رابطه سرگرمی و امنیت ملی در ایران (۲)
بچه ها خیلی راحت سرگرم می شوند. اگر کسی بلد نباشد فیلم سازی خیلی حرفه ای و مسلطی انجام بدهد، باز هم می تواند فیلم هایی بسازد که بچه ها را در سالن سینما سرگرم کند.
مساله دیگری که وجود دارد این است که به نظر می رسد در این سال ها به نوعی ترس از سرگرمی به وجود آمده است و فکر می کند سرگرمی لایه رویی فیلم ها و سریال ها است و در پس این سرگرمی، مفاهیم خطرناک و ضدامنیت ملی و ضد هویتی وجود دارد. کسانی در سال های اخیر شروع به تحلیل آثار مختلف کرده اند و تحلیل های عجیب و غریبی ارائه داده اند که مثلا فلان سریال یا فیلم در پس آن چه که نمایش می دهد، مفاهیمی با منظور خاصی گنجانده است، که این مفاهیم ممکن است خطرناک باشد!
بله، البته این ترس از قدیم هم وجود داشته است؛ یعنی بعد از انقلاب اصلا به سینما به عنوان یک امر روشنفکرانه نگریسته شد و کوشش شد که سینما را به عنوان فعالیتی که شایسته انسان اندیشمند و انقلابی است، تعریف کنند و در نتیجه سعی کردند از انواع و اقسام سرگرمی فاصله بگیرند.
یعنی سرگرمی برای عده ای امر مذمومی به حساب می آمد؟
بله، برای مدیران طراح و کسانی که سینما را راه اندازی کردند.
از لحاظ پیش پا افتادگی مذموم شمرده می شد یا از این جهت که بابت آن احساس نگرانی می کردند؟
از پیش پاافتادگی آن خجالت می کشیدند و فکر می کردند ابتذال را در یک جامعه انقلابی باید ممنوع کرد.
سرگرمی را مساوی با ابتذال می گرفتند؟
شاید اصلا سرگرمی مساوی با ابتذال هم باشد. ببینید ابتذال یعنی چیزی که ارزان قیمت است و خیلی راحت در دسترس است. یا کم ارزش است؛ به معنای این که تولید آن خیلی راحت صورت می گیرد و هر کسی می تواند آن را تولید کند.
ولی آن تعریفی که شما از سرگرمی دارید را هر کسی نمی تواند تولید کند؟
بله، اما همان نوع سرگرمی را هم می توان از راه های آسان دیگر انجام داد و خیلی راحت می شود مردمی را که به دیدن تصاویر متحرک و داستانی علاقه مندند، جذب کرد. فیلم و سینما در قالی سرگرمی در اشکال خیلی ساده اش هم می تواند تولید شود. نمونه اش هم هند است که در آن مردم زیادی جلب سینماها می شوند و برخلاف آنش کلی که ما در سینمای ایرانی می بینیم، روی پیت حلبی می نشینند و فیلم می بینند؛ در سالنی که مثلا دو هزار نفر جا دارد، می بینید که سه هزار نفر روی پله ها و جاهای دیگر سالن نشسته اند و خود سالن نمایش آن جا اصلا فضای سرگرمی است. یا از این بهتر، فیلم های بچه هاست.
بچه ها خیلی راحت سرگرم می شوند. اگر کسی بلد نباشد فیلم سازی خیلی حرفه ای و مسلطی انجام بدهد، باز هم می تواند فیلم هایی بسازد که بچه ها را در سالن سینما سرگرم کند؛ چون شگردهای سرگرم نگه داشتن بچه ها در سالن سینما، خیلی پیچیده نیست و می شود بچه ها را- مخصوصا سنین ۵ تا ۱۰ سال- با شگردهایی که کم و بیش آسان است، در سالن سینما نگه داشت، اما همین ها هم در سینمای ایران مورد تحقیر قرار می گیرند و این تحقیر با توجه به اینکه دولت هم مجموعا پول ضرر کردن سینما را می دهد، باعث شده که بازاریابی نکنیم. اصلا ما متوجه نشدیم که در سی سال اخیر سینمای دنیا به طرف فیلم کودک و نوجوان چرخیده است.
بالاخره این سرگرمی که می تواند برای امنیت ملی مفید واقع شود و اوقات فراغت را کانالیزه کند و حتی جلوی خیلی از اعتراض ها را بگیرد، چرا حمایت نمی شود؟
سینما امروز مختص کودکان و نوجوانان شده است و هر چقدر هم روی این نکته تاکید کنیم کم است. این تغییر بزرگ اتفاق افتاده است. یک زمانی دولت به فیلم سازان می گفت اگر شما فیلم های مبتذل نسازید و کم فروش باشید من پول ضرر کردن شما را می دهم، اما امروز خود فیلم سازانند که اگر به آن ها بگویید بروید خودتان پول دربیاورید، خیلی حوصله اش را ندارند. برای اینکه ساختن یک فیلم سرگرم کننده برای بچه ها و نوجوانان، کاری است که حداقل از لحاظ بدنی سختی های زیادی دارد.
مثلا یک فیلم پراکشن با داستانی درباره قاچاق مواد مخدر که دائما با جنگ و جدال در بیابان هاست، خیلی متفاوت است با فیلمی که لوکیشنش آپارتمان و گوشه یک پارک است. بنابراین بخشی از مساله مربوط به تنبلی خود فیلم سازان است.
موضوع این است که نسل جوان فیلم ساز ما برای رفتن روی فرش قرمز جشنواره های اروپایی تربیت شده و نسل پیر هم که پیر شده است و دیگر سن و سالش اقتضا نمی کند برود فیلم های خیلی سخت بسازد که به لحاظ بدنی آمادگی های خاصی لازم دارد. مثلا فیلم سازی که نمی تواند بدود، چطور می تواند فیلم اکشن بسازد؟ یا فیلم سازی که حوصله ندارد دو سال از زندگی اش را صرف ساختن فیلم کند چگونه برود سمت یادگیری و ساخت انیمیشن؟
بنابراین بخشی از مساله بر می گردد به پیر شدن فیلم سازان قدیمی و فیلم سازان جوانی که تربیت شده اند فیلم نسازند، بلکه ضدفیلم هایی بسازند که فقط به درد جشنواره ها می خورد.
خب با توجه به اینکه ما به این سمت می رویم که سینماگران حوصله کار جدی ندارند و جوانان هم به جشنواره ها می اندیشند و فیلم های پرفروش نمی سازند. چرا سینمای ایران به جای این که کوچک بشود روز به روز بزرگ تر و فربه تر می شود؟
برای این که به طور کلی مردم ایران خیلی به فیلم علاقه دارند. مردم ایران خیلی اهل هنر هستند و به طور خاص سینما را دوست دارند. دولت هم بالاخره پول می دهد دیگر. مثلا برای همین جشنواره هم ظاهرا پولی رسیده و به هر کدام از فیلم سازان سیصد میلیون تومان داده اند.
تا وقتی دولت پول می دهد، آن ها که هر ساله یک فیلم ارزان جمع و جور و شهری می ساختند، فیلم خودشان را می سازند تا به سن بازنشستگی برسند و جوانان هم که اصلا به ذوق شخصی فیلم می سازند، منتها چون تصورشان این است که فیلم ساختن یعنی این که سر از جشنواره کن دربیاورند، نوع فیلم هایی که می سازند، فیلم های ارزان قیمتی است که جشنواره های اروپایی را هدف گرفته است. کاری نداریم به این ک اصلا سرمایه بعضی از این فیلم ها از خارج می آید. یعنی سفارش می دهند که این فیلم را با این نگاه و با این داستان بسازید؛ ما در جشنواره تحویل تان می گیریم.
بنابراین سینما بیشتر اغواگر اهالی خود سینما شده است تا این که به دنبال جذب مردم و مخاطب باشد.
بله دیگر، به اصطلاح باعث سرگرمی اهالی سینماست! باعث سرگرمی تماشاچی نیست. به طور کلی منظورم این است که از این ماجراها نمی شود نتایج ایدئولوژیک و سیاسی گرفت. بخشی از این اتفاقات اصلا در هرج و مرج پیش آمده است. مدیری دولتی که اصلا سررشته ای در امور سینما نداشته است، فرستاده شده به سینما و رئیس سازمان سینمایی شده است.
این اتفاق محصول مناقشاتی بود که پیش از آن وجود داشت و برای این که میان دو طیف، درگیری ها بیشتر نشود گفتند کسی را بیاوریم که منافع هر دو طرف برایش علی السویه باشد.
بله، ولی جنبه سیاسی اصل نیست؛ جنبه های دیگری هم وجود دارد. یکی از مشکلات، تنبلی فیلم سازانی است که ترجیح می دهد پول دولتی را بگیرند، بخش خصوصی هم به حساب بیایند، ژست اپوزیسیون هم بگیرند و بالاخره روزگار بگذرانند. مجموعا این مسائل مرگ فعلی سینما را رقم زده است.
با وجود کمک دولت اهالی سینما ناراضی هستند. اگر همین میزان حمایت مالی را هم دریغ کند که نارضایتی سینماگران و اهالی هنر و فرهنگ خیلی بیشتر خواهدشد. دولت اگر حمایت مالی اش را پس بگیرد، آیا بخش خصوصی اصلا توان این را دارد که سینما را اداره کند؟ درواقع دولت سینما را در همین حالت اغما نگه داشته است و اگر این حمایت ها نباشد سینما کلا از بین می رود.
جامعه سینمایی ای که در طول سال نمی تواند ده میلیون نفر را به سالن های سینما جذب کند، خب اصلا به کل تعطیل بشود. همه شان هم معترض باشند. بالاخره در تلویزیون هم جایی برای این عزیزان هست که سریال و فیلم و تله فیلم بسازند. تلویزیون می تواند بخش مهمی از این نیروها را جذب کند؛ یعنی آن هایی را جذب کند که حاضر باشند کمی به تماشاچی فکر کنند. بقیه شان هم خب اعتراض می کنند دیگر. مساله جدی ای پیش نمی آید.
پس چرا این کار را نمی کنند؟ این همه گرفتاری و مشکل در کشور هست، خب این بودجه را ببرند صرف کارهای دیگر کنند.
سینما خرجی ندارد. کل مداخل سینمای ایران، یعنی فروش تمام بلیت سینمای ایران حدود پنجاه میلیارد تومان است. که از این رقم حدود پانزده میلیارد تومان یا کمترش، می رسد به فیلم سازان و تمام فیلم هایی که دارد تولید می شود.
در بخش های دیگر فرهنگ، مثلا در نشر کتاب سرمایه گذاری کند.
آخر پانزده میلیارد تومان که این حرف ها را ندارد. این رقم پول خرد دولت است. کل بودجه سازمان سینمایی صد و پنجاه میلیارد تومان است. اینکه چرا تعطیلش نمی کنند هم به این خاطر است که عوارض تعطیل شدن را- که همان اعتراض فیلم سازان و اهالی فرهنگ هست- تحمل نکنند.
خب پس اعتراض می شود. شما می گویید هیچ اتفاقی نمی افتد!
بابت همان میزان اعتراضی هم که می کنند می شود تدابیری اندیشید. مثلا می گویند چقدر خرج بر می دارد که اعتراض نکنند؟ پانزده میلیارد تومان؟ این که قیمت سه تا ماشین است. اصلا حاضر هستند سی میلیارد تومان بدهند تا هر ساله فیلم هایی بسازند که مردم نمی بینند. سر و صدایی هم پیش نمی آید.
درواقع این مبلغ را خرج کفن و دفن سینما کنند دیگر...
بیست میلیارد و سی میلیارد که برای دولت معنا ندارد. می گویند حالا به خاطر اینکه سر و صدا بلند نشود و مثلا یک نرود با بی بی سی مصاحبه کند و از این قبیل، اصلا کل فیلم هایش را بخرید! بگذارید سال دیگر هم از همین فیلم های بی مخاطب بسازند.
ما حالا از موضع تلویزیون برخورد می کنیم. من درواقع بازنشسته تلویزیون هستم. یعنی آن قدر در تلویزیون کار کرده ام که مساله تلویزیون برای من همیشه زنده است.
ما در تلویزیون برنامه هفت را ابتدا به این قصد اجرا می کنیم که تماشاچی های خود تلویزیون ببینند. لحن طنز برنامه هم به این خاطر است که کمدی به خودی خود جذاب است و بینندگان تلویزیون را جذب می کند. بعد از این که بینندگان تلویزیونی را به برنامه خودمان جذب کردیم، اگر بتوانیم تلاش می کنیم تاثیری هم روی سینمای ایران بگذاریم ولی این اولویت ما نیست، اولویت ما این است که خود برنامه هفت برنامه جذابی باشد. این شرایط اگر باعث بود که این برنامه به اندازه نصف برنامه های فردوسی پور تبلیغات بگیرد؛ مداخل ما پنج برابر مداخل سینمای ایران می شود.
یعنی الان برنامه فردوسی پور ده برابر سینمای ایران درآمد دارد؟
برنامه نود بیش از پانصد میلیارد تومان در سال درآمد دارد. فقط یک برنامه فردوسی پور برابر کل سینمای ایران درآمد دارد و به همین دلیل کسانی که می گویند تلویزیون هم به اندازه سینما شکست خورده است، در اشتباهند و هیچ آمار واقعی در دست ندارند. پانصد میلیارد تومان درآمد تبلیغاتی یک برنامه تلویزیونی که هفتگی پخش می شود، معنایش این است که همه کسانی که اکنون دارند سینمای ایران را اداره می کنند (مدیران دولتی)، باید استعفا بدهند. آن ها یک دهم برنامه هفتگی فردوسی پور درآمد ندارند. خب این یعنی چه؟ یعنی دیگر سینمایی وجود ندارد. خود برنامه هفت اگر به نصف درآمد برنامه فردوسی پور برسد؛درواقع یعنی پنج برابر کل درآمد گیشه سینمای ایران درآمد دارد.
شما امید دارید به این میزان از درآمد برسید؟
می توانیم برسیم. با وجود این که سینما تعطیل است و صحبت کردن درباره چنین سینمایی طبیعتا نمی تواند خیلی امیددهنده و برنامه مهیجی باشد.
روز پخش هفت، روز مرده ای است و همین ممکن است باعث افت مخاطب بشود. مثلا اگر پنج شنبه ها پخش می شد بهتر بود.
نه این طور نیست. من از این روز و ساعت بدم نمی آید. اتفاقا پنج شنبه ممکن است خیلی از مردم جاهایی باشند که برنامه ای مثل برنامه هفت را نبینند یا با آن دقتی که من می خواهم نبینند. اتفاقا روز و ساعت خوبی است. یک ساعت آخر برنامه هم تماشاچی هایی باقی می مانند که خیلی حرفه ای و علاقه مند به سینما هستند؛ مثل دانشجوهای سینما و از این قبیل. اما یک ساعت اول برنامه را فکر می کنم- اگر جذاب باشد- اغلب مردم ببینند. ما یک ساعت آخر برنامه را یک مقدار آموزشی و سنگین تر اجرا می کنیم.
به نظرتان زنده نبودن برنامه مقداری از جذابیت آن نمی کاهد؟
نه، اتفاقا جذابیتش را زیاد می کند. زنده نبودن برنامه شرط من برای ساختن این برنامه بود. یک مثال جالب بزنم؛ گفت و گویی که در «هفت» با احمدرضا درویش داشتیم؛ چیزی حدود یک ساعت و نیم بود و تدوین شده اش سی دقیقه شد. خود درویش هم تدوین کرد. بعد از این که ما تدوین اولیه را انجام دادیم، درویش آمد و کاملا مثل یک فیلم سینمایی تدوینش کرد. من چهارشنبه آن هفته در یک میهمانی ناهار با مدیران قدیمی تلویزیون بودم که کمال تبریزی هم آمده بود. این وسط سرویراستار برنامه به من تلفن کرد و گفت آقای درویش آمده و منتظر شماست.
گفتم تا برسم خود درویش شروع کند برنامه را تدوین کند. بعد که تلفن را قطع کردم، کمال تبریزی پرسید درویش خودش برنامه ای را که در آن حضور داشته تدوین می کند؟! گفتم پس برای چه من گفتم برنامه باید تولیدی باشد؟ وقتی ما برنامه تولیدی می سازیم، می توانیم به یک نفر وعده بدهیم که ما بهترین شکل حضور شما را تدوین می کنیم. اگر خود آن شخص تدوین بلد باشد؛ خودش تدوین می کند. و بالاتر از این؛ آخرش اگر نخواست برنامه پخش بشود، پخش نمی کنیم.
این طور که شما هم دارید بیشتر به اهالی سینما بها می دهید تا مخاطب؟
بله، معلوم است که ما به آن ها بها می دهیم. ما که نمی خواهیم آن ها را تخریب کنیم. ما که نمی خواهیم یک نفر را صدا کنیم بیاید تلویزیون و در برنامه زنده خرابش کنیم یا دست پاچه اش کنیم و یا بخواهیم برنامه جنجالی ترتیب بدهیم. من با این سن و سال چنین انگیزه ای ندارم.
از این جهت زنده بودند برنامه مدنظر است که شخص روی آنتن می آید و راحت حرفش را می زند. در حالی که در برنامه تولیدی ممکن است ناظر پخش قسمت هایی از برنامه را حذف کند.
اتفاقا خیلی ها به همان دلیل به برنامه نمی آیند.
خیلی ها هم به همان دلیل برنامه را نمی بینند.
عیبی ندارد، نبینند. آن تماشاچی ای که پی جنجال در برنامه من است، درواقع از من انتظار ساختن یک برنامه زرد ژورنالیستی کم ارزش دارد.
البته برنامه زنده لزوما جنجالی نیست، بلکه صداقت برنامه را در دید مخاطب بالا می برد.
نه اصلا چنین چیزی نیست. میزان صداقت بین زنده بودن یا تولیدی بودن برنامه می تواند مشترک باشد. یعنی یک نفر می تواند یک برنامه زنده صادقانه اجرا کند، و کسی هم ممکن است برنامه زنده ای اجرا کند که خیلی زرد و مبتذل باشد، و برعکس؛ برنامه تولیدی هم می تواند صادقانه باشد، یا اینکه همراه با مکر و فریب های ژورنالیستی باشد.
به هر حال کاری که ما در برنامه هفت انجام می دهیم این است که هر کسی در برنامه حضور پیدا می کند، حتی آقای ایوبی، بهترین دفاعش را از عقیده خود بکند و ما کمک می کنیم که حضور ایشان فشرده و بدون حشو و زوائد باشد. البته آقای ایوبی اصرار کرد که می خواهد در برنامه زنده حاضر شود، من هم گفتم: ما قبل از جشنواره برنامه زنده نداریم و صرفا در ده روز جشنواره برنامه زنده داریم، اما من به صلاح شما نمی دانم که در برنامه زنده حضور پیدا کنید چون به هر حال سوالات ما سخت و صریح خواهد بود.
ایشان احتمالا فکر می کند که در برنامه زنده می تواند برنده بازی باشد.
بله و اشتباه می کند. به هر حال آقای ایوبی هم اصرار کرد و گفت من خودم از پس حرف زدن بر می آیم و ما هم گفتیم پس در ایام جشنواره در خدمت شما هستیم. برای من برنامه زنده، برنامه ای است که جذابیتش را از طریق کلک های ژورنالیستی سطح پایین به دست می آورد.
به نظرم برنامه تلویزیونی که تضمین کننده از آن حذف نکنند بهتر از برنامه زنده ای است که با عجله روی آنتن برود.
روزی که آقای پورمحمدی گفت: برنامه هفت را بساز، گفتم: اگر برنامه تولیدی باشد و پول خوبی برایش خرج کنید، این کار را خواهم کرد. چون برنامه زنده چیزی در حدود ده- پانزده میلیون تومان خرج بر می دارد؛ در حالی که هر کدام از برنامه های ما حدود شصت میلیون تومان خرج دارد. گفتم: اگر شما آماده باشید که چند برابر برنامه زنده پول خرج کنید، من این برنامه را تولید می کنم و فکر می کنم که این قابلیت را دارد که بعد از مدتی به چیزی حدود نصف برنامه فردوسی پور از لحاظ فروش تبلیغات برسد.
بعد از چه مدتی پیش بینی می کنید به آنجا برسد؟
بعد از حدود یک سال همان جا می توانستم بگویم برنامه تولیدی می سازم، اما امتیازات برنامه زنده را می خواهم؛ یعنی همان طور که برنامه زنده بازبینی نمی شود، برنامه من هم نباید بازبینی شود. برنامه من هم نباید بازبینی شود. اگر این شرط را می گذاشتم آقای پورمحمدی نه نمی گفت، اما من از پورمحمدی چنین چیزی را نخواستم. چون در برنامه سازی تلویزیون تجربه دارم و وقتی برنامه به چیزی حدود بیست میلیون تماشاچی می رسد، می خواهم از تجربه بازبین پخش استفاده کنم؛ چون خیلی چیزها ممکن است از دست من در برود.
سینما مثل فوتبال نیست و جنبه های مختلفی دارد که با جنبه های سیاسی و اجتماعی زندگی مردم ارتباط خیلی بیشتری نسبت به فوتبال پیدا می کند. در نتیجه من نه تنها این را نخواستم، بلکه بعدا خیلی مواقع از بازبینان تشکر کردم.
پس عافیت طلبی کردید؟
نه، این حرفه ای بودن است. خیلی از اصلاحاتی که بازبین ها به من دادند، را انجام ندادم. گاهی اوقات هم بابت بعضی اصلاحاتی که به من داده اند از آن ها تشکر کرده ام. این تصور که برنامه تولیدی ای که سانسور نشود خوب است، تصور حرفه ای نیست.
در یکی از قسمت های برنامه هفت درباره فردین صحبتی کردید. اما در این مورد به مشکلی برنخوردید و راحت اجازه پخش دادند؟
اولش یک مقدار حساسیت نشان دادند؛ نه به این معنا که باید حذف کنیم. من داستان ها و حکایت هایی را که در آن برنامه راجع به فردین نگفته بودم، برای خود آقای پورمحمدی تعریف کردم، خیلی خوشش آمد و گفت من از این چیزها خبر نداشتم و این ها را برای آقای سرافراز هم تعریف خواهم کرد. ماجرای کامل را من در آن برنامه نگفتم.
ماجرای کامل این است که فردین اولین کسی بوده که جسد تختی را دیده است و کشتی گیر هم دوره تختی بوده و یک مدال نقره هم گرفته بود. اصلا اخلاقش هم اخلاق کشتی گیری بود و هیچ گاه صحنه های غیر اخلاقی بازی نکرده است؛ کسانی که به اسم فردین حساسیت نشان می دهند این چیزها را نمی دانند. فردین در دوران پس از انقلاب هیچ وقت ممنوع نشد، بلکه خودش بازی نکرد. من خودم دو بار به فردین پیشنهاد بازی دادم.
بار اول موقعی بود که مدیر گروه فیلم و سریال شبکه یک بودم. آقای سعید نیک پور، روی فیلم نامه بسیار خوب سعید زاهدی به عنوان تهیه کننده و کارگردان کار می کرد که فیلم امیرکبیر را بسازد. یک روز آمد و گفت: برای اینکه این سریال ماندگار شود، باید فردین در آن بازی کند. چون قبلا ناصر ملک مطیعی در فیلم سلطان صاحب قران علی حاتمی، نقش امیرکبیر را بازی کرده است، آن نقش در ذهن همه مردم هست.
حالا اگر فردین این نقش را بازی کند، آن نقش تحت الشعاع این نقش قرار خواهد گرفت. من به اتاق مدیر شبکه رفتم که آن موقع محمدمهدی پورمحمدی بود- که پسرعموی همین آقای علی اصغر پورمحمدی است- به آقای پورمحمدی گفتم: می خواهم فردین را برای سریال امیرکبیر بیاورم. ایشان با شوخ طبیعی گفت: همین مانده تا ما را از این جا بیرون کنند! رفتم پیش نیک پور و گفتم گل و شیرینی بگیر و به خانه فردین برو و هیچ شرطی هم تعیین نکن و اصلا راجع به قیمت هم صحبت نکن و طوری دعوتش کن که بیاید. ایشان هم گفت: سعی می کنم هر طور شده فردین را بیاورم. بعدا گفت: ما با گل و شیرینی رفتیم خانه فردین و برایش کل سناریو را هم تعریف کردیم.
فردین گفت باشد، من می آیم برای شما نقش امیرکبیر را بازی می کنم؛ با ریش بلند و کلاه بوقی و قبا و زربفت، اما بعدش چه؟ من فردینم و آیا می توانم با چهره خودم فیلم بازی کنم یا نه؟ گفتیم: ما نمی دانیم و این مربوط به وزارت ارشاد است. من فهمیدم که فردین خودش نمی خواهد بازی کند. این قضیه مال سال ۶۲ یا ۶۳ بود.
یک بار دیگر هم موقعی بود که کارگردانی فیلم تختی به من پیشنهاد شد. کارگردانی تختی دو روز بعد از درگذشت علی حاتمی به من پیشنهاد شد. وسط بیابان های اصفهان داشتم «عقرب» را کارگردانی می کردم که برایم پیغام فرستادند و گفتند کارت که تمام شد بیا و کار علی حاتمی را کارگردانی کن. گفتم: من اصلا چنین کاری نمی کنم و خیلی هم عصبانی شدم و گفتم از این پیشنهادتان بدم آمد. چهار ماه بعد دوباره پیغام دادند که بیا و این کار را تمام کن و به جشنواره سال آینده برسان. خلاصه پذیرفتم. سناریویی نوشتم که اصلا ربطی به کار حاتمی نداشت، ولی سعی کردیم سناریو را طوری بنویسیم که نماهایی را که حاتمی گرفته در فیلم داشته باشیم. چیزی حدود سه ماه گذشت و من هشتاد صفحه سناریو نوشته بودم.
لیلا حاتمی قرار بود نقش کارگردانی را بازی کند که فیلم نیمه تمام علی حاتمی را تمام می کند. در این سناریو لیلا می رود راجع به کشتی گیرها تحقیق کند، که متوجه می شود همه دارند دروغ می گویند. دایی لیلا در فیلم که نقش او را فتحعلی اویسی قرار بود بازی کند، به او می گوید: تاریخ کشتی و پهلوانی ایران پر از خیانت و دروغ است و کاری که تو می کنی کار خطرناکی است.
خلاصه ما این سناریو را نوشته بودیم و سناریو تقریبا به صفحه نود رسیده بود و تقریبا با لیلا حاتمی تکمیل شده بود، که متوجه شدم لیلا نمی خواهد دیگر در فیلم بازی کند. از برادران شایسته پرسیدم که تا الان چقدر خرج کردید؟ گفتند ۱۷ میلیون تومان؛ ۱۷ میلیون تومان در سال ۷۶ رقم کمی نبود. گفتم: تنها چیزی که الان به عقل من می رسد این است که فریبرز عرب نیا را بگذارم جای نقش لیلا و نیکی کریمی را هم بگذارم در نقش همسر کارگردان و منشی صحنه علی حاتمی. یک هفته بعد- یعنی ۱۷ آبان۰ فیلم برداری را شروع کردیم در حالی که سی صفحه سناریو داشتیم! ولی آن خط اصلی قبلی را در همین سناریوی جدید هم نوشتیم. شب ها سناریو می نوشتم، صبح ها به حسن دوست سر می زدم که داشت مونتاژ می کرد و در طول روز هم مشغول فیلم برداری بودم. ساختن این فیلم سه ماه طول کشید و تقریبا سه ماه نخوابیدیم.
فیلم برداری طوری پیش می رفت که من همیشه در سناریونویسی حدود پانزده صفحه از گروه جلو بودم. رسیده بودیم به صفحه هشتاد- نود، که به این فکر افتادم که وقتی محمد عرب و چند نفر دیگر را داریم، در فیلم با فردین هم به عنوان کشتی گیر صحبت کنیم تا دیالوگ فردین را هم داشته باشیم. آن زمان فردین گاهی به «هدایت فیلم» سر می زد، از او خواستم که نقش خودش را در فیلم و در مقابل فریبرز عرب نیا به عنوان یک شاهد بازی کند.
گفت باید فیلمنامه را بخوانم. یک روز که سر فیلم برداری و روی صندلی کارگردانی نشسته بودم و چرت می زدم، مصطفی شایسته آمد و گفت: فردین دیشب تلفن کرده و گفته من فیلمنامه را خواندم و سرمایه گذار دارم، همه پولی را که تا الان خرج کرده اید می دهم، همه فیلمی که تا الان گرفته اید دور بریزید؛ این سناریو را از اول با من اجرا کنید در نقش فردینی که خودش است و مامور می شود فیلم نیمه تمام علی حاتمی را به پایان برساند و اصلا درستش هم همین است؛ شما چرا فکر نکردید این فیلم باید به من فردین پیشنهاد بشود که هم کشتی گیر بودم و کشتی گیرها را می شناسم و هم کارگردان بوده ام و فیلم ساخته ام؟
من این ها را که شنیدم گفتم وای... چرا به عقل خودم نرسیده بود؟! گفتم: این پیشنهاد درجه یکی است و اصلا شاهکار می شود! ولی به جشنواره نمی رسد. شما الان دو سال است که وعده دادید و پول های تلویزیون را هم خرج کردید، آن ها هم دیگر دارند شاکی می شوند. من خیلی دوست دارم این کار را بکنم ولی فیلم به جشنواره نمی رسد. خلاصه ما همان فیلم را تکمیل کردیم و این فرصت را برای همیشه از دست دادیم.
ارسال نظر