گفتوگو با کارگردان سريال «نفس گرم»
گپ و گفت ما از «نفس گرم» شروع شد تا در ادامه از او درباره سكوت اين ايام و از عزلت خودخواستهاش بپرسيم و گپمان گرم بگيرد و او پس از مدتها سكوت، از برخي نگفتهها سخن بگويد.
عسگرپور نيز در كنار آنان از اين خانه دفاع كرد. بديهي است بسياري به عملكرد اين مدير فرهنگي نقد داشتهاند، برخي با غرض و برخي بيغرض؛ اما شكي نيست ماحصل عملكرد او در آن سالها به همراه هياتمديره آن سالهاي خانه سينما، در بقاي اين خانه تاثير داشت.
از اين رو گپ و گفت ما از «نفس گرم» شروع شد تا در ادامه از او درباره سكوت اين ايام و از عزلت خودخواستهاش بپرسيم و گپمان گرم بگيرد و او پس از مدتها سكوت، از برخي نگفتهها سخن بگويد.
با مجموعه نفس گرم بعد از مدتي دوري دوباره به تلويزيون برگشتيد و البته با رويكردي متفاوت نسبت به قبل. يعني روايت يك خانم سخنران مذهبي و جلسهاي كه ما در سينما و تلويزيون شبيهاش را نداشتيم. در ابتدا درباره اين كمكاريتان با تلويزيون صحبت كنيم و بعد چرا به سراغ چنين موضوع زنانهاي رفتيد؟
به هر حال همه فيلمسازها ريتم كاري مشخصي دارند و خود من به صورت طبيعي نميتوانم هر سال يك فيلم براي تلويزيون بسازم و در كارنامه كاريام هم كه نگاه كنيد فاصله ميان آثار توليد شده وجود دارد.
شايد بعضيها بتوانند در سال دو سريال بسازند و ميسازند ولي من در خودم اين توان را نميبينم كه چنين كاري انجام دهم. البته پيش آمده كه در فاصله يك سال سريالهايي مثل جراحت و شيدايي بسازم.
البته فاصله ميان گلهاي گرمسيري و جراحت هم خيلي نبوده است. به هر حال بايد طرحي مطرح شود كه دلمشغولي من هم باشد، بعد از آن تيم سازنده شكل بگيرد و دست آخر اينكه تلويزيون هم پاي كار باشد تا اين اتفاق رخ بدهد. بعد از سريال شيدايي اين طور نبود كه من نخواهم كار كنم.
با اينكه پيشنهادهاي نسبتا زيادي هم از طرف تلويزيون داشتم اما طرحها خيلي مورد پسند من نبود يا شرايط كار مهيا نميشد. البته وقت من هم صرف امور ديگري بود كه مسائل صنفي هم جزو آن ميشد.
البته در دوران چهار سال دولت دهم من با اينكه جراحت و شيدايي را در تلويزيون داشتم، اما شرايط كار در سينما برايم وجود نداشت و تنها دورهاي بود كه من احساس ميكردم در اين حوزه خاص نميتوانم كاري را انجام دهم، نه اينكه من طرحي نداشته باشم بلكه اوضاع به شكلي نبود كه فيلم سينمايي كار كنم.
منظورتان همان زاويه فكري شما با تيم اجرايي دولت دهم در سينماست؟
بله و البته موضوعات ديگر. در سال ۸۸ حال كاركردن در من از بين رفته بود تا سال ٩٢. البته فيلم «ميهمان داريم» در انتهاي دولت دهم كليد زده شد، چون براي من اين اطمينان به وجود آمده بود كه اين دولت ادامه منطقي نخواهد داشت و تركيب ديگري اداره مملكت را در دست ميگيرند.
در اين دوره من مسائل ديگري داشتم و البته يك فيلم سينمايي هم ساختم. اوضاع به همين شكل ادامه داشت تا زماني كه طرح «نفس گرم» را خواستم كار كنم. اين طرح از چند سال قبل در ذهنم بود و شرايطي شد كه من آن را البته با تغييراتي بنويسم.
طرح اوليه چيز ديگري بود كه من آن را باز نميكنم چون دوست دارم آن را هم بسازم، البته در سينما. چون آن طرح جزو چيزهايي است كه فكر نميكنم تلويزيون پاي آن بايستد. در حقيقت حالا در «نفس گرم» ما تلطيف شده و مهار شده همان فكر را ميبينيم.
شرايط ساخت سريال نفس گرم به چه نحوي پيش رفت؟
من طرح اوليه را نوشتم و به تلويزيون ارايه دادم، البته زمان آقاي ضرغامي بود و آن زمان قبول كردند.
طرح را به آقاي رضوي كه دوست قديميام هست نشان دادم و او گفت ميخواهد به عنوان تهيهكننده در اين كار حضور داشته باشد فارغ از اينكه كدام شبكه بخواهد آن را بسازد. از همين رو من با آقاي رضوي براي نگارش فيلمنامه طرف شدم.
بعد از اين اتفاقها و تغييراتي كه در مديريت تلويزيون اتفاق افتاده بود، اعلام كردند اين كار را براي ماه رمضان ميخواهند، وقتي اين حرف را زدند من احساس كردم كه نميرسد با اين حال اصراري از سمت تلويزيون وجود داشت. پيش از اين با اين سرعت فيلمسازي نكرده بودم.
وقتي كار وارد مرحله پيش توليد شد، متوجه شديم كه براي ماه رمضان آماده نميشود، تلويزيون هم راه آمد و اجازه داد كه ما كار خودمان را انجام دهيم.
بنابراين كار در مسير نسبتا طبيعي خودش قرار گرفت اما اتفاقي كه در اين ميان افتاد اين بود كه كار شتابزده شروع شد و يكسري از مشكلاتي كه در اين ميان به وجود آمده بود از همين اتفاق نشات ميگرفت.
مثل چه مشكلاتي؟
يكي از مشكلات بزرگي كه ما با آن روبهرو شديم، فيلمنامه بود و چون من درگير پيشتوليد شده بودم ديگر فرصتي براي نوشتن فيلمنامه نداشتم. البته اين حرفها به اين معني نيست كه از همكاري خانم معتضد و آقاي ترابنژاد پشيمان هستم، هردو از نويسندگان خوب كشور هستند كه با ما كار كردند اما تمركز در كار از بين رفت.
چون اين موضوع خيلي خاص بود و از جنس كارهايي نبود كه بتوان با كار گروهي آن را به نتيجه رساند و نياز به تمركز بيش از اندازهاي داشت. ما در كار طوري برنامهريزي كرده بوديم كه زمان شروع توليد، حداقل نيمي از فيلمنامه نوشته شده باشد كه اين اتفاق اصلا نيفتاد.
براي همين فيلمنامه دير به دير آماده ميشد و ما هم بخشي از لوكيشن را به همين دليل نميتوانستيم حاضر كنيم. كار به نظر من ميتوانست سرعت بالاتري هم داشته باشد، با اين حال به نظر من كار بايد در زمان مناسبتري شكل ميگرفت كه اين اتفاق نيفتاد.
بخشي از آن بله، اين طور بود. اين موضوع اما باعث نميشود كه من بگويم از نتيجه كار راضي نيستم.
البته در اين بخش هم اين اتفاق پيش آمد كه با برخي بازيگرها وارد مذاكره ميشديم ولي آنها وقت نداشتند و مثلا ميتوانستند يك ماه ديگر به ما ملحق شوند ولي ما همان وقت ميخواستيم كار را شروع كنيم و در اين ميان برخي از بازيگرهاي مورد نظرمان را از دست داديم.
البته اين اتفاق نهتنها براي عوامل جلوي دوربين كه براي عوامل پشت دوربين هم افتاد.
خانم مرجانه گلچين از همان ابتدا براي اين نقش انتخاب شده بودند؟
براي نقش مليحه ما در مسير و كاري كه انجام داديم به اين نتيجه رسيديم كه از خانم گلچين استفاده كنيم. البته گزينههاي ديگري هم از همان ابتدا وجود داشت ولي با آنها به نتيجه نرسيديم. البته مواردي هم بود مثل اينكه بازيگري گفته باشد من اين طرح را دوست ندارم و تنها به خاطر پول ممكن است حاضر باشم در اين مجموعه بازي كنم.
در اين مورد بايد بگويم من در سابقه كاريام اين نوع روابط را نميتوانم هضم كنم اما مثل اينكه اين روابط در تلويزيون عادي است و حتي اگر تلويزيون هم بخواهد به چنين افرادي دستمزد چند برابر بدهد، من اصلا نميتوانم با چنين تفكري كار كنم. براي من در قدم اول مهم است كسي كه ميخواهد در نقشي حاضر شود، خود نقش را دوست داشته باشد.
در مواردي هم اين موضوع وجود داشت كه مثلا بازيگري معتقد بود كه نبايد سنش را بالا ببريم. اينچنين محدوديتها به شكلي است كه به نظر من اين فرد بهتر است به جاي اينكه بازي كند، خودش كارگرداني هم بكند. اينچنين افراد را در همان ابتداي راه كنار گذاشتم.
چه بازيگرهاي ديگري را از نظر تيپيكال براي اين نقش مدنظر داشتيد؟
نميتوانم اين را بگويم، چون برخي از آنها مصداق همين موضوعاتي بودند كه گفتم. ممكن است با بعضيها در آينده كار كنم، نميدانم! شايد برخي از همكاران من عملگرا باشند و به موضو ع به شكلي نگاه كنند كه داريم سريالي ميسازيم، حالا اگر كدورتي هم به وجود آمد، ميتوانيم در كار بعدي جبران كنيم.
اما براي من بعضي از اين موضوعات مهم هستند و شايد ديگر نتوانم با اين افراد همكار باشم. شايد اصلا با كسي كه چنين جملهاي را گفته نتوانم ديگر كار كنم. به همين دليل بهتر است نامي از كسي برده نشود.
يكي از نقدهايي كه به «نفس گرم» وارد ميشود روند كند روايت است و اينكه در بعضي از قسمتها اصلا انگار هيچ اتفاقي نميافتد و درام جلو نميرود.
شايد بخشي از اين كندي به ويژگيهاي كار برگردد. اما بايد نكتهاي را بگويم، مشكلي كه درباره فيلمنامه گفتم همچنان پابرجاست. چيزي كه از ابتدا در ذهنم داشتم، اين بود كه بايد يك زندگي شكل بگيرد.
از طرفي ما با يك قصه كاملا زنانه روبهرو هستيم كه تنها روايت زندگي مليحه نيست، بلكه قصه زنهايي را داريم كه از اقشار مختلف هستند كه برخي از آنها حتي ممكن است با مسائل حاد و پيچيدهاي هم روبهرو باشند. بنابراين بخشي از قصههاي ما بايد به افرادي غير از مليحه اختصاص پيدا كند.
اين بايد در مجموعه نشان داده شود. البته تقاطع اين داستانها خيلي مهم است. براي خود من سخت نيست اين تقاطعها را به شكلي نشان دهم كه برخورد بزرگي به نظر برسد.
اما فكر كردم آن شيوه قبلا استفاده شده و حتي متريك هم هست و شايد خيلي هنرمندانه نباشد و باب ميلم براي اين كار نبود.
من حس كردم تقاطع قصههاي مختلف ما در اين مجموعه لطيف و ظريف اتفاق بيفتد و ما فكر نكنيم كه داستان اين آدمها چقدر بزرگ است و اگر همسايه را در كار وارد كرديم به چه قصدي است و تقاطع با داستان اصلي در كجا اتفاق ميافتد.
بله، نكته ديگري كه ما در فيلمنامه ميخواستيم كه وضعيت مليحه را در دو مقطع در نظر بگيريم، يكي قبل از اتفاقي كه برايش ميافتد و يكي بعدش. در طرح اوليه من اين بود كه در قسمت اول با يك اتفاق روبهرو ميشويم و بعد از آن شروع به شناخت مليحه ميكنيم.
من به اين شكل ميخواستم به نتيجه برسم. اما يك موضوعي بود كه اگر با طرح من جلو ميرفتيم، خيلي نميتوانستيم وضعيت قبل از اتفاق مليحه را به تصوير بكشيم.
از اين جهت كه در كار بايد از فلاشبكها استفاده ميكريم و فكر كردم شايد خيلي جالب نباشد و باز كردن شخصيت او بعد از اتفاق راحت نيست. براي همين بايد اتفاق را در جايي به تصوير بكشيم كه فرصت روايت مليحه قبل از اتفاق را داشته باشيم.
در اين جا مليحه قبل از اتفاق روايت ميشود، البته كدها و گرههاي ريزي هم وجود دارد كه براي مخاطب علاقهمندي ايجاد شود و داستان را ادامه دهد. اما مطمئنا مليحه بعد از چند اتفاق تغيير ميكند. شرايط مليحه اين طور نيست كه با همسرش و دروغي كه به او گفته مواجه شود، اتفاقهاي ديگري هم براي او ميافتد.
ما از مليحه كاركردهاي ديگري هم ميبينيم. در طرح اوليه روند اين اتفاق در چهار قسمت پيشبيني شده بود، اما در نگارش و همان شتابزدگي كه گفتم، تغييراتي اتفاق افتاد و جابهجاييهايي صورت گرفت كه ديگر در مونتاژ درست نميشد و كار لطمه ميخورد.
همان طور كه خود اشاره كرديد سريال نفس گرم زندگي زنان متفاوتي از جامعه است كه به بهانه مليحه روايت ميشوند. اين گونه آثار كه به سراغ مساله زنان ميروند عموما با مشكلات عديدهاي و با تفاسير فرامتني روبهرو ميشوند. مثل فيلم سينمايي «خانه دختر» كه نگاهي انتقادي به مساله ازدواج داشت،براساس اين متر آيا نفس گرم با مشكلات اينچنيني روبهرو نشد؟
حقيقتش چرا. حتي بعضي از دوستان و همكاران نزديك توصيه ميكردند كه از مشورت خانمها استفاده كنم. درست است كه من مرد هستم اما فضاي خانمها را خيلي خوب ميشناسم.
از تمام قشرها، به دليل مشاغلي كه داشتم مشكلات و مسائلي را كه با آنها روبهرو هستند ميدانم و متوجه هستم. چه كساني كه كارمند هستند، چه كساني كه هنرمند هستند و چه كساني كه جزو قشر سنتي هستند.
نكتهاي كه وجود دارد اين است كه من اعتقاد ندارم در حق خانمها ظلم ميشود، ولي اين اعتقاد را دارم كه در بسياري موارد حقوقشان پايمال ميشود. اين موضوع هم برميگردد به مقدراتي كه در كشور و دنيا وجود دارد.
چون در دنيا هم اين طور است، اما شكلشان با هم فرق ميكند. اساسا جايگاه خانمها در مسائل اجتماعي ما مخدوش شده.
براي مثال يك دفتري هست كه من گاهي به آن سر ميزنم و خانمي را ميبينم كه شاغل است و براي اينكه بتواند جاي پارك براي ماشينش پيدا كند، از ساعت شش بيرون ميآيد و در ماشين ميخوابد كه ساعت هشت هم سركار برود و لابد هم شش بعدازظهر كارش تمام ميشود و تازه ميخواهد برود خانه.
در اين اوضاع اين خانم چطور ميخواهد يك خانه را اداره كند؟ چون واقعيت اين است كه مديريت خانواده و بعد هم جامعه در ضمام خانمهاست.
اما در چنين شرايطي اين اتفاق نميافتد. البته منظور من هم اين نيست كه خانمها بروند و در خانه بنشينند، ولي وقتي جايگاهها و هويتها در جامعه مخدوش باشد، ما با يك خانم عصبي و پرخاشگر روبهرو ميشويم. حتي همين الان خانمها مجموعا عصبيتر از آقايان رفتار ميكنند.
همه اينها را توضيح دادم كه بگويم من در ضمن اينكه با كار كردنشان موافقم اما ميدانم كه كار كردن برايشان سخت است.
راحتطلبي در فيلمسازي ما باعث شده كمتر به سراغ اين موضوعات برويم، چون وقتي شما در اين مسير به مميزي بخوريد و سنگاندازي بشود، به اين فكر ميكنيد كه چرا بايد روي اين موضوع كار كنيد؟ و اصلا به سراغ چيزي ميرويد كه راحتتر است و حتي مسوولان هم دست بزنند و هورا بكشند.
اصلا به اين فكر نميشود كه مردم با اثر چقدر ارتباط برقرار ميكنند يا اساسا در جامعه چه كاربردي دارد. اين اتفاق زياد ميافتد.
بگذاريد از كارهاي پيشينم مثالي بزنم. در سريال گلهاي گرمسيري سكانسهايي حذف شد و من مانند آدمهايي بودم كه در كوچه تاريك هستند و نميدانستم با چه كسي طرف هستم. اصلا نميدانستم چه كسي دارد اين بلا را سر سريال من ميآورد.
به هركسي كه سر ميزدم با لبخند برخورد ميكرد و من را به سمت فرد ديگري هدايت ميكرد. آخر سر هم مجبور شدم كه برخورد جدي كنم و سر و صداي زيادي راه بيندازم تا ببينم اگر كسي سرخ شد، بدانم كار خودش است.
چه سكانسهايي را حذف كرده بودند؟
سكانسهايي از سريال حذف شد كه رابطه عاشقانه اشكان خطيبي كه رزمندهاي بود و داشت حرفهايش را به كسي كه قرار بود با او ازدواج كند و حالا در كما بود، به تصور ميكشيد.
سكانسهايي شبيه همين سكانسها كه مليحه بالاي سر آقا مرتضي در كما صحبت ميكند، و ميبينيد بالاخره توانستم شبيه آن سكانس را بسازم. در آن زمان اما شبيه اين سكانسها در آن سريال حذف شد.
گفتههاي عاشقانه اين جوان رزمنده سال ۵۹ با دختري كه ميخواست ازدواج كند حذف شد. آن هم در شرايطي كه وقتي شروع ميكند به حرف زدن ميبيند اصلا بلد نيست عاشقانه صحبت كند و باز هم از توپ و تانك و خشونت صحبت ميكند.
وقتي نخستين سكانس را حذف كردند من اعلام كردم كه اگر اين موضوع ادامه پيدا كند، من از فردا شب راشها (فيلمهاي خام فيلمبرداري شده) را به شما ميدهم و خودتان مونتاژ كنيد و نام مرا هم از تيتراژ بگذاريد بيرون و نام مدير شبكه و ناظر كيفي و مدير بخش را بگذاريد.
در آن زمان دوستان و همكاران من ميگفتند كه تو ميخواهي دوباره با تلويزيون كار كني و راه خودت را خراب نكن كه من ميگفتم اصلا معلوم نيست من بخواهم چه كنم و شايد اصلا بخواهم بعد از اين مجموعه بروم و كشاورز بشوم و اصلا معلوم نيست بخواهم باز در همين شرايط باشم و حاضر نيستم اين كار را به خاطر كاري كه شايد در دوره بعدي بخواهم انجام دهم، فدا كنم.
من اصلا چنين شرايطي را قبول ندارم و كارم را فدا نميكنم ولو اينكه ديگر نتوانم كار كنم.
اين نوع ايستادگي را هم ميفهمم و هم اميدوارم همه همكاران ما در اين موقعيت قرار بگيرند. ما خودمان اين روزها در حال توسعه بيابان محافظهكاري و كجفهمي هستيم و به خاطر ترس از اينكه ممكن است چه اتفاقي بيفتد، سكانسي را خارج ميكنيم و دفعه بعدي حتي از قبل اصلا آن را نمينويسيم.
اين موضوع خيلي گسترش پيدا كرده است و وقتي با همين دوستان صحبت ميكنيم كه مشكل شما با اين سكانس چيست، ميگويند من كه مشكلي ندارم دستور از بالاست و اين بالا را تا هركجا كه بروي نميتواني پيدا كني و معلوم نيست اين دستور ِ از بالا، كجاست!
شما اين روحيه جنگندهتان را در چهار سال دولت دهم و در حفاظت خانه سينما هم نشان داده بوديد.
من نامش را جنگندگي نميگذارم. بحث تجاوز است و در آن موقيعت من فكر ميكردم گروهي ميخواهند تجاوز كنند و من بايد بايستم.
حالا اين گروه ميخواست وزير ارشاد باشد يا آدمي در حراست باشد يا حتي از همكارهاي خودمان. اتفاقا در آن زمان برخي همكاران ما همدستي زيادي در اين زمينه كردند.
همانهايي كه اين روزها باعنوان جريان سوم دوباره پيدا شدهاند و كمكم تاريخ به شكلي دستخوش تغيير شده است و جريانها را به شكلي نشان ميدهند كه انگار من دوست آقاي فلاني بودم كه در آن زمان متصدي سازمان سينمايي بود.
يادشان رفته خودشان چطور وارد شدند و همان كسي كه از روي ديوار پريده بود اصلا يادش رفته چنين كاري كرده بود. قلابش را حراست ارشاد گرفته بود و او پريده بود، الان يادش رفته چنين كاري كرده بود. البته يادش هم نرفته برگشته و صحبت از جريان سوم ميكند.
دوستان جريان سوم ميگفتند كه در دورهاي كه لجاجتهاي دو گروه وجود داشت كار بين خانه سينما و دولت بالا گرفت! جالب است كه آن موضوع، حالا شده است لجاجتهاي دو گروه يعني من لجوج و آقاي شمقدري لجوج و آقاي حسيني وزير ارشاد هم لجوج! حالا لجوجها افتادهاند به جان هم. پس اگر اين طور بوده همه چيز خوب پيش ميرفته است و فقط ما لجاجت ميكرديم.
و همچنين مثل سابق هم بر اين موضوع پافشاري ميكنند حالا و ميگويند كه دليل آن رفتارها با خانه سينما به دليل فعاليتهاي سياسي خانه سينما بوده است!
بله، البته من آن واحد را پاس كردهام. اوايل به غير از مديران به كساني كه همان روزها با آنها جلسه داشتم و اين موضوع را مطرح ميكردند، از دوستان تا مطبوعات و خبرگزاريها و روزنامههاي طرفدار دولت، هم اينچنين جواب ميدادم كه اگر موضوع فعاليت سياسي خانه سينما است، لطفا مصداقهاي آن را بياوريد.
خيلي هم نميخواستم فقط دو مورد براي من كافي بود. من ميگفتم اگر مصداق بياوريد ميتوانيم با هم صحبت كنيم. چون اگر شرايط اين طور باشد من هم ميتوانم همين طوري بدون دليل بگويم كه شما آدم فاسدي هستيد.
البته كه همه اين حرفها برچسبهايي است كه به فعاليتهاي خانه سينما ميزدند...
بله، من هم مثال ميخواستم از اينان. اشاره به چند نكته كوچك هم براي من كافي بود كه بتوانم دربارهاش صحبت كنم. فقط يك نكته بود، فقط يك مصداق بود كه ميتوانستند استفاده كنند و واقعا ديگر هيچ چيزي در اين زمينه نبود. اين يك موردي كه ميگويم بحث بازداشت مستندسازها بود.
۵ نفر به جرم ارتباط با شبكههاي بيگانه دستگير شدند و فرداي آن روز وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي اعلام كرده بود اينها برانداز هستند! نخستين مساله من اين بود كه اصلا پروسه تحقيق چطور انجام شده و يك روز بعد از دستگيري وزير ارشاد و نه قوه قضايي اعلام كرده آنها برانداز هستند؟
تحقيق كوچكي كه ما داشتيم فهميديم آش سختي را براي اين افراد پختهاند و واقعيت اين است كه من فكر ميكردم اصلا انساني نيست كه من جزء را فداي كل كنم و بگويم به اين دليل كه ممكن است كليتي به خطر بيفتد بهتر است سكوت كنيم.
من اتفاقا فكر كردم كه بايد عكسالعمل نشان دهيم. با دوستاني كه در حوزه امنيتي كار ميكردند صحبت كردم كه وقتي شما ميگوييد كار كردن با شبكههاي معاند بر اساس قانون جرم است، اولا بند قانوني را به ما نشان دهيد و دوما به ما بگوييد اين شبكههاي معاند را چطور ميتوانيم بشناسيم؟ تا اينكه بدانيم بايد با هركدام چطور برخورد كنيم. واقعيت اين است كه توضيح روشني نداشتند.
فكر كنيد اين موضوع كه تا اين مقدار مبهم است و مثلا ما نميدانيم موضع ما بايد در مقابل كشوري كه در همسايگي ما است مانند روسيه چه بايد باشد؟ اين كه يك روز مرگ بر روسيه است و يك روز نيست، از كجا ميتوان تشخيص داد كه كار كردن با رسانهاش چه تكليفي دارد.
پس جاهايي بايد وجود داشته باشد كه البته قانوني هم باشد و بگويد بر اساس شوراي امنيت اين شبكهها معاند محسوب ميشوند تا اطلاع ثانوي. در اين صورت ميتوان درباره قانون صحبت كرد.
ضمن اينكه ارتباط اين مستندسازها با بيبيسي فارسي نبود و با بيبيسي خارجي بود كه در آن زمان مشكلي هم نداشت چون در ايران دفتر داشتند و فعاليت ميكردند. سر اين موضوع بود كه دفاع از اين آدمها را به مثابه فعاليت سياسي خانه سينما تلقي كردند.
وقتي كه اين جريانات تمام شد، سوال من اين بود و هست از آقاي وزير كه چطور اين افراد برانداز هستند وقتي همهشان امروز در حال فعاليت هستند و پاسپورتهايشان را هم گرفتهاند؟ پس برانداز نيستند يا شما با عنوان رافت اسلامي همهچيز را حل ميكنيد و تمام ميشود؟
كاري كه ما در آن زمان انجام داديم، دفاع صنفي بود، حداقل همان چند نفر ميتوانند امروز حرف بزنند كه اين كار ما چقدر بار سياسي داشت يا خير.
از سوي ديگر هم مثلا يكي از بازيگرها در مجلسي بوده، چيزي استفاده كرده و بعدش با ماشين تصادف كرده بود و بعدها گله ميكرد كه چرا خانه سينما از او دفاع نكرده است! خب خيلي مشخص است كه چرا اين اتفاق نميافتد.
وقتي ميگوييم دفاع ما داستان قبلي كه تعريف كردم صنفي بوده است شاهدش همين است. در واقع اگر آن آقا چيزي مصرف نكرده بود و تصادف ميكرد ما بايد از او دفاع ميكرديم.
نكته دقيقا همينجاست، فهم صحيح از موضوعات صنفي.
بحث بر سر صحبتهاي امروز از سوي جريان سوميها بود و اسم گذاشتن بر روي دفاع شما از خانه سينما به لجاجتهاي شما و آقاي شمقدري. و همچنين دليل سكوت امروز و عزلت خودخواستهتان.
من خيلي مايل بودم و هستم كه همه ما دوران بعد از آن اتفاق را تجربه كنيم. خيلي از خبرنگارها و خبرگزاريها زنگ ميزدند و درباره موضوعات مختلفي مثل توقيف فيلمها و دعواهايي كه اتفاق ميافتاد صحبت ميكردند و اظهارنظر ميخواستند.
احساس ميكردم كمي حضور من و هر نوع اظهارنظر من، من را ميبرد در بستهبندي قبلي. بايد اجازه دهيم همهچيز تهنشين شود و دوستان دوران جديد را ببينند و تجربه كنند و بعضي از آقاياني كه در جريان سوم هستند بهتر بشناسند.
و بعد از آن در مصاحبهاي من بنشينم و بگويم مردم، دوستان، سينماگران در تاريخ فلان، فلان آدم بود كه با آقاي سجادپور نشسته بودند و نامه نوشتند كه آن بلاها سر خانه سينما بيايد.
من تا چه زماني بايد به اين موضوعات گذشته الصاق بشوم؟ بايد بگذارم كمي از اين موضوعات بگذرد. البته گلهمندي من از مديريت جديد سينما هم هست كه پيشتر جاهايي هم آن را گفتهام.
چه نوع گلههايي آقاي عسگرپور؟
فكر ميكنم در بسياري از اين مديريتها، دارند دروازههاي خالي را اوت ميزنند. من به آقاي ايوبي موضوعاتي را گوشزد كرده بودم و اوايل كمي مكدر ميشدند و فكر ميكردند كه من با همان ديدگاهها با اين دولت جديد هم برخورد ميكنم. اتفاقا دوست داشتم و دوست دارم كه ايشان هم تجربه كنند.
من قبلا تذكراتي را درباره برخي از دوستاني كه امروز خيلي بد به ايشان ميپردازند، داده بودم ولي ايشان متاسفانه فكر كرد با دادن برخي امكانات و جايزههاي مديريتي و وام و خريد حقوق فيلمهايي كه حتي ممكن بود در تلويزيون نيز پخش شده باشند، ميتواند اتفاقي بيفتد كه همهچيز خوب شود تا بعد از آن همه با هم درباره حافظ و مولانا صحبت كنيم و خبري هم از دعوا نيست.
فكر ميكنم بد نيست ايشان هم نتيجه اين نوع تسامح را ببيند و بعد من بشينم و به خودشان بگويم كه كاش به كدهايي كه من گفته بودم بيشتر توجه ميكردند و اين فرصتها از بين نميرفت.
تا ما با مجموعهاي روبهرو نميشديم كه هر كسي از سمت خودش ضربهاي به آن ميزند. موقعيت كاريزماتيك اين سازمان از بين رفته كه با آن موقعيت خيلي از امكانات ميتوانست به سمت سينما بيايد.
اين سكوت را انجام داديد كه همهچيز بگذرد و تهنشين شود و برخوردها و رفتارهاي شما دردولت قبلي با ذهنيتي كه حالا داريد سنجيده نشود. اما چند مثال هست، جشن خانه سينما نرفتيد، مهماني خانه سينمايي نرفتيد، روز ملي سينما اعضاي هياتمديره خانه سينما پشت صحنه فيلم شما آمدند و براي كسي كه از بيرون قضيه را دنبال ميكند اين طور به نظر ميرسيد كه شما از دور ايستادهايد. حالا بخشي از اين سكوت دلخوري و ناراحتي است و شما علاوه بر اينكه سكوت كردهايد، حتي حضورتان را نيز از اين فضا سلب كردهايد. از جشن خانه سينما به عنوان مدير پيشين خانه سينما مطمئنا نقدهايي را به روند شكلگيري اين موضوع داشتيد. نقدهايي نسبت به عملكرد خانه سينما تا امروز داشتيد. حالا فارغ از اسم افراد چطور رفتار ميكنند و چطور كار ميكنند. عملكرد جشن خانه سينما را چطور ارزيابي ميكنيد؟
علت اين سكوت را تهنشين شدن اتفاقات و تجربه همه گروهها در شرايط پس از آن اتفاقات توصيف ميكنيد اما به نظر ميرسد كه دلخورياي نيز از فضا داريد.
به طور مثال شما در هيچ يك از مهمانيهاي جشن خانه سينما و حتي سازمان سينمايي حضور پيدا نكرديد و حضور اعضاي هيات مديره خانه سينما در پشت صحنه نفس گرم هم شكل دلجويي داشت.
من چند دوست خوب در سينما دارم كه دوستي قديمي و عميقي هم با يكديگر داريم، يكي از آنها رضا ميركريمي است. در هياتمديره حال حاضر خانه سينما هم ارتباط كاري خيلي نزديك داشتم و دوستي من با آقاي ايوبي هم بسيار قديمي است و ايشان را به عنوان يك آدم پاكدست و دوست داشتني ميشناسم و خيلي هم براي كارشان احترام قايل هستم. همين حالا هم با يكديگر خيلي صميمي هستيم.
اما به ايشان قبلا هم گفتم كه ما وقتي مسووليت بخشي را بر عهده ميگيريم، ممكن است تضادهايي با هم و حتي تقاطع كاري داشته باشيم. ممكن است با هم دچار چالشهايي بشويم، چالشهايي كه مديران داخل يك سازمان هم ممكن است با هم داشته باشند. ولي به هر حال ما يك نهاد صنفي هستيم.
نهاد صنفي اين را نميپذيرد كه من طور ديگري رفتار كنم. چه چيز باعث ميشد كه در آن دوره مديريت خانه سينما بچهها هم به من اعتماد داشتند؟ اعتماد به مني كه از نظر ظاهري شباهتهاي زيادي با آقاي شمقدري و سجادپور داشتم! اما آن اعتماد شكل گرفت.
حداقل در آن بيانيهاي دو هزار و پانصد، ششصد امضايي كه اتفاق افتاده بود شما نام جنسهاي مختلفي از فيلمسازان ميديدي، از فيلمسازان نسل اول تا پيشكسوتان سينما.
من هميشه اميدوار بودم كه اتفاقي نيفتد كه به اين اعتماد خدشهاي وارد شود، اين چيزهاست كه بايد بماند و اگر از بين برود به راحتي نميتوان درستش كرد.
اگر مسووليت صنفي داشته باشم، ممكن است با رييس سازمان سينمايي كه خيلي هم با يكديگر دوست هستيم و هفتهاي دو بار هم شام و نهار بيرون برويم، سر موضوعاتي درگير شويم.
ما بايد اين قاعده را بپذيريم. اينكه با تخصيص دادن يك بودجه كارها درست ميشود و اينكه چه كسي در خانه سينما را باز كرده پس ديگر ما با هم مسالهاي نخواهيم داشت و همهچيز درست ميشود... اصلا اين طور نيست! ممكن است ما به سرعت با يكديگر دچار مساله شويم. بنابراين دوستيهايمان سر جايش است و من هم اميدوارم هميشه مستدام باشد.
تقليل بحثهاي مهم مديريتي در فرهنگ به اين گونه تعابير و دوستيها اشتباه است، بحث بر سر مديريت فرهنگ مملكت و يكي از اقسام مهم فرهنگسازي يعني سينما.
واقعيت اين است كه من با حسم زندگي ميكنم و در اين سالها هم اشتباه نكردهام. حس اين را داشتم كه بهتر است در شرايطي يكجا نباشم يا يكجا باشم. احساس كردم ادامه اين وضعيت و حضور من به عنوان يك مسوول صنفي و حضور من به عنوان كسي كه در جايگاهي قرار گرفته كه دايما در حال اظهارنظر است ديگر درست نيست.
احساس كردم اين حضور از سوي كساني كه فكر ميكنند دوران خيلي خوب و شيريني را در پيش داريم، ممكن است مزاحم تلقي شود.
اين ديدگاه از سوي دوستان بسياري وجود داشت و ميگفتند الان كه دوران خوبي است و همهچيز گل و بلبل است و اين دولت فرهنگدوست است و شوراي عالي سينما و سازمان سينمايي اتفاقهاي خوبي برايشان ميافتد و دايما هم گفته ميشود كه ما ميخواهيم همهچيز را به صنف واگذار كنيم. خيلي از اين حرفها زده ميشد و همچنان زده ميشود.
من احساس كردم اگر در اين مسووليت بمانم و بخواهم اظهارنظر كنم كه اين اتفاق نميافتد يا چنين موضوعي امكانپذير نيست و كارها را نقد كنم، دوستان خسته بشوند و فكر كنند كه اين حرفهاي يك بازمانده جنگي است و او فكر ميكند كه اين جنگها همچنان ادامه دارد.
به همين دليل هم فكر كردم همه ما بايد دوره ديگري را تجربه كنيم و اميدوار بودم كه در مورد مديريت فرهنگي كشور اشتباه كرده باشم.
چون حدسهايي زدم و بعضي حرفها را در يك سال گذشته هم گفتم... اميدوار بودم متوجه اشتباهم بشوم و بتوانم با جسارت اعلام كنم و بگويم كه اساس مسيري كه داشت طي ميشد درست بود و تو اشتباه ميكردي و همچنان در مسير همان جنگ سابق بودي و آدم بدبيني هستي.
بله دقيقا، بايد تحليلهاي خودم را به چالش ميكشيدم و ميديدم دارم درست فكر ميكنم يا فقط بدبينيهاي من است. متاسفانه ظاهرا برخي از پيشبينيهايم درست بود و اتفاقهايي كه فكر ميكردم افتاد.
من به آقاي ايوبي گفته بودم و ايشان ميتوانند شهادت بدهند. يكي از اين موارد بحث شوراي عالي سينما بود. من به ايشان گفتم كه اين شورا حاصل يك جريان هيجانزده و ضدصنفي بود كه شكل گرفت.
ارتباط آقاي شمقدري با آقاي احمدينژاد فرق ميكرد با ارتباط شما با آقاي روحاني. آقاي شمقدري در روز معارفهاش اعلام كرد كه من در راه كه داشتم ميآمدم با آقاي احمدينژاد درباره شوراي عالي سينما صحبت كردم و انشاءالله آقاي حسيني پيگيري كنند! يعني آقاي حسيني شد معاون آقاي شمقدري.
اين شورا حاصل اين تفكرات بود كه صنف نابود شود و رييسجمهور با نشان ميتيكومون هر جايي كه سينما به مشكل خورد وارد شود و همهچيز را حل كند.
كلي سالن ساخته شود و اتفاقهاي خوب بيفتد. حتي اعلام كرده بودند چرا ما سالي ٧٠، ٨٠ فيلم توليد ميكنيم بايد برسد به ۴۰۰ تا! كه بعد ما گفتيم ۴۰۰ تا؟! گفتند خب ۳۰۰ تا. كمي كه جلوتر رفتيم گفتند همان ۲۰۰ تا! يعني به راحتي ۱۰۰ تا ۱۰۰ تا از آن كم كردند و به اين شكل بود كه با اعداد بازي ميكردند.
من به ايشان (آقاي ايوبي) گفتم شما به اين موضوع فكر كنيد كه اگر نتوانيد شوراي عالي سينما را راه بيندازيد. چون من حدس ميزدم كه آقاي روحاني به دلايل روشني كه همه ميدانند وارد اين موضوعات نميشوند. اما ايشان همچنان اميدوارند كه اين اتفاق ميافتد. اصلا وصل كردن همه اينها به يكديگر اشتباه است.
من به آقاي ايوبي ميگفتم شما جنست با قبلي خودت فرق ميكند و اين موضوع اشتباه است كه شما فكر ميكنيد همهچيز با يك جلسه حل ميشود. اشتباه ديگر خود سازمان سينمايي است.
اين سازمان آمده بود براي تجميع بعضي سازمانها و فعاليتها، نه اينكه معاونت سينمايي داشته باشيم، فارابي داشته باشيم و الي آخر و سازمان بيايد كه اينها با هم همه باشند و سازمان هم بمانند.
اين سازمان معاون و مديركل زياد دارد، امروز برخي پستها را حذف كردهاند ولي برخي از اين سمتها را من هم نميدانستم به چه كاري ميآيند.
مگر معاونت سينمايي چه مشكلي داشت كه سازمان سينمايي بايد مسيرش ادامه پيدا ميكرد؟
قبلا قدرت معاون سينمايي در هزينهها به شكل ديگري بوده و حالا جور ديگري شده. خب سوال اينجاست كه اگر اين طور شده خروجي متفاوتي ميبينيم! خير.
همهچيز همانطور است و فرقي نكرده. فجر قبلا در فارابي بوده و در آمده و به جاي ديگر سپرده شده، خيلي خروجي فرق نكرده و فقط تغيير در ساختار است. من درباره اين موضوع و البته چيزهاي ديگر به عنوان دوست حرفهايي را به ايشان (آقاي ايوبي) زدهام، اما خيلي دير شده.
درمورد عملكرد خانه سينما چطور؟ چه توصيههايي به خانه سينما داشتيد؟
از آنجايي كه رابطه من با آقاي ميركريمي و اعضاي هياتمديره صميمي است و به شكلي نيست كه مثلا من توصيهاي اگر به آنها داشته باشم با خودم تحليل كنم كه بگويم يا نگويم خيلي راحتتر اين اتفاق ميافتد و اگر چيزي به ذهنم برسد، بلافاصله تماس ميگيرم و نظر و ايدهاي را كه دارم ميگويم. واقعيت اين است كه اداره كردن خانه سينما بسيار سخت شده است در اوضاع و شرايط فعلي.
اداره كردن يك نهاد صنفي پيش از اين سخت بود و حالا سختتر هم شده. به خاطر اينكه توقعاتي ايجاد شده كه بايد در آن مرتبه خانه سينما خودش را نگه دارد.
مگر اينكه افراد حاضر در آن تصميم بگيرند كه در يك سطح مشخصي قرار بگيرند و معتقد باشند كه يك نهاد صنفي لازم نيست هر روز و درباره همهچيز اظهارنظر كند. چون در دوره قبلي اين تفكرات وجود داشت.
به طور مثال عملكرد خانه سينما در جشن خانه سينما با نقدهاي بسياري روبهرو شد. قاعدتا به دليل آكادمي بودن اين جشن اين رايها بايد زودتر از شب جشن آماده ميشدند ولي پيگيري خود ما از اعتماد براي دريافت برندگان و كار كردن اخبارشان نشان داد كه همهچيز پيچيده شده است.
حتي شايعاتي مبني بر حذف فيلم «قصهها» در بين برندگان جشن بود يا اينكه تجميعي براي جوايز جشن بر فيلم خاصي صورت گرفته بود. تا پيش از اين چنين حاشيههايي را جشن خانه سينما تجربه نكرده بود. از سويي هم شما در اين جشن و جشنهاي ديگر جز يكي از آنها به صورت كوتاه حضور پيدا نكرديد...
دليل اينكه من نتوانستم در جشن باشم، به اين جهت بود كه درگير سريال بودم. چون دوستان لطف كردند و همان زماني كه پشت صحنه سريال آمده بودند گفتند حاضر شوم و آقاي ميركريمي هم تاكيد كرده بودند كه من حضور داشته باشم. اما آن روزها ما شرايط سختي را در سريال پشت سر ميگذاشتيم.
مثلا در لوكيشني بوديم كه تنها دو شب در اختيارمان بود و امكان تمديد هم وجود نداشت، البته من يك ويژگي سخت هم دارم، من زماني كه مدير فارابي بودم و آمدم بيرون و حالا ۱۲ سالي از آن زمان ميگذرد، در اين مدت فكر ميكنم مجموعا پنج بار فارابي رفتم كه سه بار آن جلسه هيات امنا بود و من بايد ميرفتم. من اين ويژگي را دارم كه وقتي از جايي بيرون ميآيم سخت برميگردم.
البته خانه سينما نهاد صنفي است و بخشي از زندگي حرفهاي من به آنجا وابسته است. درباره موضوعاتي كه گفتيد هم به جز بخشهاي فني كه شنيده بوديم، درباره مابقي مسائل هم باز فقط ميتوانستم در حد خبرگيري ورود پيدا كنم و از دوستان بپرسم و آنها هم ميتوانستند جواب من را بدهند و ميتوانستند جوابم را هم ندهند و بيش از اينكه بخواهم كار ديگري انجام دهم بايد تمركزم را روي سريال ميگذاشتم كه جلو برود.
اما بعد از اين موضوع حتي خودم ناراحت شدم و احساس كردم بيشتر از اينها ميتوانستم كمك كنم كه اين اتفاقها نيفتاد. درگيري دروني هم وجود دارد.
شايد نفس باشد و من هم نميدانم. با اين حال همچنان ميخواهم همه دوستاني كه در اين جريانها بودند تجربه كنند و بارها پيش آمده كه خودم را محاكمه ميكنم و حتي دادستان خودم ميشوم و دلايل مختلفي را ميآورم كه اگر آن رفتارها را نميكردي، چه ميشد؟ اگر رفتار ديگري ميكردي چه ميشد؟ چون به هر حال تصميمگيريهاي سخت و لحظهاي بود كه من بايد خودم تشخيص ميدادم.
يكي از خصوصيتهاي مدير همين تصميمگيريهاي در لحظه است كه كاربلد و كارنابلد بودنش را آشكار ميكند.
همان سالهاي مديريتم در خانه سينما زمانيكه اعضاي آكادمي اسكار ميخواستند به ايران بيايند، به دلايل مختلف تا زمانيكه آنها سوار هواپيما نشدند، حتي به هياتمديره هم نگفتم!
خيلي كار سختي بود و شايد برخي هم ناراحت بشوند، اما ميدانستم كه اگر اين موضوع علني شود، قطعا برخورد ميشود و جلوي اين كار را ميگيرند. وقتي مطمئن شدم بقيه را مطلع كردم.
همه اينها به مديريت و تصميمگيري برميگردد كه من بايد تشخيص ميدادم چه كاري درست است. به نظر من هنوز زود است و لازم است كه بدانيم چه مسيري را طي كرديم و دوستاني كه در آن زمان نقش بهشدت مخربي داشتند و امروز فعاليتشان بيشتر شده همچنان حرفهايشان را بزنند. چون وقتي سكوت ميكنند، خطرناكتر هستند.
اتفاقا بيشتر صحبت كنند مشخص ميشود كه دلايل برخي حرفها چه بوده است. البته نوع زيست ما به شكلي است كه ممكن است درگير كارهاي اجرايي شويم و حرف هم بزنيم. ولي فعلا ترجيح ميدهم سكوت كنم.
خود آقاي شمقدري اين موضع را اعلام كرده است و خوب است كه شفاف شود موضوع. بله به من هم در همان مقطع گفته شده بود اما چيزي كه برايم جالب است و از اظهارنظر آقاي شمقدري تعجب كردم. اين است كه براي من مثل روز روشن بود كه من نميتوانم با دولت دهم كار كنم! بهتر است مثال هم نزنم!
البته به نظر من آقاي حسيني يك مرد شريف و غيرمسلطي ميآمد كه يكي دو جلسه با هم صحبت كرده بوديم و معلوم بود كه نميتواند اداره كند كه در ادامه هم اين موضوع را ديديم. اساسا اختلاف ما با آقاي شمقدري به اين موضوع برنميگردد.
زماني ميتوان اين حرف را زد كه من علاقه داشته باشم در سيستمي باشم، آنهم در دولت دهم كه اصلا اين طور نبود. اگر چنين شرايطي بود مطمئنا من ترجيح ميدادم چهار سال خارج از ايران زندگي كنم، اما چنين اتفاقي برايم نيفتاد.
واقعيت اين است كه من الان با صراحت ميگويم، چون آن زمان نميتوانستم. كار در آن دولت ميتوانست لكه ننگي براي فعاليت حرفهاي من باشد. آقاي شمقدري اين حرفها را از اين جهت زدند كه دعوا را بكشند به اين سمت كه كسي ميخواست در اين سمت باشد، اما چون نشد، حالا دلخور و ناراحت است و چنين ميكند.
همان زمان اين را گفتم كه آقاي حسيني در بسياري از جاها عدالت را زير پا گذاشت و من به عنوان كسي كه هنوز با هم سلام و عليكي داريم، از ايشان درخواستي داشتم؛ آن هم اينكه كپسولي و خلاصه دو جلسه خودتان را با ما بگوييد.
يعني همان جلسهاي كه آقاي حسيني هنوز از مجلس راي اعتماد نگرفته بود و پيش از قطعي شدن وزارتش جلسات مختلفي را در دانشگاه پيام نور برگزار ميكرد. روزي كه با ما قرار صحبت داشت، من تقاضا كردم اعضاي هياتمديره و رييس سه صنف هم حضور داشته باشند و ميتوانند شهادت بدهند.
پيش از جلسه دوستان به من گفتند كه اگر ايشان پيشنهادي به شما دادند، رد نكنيد، همانجا من گفتم كه در اين جلسه مطلقا درباره گزينه معاونت سينمايي حالا هركسي كه ميخواهد باشد ما صحبت نميكنيم. ما اينجا آمدهايم كه درباره برنامهها حرف بزنيم.
اينكه ما برنامهاي داريم و اين برنامه مورد علاقه ما است اگر خواستيد از اين برنامه استفاده كنيد و اگر هم نخواستيد عيبي ندارد، برنامهتان را اعلام كنيد كه به نقطهاي برسيم و مطلقا وارد مصداق نشويم. آن جلسه همچنين شد و فقط درباره برنامهها صحبت كرديم.
شب بعد جلسه ديگري ايشان با دوستان ديگري داشتند كه اخباري كه به من رسيد مبني بر اين بود كه تنها چيزي كه درباره آن صحبت نشده بود برنامه بوده است و در آن جلسه فقط درباره مصداقها صحبت شده است كه چه كسي بيايد و چه كسي برود بهتر است؛ نتيجه همان جلسه شده بود آقاي شمقدري.
بعدتر هم خود آقاي شمقدري اعلام كرد كه من فهميدم آقاي حسيني ميخواهد اين كار را بكند (عسگرپور را انتخاب كند) و اين گونه انحراف بزرگي در سينما ايجاد ميشد و براي همين هم من گفتم كه من از خودم ميگذرم حالا كه اين طور است و اين سمت را قبول ميكنم.
البته واقعا بعضي وقتها به خدا دلم ميسوزد براي اين بنده خدا (آقاي شمقدري) . بعضي از همكاران ما نه ميتوانند فيلمساز موفقي باشند و نه مدير موفقي، هم دوست دارند اين باشند و هم دوست دارند آن باشند، ولي نه اين ميشوند و نه آن.
گاهي اوقات بيشتر آدم دلش به رحم ميآيد تا اينكه بخواهد اينها را يك موجود جدي در نظر بگيرد. هرچند كه رفتارهاي جدي و غيرمترقبه هم از خودشان بروز ميدهند ولي به نظرم واقعيت اين است كه آنقدر جدي نيستند كه ما تلقي ميكنيم.
اين طيف از ساليان سال پيشتر جدي گرفته نشده بودند و ريشهاش قديميتر از دولت دهم است. از همان ابتداي پس از جنگ آنها در تلاش براي كسب موقعيتي بودند و در دولت دهم توانستند خودشان را نشان بدهند.
ببينيد يك وقت يك نفر فرض بفرماييد كه با سليقههاي ديگري به رياست سينمايي كشور ميرسد و ميگويد كه به نظر من ريل مسير تا به حال اشتباه بوده و بايد اين مسير اصلاح شود و تغيير پيدا كند؛ تا زمانيكه بحث كارشناسانه باشد، ميتوان بحث كرد و به نتيجه رسيد و هيچ اشكالي هم ندارد.
يك وقتي اما هست شرايط به شكلي ميشود كه قرار است در كنار ريلي كه ساخته ميشود اتفاقهاي ديگري هم رخ دهد.
شما اگر دقت بكنيد دولت دهم- من در بخش سينمايش را ميگويم و با باقي بخشها اصلا كاري ندارم، در سينما تمام فسق و فجور با هم اتفاق افتاد! در اينجا به اين نتيجه ميرسيم كه ريل ساخته شده براي كارهاي ديگري بوده است. خيلي بد است كه مديري نتواند حرف خودش را به شكلي بزند كه ديگران متوجه شوند.
اين بنده خدا آنشبي كه آمده بود در برنامه هفت و ميخواست سازمان سينمايي را توضيح بدهد من دلم آنقدر برايش سوخت! روي كاغذ چارت كشيده بود و گفت: اين سازمان چهارتا معاونت، نه ببخشيد، سهتا معاونت دارد... ببينيد حتي از قبل روي كاغذ را نخوانده بود و ميخواست با بودجه بيتالمال سازماني را تشكيل دهد كه اصلا نميتوانست آن را توضيح دهد.
اين روزها برنامه هفت را دنبال ميكنيد و از حواشي اين برنامه اطلاع داريد؟
من فقط قسمت اول را ديدم و ديگر فرصت نشده است. اما اتفاقات بعد از آن را خواندهام و حتي فرصت نشده با آقاي اسعديان صحبت كنم.
البته بد نيست بعضي چيزها مشخص شود و گاهي از دور چيزهايي را ميبينيم، بد نيست اگر وارد آن شويم و ببينيم چه خبر است. اما اينكه تلويزيون بخواهد با اين خط مشي حركت كند را نميدانم.
افخمي در برنامه هفت موضوعي را آغاز كرده كه درباره خصوصيسازي سينماي ايران در ساخت و توليد است. اين بحث را شما هم به نوعي سالهاي قبل مطرح كرده بوديد . به عنوان يكي از مديران و فيلمسازاني كه اين بحث را مطرح كرده، در شرايط كنوني راهكار برونرفت سينما از وضعيت حال حاضر را هنوز بخش خصوصي ميدانيد؟
تقريبا هربار كه اين بحث كه بحث خيلي بحث قديمي هم هست مطرح ميشود، من در كنار بحث تغيير ساختار و نوع نگاه در حوزه سينما و اكران هميشه يك موضوع كليتر را هم مطرح ميكنم كه آن هم اساس حوزه فرهنگ و هنر در كشور است.
از نظر من بعيد ميآيد و نشدني است كه سينما را جدا بكنيم از خيلي چيزهاي ديگر كه مهمترين آنها هم تلويزيون است و بگوييم كه ما درباره سينمايي صحبت ميكنيم كه چرا واگذار نميشود به بخش خصوصي؟ به نظرم اين اتفاق وقتي ميتواند بيفتد كه اتفاقات ديگري هم يا به موازات آن رخ بدهد يا افتاده باشد.
ما نميتوانيم در كشوري زندگي كنيم كه سينما ماهيتي كاملا خصوصي و تلويزيون ماهيتي دولتي داشته باشد. اين تضاد، حوزه فرهنگ و هنر را منفجر ميكند؛ اين مهمترين نكته است.
تقريبا در بقيه ساختارها هم اين وجود دارد، نسبت سينما و تئاتر، سينما و ادبيات و كتاب با مميزياش، نسبت سينما و با باقي بخشهاي فرهنگي و نسبت سينما با فرهنگسراها كه ظاهرا متعلق به شهرداري است. بعد شما ميبينيد كه اين پازلي است كه جداسازي مورد بحث شبيه يك كاريكاتور است كه ما داريم جدايش ميكنيم و دورش خط ميكشيم.
البته برخي دوستاني هستند كه طرز بيان خوبي دارند و از كشورهاي ديگر مثال خوشگل ميآورند و با خوشصحبتي و بيان و گفتاري كه دارند و با نوع طنز و تمسخر ديگران، آدم احساس ميكند كه چقدر اينها انسانهاي فهيم و فرهيختهاي هستند، پس چرا سينما اين طور اداره نميشود؟ فارغ از اينكه خود اين آدمها چه چيزهايي را توليد ميكنند يا اصلا چطور فيلم ميسازند.
مثالهاي زيادي هم وجود دارد، بعضا وقتي دوستان به گروههاي فضاي مجازي كه من اصلا حوصله شركت در بحثهاي مجازي را ندارم مرا اضافه ميكنند و ميگويند در بحث شركت كن بحثهايي ميشود درباره همين موضوعات و سينماي خصوصي.
بعد در همين بحثها وقتي از خود شروعكننده بحث ميپرسند چرا فيلمت را نميسازي، ميگويد من منتظر وام فارابي هستم! بسياري از اينان كه اين بحثها راپيميگيرند اين گونه فكر ميكنند.
خب اين روندي است كه فيلمسازان به آن عادت كردهاند.
اين موضوع به مديريت عاليتر در حوزه فرهنگ برميگردد كه متاسفانه سالهاست ما در اين حوزه رنج ميبريم و استراتژي فرهنگي نداريم.
ممكن است به برخي از دوستان هم بربخورد. هيچ استراتژي براي اداره تلويزيون وجود ندارد، اين به معني نفي مديريت آقاي ضرغامي يا سرافراز نيست اتفاقا اين آدمها زحمتشان را ميكشند و بهترين آدمهاي موجود هم هستند براي مسووليتي كه فعلا بايد به عهده بگيرند.
اما اينها به معني استراتژي داشتن در اين سازمان است؟ آمدن من از سينما به تلويزيون دليل دارد؛ آيا اين سازمان را تا كي ميخواهيم اين شكلي اداره كنيم كه تبديل شده است به يك سازمان فرسوده و فرتوت. شما نگاه كنيد ببينيد از اين سازمان نشاط و طراوت ميبينيد اصلا؟ يعني ساختارش اين را به شما ميگويد.
حالا شما فرض كن اين ساختار را داريد، تئاتر هم جور ديگر دارد اداره ميشود، تجسمي هم به نوعي، موسيقي هم كه به طور كل شده زيرزميني و روي زميني و حالا سينمايمان هم ميخواهد مستقل و خصوصي بشود! اصلا مگر ميشود؟ اينها ظروف مرتبط به يكديگر است.
البته تئاترمان با همه نقدهايي كه به آن وارد است توانسته در بخش خصوصي تا حدي روي پاي خودش بايستد.
بله تئاتر توانسته، اما به خاطر مميزيهايش مانند موش و گربه شده است. من اين را هم ميدانم كه سينما ميتواند پيشقدم باشد ولي مديريت كلان هم بايد اين را بداند و به آن كمك كند. با برنامه هفت و آقاي ايوبي و آقاي جنتي اين موضوع شدني نيست.
خود حوزه هنري ميتواند تمام معادلات را به هم بزند. خود تلويزيون از همه مهمتر ميتواند همهچيز را به هم بزند. نميخواهم بگويم كه اجماع لازم است، چون صلاح مملكت خويش خسروان دانند.
اين وضعيت اكنون قابل ادامه دادن نيست و ما مدتهاست با آن روبهرو هستيم. طبيعي است كه سينما در هر جاي دنيا كه توانسته روي پاي خودش بايستد و كار كند، جايي بوده كه بخش خصوصي در آن قدرتمند ظاهر شده است.
اين كاملا روشن است و اين كشف من يا آقاي هفت و كس ديگري نيست كه من در بوق و كرنا كنم كه اين را كشف كردم، اين موضوع جزو بديهيات است.
به نظرم ما نبايد راجع به بديهيات اينقدر با هم صحبت كنيم؛ چيزي كه در اين ميان تعيينكننده است، اين است كه در كلان حوزه فرهنگ و هنر كشور را چطور ميخواهند اداره كنند يا اصلا چطور بهتر است كه اداره كنند؟ در آن زمان ميتوان نقش سينما را نيز مشخص كرد.
در غير اين صورت به نظر من باز هم تمام اين مسيرها را ميتوان رفت اما با يك مجوزي كه در ميان راه نميگيري، همه كارها از بين ميرود.
دادن بن كارت و سينما كارت تاثيري ندارد. ما با فقدان استرتژي در حال حركت هستيم و در اين مسير با مديران خوشسليقه و بدسليقه روبهرو هستيم و شرايط خوبتر و بدتر ميشود.
اين طور نيست كه خوشسليقه روي كار باشد، اكرانها خوب شود، فيلمها خوب شود. مادامي كه براي اتفاقي كه در فيلم ميافتد، وزير را به جاي فيلمساز استيضاح ميكنند، وضعيت همين است.
چون وزير ميگويد من بايد پاسخگو باشم پس بايد از همهچيز خبر داشته باشم و آره و نه بگويم. حالا وزيري هست كه ميگويد من بايد تا فيلمنامه را خبر داشته باشم، چون من بايد پاسخگو باشم، وزيري هم پيدا ميشود كه ميگويد اشكال ندارد و من جواب ميدهم.
يك دورهاي هم مثل دوستاني كه الان سر كار هستند، با نظارت روي توليدي كه امروز هم زياد از آن صحبت ميكنند، ميخواهند همهچيز را دست كنند. حرفي كه خيلي هم درست نيست و فقط در جواب مجلس اين حرفها را ميزنند.
واقعي هم نيست. نظارت روي توليد يعني چه؟ كسي مانند آقاي نوشآبادي را بگذارند كه سر فيلمها برود؟ اين اصلا يعني چه؟ من اين را در پلان كليتر ميبينم كه كشف هفت و هشت نيست! يك پديده رايج در دنياست.
ما امريكا و هاليوودي را ميبينيم كه اصلا وزارت فرهنگ ندارد! پس ببينيد ساختار از كجا شكل ميگيرد از بالا و راس وزارت فرهنگ برداشته ميشود و حالا همه وزارتخانهها بايد كار فرهنگي انجام دهند.
ما ميتوانيم چنين كاري كنيم؟ اگر كشوري مانند فرانسه را الگو قرار ميدهيم، بايد ببينيم در مجموعه قوانينشان آنها چه كردهاند؛ نه اينكه آقاي ايوبي سوپرمن بشود و با عصايش بخش خصوصي را احيا كند و كار كنند.
اين كارها در سال اول و دوم جواب ميدهد اما سال سوم ديگر خبري نيست و شكست ميخورد. اين گونه طرحها و فكرها به نظرم كمي طنز است. جايي هم طنز تلخ است ولي باز هم به نظرم بايد اين حرفها زده شود تا بدانيم با چه چيزي طرف هستيم.
كي سكوتتان را ميشكنيد؟
در همين مصاحبه سكوتم را شكستم!
بله اما برخي حرفها را هم باز به پاي سكوت گذاشتيد و از بيان كردنش پرهيز كرديد. حرفهاي مگو را كي ميگوييد؟
واقعيت اين است كه من و آقاي فرهاد توحيدي قراري با هم گذاشتهايم و تا اينجاي كار هر دو آن را نقض كردهايم؛ قرارمان هم اين بود كه با همديگر كتابي بنويسيم كه فكر ميكنم جالب و جذاب هم بشود.
كتابي درباره خانه سينما و آن چهار سال در دولت احمدينژاد؟
بحث فقط آن چهار سال نيست. بحث رفتارشناسي بچههاي سينما هم هست. اينكه چطور برخي از دوستان ما امروز اين طور هستند و فردا طور ديگري، امروز اين را گفتند و فردا حرف ديگري و بعد هم حرف نشد و از روي ديوار پريدند.
اينكه چطور دولتمردان ما دچار سوءتفاهم و اشتباه مهلكي شدند كه نشات گرفته از نگاه كودكانشان بود. به نظر من كتاب خوبي ميشود كه حتما پر از خاطره خواهد بود.
قرارمان با فرهاد توحيدي اين شد كه همه خاطراتمان را بنويسيم و نظر من اين است و فكر كنم فرهاد هم نظرش همين باشد كه حتي ما ميتوانيم به اسم اشاره كنيم كه مثلا كدام يك از همكاران ما چه كرد، كدام يك چه گفت و البته دوستان هم حق شكايت دارند و ميتوانند حرف بزنند. اگر آن كار را انجام دهم، به نظرم به اندازه تمام اين سالها خواهد بود.
جملههاي كليدي
براي من اين اطمينان به وجود آمده بود كه اين دولت ادامه منطقي نخواهد داشت و تركيب ديگري اداره مملكت را در دست ميگيرند.
در ماجراي خانه سينما من فكر ميكردم گروهي ميخواهند تجاوز كنند و من بايد بايستم. حالا اين گروه ميخواست وزير ارشاد باشد يا آدمي در حراست باشد يا حتي از همكارهاي خودمان.
من اتفاقا فكر كردم كه بايد عكسالعمل نشان دهيم. با دوستاني كه در حوزه امنيتي كار ميكردند صحبت كردم كه وقتي شما ميگوييد كار كردن با شبكههاي معاند بر اساس قانون جرم است، اولا بند قانوني را به ما نشان دهيد و دوما به ما بگوييد اين شبكههاي معاند را چطور ميتوانيم بشناسيم؟ تا اينكه بدانيم بايد با هركدام چطور برخورد كنيم. واقعيت اين است كه توضيح روشني نداشتند.
فكر كنيد اين موضوع كه تا اين مقدار مبهم است و مثلا ما نميدانيم موضع ما بايد در مقابل كشوري كه در همسايگي ما است مانند روسيه چه باشد؟ اينكه يك روز مرگ بر روسيه است و يك روز نيست، از كجا ميتوان تشخيص داد كه كار كردن با رسانهاش چه تكليفي دارد.
پس جاهايي بايد وجود داشته باشد كه البته قانوني هم باشد و بگويد بر اساس شوراي امنيت اين شبكهها معاند محسوب ميشوند تا اطلاع ثانوي.
من به آقاي ايوبي موضوعاتي را گوشزد كرده بودم و اوايل كمي مكدر ميشدند و فكر ميكردند كه من با همان ديدگاهها با اين دولت جديد هم برخورد ميكنم.
اشتباه ديگر، خود سازمان سينمايي است. اين سازمان آمده بود براي تجميع بعضي سازمانها و فعاليتها، نه اينكه معاونت سينمايي داشته باشيم، فارابي داشته باشيم و الي آخر و سازمان بيايد كه اينها با هم همه باشند و سازمان هم بماند.
جملههاي كليدي
در دوره دهم رياستجمهوري اوضاع به شكلي نبود كه فيلم سينمايي كار كنم.
سوال من اين بود و هست از آقاي وزير كه چطور اين افراد برانداز هستند وقتي همه شان امروز در حال فعاليت هستند و پاسپورتهايشان را هم گرفتهاند؟ پس برانداز نيستند يا شما با عنوان رافت اسلامي همهچيز را حل ميكنيد و تمام ميشود؟ كاري كه ما در آن زمان انجام داديم، دفاع صنفي بود، حداقل همان چند نفر ميتوانند امروز حرف بزنند كه اين كار ما چقدر بار سياسي داشت يا خير.
احساس كردم ادامه اين وضعيت و حضور من به عنوان يك مسوول صنفي و حضور من به عنوان كسي كه در جايگاهي قرار گرفته كه دايما در حال اظهارنظر است ديگر درست نيست. احساس كردم اين حضور از سوي كساني كه فكر ميكنند دوران خيلي خوب و شيريني را در پيش داريم، ممكن است مزاحم تلقي شود.
من احساس كردم اگر در اين مسووليت بمانم و بخواهم اظهارنظر كنم كه اين اتفاق نميافتد يا چنين موضوعي امكانپذير نيست و كارها را نقد كنم، دوستان خسته بشوند و فكر كنند كه اين حرفهاي يك بازمانده جنگي است و او فكر ميكند كه اين جنگها همچنان ادامه دارد.
يكي از اين موارد بحث شوراي عالي سينما بود من به ايشان گفتم كه اين شورا حاصل يك جريان هيجانزده و ضد صنفي بود كه شكل گرفت.
ارتباط آقاي شمقدري با آقاي احمدينژاد فرق ميكرد با ارتباط شما با آقاي روحاني. آقاي شمقدري در روز معارفهاش اعلام كرد كه من در راه كه داشتم ميآمدم با آقاي احمدينژاد درباره شوراي عالي سينما صحبت كردم و انشاءالله آقاي حسيني پيگيري كنند!
ارسال نظر