«آنجلینا جولی» و دغدغههای تازهاش
آنجلینا جولی همچنان آماده و آگاه به نظر میرسد، با این حال زمانی که از او میپرسم که فرزندانش درباره او چه فکری میکنند کمی چهرهاش درهم میرود و میگوید: آنها فکر میکنند من عجیب و غریبم.
جولی در حال حاضر مادر شش فرزند است که سن آنها میان ۷ تا ۱۴ سال است. بسیار آرام نکتهای را روی کاغذ یادداشت میکنم تا جولی فکر نکند میخواهم از حرفی که ناخودآگاه از دهانش خارج شد سوء استفاده کنم.
ما پس از یک ساعت حرف زدن به این نتیجه رسیدیم، توضیح میدهد: مادوکس که ۱۴ ساله است گاهی میخواهد چیزی راجع به مواردی که در آن مشکل دارم بنویسد. ویویان نیز فقط از این که من در «پاندای کونگفوکار» صداپیشگی کردهام خوشحال است اما دختر کوچکترم بسیار شیرین است.
روبهروی من روی یک مبل تک نفره نشسته است، از زمانی که وارد شد در راه رفتن و نشستنش میتوانستم اخلاق حرفهای و رفتار ستاره بودنش را حس کنم، رفتاری که اکنون به یک پختگی خاص رسیده است، بسیار محکم حرکت میکند، راست قامت میایستد و با قدرت دست میدهد، لباس ساده و مناسبی پوشیده و بسیار برنامهریزی شده برای مصاحبه به دیدار من آمده است.
از این که میان برنامههای فشرده کاریاش وقتی را برای ملاقات با من خالی کرده بسیار خوشحالم، مسالهای که حال با گذشت مدتی از مکالمه به نظرم میرسد این است که اگر به او اجازه دهیم تمام روز را میتواند در مورد فرزندانش صحبت کند.
به خاطر میآورم که او ۲۰ سال است که به صورت حرفهای در دنیای سینما مشغول است و بارها پیش آمده توسط نشریههای مختلف مورد هجوم قرار گرفته است، گاهی او را به عنوان فردی حیلهگر که خوب میداند جو حاکم را چگونه کنترل کند معرفی کرده بودند، گاهی هم از این فراتر میرفتند.
زمانی که به خالکوبیهای روی بدنش (که نقل قولی از تنسی ویلیامز است) خیره میماندم با ظرافت خاصی آنها را میپوشاند و حرفهایش را با آرامش ادامه میداد، آرامش عجیبی دارد، آرامشی که گاهی باعث جمع شدن اشک در چشمهایش میشود، مسالهای که بسیاری آن را حربهای از جانب او در تمام این سالها میدانستند، زمانی که به چشمهایش دقت میکنید متوجه میشوید که هر چه باشد او یک بازیگر حرفهای است و میتواند حسهای متفاوتی که وجود ندارد را برای شما به نمایش بگذارد.
در سال ۲۰۱۳ آنجلینا جولی پیت متوجه شد که ۸۹ درصد احتمال ابتلای او به سرطان سینه وجود دارد، او حامل ژن (بی آر سی اِی ۱) بود و دو بار تحت ماستکتومی قرار گرفت. پس از آن در ماه مارس سال جاری متوجه شد ۵۰ درصد احتمال ابتلایش به سرطان تخمدان وجود دارد، بیماری که باعث مرگ مادرش در ۵۶ سالگی شده است. او بار دیگر زیر تیغ جراحی رفت تا عمل سخت دیگری را از سر بگذراند.
وقتی از منظری کلیتر به او نگاه کنیم زنی را میبینیم که در سن ۳۹ سالگی به چنین مبارزههای سختی برای زنده ماندن دست زده است. این مساله ربطی به شغل انسان ندارد، شخصی که برای نجات خودش مجبور به مبارزه است و هراس ابتلا به سرطان را که در خانوادهاش امری ارثی به حساب میآیند را همواره حمل میکند.
زمانی که از او در مورد وضعیت جسمانی و احوالات این روزهایش پرسیدم، جواب داد: در کل حسهای خوبی در مورد زندگیام دارم، من در مرحله دیگری از زندگی به چالش کشیده شدم که تمام این تجربهها روی هم رفته چیز بدی نبود.
مدتی میشود که نام او مترادف با آغاز فصل جدید در زندگی هنرمندان است، این روزها او زنی است که خانواده بزرگی دارد و به نظر میرسد هرآنچه را که قلبش به او فرمان داده، دنبال کرده است، از سویی همواره این شک و شبهه وجود دارد که وی تحمل بار سنگین این مسئولیتها را نداشته.
حرفم را تصحیح میکند: شاید ترس و واهمهای که در زندگیام داشتم به خاطر این بوده که زنان در خانواده من هیچگاه به این مراحل نرسیدهاند، در جوانی بیمار شده و فوت کردهاند، مادربزرگ و عمهام نیز با سرطان دست و پنجه نرم کرده و درگذشتهاند اما در نهایت این مسیری است که خودم انتخاب کردهام.
او اصرار دارد که اولویتهایش به هیچ عنوان تغییر نکرده ولی دیدگاهش به کلی عوض شده است. در ماه جولای او چهل ساله میشود و اذعان دارد که در گذشته خیال میکرده هیچگاه به این سن نخواهد رسید.
در چند سال گذشته بسیار کمکار بوده و در این مورد میگوید: گاهی اوقات فقط سعی میکنم در خانه بنشینم و کاری بسیار آرامتر و زندگی بسیار سادهتر داشته باشم، منظورم این است که برای حل هیچ مسالهای تلاش نکنم.
با این حال برنامههای این روزهایش هیچ نشانهای از تلاش نکردن در خود نشان نمیدهد، امروز او به لندن آمده تا درباره فیلم تازهاش «در کنار دریا» صحبت کند.
فیلمی که نه تنها فیلمنامه آن را نوشته و کارگردانی کرده بلکه در کنار همسرش براد پیت در آن ایفای نقش کرده است.
گرچه به ندرت و سختی درباره فیلمش با من صحبت میکند، شاید دلیل آن نقدهای منفی زیادی است که در آمریکا در مورد فیلم نگارش شده است، در هر صورت حس میکنم هم کلام شدن در مورد اثر تازهاش زیاد باب میل او نیست اما سعی میکنم کمی با او در این مورد صحبت کنم، از او میخواهم درباره کارگردانی کردن جولی بازیگر بگوید، درباره هدایت همسرش در فیلم حرفی بزند و در مورد شکلگیری داستان که روایت یک ازدواج رو به زوال است سخن بگوید، مکانی که داستان شکل گرفته بسیار عجیب است، لبخند میزند و میگوید: در دوران ماه عسل ما شکل گرفت.
باز هم تعجب میکنم، درست همان جایی که یک سال قبل ماه عسل خود را در آن گذراندید چنین اثری را فیلمبرداری کردهاید، بسیار ساده میگوید: بله، برای خودم هم بسیار عجیب است.
شاید بتوان دلایل نگارش چنین فیلمنامهای را به درگذشت مادرش در سال گذشته ارتباط داد، زمان نوشتن فیلمنامه دقیقا به تاریخی بازمیگردد که او تحت تاثیر فوت مادرش و کمی بعدتر جراحیهایش قرار گرفته بود.
تمام سکانسهای موجود در فیلم، درگیریهای زناشویی بسیار شدید، گسستهای عصبی انفجاری و غیره، همه از ضمیرناخودآگاهی خارج شده که در حال مبارزه با مشکلات جسمی و روحی زیادی بوده است.
میگوید: در حقیقت من تجسم درد مادرم هستم، برای اشخاصی که با این مشکل روبهرو نبودهاند توضیح دادنش سخت است ولی این که انفعالات جسم خودت تحت اختیارت نباشد انگار کنترل تمام دنیا از دستانت خارج شده است، سپس کنار آمدن با دردهای حقیقیات آغاز میشود.
اضافه میکند: حال در نظر داشته باشید با تمام این احوال زمانی کار فیلمبرداری تمام شد و وارد مرحله تدوین شدیم با من تماس گرفته و گفتند ممکن است به سرطانی دیگر مبتلا شده باشم.
مشخص است هنگام تعریف این اتفاق به سختی خود را کنترل میکند تا اشکهایش جاری نشوند و من با تمام وجود سعی میکنم تا از او نپرسم که چرا خود را در چنین شرایطی قرار داده است؟
میتوانست بسیار ساده ادامه پروژه را به زمانی دیگر موکول کند! میتوانست تا رسیدن به آرامشی نسبی ساخت چنین اثری که تا این اندازه برایش اهمیت داشته را به تاخیر بیندازد! شاید تنها جواب به این قبیل سوالها در روحیه هنری که این افراد وجود دارد خلاصه شود، توضیحی که شاید عاقلانه به نظر نرسد ولی بهاندازع کافی قانع کننده است.
جولی ادامه میدهد: همیشه دوست داشتم با براد کار کنم، همیشه پروژههای زیادی وجود دارد که ما را از یکدیگر جدا میکند، کار کردن در چنین فیلمی آن هم در کنار هم باعث میشد که ما احساس رها بودن در خلال اثری هنری را هم تجربه کنیم.
قرار گرفتن در شرایط از پیش مشخص شدهای باعث میشود ما چیزهای زیادی را از دست بدهیم. درست همان لحظهای که هنر ما برای ما جنبه کسب و کار پیدا میکند، همان لحظه که مجبورید مدت زیادی بایستید و اثر هنری خود را برای دیگران توضیح دهید، همان زمان که این عمل تبدیل به حرفه میشود در حقیقت بسیاری از این حسهای خوب را برای فروش میگذارید.
سوال اصلی برای بیشتر اشخاصی که فیلم «در کنار دریا» را دیدهاند این است که به تصویر کشیدن چنین داستانی برای رابطه زناشویی آنها خطرناک نیست؟ تا کجا قالبهای شخصیتی و دنیای داستان را با خود میبردند؟
آیا این ماجراها تا درون خانه نیز ادامه داشته؟ این سوالها زمانی برای من جذابتر میشود که در ویدئوی پشت صحنه فیلم براد پیت میگوید: هدایت شدن توسط زنم به عنوان کارگردان! کاملا چالش برانگیز است، شاید یکی از بزرگترین چالشهای زندگیام باشد.
واقعیت این است که در دل هر موقعیت پوچی یک حس خندهآور وجود دارد. من فکر میکنم اگر دو طرف ماجرا دارای ذهنی قدرتمند باشند میتوانند تمام این قیل مشکلات را به سوی یکدیگر روانه کنند و در نهایت آن را به صورت کلی کنار بزنند.
این همان نکته لذت بخش در زندگی مشترک است، شما بهخاطر طرف مقابل و فرزندانتان فقط برای بهتر شدن اوضاع مبارزه میکنید.
ارسال نظر