«رسول یونان» و دنیای شاعرانه اش
رسول یونان اولین دفتر شعرش را در دهه هفتاد منتشر کرد اما شهرت او برمی گردد به اواخر دهه هشتاد. از او تاکنون قریب به ۴۰ کتاب منتشر شده که بیشتر آنها شعر است.
با این حال رسول یونان همچنان به شعر، شهره است. مخاطبان با شعرهایش ارتباط برقرار می کنند و دوستش دارند. شاید برای اینکه ساده می نویسد و در این سادگی، نوعی حس همذات پنداری و البته صمیمیت و مهر را نیز منتقل می کند؛ همانطور که خودش می گوید: «من اهل شو دادن نیستم. من همینطوری که زندگی می کنم می نویسم. واقعا خوشحالم که کنار مردم هستم چون اگر این مردم کتاب های مرا نخرند من وجود خارجی ندارم. آنها به من روحیه می دهند...»
شعر دهه هشتاد را به شعر ساده می شناسند و ساده نویسی در شعر دهه، از جمله مهمترین ویژگی هاست. می خواستم نظر شما را درباره این ویژگی بدانم.
- ببینید ساده نوشتن یا پیچیده نوشتن یا آشفته نوشتن هر کدام نوعی خصوصیت است. صرفا به تنهایی دارای ارزش نیست. خیلی ها ساده نوشتند ولی مردم به طرف آنها رفتند؟ همینطور خیلی ها پیچیده نوشته اند؛ مگر مردم سراغ آنها رفته اند؟
خب به نظر شما چرا کارهای تان توانسته اند مخاطبان زیادی را با خود همراه کنند؟
- بعضی وقت ها نویسنده ها یا شاعران از خودشان دور می افتند. وقتی از خودشان دور می افتند به بازآفرینی دنیای دیگران دست می زنند و چون دنیای دیگران را نمی شناسد، وارد دنیای آنها هم نمی توانند بشوند، بنابراین مخاطبان هم از آنها دور می شوند اما من از تجربه زیستی خودم استفاده می کنم: از زادگاهی که به دنیا آمدم و همچنین از جایی که زندگی می کنم. آدمی نیستم که در خانه بنشینم و جهان را از تلویزیون ببینم بلکه سعی می کنم دنیا را با چشم های خودم ببینم و بعد آن را با دقت تعریف کنم.
- من شاعری را شغل نمی دانم اما زندگی را شغل می دانم. شغل من زندگی کردن است؛ به علاوه شعر و داستان ولی شاعری شغل نیست. در هیچ کجای دنیا شاعری شغل نیست چون یک شاعر مگر چقدر می تواند شعر بنویسد؛ در ضمن فروش کتاب در ایران محدود است و با این فروش محدود کتاب نمی شود زندگی کرد. ضمن اینکه شغل یعنی اینکه آدم بتواند در ازای صرف وقت، بیمه باشد، خانه و ماشین داشته باشد. ما که هیچ کدام از اینها را نداریم...
درست است. شغل نیست اما در همین چیزی که شغل نیست، شما را به عنوان آدمی پرکار می شناسند؛ فکر کنم نزدیک به ۴۰ کتاب داشته باشید. حتی گاهی این مسئله را به عنوان نقد مطرح می کنند که مثلا «رسول یونان» پرکار است.
- بله، شنیده ام. من هم به آنها نقد دارم. آنها آنقدر بیکار هستند که من را پرکار می دانند چون من در مقایسه با هم سن و سال های خودم در جهان هیچ کاری انجام نداده ام. کل کتاب های من را جمع کنید از لحاظ تعداد صفحه به دو رمان از هاروکی موراکامی هم نمی رسد.
مسئله اینجاست که اگر در کشور ما کسی کار خودش را انجام بدهد و حرفه ای با کارش برخورد کند، به او تهمت می زنند و اسمش را می گذارند تولید انبوه اما اگر کاری را انجام ندهد می گویند اگر می نوشت، شاهکار خلق می کرد. بارها شاهد بودیم کسانی که تک کتاب بودند، ستایش شدند و کسانی که چندین کتاب منتشر کرده اند با عباراتی مثل «تولید انبوه» و «به آخر رسیده» تخطئه اش کرده اند؛ در حالی که نویسنده کارش نوشتن است.
یک بار کسی به من گفت چرا اینقدر کتاب چاپ می کنی؟ گفتم چرا به من گیر می دهی؟ به موراکامی بگو که دارد دنیا را فتح می کند! اصلا شاعر یا نویسنده ما یک کتاب ۶۴ صفحه ای منتشر می کند و انتظار دارد همه بیایند و با دنیای او ارتباط برقرار کنند. معلوم است که این اتفاق نمی افتد. این اتفاق در هیچ کجای دنیا نمی افتد اما کسانی که راه خودشان را ادامه می دهند، در هر ژانری که بوده مورد استقبال واقع شده اند.
ما با وجود اینکه خیلی ها می گویند در ایران بحران مخاطب داریم، من موافق این ایده نیستم چون من به کتابفروشی ها می روم و می بینم که مردم برای پرداخت پول کتاب صف ایستاده اند. کار خوب، مردم را به سمت خودش می کشد.
دلبستگی های تان غیر از شعر چیست؟
- شطرنج، دیدن فیلم های اکشن و کافه رفتن.
چرا کافه؟ چرا اکشن؟
- من همیشه احساس می کنم در کافه به دنیا آمده ام و باز احساس می کنم که در کافه خواهم مرد. کافه را دوست دارم. کافه ترکیبی از خانه و بیرون است، هم جایی برای نشستن دارید، چایی می خورید و هم بیرون است. ترکیب بیرون و خانه، کافه می شود.
من چون می خواهم هم خانه را داشته باشم و هم بیرون را، در نتیجه کافه را دوست دارم. فیلم اکشن هم خیلی دوست دارم. من واقعا به آرنولد مدیونم. انتقام تمام آدم های شرور را سال ها گرفته؛ چیزی که لااقل در واقعیت اتفاق نمی افتد، او برای ما رویاپردازی کرده.
رابطه تان با موسیقی چطور است؟
- رابطه من با موسیقی خیلی عالی است. کسانی که به خانه ام آمده اند می دانند، علاقه زیادی به موسیقی دارم. چند نوع ساز هم دارم. در واقع می شود گفت با موسیقی عجین هستم.
پس قطعا بازار موسیقی را دنبال می کنید. وضعیت از نظر شما چطور است؟ به خصوص منظورم ترانه هاست.
- ترانه خوب از نظر من ترانه ای است که تا به حال شنیده نشده ولی وقتی ما می شنویم احساس کنیم قبلا آن را شنیده ایم. ضمن اینکه من اصولا آدم بدبینی نیستم. همیشه سعی می کنم نسبت به اطرافم دید مثبتی داشته باشم اما در حال حاضر وضعیت ترانه خیلی بد است و این به خواننده و آهنگسازها برمی گردد؛ جز عده معدودی از این دو قشر بقیه بی سوادند.
بازار کار طوری شده که ترانه سراها ترانه راحت و در سطح پایین می گویند؛ آن هم به خاطر وجود همین خواننده ها و آهنگسازهاست که چنین ترانه هایی می خواهند. ترانه سراها هم خودشان را با وضع موجود وفق می دهند.
متاسفانه یک وضعیتی هم هست که برعکس شده. منظورم این است که قبلا خواننده دنبال ترانه سرا می رفت اما حالا این ترانه سراست که با التماس از خواننده می خواهد که «تو رو خدا ترانه ما رو بخون!»
اگر بخواهید شاعران مورد علاقه تان را بگویید، چه کسانی هستند؟
- اکتاویوپاز را دوست دارم. سزار وایه خو شاعر پرو، ناظم حکمت ترک، پل الوار. از شاعران عرب محمد الماقوت و خلیل الحاوی.
درباره مینی مال ها یا داستانک های تان هم بگویید. اصلا چرا بعد از تجربه بزرگ دنیا در نوشتن رمان های فوق العاده و حجیم، حالا این همه این قالب داستانی فراگیر شده؟
- در کشورهای پیشرفته که رسانه ها در آن بیداد می کنند، مینی مال احتیاج زمان است؛ مثل نوشیدن یک نسکافه در سر کار یا نوشیدن یک لیوان آب هنگام توقف بازی تنیس که به بازیکن ها جانی تازه می دهد.
اما در ایران مینی مال از بی حوصلگی آدم ها ناشی می شود. همانطور که می دانید در اینجا بی حوصلگی به معنای بی حوصلگی نیست. در حال حاضر مینی مال و دیگر گونه های ادبی به موازات هم حرکت می کنند؛ با این تفاوت که حرکت مینی مال کمی تندتر بین شعر و مینی مال یک مرز باریک است که اگر برداشته شود ممکن است داستان به عنوان شعر سقوط کند و بالعکس.
باید حواس مان جمع باشد. راحت تر بگویم این قالب، خیلی فضول است. حتی می تواند از سوراخ قفل به خانه تان نفوذ کند. این به خاصیت مینی مال برمی گردد. شما از هر فرصتی برای خواندن یک مینی مال می توانید استفاده کنید.
البته یک مقداری هم در ایران تبدیل به مد شده. هر کسی از راه می رسد یک کتاب داستانک یا مینی مال هم منتشر می کند. اگر کتاب هم منتشر نکرده باشد، حتما در روزنامه ای یا مجله ای چنین اثری چاپ کرده.
- میشل فوکو می گوید: «درت در مدل است.» این حرف را دوستان روشنفکر خیلی زودتر از بقیه جهانیان شنیده اند و شروع کرده اند به نوشتن داستان در مدل های جدید اما چیزی که اینجا از قلم افتاده، نبود یا کمبود مدل به عنوان عنصر زیبایی در نوشته های ماست. ما هنوز مدل های کلاسیک را تجربه نکرده ایم و خیلی زود به این مقوله روی آورده ایم. می خواهم بگویم خیلی از کسانی که امروز مینی مال می نویسند قبلا تجربه نویسندگی نداشته اند.
این وسط، تجربه شعر برای نوشتن داستان های مینی مال کمکی کرده در کار شما؟
- شعر لااقل در این مورد به من کمکی نکرده است. شعر بیشتر دست و پای من را بسته است. البته من اشتراکی بین این دو پیدا نکردم؛ جز اینکه هر دو، وقت آدم را می گیرند. بین شعر و مینی مال یک مرز باریک است که اگر ما نمی خواهیم کسی داده های ادبی خودش را به رخ ما بکشد. ما می خواهیم یک نویسنده یا یک شاعر پرداه ای از پرده های شعر جهان را کنار بزند برداشته شود ممکن است داستان به عنوان شعر سقوط کند و بالعکس. باید حواس مان جمع باشد.
ارسال نظر