«کریستن استوارت» بازیگری که از خاکستر برخاست
او در "هنوز آلیس" که باعث برنده شدن جایزه اسکار نقش اول برای جولین مور شد در نقش دختر وی ظاهر شد، با خیال راحت در آثار کارگردانهای بزرگی چون وودی آلن و آنگ لی بازی کرد.
در این سالها او در «هنوز آلیس» که باعث برنده شدن جایزه اسکار نقش اول برای جولین مور شد در نقش دختر وی ظاهر شد، با خیال راحت در آثار کارگردانهای بزرگی چون وودی آلن و آنگ لی بازی کرد و در آثار کارگردانهای ناشناختهتر چون کیلی ریچارد سازنده اثری چون «وندی و لوسی» و دراک دورموس که در کارنامهاش اثری چون «عشق دیوانه» را دارد نیز ظاهر شد.
واقعیت این است که استوارت در این سالها معمولا انتخابهایی هوشمندانه کرده است، گاهی دچار اشتباه میشود و در اثری مانند «سفید برفی و شکارچی» ظاهر میشود ولی تجربه بازی در فیلمهای دنبالهدار به او آموخته که چگونه میتواند با حضور در یک قسمت زیر بار قراردادهای سنگین به ادامه فعالیت در چنین پروژههایی تن ندهد.
یکی از آثار تحسین شده استوارت در این سالها «ابرهای سیل ماریا» نام داشت، فیلمی که بجز جوایز اروپایی منحصربه فردی که برایش به ارمغان آورد بانی اصلی اخذ جایزه نقش مکمل زن از سوی انجمن منتقدان نیویورک شد، اثری که الیویه آسایاس کارگردان اثر آن را نسخهای اروپایی از «همه چیز درباره ایو» میداند و بادقت و ممارستی خاص یکی از زیباترین آثار سال گذشته را ارائه داده است.
کارگردانی که در کارنامهاش آثار فیلمی چون «ساعتهای تابستانی» و اثر درخشانی چون «کارلوس» به چشم میخورد. استوارت در این فیلم نقش ولنتاین را بازی میکند، یک دستیار حرفهای ستارگان سینما و تئاتر که در حین قصهای که فیلم روایت میکند در حال خدمت کردن به بازیگر مشهوری با نام ماریا اندرس با بازی ژولیت بینوش است.
ماریا قرار است در نمایشی حضور پیدا کند که الهام گرفته شده از فیلم کلاسیک «همه چیز درباره ایو» است و در دوران جوانی نقش دستیار جوانی که ستاره اصلی نمایش را اغوا میکند بازی کرده است، حال با پا به سن گذاشتن این ماریا است که باید در نقش ستاره اصلی نمایش بازی کند و دستیار جوانی با نقش آفرینی کلویی گریس مورتز نقش دستیار را برعهده میگیرد.
اتفاقی که باعث میشود ماریا به همراه ولنتاین به خانه کوهپایهای خود برود و در میان تمرینهای شبانه روزی خود فضایی پر از احساسات متضاد را در فضای کوههای سیل ماریا جاری سازد.
زمانیکه بینوش با اصرار باعث شد نقش دستیار مبدل به یک زن شود ، آسایاس فیلمنامه را کمی تغییر داد و از سویی انتخاب استوارت برای رویارویی با چنین هنرمندان برجستهای باعث شد او بهصورت جدی وارد دوره جدیدی از حرفهاش شود.
استوارت در تمام دوران تمرینات و فیلمبرداری از کمکهای بینوش استفاده کرد و به حدی حضور در قالب این نقش برایش جدی شد که بدنش را مطابق با نکات ذکر شده در فیلمنامه به صورت حقیقی خالکوبی کرد.
از سویی دیگر بینوش به اندازهای تحت تاثیر تلاشهای او قرار گرفت که در مصاحبههای پس از اکران فیلم گفت: بازیگری در مقابل او حسی فوقالعاده به من میدهد و قرار است همه ما را شگفت زده کند. مصاحبهای که پیش رو دارید گپوگفتی کوتاه است با استوارتی که حال به عنوان بازیگری حرفهای فعایت میکند.
در این مدت دو بار در فستیوال کن حضور داشتی، یک بار با فیلم «در جاده» و بار دوم برای فیلم «ابرهای سیل ماریا»، برای ایفای نقش در فیلم آسایاس مبدل به اولین بازیگر زن آمریکایی تاریخ شدی که جایزه سزار را برده است ، درباره این اتفاقات چه حسی داری ؟ آیا انتظار رسیدن به چنین موفقیتهایی را در گذشته داشتی ؟
با توجه به آن سری فیلمهای دنبالهدار باید بگویم نه، نداشتم (میخندد) البته قصد ندارم مثل اشخاصی باشم که با تایید و تمجیدهایی که از آنها میشود خود را خاص نشان میدهند.
من واقعا شوکه شده بودم. حتا ژولیت هم تعجب کرده بود و حالتش اینجوری بود که: «هی، واقعا خوبه که نامزد شدی و واقعا باورش سخته که جزو نامزدها هستی!» وقتی نام من رو بهعنوان برنده خواندن، ژولیت که کنار من نشسته بود بیشتر از هر شخص دیگری خوشحالی میکرد و درست نزدیک به گوش من جیغ میزد، در آن لحظه حتی خودم هم نمیفهمیدم چه اتفاقی افتاده است، فضای چند لحظه قبل از خوانده شدن نام برنده به شکلی بود که حتی خوانده شدن نام خودم را نشنیده بودم.
تنها چیزی که در آن لحظات تمام مدت با خودم تکرار میکردم این بود که حتما اتفاق بزرگی است که ژولیت اینگونه ناباورانه در حال شادی کردن است.
شما سزاوار چنین جایزهای بودی، درضمن این فیلم در دسته آثاری است که به آن علاقه دارم ، ولی به انتخابهای گذشتهات نیز احترام میگذارم، به نظر میرسد نقش آفرینیهایت از روی الگوی خاصی انتخاب نمیشود، آیا به دنبال گونهای خاص میگردی که در آن راحت باشی؟
انتخاب نقش همیشه برای من سختترین کار است، البته یک انتخاب مویی و باریک خاصی بین تمام آنها وجود دارد، همیشه داستانهایی را انتخاب میکند که کمتر نمونهاش را دیدهایم و در این راه همواره خوش شانس بودم.
علاقه زیادی به خواندن دارم و همیشه فیلمنامههای زیادی به دستم میرسد، اکثرا شامل داستانهایی هستند که قبلا نظیرش را خواندهام یا دیدهام.
به تازگی فیلمنامههایی به دستم میرسد که متعلق به اشخاص با استعدادی هستند که از من کمک میخواهند تا فیلمشان ساخته شود، برخی از آنها جذبم نمیکند و در مورد برخی دیگر اینقدر خوش شانس نبودهام که برنامه کاریام با آنها همخوانی داشته باشد.
در حقیقت پروژههای بسیار قابل ملاحظهای داری که در انتظار حضور تو هستند، حس میکنم در حال حاضر از لحاظ بازیگری به یک بلوغ خاص رسیدهای، چه اتفاقی رخ داد که پس از به پایان رسیدن سری فیلمهای «گرگ و میش» از حضور در چنین آثاری امتناع میکنی و به سراغ آثار کارگردانهایی مانند کلی ریچارد رفتهای؟
حس میکنم در این مورد نیز به اندازه کافی خوش شانس بودهام، زمانی که کم سن و سال بودم برای بازی در آثار مختلف در انتظار تایید افراد دیگر بودم، هر نقدی من را هیجان زده میکرد، چه آنهایی که مثبت بودند و چه آنهایی که دمار از روزگارم در میآوردند، همه میگفتند در آن فیلم باید اینگونه میبودی یا فلان کار را میکردی، من دچار تناقض شده بودم چون همیشه کارگردان است که به آدم میگوید باید چه کاری انجام داد، پس از مدتی به این نتیجه رسیدم باید به نظرات مختلف تا حد امکان گوش داد ولی در نهایت احترام یا آنها را قبول یا رد میکنی.
گاهی چیزهایی که از من انتظار میرفت غیرممکن بود و پس از مدتی بیاحترامی به حساب میآمد. بنابراین حرف اشخاصی را قبول کردم که خود قادر به انجام عملهایی که از من انتظار داشتند بهعنوان بازیگر انجام دهم در رشته خود باشند.
این راهنماییها در مورد دیوید فینچر و همکاریتان در «اتاق وحشت» هم صدق میکند؟
صد در صد، «اتاق وحشت» دومین فیلم من بود و تمام ذهنیت صحیح من از نقش آفرینی در آن زمان پایهریزی شد.
در مورد اولیویه آسایاس چطور، او چگونه بود ؟
آسایاس یسیار فرد رکی است و با طرف مقابلش بسیار صادق است. بعد از به اتمام رساندن فیلمنامه یکی از مهمترین مراحل کارش انتخاب بازیگران است، انتخابهای او مساوی با رفتن نیمی از راه درآمدن شخصیتِ کاراکترهایش است، بعد از آن میگذارد تا بازیگران با نقشهایشان زندگی کنند.
روزگار گذراندن با ژولیت بینوش سر صحنه چگونه بود؟
هرگونه سوالی در مورد نقشها و اتفاقاتی که رخ میداد برای ما مهم بود، هرگونه سوالی که میتوان در مورد فضایی که بر اثر حاکم بود پرسید برای ما اهمیت داشت، حتی اگر جوابی برای آن وجود نداشت.
همیشه سعی میکردم از محتوای تفکرات آسایاس سر دربیاورم، گاهی به خانه میرفتم و به سوالهای بیشتری برمیخوردم، مثلا میگفتم: نمیدانم در این صحنه ولنتاین به چه چیزی فکر میکند؟
چه حسی دارد و یا چرا این حرف را میزند؟ با مرور زمان و تمریناتی که با ژولیت داشتیم سعی میکردیم این سوالها را پاسخ دهیم و گاهی موفق نمیشدیم، در نهایت به همان سوال اولیه میرسیدیم که در ذهن آسایاس چه میگذرد که چنین چیزی نوشته است.
من حتی یکبار این سوالها را نوشتم و ما مدتها سرگرم پاسخ دادن به آنها بودیم، جوابی که به آن رسیدیم و کلیتی که به دست آوردیم با مرور زمان شکل گرفت و با نزدیک شدن به آغاز فیلمبرداری تازه متوجه شدیم که وای عجب دلایلی برای بیان همین نیم خط وجود دارد و وای که چه ایدهای پشت این پاراگراف ساده موجود است.
نکته جالب توجه اینجاست که من و ژولیت تا به این لحظه که یکسال از ساخته شدن فیلم میگذرد هنوز با آسایس راجع به شخصیتها و سوالهایی که داشتیم حرف نزدهایم.
ارسال نظر