۳۰۵۵۸۴
۵ نظر
۵۳۵۶
۵ نظر
۵۳۵۶
پ

متالیکا؛ آخرین پدیده موسیقی متال

«متالیکا» چهارمین پدیده موسیقی در سبک هوی متال است و مانند هر پدیده ای در موسیقی، تاریخی دارد. نخستین گروه سبک متال، «بلاک سبث» بود که در سال ۱۹۷۰ ساختار تازه ای از زیرمجموعه موسیقی راک با واژه نوظهور هوی متال (فلز سنگین) را بنا نهاد.

ماهنامه هنر موسیقی - محسن گلتاش: «متالیکا» چهارمین پدیده موسیقی در سبک هوی متال است و مانند هر پدیده ای در موسیقی، تاریخی دارد. نخستین گروه سبک متال، «بلاک سبث» بود که در سال ۱۹۷۰ ساختار تازه ای از زیرمجموعه موسیقی راک با واژه نوظهور هوی متال (فلز سنگین) را بنا نهاد.

در اواسط دهه هفتاد، «جوداس پریست» به متال سرعت داد و با آثاری دلنشین توانست دومین گروه بزرگ در این سبک باشد. سومین گروه در این سبک «آیرون میدن» در زمانی پدید آمد که فرم ها در موسیقی راک متغیر شده بودند و در آن موقعیت آشفته تاثیر نیرومند بر نسل جوان گذاردند. این سه گروه از انگلستان برخاستند، اما آخرین پدیده ماندگار در این سبک، یعنی متالیکا از آمریکا آمد و ستون چهارم متال را استوار کرد.

به طور قطع تمام گروه های هوی متال و مشابهان آنان، به نحوی مقلدان این چهار گروه اصلی هستند. به عبارت ساده تر، محال است در موسیقی دیگر گروه های متال، جای پایی، ولو کوچک از این چهار گروه پیدا نشود. به طور کل ممکن است در نوعی از موسیقی، موجی ظاهر شود و موج قبل از خود را کمرنگ کند، در صورتی که این جریان هرگز در خصوص موسیقی متال روی ندارد.
از جانبی دیگر، اگر متالیکا را ستون چهارم برج مستحکم متال بدانیم، آن ها را باید نخستین گروه مطرح در سبک ترِاش به شمار آورد.

در تراش نیز گروه های متعدید آمدند و معدودی از آنان مانند «اِسلیر» در همان چهارچوب به شهرتی که می خواستند، رسیدند؛ ولی متالیکا (طبق گفته خودشان) نمی خواست با خواندن اشعار بی سروته و پرجیغ و داد، در این رشته بماند؛ از این رو از آلبوم چهارمشان تا به امروز سبک خود را در همان ژانر متال ثابت نگه داشته اند. متالیکا موسیقی را به گونه ای مردم پسند در آثارشان گنجانده اند که بسیاری از آهنگ های آنان در جدول های رسانه ها جای گرفته یا توسط خوانندگان پاپ کاور [بازخوانی] شده اند.

متالیکا؛ آخرین پدیده موسیقی متال

لارس اولریش

«لارس اولریش» ۲۶ دسامبر ۱۹۶۳ در کوپنهاک دانمارک در خانواده ای متوسط (از لحاظ مالی) متولد شد. پدرش تنیس باز بود و علاقه وافری به موسیقی جَز داشت؛ از این رو با تمام خوانندگان و نوازندگان جز که از آمریکا به اسکاندیناوی آمده بودند طرح دوستی ریخته بود. پدربزرگ لارس نوازنده حرفه ای ساکسیفون بود. اولریش پدر عضو یکی تیم های تنیس بود و به همین خاطر لارس هم از کودکی با این ورزش آشنا شد. نخستین برنامه زنده ای که لارس به اتفاق پدرش به تماشای آن رفت، کنسرت آزاد گروه «رولینگ استونز» در هایدپارک لندن به تاریخ جولای ۱۹۶۹بود. او وقتی نُه سال داشت، کنسرت گروه «دیپ پِرپِل» را در کپنهاک دید. از آن زمان به بعد، وی به گونه ای جنون آمیز به سمت و سوی موسیقی هارد راک جذب شد.

سال ۱۹۸۰، او همراه والدینش به آمریکا مهاجرت و در جنوب کالیفرنیا اقامت کردند. موج نوی هوی متال انگلیسی از سال ۱۹۷۹ دوستداران موسیقی راک در اروپا و آمریکا را طلسم کرده بود و ت سال ۱۹۸۳ گروه های متعددی در این سبک به صحنه آمدند. لارس که هنوز در سنین نوجوانی بود و به ۲۰ سالگی نرسیده بود، به عضویت یکی از موسسات فروش و ارسال پستی صفحات گرامافون درآمد و از آنان خواست هرگونه آلبومی را که در سبک راک در هر کجای دنیا منتشر می شود بدون مشورت، به آدرس او پست کنند.

بدین ترتیب تقریبا تمام پول توجیبی ماهانه اش صرف خرید صفحه می شد؛ البته رفتن به تماشای کنسرت ها هم جای خود را داشت. بنابراین تنیس را کنار گذاشت و پرواضح است که تحصیل هم کم کم فراموشش شد. ناگفته نماند که لارس نواختن طبل را تا حدودی می دانست و وقتی از شنیدن موسیقی خسته می شد، پشت طبل را تا حدودی می دانست و وقتی از شنیدن موسیقی خسته می شد، پشت طبل می نشست و با این روش زندگی اش را ادامه می داد. اولریش می گوید: «بسیاری از تنیس بازها موسیقی راک را دوست دارند و می خواهند ستاره راک شوند، هنگام سفر گیتار خود را همراه می برند. شاید راک اندرول و تنیس یک ارتباط پنهانی با یکدیگر داشته باشند.»

متالیکا؛ آخرین پدیده موسیقی متال

در بهار ۱۹۸۱، اولریش در صفحه نیازمندی های یکی از روزنامه ها، برای پیدا کردن یک گیتاریست آگهی می دهد. «جمیز هتفیلد» آگهی را جواب می دهد. پدر هتفیلد صاحب یک شرکت حمل و نقل و مادرش خواننده اُپرا بود. سلیقه های اولریش و هتفیلد در زمینه موسیقی از هر نظر مشترک بود. هر دو از ساکنین کودکی به موسیقی عشق می ورزیدند و هر دو، موسیقی را در یک سبک خاص دنبال می کردند. اولریش می گوید: «من با سازها آشنایی نداشتم تا متالکیا تشکیل شد. بعد لازم بود اگر بخواهم در گروه طبل بزنم، آن را به صورت آکادمیک آموزش ببینم.»

اولریش شانس آورده بود؛ زیرا هتفیلد علاوه بر گیتار، صدای نسبتا خوبی هم داشت و ترانه ها را خیلی سریع حفظ می کرد و می خواند. خلاصه آنکه تصمیم به تشکیل گروهی با نام متالیکا که اشاره ای به سبک و سیاق گروه است، در همان جلسه آشنایی گرفته شد.

جیمز هتفیلد

جیمز هتفیلد متولد سوم اوت ۱۹۶۳ در سانفرانسیسکو است. او از پیروان پروپاقرص «موج نوی هوی متال انگلیسی» از قبیل گروه های آیرن میدن و «اِنجل ویچ» بود؛ درست همان سبکی که اولریش شیفته آن بود. وقتی این دو با هم آشنا شدند، تمرین ها را با اجرای آهنگ هایی از گروه های «یو.اف. اُ» و «اسکورپیوتز» شروع کردند. «مایکل شینکر» مدتی گیتاریست این دو گروه بود و از گیتارست های مورد علاقه هتفیلد و اولریش. شینکر، سریع می نواخت و مشکل بود تا از طریق سلفژ، نت های او را روی کاغذ آورد یا از او تقلید کرد.

بدین سبب، هتفیلد سرعت چرخش گرامافون را کم می کرد تا بتواند قطعات سولوی شینکر را از طریق شنیدن تقلید کند. پس از آن وی با گوش دادن به آهنگ های بلاک سبث سعی می کرد نواختن ردیف و ریتم را به شیوه «تونی آیومی» یاد بگیرد. از این رو می توان تاثیر و نفوذ بلاک سبث را در آثار متالیکا مشاهده کرد.

متالیکا؛ آخرین پدیده موسیقی متال

پس می شود نتیجه گرفت که آموختن گیتار و روش آهنگسازی به صورت آکادمیک در کارنامه هتفیلد محلی از اِعراب ندارد. وقتی هتفیلد به خانه اولریش آمد و آرشیو حجیم صفحات وی را دید، به شدت متعجب و هیجان زده شد! چگونه یک نفر می توانست آن همه برای صفحه گرامافون هزینه کرده و آن ها را کلکسیون کرده باشد. هتفیلد به عشق آرشیو کم نظیر اولریش، در منزل وی تا روزها ماندگار شد، سپس شروع به ضبط تعدادی از صفحات روی نوار کاست کرد.

هتفیلد به عشق آرشیو کم نظیر اولریش، در منزل وی تا روزها ماندگار شد، سپس شروع به ضبط تعدادی از صفحات روی نوار کاست کرد. هتفیلد می گوید: «چیز دیگری که برای من تعجب برانگیز بود، این نکته بود که آن همه گروه در سبک موج نوی هوی متال انگلیسی فقط از دو یا سه شهر بریتانیا برخاسته بودند. ده گروه از آن تعداد، اهل برمینگهام بودند و جالب تر اینکه کار هیچ کدام به یکدیگر شباهت نداشت. برخلاف اینکه در لس آنجلس، فرضا صدها گروه از دیپ پیل یا زپلین یا از اِروسمیت تقلید می کنند. حال بعد از سه دهه می فهمیم که چرا گروه های موج نوی هوی متال انگلیسی تاثیر شگفت خود را حفظ کرده اند.»

با این مقدمه می خواهیم بگوییم که جیمز هتفیلد (گیتار) و لارس اولریش (طبل) در سال ۱۹۸۱ در مکانی نزدیک به سانفرانسیسکو بنیان گذار متالیکا شدند. آن ها با کمک دو نوزانده دیگر به تمرین آهنگ های دیگر گروه ها پرداختند، ولی آن دو نوازنده چندی بعد گروه را ترک کردند. در فوریه ۱۹۸۲، «دِیو موستین» (گیتاریست) و «ران مک گاونی» (گیتار باس) به دو عضو کلیدی گروه پیوستند و متعاقب این جا به جایی، متالیکا به صورت گروهی منظم و سنجیده درآمد.

از آنجا که آن ها استطاعت اجاره استودیو برای تمرین را نداشتند، گاراژ خانه هتفیلد محل تمرینشان شده بود. گروه به طور رسمی در سال ۱۹۸۲ کارش را در کلوپ رادیوسیتی واقع در آناهیم کالیفرنیا با بازخوانی هفت آهنگ از دیگران آغاز کرد. آن ها تا نزدیک به دو سال همان هفت آهنگ را در کافه رستوران ها و کلوپ های کوچک اجرا می کردند و چندی بعد سه آهنگی که از نخستین ساخته های خودشان بود را با عناوین: Jump in the Fire/ Hit the Lights/ The Four Horsemen به آن آهنگ ها افزودند.

متالیکا؛ آخرین پدیده موسیقی متال

تمرین های بعدی در گاراژ خانه مک گاونی انجام می شود. دیوارهای گاراژ را از داخل با مقوا، موکت های کهنه و کارتن های اسفنجی شانه های تخم مرغ می پوشاندند تا اصوات بازتاب نداشته باشند و حتی المقدور صدا بیرون نرود. در اواخر ۱۹۸۲ یک نوار کاست آزمایشی موسوم به «No life till leather» ضبط کردند که به سرعت در میان دوستداران متال دست به دست گشت و کپی شد. لیبل Metal Blade اعلام آمادگی کرد تا یکی از ساخته های گروه (Hit the lights) را در یک صفحه ۳۳ دور که منتخبی که از آهنگ های متال بود و هر تراک توسط یکی از گروه ها اجرا می شد، منتشر کند.

در یک فرصت استثنایی، خورشید بخت گروه طلوع کرد و در یکی از فستیوال های پرجمعیت لس آنجلس هنگامی که یکی از گروه های اصلی برای اجرای برنامه غیبت داشت و فریادهای اعتراض جمعیت بلند بود، در دقایق آخر، متالیکا را که هنوز نامی ناآشنا بود، برای خاموش کردن پرخاش مردم به صحنه آوردند. بعدها آن شب سرنوشت ساز «شب متالیک» نام گرفت و واژه تِراش بر سر زبان متال دوستان افتاد. بدون تردید تِراش بعد از پیدایش متالیکا با فرهنگ متال رشد کرد.

از آن شب به بعد، بین دو عضو خلاق گروه، یعنی جیمز هتفیلد و دیو موستین که اتفاقا هر دو در مقام آهنگساز، ترانه سرا، گیتاریست و خواننده گروه بودند، اختلاف نظر پیش آمد؛ آن هم در شرایطی که تعدادی آهنگ برای نخستین آلبوم رسمی گروه توسط آن ها در حال آماده سازی بود.
ما بدون پرداختن به علل تنش بین آن دو، مطلب را خلاصه می کنیم به اینکه دیو موستین و ران مک گاونی به اتفاق هم از گروه خارج شدند و «کلیف برتون» (نوازنده گیتارباس از گروه تروما) و «کِرک هَمِت» (گیتاریست گروه آگزودوس) جای آن دو را گرفتند.

موستین بلافاصله گروهی منحصر به خود موسوم به «مِگادث» را تشکیل داد. نخستین صفحه متالیکا با تهیه کنندگی و تنظیم «مارک یِ تیکر» با عنوان «همه را بکش» روی لیبل مگافورث در تابستان 1983 در آمریکا و چندی بعد روی لیبل «موسیقی ملل» بیرون آمد. این ها لیبل های محدود و مستقلی بودند که گروه های اغلب هوی متال را ضبط و پخش می کردند و ارتباطی با کمپانی های برزگ نشر موسیقی نداشتند. طرز نواختن ها تندتر و طنین گیتار خشن تر از سبکی بود که به آن هوی متال گفته می شد و به همین سبب آن را تِراش نام نهادند. از طرفی، فرم و ساختار جاافتاده نبود و از نظر مفسران موسیقی، آهنگ ها خام و باعجله سرهم بندی شده بودند. یک سال و نیم بعد که همین آلبوم در فرمت سی.دی منتشر شد یک تراک پرجاذبه به نام «آیا من شیطان هستم» به آن افزوده شد.

متالیکا؛ آخرین پدیده موسیقی متال

در ژانویه ۱۹۸۴ صفحه ای بزرگ (۱۲ اینچ) به نام «بپر در آتش» شامل سه تراک منتشر شد و یک ماه بعد از آن، متالیکا تور اروپا را شروع کرد. تمام بلیت های آن برنامه به فروش رسید. در پایان نیز در کلوپ مارکی لندن که یک کلوپ اسم و رسم دار و گران است برنامه داشتند. در ماه مه همان سال، دومین آلبومشان «صاعقه رابران» را که در یکی از استودیوهای کوپنهاک ضبط کرده بودند، به مارکت ها فرستادند؛ آلبومی که هم از نظر محتوا و هم از نظر فروش برتر از کار نخست آن ها بود. یکی از تراک ها «رنگ باختن به سیاه»، متفاوت از دیگر آهنگ ها بود و گروه سعی کرده بود تجربه تازه ای به دور از سبک تِراش داشته باشد. کنسرت متالیکا در سالن لایسیوم لندن همراه با سه گروه دیگر مثال به شهرت آن ها در بریتانیا کمک کرد.

کِرک هَمِت

کرک همت متود ۱۸ نوامبر ۱۹۶۲ در خانواده ای کاتولیک و همانند ختفیلد و برتتون، مقیم سانفرانسیسکو بود. خود او گفته است که در ۱۵ سالگی با دریافت ده دلار پول هفتگی اش یک گیتار و نسخه ای از یکی از آلبوم های گروه «کیس» را خرید. عشق به موسیقی باش نیدن آثار «سانتانا» و «جیمی هندریکس» در وی شدت یافت. نشریه «رولینگ استون» در رده بندی برجسته ترین گیتاریست های تاریخ موسیقی، به هَمِت رتبه ۱۱ داده و در همان رده بندی کارلس سانتانا را در رتبه ۱۵ جای داده است.

متالیکا؛ آخرین پدیده موسیقی متال

همین نشریه در شماره ۹۳۱ خود که ویژه گیتاریست های شاخص موسیقی است، می نویسد: «شب های آخر هفته در حداقل نیمی از اتومبیل هایی که در مکان های تفریحی پارک کرده اند، جوانان را می بینم که روی صندوق عقب نشسته، پنجره های طرفین را پایین داده، صدای اسپیکرها را بالا برده و همزمان با طنین گتیار سلوی کرک همت، گیتار هوایی می زنند. لید گیتارهای هَمت قلب پراحساس متالیکا است؛ تفاوتی ندارد که ملودی با گیتار آکوستیک نواخته شود (Fade to Black) یا با گیتار برقی (Master of Puppets) یا حتی در بداهه نوازیِ (One) آوای فرد درمانده ای که تقاضای کمک می کند.»

ارباب عروسک های خیمه شب بازی (۱۹۸۶)

همان طور که دومین آلبوم متالیکا نسبت به آلبوم نخست آن ها نوعی بهبود و تکامل موسیقایی را در پی داشت، این سومین آلبوم آنان پس از حدود یک سال و نیم نشان می دهد که در فاصله دو آلبوم آخر، گروه به پیشرفت های شگفت انگیزی دست یافته است. با اینکه متالیکا در ادامه مسیر آلبوم های گذشته شان بوده اند، آهنگ های «ارباب عروسک ها» قوی تر، با اشعار پرمعناتر و به درستی یک سر و گردن از کارهای دیگر گروه های راک برتر است.

نخستین تراک، «بَ تِری» به آرامی با طنین دلنشین گیتار آکوستیک شروع می شود و پس از زمانی کوتاه، ناگهان تند می شود و شنونده را آماده برای آهنگ تیتر آلبوم می کند. ارباب عروسک های بدون مقدمه چینی جان می گیرد؛ به طوری که اگر توسط سیستم صوتی قدرتمند و صدای بالا پخش شود زمین زیر پا و سقف بالای سر مخاطب به لرزه در می آید. آهنگ ارباب عروسک ها همانند آلبوم آن، چون برلیان در میان آثار متالیکا صدها شایسته صدها آفرین است.

بده بستان های ملودی و ریتم گیتار توسط هتفیلد و همت، بسیار شیرین و به یادماندنی است. هماهنگی و سرعت نواختن طبل توسط اولریش و گیتار باس توسط برتُون جملگی یک اپیک موزیکال دراماتیک را خلق می کنند. در میانه همین تراک، تمپو کمی آرام می شود و فرصت تنفس به مخاطب می دهد تا موتیف های آن دوباره سرعت بگیرد. «به خانه خوش آمدی» قطعه ای نسبتا آرام در میان دیگر تراک هاست که از نظر تکنیک ساخت، هارد راک است. «اوریون» آهنگی است بدون کلام و بسیار دلنشین که ممکن بود به تنهایی تیتراژ یک آلبوم مستقل باشد.

متالیکا؛ آخرین پدیده موسیقی متال

ارباب عروسک ها با داشتن هشت آهنگ، حتی دقیقه ای از موسیقی را تلف نکرده است. صدای هتفیلد، همان نیروی همیشگی اش را دارد. تهیه و تنظیم آهنگ ها به طور مشترک بر عهده خود گروه و «فلمینگ راسمیوسن» بود. عمده آهنگ ها و اشعار توسط هتفیلد و اولریش ساخته شده و معدودی از آنان با کمک دو عضو دیگر. ارباب عروسک ها اثری شاخص برای تمام دوستداران سبک متال و تراش است.

این آلبوم از سوی تحلیل گران در رده یکی از شاهکارهای موسیقی متال جای گرفت و ستون نویسان نشریات، آن هایی که با اختصاص امتیاز آثار موسیقی را ارزش گذاری می کنند با نشان پنج ستاره از پنج ستاره، آن را ستوده و بی نقص خواندند. آلبوم ارباب عروسک ها در جدول های جهان نیز با احتساب تناسب به مقام ۴۱۲ رسید و در آمریکا به مقام ۳۰ در بیلبورد؛ در ضمن در این آمار آمده است که طی یک ماه نخست انتشار، در آمریکا نیم میلیون کپی از آن فروش رفته است.

اولریش می گوید: «در هنگام ضبط همه را بکش، ما چهار نوازنده آماتور بودیم که هیچ ایده ای در سر نداشتیم. برای آلبوم «صاعقه رابران»، آقای فلمینگ که تهیه و تنظیم بر عهده اش بود، فهمید که خواسته ما چیست. در سومین آلبوم، ارباب عروسک ها، ماهرتر شده بودیم؛ «مایکل واگنر» (میکس کننده) ما را به هدفمان نزدیک کرد، در شرایطی که هنوز اعتماد به نفس لازم را نداشتیم. من با این حرف ها قصد ندارم آن آلبوم را در حاشیه ای قلمداد کنم؛ ارباب عروسک ها بی شک آلبوم بزرگی بود.»

همت معتقد است: «برتون به غنی بودن موتیف ها می اندیشید. اگر آهنگ اوریون خاطرتان باشد، گیتار ملودی بخش پایانی آن به طور کامل توسط برتون نوشته و نواخته شده است.»

کلیف برتون (۱۹۸۶- ۱۹۶۲)

کلیف برتون نوزانده ۲۴ ساله گیتارباس طی سانحه ای که در ساعت ۵:۱۵ دقیقه صبح شنبه ۲۷ سپتامبر ۱۹۸۶ برای اتوبوس مسافرتی گروه در مسیر استکهلم به کوپنهاک روی داده، کشته شد. در آن هنگام، برتون در یکی از هشت تختخواب دیواری اتوبوسی خواب بود. اتوبوس در مسیری زیگزاگ به سمت یک چاله آن چنان با شدت سقوط کرد که برتون از پنجره بیرون افتاد و اتوبوس روی برتون سقوط کرد. او در دم کشته شد. در این حادثه یکی از انگشتان اولریش شکست دو عضو دیگر با جراحاتی مختصر، جان سالم به در بردند.

متالیکا؛ آخرین پدیده موسیقی متال

برتون در زادگاهش سانفرانسیسکو و طی مراسمی که توسط اعضای متالیکا برگزار شد، به خاک سپرده شد. برتون در اواخر ۱۹۸۲ از گروه «تروما» جدا شد و به جای ران مک گاونی به متالیکا پیوست. او در سه آلبوم اول (و رسمی) متالیکا نوازنده گیتارباس بود. روش قدرتمند او در نواختن باس و حضور موثرش روس صحنه، او را عضوی شاخص از گروه کرده بود. یکی از افرادی که کلیف را بهتر از دیگران می شناخت، «اسکات ایان»، گیتاریست آنتراکس بود.

درواقع آنتراکس، گروه همراه در تورهای اروپایی متالیکا بود و در همان کنسرت ها شروع کننده برنامه بود. وقتی اسکات، خبر درگذشت کلیف را شنید، گفت: «من آخرین کسی بودم که او را هنگام خارج شدن از استکهلم دیدم. کلیف شخصیت عجیبی داشت، او حتی با بالارفتن موفقیت های پیاپی متالیکا هرگز تغییر نکرد و همان جوان سال های گمنامی با همان مشخصات اخلاقی مانده بود. او حتی نوع پوشش لباسش را حفظ کرده بود. نبود او برای ما به شدت محسوس است.»

برتون در رشته پیانوی کلاسیک در کالج آموزش دیده بود و به گیتارباس تسلط داشت. هتفیلد هنگام ساختن آهنگ، همیشه به توصیه های برتون گوش می داد و به آنان عمل می کرد. کرک همت می گوید: «برتون سلیقه اش در شنیدن موسیقی بسیار گسترده بود؛ گاهی پشت پیانو می نشست و قطعاتی از آثار یوهان سباستین باخ را می نواخت. او ما را وادار می کرد که به آثار Creedence Clearwator و Simon and Garfunkel گوش دهیم.»

تا آن زمان کتالیکا برنامه حساب شده ای برای ضبط یک موزیک ویدئو برآورد نکرده بود، لیکن مرگ ناگهانی کلیف برتون، آن ها را برآن داشت تا هر چه زودتر کنسرتی از گروه را منتشر کنند. این خبر در نشریات موسیقی به چاپ رسید و یکی از دوستداران گروه فیلمی را که با هندی کم از گروه ضبط کرده بود، در اختیار آنان قرار داد. این ویدئو Cliff em all نام دارد و نوعی بزرگداشت و ادای احترام نسبت به دوست و همکار از دست رفته گروه، کلیف برتون، محسوب می شود. این کنسرت با کیفیت ضعیف و به طور آماتور ضبط شده است، با وجود این، گویای روزهای درخشان برتون با گروه است.

جیسون نیوستِد

«پریان اسلاگِل» مدیر شرکت انتشار موسیقی متال بلید می گوید: «اولریش چهار هفته بعد از سانحه مینی بوس با من تماس گرفت و گفت ما به یک نوازنده بیس احتیاج داریم، تو کسی را می شناسی؟ نخستین پیشنهاد من جوئی وِرا از گروه آرمورد سِنت بود، ولی جویی مایل نبود دوستانش را تنها بگذارد. بعد به یادم آ مد جیسون نیوستد از گروه Floatsam and Jetsam یکی از هواداران پروپاقرص متالیکا است که در ضمن آهنگساز هم هست. البته آن ها گزینه های دیگر هم پیش رو داشتند، ولی در یک آزمون کوتاه، نواختن جیسون را پسندیدند و در اوایل نوامبر ۱۹۸۶، جیسون به عضویت متالیکا درآمد»

متالیکا؛ آخرین پدیده موسیقی متال

«جیسون نیوستِد» متولد چهارم مارس ۱۹۶۳ در میشیگان بود، ولی در فونیکس آریزونا زندگی می کرد. او رد سال های دبیرستان نواختن گیتارباس را از طریق گوش دادن به آهنگ های لابک سبث آموخت. از دیگر نوازندگان محبوب او، «گِدی لی» از گروه کانادایی راش و دیگری «لِمی» از گروه موتورهد بود که لمی مانند «باتلر» (از بلاک سبث) سیم ها را با انگشت می نواخت. درضمن کوک باس او غیراستاندارد و ناهنجار بود.

گروه بدون تاخیر، تمرین ها را با جیسون انجام داد و عازم تورهای باقی مانده از مجموعه کنسرت های ارباب عروسک ها شد. در ژانویه ۱۹۸۷ به گروه پیشنهاد شد تا در فستیوال دانینگ تُن شرکت کند. همچنین کمپانی طرف قرارداد متالیکا در انگلستان، «ورتیگو»، به آنان پیشنهاد کرد تا هم زمان با اجرای کنسرت در دانینگ تُن، آلبوم کوتاهی نیز منتشر کنند. گروه بدون آنکه برای مهیا کردن این آلبوم تازه زمان بخرد و با توجه به اینکه هیچ آهنگ پخش نشده ای در آرشیو نداشتند، خانه جیسون را برای تمرین ها آماده کردند. در خلال یک ماه پنج آهنگ از بازخوانی های اولیه گروه با کلیف برتون را آماده کردند و سپس برای ضبط به استودیو رفتند.

مینی آلبوم ۵ دلار و ۹۸ سنتی، روزهای گاراژ دیدار مجدد می شود (۱۹۸۷)

در وهله نخست مسخره به نظر می رسد که قیمت آلبوم بخشی از عنوان آن باشد. آلبوم هایی که مدت زمان موسیقی روی آنان کمتر از سی دقیقه باشد EP نامیده می شوند که قیمت آنان ارزان تر از سی.دی های کامل و بلندمدت است. در حالی که هر دو به یک اندازه هستند. اولریش می گوید: «به علت اینکه فروشندگان، مبلغ سی.دی های عادی را (حدود ده دلار) از خریداران مطالبه نکنند، قیمت را در عنوان آوردیم.» و در ادامه «روزهای گاراژ دیدار مجدد می شود»، یادآور روزهای گمنامی و تلاش گروه با هدف جای گرفتن در کنار مشاهیر موسیقی راک است.

متالیکا؛ آخرین پدیده موسیقی متال

مینی آلبوم فوق دارای پنج تراک است که اجرای اوریجینال هر کدام متعلق به یکی از گروه های موج نوی هوی متال انگلیسی است و تمام پنج تراک، از آهنگ های مورد علاقه اعضای گروه به ویژه کلیف برتون (که از میان رفته بود) است. اولریش می گوید: «آن آهنگ ها قدیمی بودند و ما می دانستیم که نباید اجرای ما مشابه اوریجینال آنان باشد؛ خاصه آنکه اجراها باید مناسب این سال ها و به روز باشند. از مدت ها قبل چنین ایده ای در ذهنمان بود، ولی فرصت پیش نمی آمد. اگر ملودی ها را مردم نپسندند، ما مقصر نیستیم؛ زیرا ما این ها را ننوشتیم، فقط اجرا کردیم.»

«روزهای گاراژ» یادبودی تسلی بخش برای هتفیلد، اولریش و همت بود؛ چرا که هرازگاهی این آهنگ ها را با برتون تمرین می کردند. به مجرد اتمام قرارداد با شرکت موسیقی ملل (MFN)، گروه با کمپانی معظم «الکترا» به توافق رسید و روزهای گاراژ نخستین رپرتوار حاصل از این قرارداد درازمدت است.

در حاشیه

شاید تصور شود که بدترین عملکرد یک گروه موسیقی این باشد که گفته شود: آن ها آهنگ های دیگران را کاور می کنند؛ اما بدانید که هر موسیقی دان، خواننده یا گروهی که در سبک خود به شهرت رسید، از بازآفرینی آهنگ های دیگران بوده است. به ویژه در دهه های پنجاه و شصت میلادی که راک اندرول و بلوز از مرزهای نژاد عبور کرد و بیش از نیمی از آنچه در بریتانیا روی صفحات گرامافون پِرِس می شد از هنرمندان آمریکایی بود. مثال ها بسیارند، در ادامه به کارنامه شماری از گروه های معروف اشاره می کنیم؛

متالیکا؛ آخرین پدیده موسیقی متال

۱- شهرت گروه بیتلز با بازخوانی آهنگ های «چک بِری» و «کارل پِرکینز» (راکرهای آمریکایی) از هامبورگ شروع شد.

۲- رولینگ استونز، آهنگ های «جیمی رید»، «مادی واترز» و دیگر هنرمندان بلوز آمریکا را در کافه های لندن کاور می کردند.

۳- لِد زِ پِلین، آهنگ هایی از «بادی هالی» و دیگر مشاهیر راک اند رول را اجرا می کردند.

۴- گروه آمریکایی گِرِیت فول دِد با بازخوانی آهنگ های «باب دیلان» و خوانندگان سیاه پوست در سانفرانسیسکو شروع به کار کردند.

افزون بر چهار گروه یادشده، غول های دیگری چون: Deep Purple ، Beach، The who، Boys، همگی گروه های بازخوانی بودند. گذشته از این ها، بسیاری از بزرگان موسیقی، پس از سال ها فعالیت، زمانی می رسد که فارغ از تعهداتشان، به کارنامه دیگر هنرمندان رجوع کرده و آهنگ های مورد علاقه خود را از میان آن ها انتخاب و اجرا می کردند. به طور مثال «جان لنون»، چهار سال بعد از اینکه بیتلز از هم گسسته شد و پس از چهار آلبوم سولو، یک آلبوم با عنوان راک اندرول را که آهنگ های آن برای وی جنبه نوستالژیک داشت، بازخوانی کرد.

و عدالت برای همه (۱۹۸۸)

حافظه درازمدت اولیش گذشته متالیکا را با تمام جزییات به یاد می آورد: «اولین کلیپ ویدیویی ما، تک آهنگ "یک" از آلبوم "و عدالت برای همه" بود که در ساعت سه و سی دقیقه بعدازظهر در سن آنتونیو (تگزاس) ضبط شد. ایده این آهنگ از آنجا سرچشمه گرفت که هتفیلد و من در حال تماشای یک فیلم سینمایی از تلویزیون بودیم. به عنوان "جانی تفنگش را گرفت" بود و قصه آن در جنگ جهانی اول روی می داد. موضوع فیلم درباره سربازی است که در جبهه جنگ جهانی اول روی می داد.

موضوع فیلم درباره سربازی است که در جبهه جتگ دوپا، دو دست، بینایی، شنوایی، و قدرت تکلمش را از دست داده است. پس از مدتی که در بیمارستان بستری است، غفلتا یکی از پرستارها متوجه می شود که وی سرشا را با ضربات حساب شده به تخت می کوبد. پرستار بلافاصله افسران ارشد را خبر می کند و آن ها می فهمند که سرباز بدین طریق پیامی به آنان می رساند. او خواهش و التماس می کند تا او را بکشند. ما این مضمون را دستمایه ترانه یک قرار دادیم. این حادثه به صورت واقع برای هیچ سربازی در هر گوشه جهان دور از ذهن نیست. بخش های کوچکی از فیلم در لا به لای کلیپ مربوطه و اشعاری که حاوی وضعیت رقت بار آن سرباز است، کلیپ را در قالب یک بیان سینمایی درآورده است.»

پخش ویدیو کلیپ «یک» از کانال های موسیقی برانگیزاننده بود. ترانه به دور از مهملاتی است که برای بسیاری از آهنگ های غربی سروده می شود؛ در پاره ای از اشعار می خواند:

تاریکی مرا زندانی کرده/ آنچه می بینم مطلقا ترس است/ نمی توانم زندگی کنم/ نمی توانم بمیرم/ در درون خودم به دام افتادم/ سلول زندانم جسم من است.

متالیکا؛ آخرین پدیده موسیقی متال

هتفیلد کتاب (یا فیلمنامه) "جانی تفنگش را گرفت" را مبنای اشعار آلبوم و عدالت برای همه قرار داد. فیلمی که شرح آن رفت براساس همین فیلمنامه ساخته شد و نویسنده اش یکی از فیلمنامه نویسان برجسته هالیوود «دالتون ترومبو» بود. نگرش بداندیشانه هتفیلد در سرودن اشعار این آلبوم از سرگذشت ترومبو در دهه پنجاهم میلادی نشئت گرفته است. خلاصه ماجرا از این قرار بود که بعد از جنگ دوم جهانی، تئوری یک سناتور بدگمان آمریکایی، سناتور مک کارتی در اوایل دوران جنگ سدر و ترس از نفوذ کمونیسم در جامعه سینمایی فضایی تیره و نامانوس را در سینمای آمریکا حک کرد.

با پیشنهاد این سناتور کمیته ای به نام کمیته فعالیت های غیرآمریکایی (که گروهی آن را به اشتباه ضدآمریکایی می خواندند) تشکیل شد و با برچسب گرایش های کمونیستی بیش از سیصد بازیگر، نویسنده، کارگردان و تهیه کننده را در فهرست سیاه جای داد، از کار محروم کرد و حتی عده ای از آن ها را به زندان انداخت. از آن جمله دالتون ترومبو بود که به دلیل شرکت در حزب کمونیست آمریکا در فهرست سیاه قرار گرفت. ترومبو، بعد از محکومیت، فیلمنامه های با اسامی مستعار نوشت، تا اینکه «کرک داگلاس» نوشته فیلمنامه "اسپارتاکوس" محصول ۱۹۵۹ به کارگردانی «استنلی کوبریک را به وی سپرد و نام واقعی اش را در عناوین فیلم بیان کرد. این اقدام جسورانه موجب تحسین مطلعان و مفسران از شخص داگلاس شد.

ترومبو، بعد از اسپارتاکوس، فیلم داشتان جانی تفنگش را گرفت را به رشته تحریر درآورد. «بدنام شده» نخستین تراک آلبوم و «و عدالت برای همه» اشاره مستقیمی به همان بدنامی ها و جنجال های دوره «مک کارتیسم» دارد. تراک دوم، عنوان آلبوم است: «و عدالت برای همه» که نام فیلمی است با سبک دارم دادگاهی محصول ۱۹۷۹ با نقش آفرینی درخشان «آل پاچینو» و مضمون آهنگ نیز همانند فیلم یادشده، سیستم قضایی آمریکا را به چالش می کشد.

«چشم نظاره گر» درباره آزادی بیان و آزادی قلم است. اشعار آلبوم توسط هتفیلد سروده شده است که جنبه انتقادی دارند. اگر متالیکا در ژانر هوی متال یا تراش محدودیت نداشت اشعار پرمحتوای این آلبوم، مخاطبان بی شماری را جذب می کرد؛ از این رو پرواضح است که «و عدالت برای همه» تنها علاقه مندان این سبک از موسیقی را شیفته کرده است و به دور از فهم نوجوانانی بوده که فقط از گروه توقع تندنوازی دارند و بس؛ یا به عبارت ساده تر درکش برای آن دسته از مخاطبان مشکل بوده است.

متالیکا در آن برهه از زمان وارد مرحله تازه ای در حیطه موسیقی متال شده بود. در مصاحبه های مطبوعاتی از واژه تراش پرهیز می کردند و می گفتند: «ما گروهی هستیم راک که قوانین موسیقی مان را خودمان تعیین می کنیم.» با وجود این در فستیوال های بزرگ، دیگر گروه های معروف تراش از جمله مگادث و آنتراکس با متالیکا هم برنامه بودند.

گو اینکه خاطره مرگ غم انگیز کلیف برتون برای دوستداران گروه آزاردهنده بود، پیوستن جیسون نیوستد، هیچ تفاوتی را از منظر تماشاگران به وجود نیاورد و تنها نبود فیزیکی وی محسوس بود. هتفیلد در این باره گفت: «ما با افسردگی ناشی از درگذشت برتون کنار آمدیم و باید یک نوازنده دیگر را جایگزین می کردیم. تنها تفاوت در این است که بعد از آن حادثه، اکنون جیسون طراوت را با خود به گروه آورده است.» سه عضو گروه برای آنکه جای خالی برتون روی صحنه محسوس نباشد، به جیسون زمان کافی اختصاص می دادند تا وی با قطعات سولو و تکنوازی های ممتد در میانه برخی از آهنگ ها، قابلیت خود را به جمعیت تماشاگر نشان دهد. این جایگزینی چندان هم ساده نبود. یک سال به طول انجامید تا مردم در کنسرت ها به جیسون عادت کردند.

آلبوم سیاه (۱۹۹۱)

از گذشته های دور چنین بوده که آلبوم های بی نام را از رنگ روی جلد آنان نام می گذاردند. نخستین آلبوم بی نام از گروه بیتلز در سال ۱۹۶۸ بود که به سبب جلد سفیدرنگش، «آلبوم سفید» نام گرفت. بدون احتساب مینی آلبوم «روزهای گاراژ»، این پنجمین آلبوم رسمی متالیکا پس از وقفه ای طولانی است. فقط لوگوی گروه روی زمینه های سیاه رنگ چاپ شده و نقاشی یک مادر در گوشه سمت راست پایین کاور، با عنوان ساده آلبوم سیاه شناخته می شود.

متالیکا؛ آخرین پدیده موسیقی متال

این آلبوم ۱۴ تراک دارد و شش آهنگ شاخص از افتخارات گروه در آن جای گرفته است. ساختار آلبوم، اسلوموشن است با ملودی های سنگین و ردیف های آرام.

بچه های متالیکا در استفاده از روش خاصی در موسیقی پیشگام بودند که به شروع/ توقف- آهسته/ تند شهرت دارد. این سبک نواختن، آن هم در نهایت سرعت به هیچ روی با ترانه های متفکرانه جور در نمی آمد. ترانه ها توسط هتفیلد سروده شدند و دارای درون مایه های قابل احترام اند؛ ولی از نقطه نظر موسیقی نمی تواند برای آن هایی که به تراش گرایش دارند، آلبومی ایده آل باشند.

آهنگ رویایی و رومانتیک «هیچ چیز دیگری اهمیت ندارد» و کلیپ ویدیویی مربوط به آن شایستگی با استقبال مواجه شد و متالیا را در پنج قاره جهان به شهرت باورنکردنی رسانید. این ذهنیت که آلبوم سیاه با هدف سودرسانی درست شد، اشتباه است؛ زیرا در بحبوحه اوج گیری سبک گرانژ با مخاطبان انبوه، متالیکا بی عذر و بهانه به جای آنکه متکی به اصالت نام خود باشد، قادر بود به طور سرراست همین آهنگ ها را با کمی تغییر در ساختار گرانژ ارائه دهد.

با وجود اینکه متال دوستان تا سال انتشار آلبوم سیاه، انواع آلبوم های متال را شنیده بودند، ولی این اثر بدون پیچیدگی در ملودی و به دور از لحن معترضانه، در عین سادگی اثری بی عیب و نقص است که باید آن را تا حدود زیادی مدیون «باب راک» تهیه و تنظیم کننده آهنگ ها دانست. البته در خلال ۱۴ تراک، فیلرهایی هم جای داده اند که آن ها هم شنیدنی اند.

آلبوم سیاه با داشتن شش آهنگ برجسته، قابلیت آن را داشت تا میلیون ها نسخه آن فروخته شود که همین طور هم شد و این آلبوم پرفروش ترین آلبوم متالیکا تا سال ۱۹۹۱ محسوب شد. منتقدان نیز روی خوشی به آلبوم سیاه نشان ندادند و در مجموع آن را ستودند. نشریه «رولینگ استون» با دادن چهار ستاره از مجموعه پنج ستاره امتیاز، آن را اثری فوق العاده خواند. در رده بندی پانصد آلبوم برتر تاریخ موسیقی «ارباب عروسک ها» رتبه ۱۳۷ و «آلبوم سیاه» رتبه ۲۵۲ را به خود اختصاص دادند. این فهرست از آرای ۲۰۰ موسیقی دان مطرح گرفته شد و در شماره ۹۳۷ مجله «رولینگ استون» چاپ شد.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • بدون نام

    همشون نابغه بودن مخصوصا جيمس هتفيلد...دمتون گرم عالي بود

  • بدون نام

    زیاد بود نخوندم

  • saman

    از آلبوم های load و reLoad و st.anger هم خبری نبود

  • متین قاسمی

    وای خیلی بود ولی تا ته خوندم دهنم کف کرد ولی بخاطره متالیکا همه کار میکنم حتی اگه قرار بود بمیرم بازم میخوندم.فقط کاش بیشتر بود درمورد روبرت تروخیلو هیچی ننوشته

  • محمد

    متالیکا اولین و آخرین پدیده متال و راک هستش. . باید کل دنیا با این گروه و آثارشون آشنا بشن تا بدونن چه قدرتی تو آهنگا و چه حس نابی وجود داره. تشکر برای مطلب . متالیکا نوعی هیولاست

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج