوزونن

  • آلیس

    من عاشق پروفسور حسابی ام
    اصلا عاشق همه ی دانشمندان هستم
    آرزوم اینکه دانشمند ریاضیات شم برام دعا کنید

    پاسخ ها

    • علیرضا

      امیدوارم. ولی سخته ها! مطمئنی؟؟!!!!

    • سارا بهرامی

      ایشالا که موفق بشید ☺☺

  • خاله سوسکه

    واقعاًاحترام گذاشتن رکن مهمیه من مدت 4 ماه جایی کار میکردم که هم نزدیک خونمون بود هم حقوقش خوب بوداماتوی اون چهار ماه انقدر توهین وتحقیر شدم که ترجیح دادم دیگه نرم

  • هنگامه

    اولین خاطره شون مربوط به دسته چک رو قبلا" خونده بودم اما در مورد شمش طلا چیزی نشنیده بودم.اگر تونستید از خاطرات تاسیس دانشگاه تهران و زحماتشون در ساخت, مطالبی بگذارید .بسیار آموزنده و مفید خواهد بود.ممنون که این مطالب رو از دکتر گذاشتید.از ته دل دوستدار پروفسور حسابی هستم.روحشون شاد و سرشار از رحمت الهی.

    پاسخ ها

    • محمد

      سلام توصیه می کنم کتاب خواطرات دکتر حسابی به نام استاد عشق که نوشته پسر ایشون مهندس ایرج حسابی هست بخونید واقعا فوق الهاده است

    • طلا

      هنگامه جان من هم یکی از مریدان استادم حتما کتاب استاد عشق رو مطالعه کنین .... دکتر زندگی فوق العاده جالبی داشتن ؛ توی کتاب هم در مورد تاسیس دانشگاه تهران توضیح داده شده (پی دی اف این کتاب هم توی نت هست )

  • حسن

    واقعا که تو دانشگاه ما با 20000 دانشجو که به طور متوسط 700 هزار تومن شهریه می دن, هر ترم نصف دانشجوها نمی تونن کلاس آز دروس تخصصی رو بردارن بعد آخر ترم براشون با کلاس های شلوغ تو سه روز آزمایشگاه برگزار می کنن. اونوقت دانشجو تو3 روز چی یاد می گیره! یکم یاد بگیرید

  • ماکان

    این حرفا سندیت نداره من خودم از پسرش پرسیدم گفت دروغه . فقط واسه بالا بردن وجه ی پروفسور این داستانو ساختن که نیازی به این کار نیست

    پاسخ ها

    • بدون نام

      آفرین به تو...آفرین

    • بدون نام

      خواهش می کنم دروغ نگید...این مطلب توی کتاب پسر اقای دکتر ذکر شده و من خودشون رو دیدم و تایید کردند...با چی دشمنی می کنید؟

    • محمد

      این روایت حقیقیه احتمالا شما یا مریضی یا مغرض

    • طلا

      گاهی آدم یه چیزایی می شنوه که ........!!!!!
      از پسرشون شنیدین ؟! این درحالیه که دکتر ایرج حسابی چندین بار مقابل دوربین صدا و سیما قرار گرفته و خاطرات پدرشون رو نقل کردن !!! نکنه استاد 2 تا پسر داشته یا شاید هم ما بدلش رو دیدیم !!!!
      شما اگه یه سر به صفحه فیس بوک دکتر حسابی (که مطالب تایید شده پسرشون ) و صفحه خود ایرج حسابی بزنید می بینید که در هر دو این کتاب معرفی شده
      !!!!!!!!!!

  • محبوبه

    من پیشنهاد میکنم همه بچه ها که نظرشونو راجع به این خاطره مطرح کردن حتما کتاب استاد عشق رو بخونن. اونوقت بیشتر با دکتر حسابی و شخصیتش آشنا میشین. من خودم خوندم خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم

  • edvin

    تو کشور ما تا کل شهریه دانشگاه رو ندی ثبت نامت نمیکنن ....
    دکتر حسابی هم اگر از نسل ما بود هیچی نمی شد ... چون هیچ کشوری بهش ویزا برا تحصیل نمی داد

  • امید

    احتمالا جلد دوم کتاب "آلیس در سرزمین عجایب" رو آقای محمود حسابی خواهند نوشت. شمش طلا رو به آسانی میشه قبول کرد. اما چک سفید امضا... !!!. و ما هم که متاسفانه به علت کمبود های بسیاری که در اینجا شاهدش هستیم هر داستان اغراق شده ای رو در باره کشورهای دیگر باور میکنیم چنان که گویی آنجا بهشت موعود است و سنگفرش هر خیابان از طلاست!!!
    صرف بیان یک خاطره در یک کتاب اثبات گر چیزی نمی تواند بود. مگر هر چیزی در هر کتابی نوشته باشند شما بی درنگ میپذیرید؟ در تورات نوشته شده که حضرت یعقوب در بیابان با یهوه کشتی گرفت و یهوه رو به زمین زد. یا اینکه یوشع(جاشوا) به خورشید دستور داد که بایستد!!! تا ایشان فرصت تعقیب و کشتار فلسطینیان را در سراسر آن سرزمین پیش از غروب آفتاب داشته باشند. خوب بفرمایید باور کنید. یک دسته چک سفید امضا....وای خدای من!!! مگر در معاملات بین شما حتی با برادر، پدر و یا مادرتان که نزدیک ترین افراد هستند چک سفید امضا رد و بدل میشه؟شما مسلم بدانید در جایی مثل آمریکا مثل هر جای دیگری حتی یک سنت، حساب و کتاب داره. از بیل زدن امثال کندی و جرج واشنگتن و جرج بوش و اوباما که به دست نمیاد. سرمایه ملی است که باید مشخص باشه در چه راهی خرج شده. برای این قبیل خرج های کلان در هر جای دنیا حتی در آمریکا باید سلسله مراتب طی بشه. فرقش با ایران در این میتونه باشه که در ایران اصلا چنین هزینه هایی صورت نمیگیره که سلسله مراتبی داشته باشه. آمریکایی ها اگر قرار بود این گیج بازی ها رو در بیاورند که همون سال اول آمریکا از روی زمین محو میشد

  • زندونی

    میدونین دوستان.توی بعضی از رشته ها حالا بعنوان مثال رشته خودم که کامپیوتر هست رو میگم.یه رئیس نمیخواد که کارمند ازش پیشی بگیره و بهر دلیلی که احساس خطر کنه اونو سرکوب میکنه یا بقول خودمون زیرابشو میزنه.مهمترین مسئله هم متاسفانه نداشتن امنیت شغلیه که یه کارمند همیشه این دغدغه رو داره و باعث میشه بازده کاریش بیاد پایین.خیلی سالها بود خودم زحمت میکشیدم و خرابی توی شبکه رو و بستر شبکه رو روبه راه میکردم اونوقت پزش رو مدیرمون میداد.الان خودم که به اون جایگاه رسیدم هم مثل مدیرمون عمل میکنم و اگر احساس خطر کنم همون کار رو

  • فرشيد

    دلم گرفت.اين همه تفاوت چرا؟مگه ما چي كم داريم؟!

  • بدون نام

    دانشگاه شیکاگو رفتم خیلی تعریفی نداره ولی دانشگاه ایلوی نوویز خیل خوبه

  • مهناز

    به خاطر همینه میگن فرار مغزها دیگه.خیلی خیلی متاسفم بخاطر خودمون.فکرنمیکنم نظرمو بزران ولی خب مینویسم تا خالی بشم.

  • حسن

    عقیده من این است که تو کشور ما هرکی میخواهد پیشرفت کند میزنند تو سرش مردم ما دوست ندارند کسی رابالاتر از خودببینند.پس هرموقع می خواهی دست بکار مهم بزنی اگه ازدوستان خواستی که نظرشان رادرباره ی کارت بدهند وگفتند ولش کن بابا زیاد خوب نیست تورا بخدا گوش نکن وبکارت ادامه بده

  • نيلوفر

    واقعاااا آدم ميمونه که چي بگه !!

  • یه دانشجوی دکتری از امریکا

    کلّ این داستان دروغ محضه. همچنین محتویات کتاب «استاد عشق». نویسنده‌ی اون کتاب هم (ایرج حسابی پسر محمود حسابی) یه شیّاد تمام عیاره و به جز دروغ‌گویی و نشر مهملات به هدف مطرح شدن کاری بلد نیست.
    چک سفید امضا و شمش طلا و خوابگاه هتل افسانه‌اس.
    در امریکا خواب‌گاه‌های دانشجویی برای دانشجویان دکتری و اساتیدی که برای فرصت مطالعاتی میان اکثراً به شکل اشتراکی هست و یک آپارتمان به چندین نفر داده می‌شه (بعضاً حتّی در یک اتاق دو نفر اسکان داده می‌شن). خواب‌گاه‌ها هم بسیار ساده و دارای حدّاقل امکانات هستند.
    حقوق دانشجویان ارشد و دکتری (به نسبت سطح علمیشون) بسیار کم هست و اکثراً حق ندارند شغل تمام وقت داشته باشند (دانشجوهای خارجی فقط اجازه‌ی داشتن کار با حقوق نیمه وقت دارند).
    در مورد خرید تجهیزات و لوازم مورد نیاز کار هم باید با منشی دانشکده و مسؤول خرید هماهنگ کنند و از اون‌ها درخواست خرید کنند، یا با پول شخصی بخرند و پولش رو بعداً از دانشگاه با ارائه‌ی رسید دریافت کنند (در این مورد استاد و دانشجو فرقی ندارند).
    به علاوه این شرایط در مورد همه یکسانه و فرق نداره دانشگاه و استاد و دانشجوش کی باشه. بنده در دانشگاه‌های برکلی، ییل، استنفورد، جورجیاتک، تورنتو، و خیلی دانشگاه‌های دیگه این موضوع رو دیدم و روال همه کم و بیش یکسانه.

  • مهدی

    پرفسورمرد بزرگی بودن اینا همه دروغه

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج