حسین علیزاده: هنر هميشه پيروز است، حتی بر وجوه سياسی!
ماهيت هنر قدرتمند است و بر وجوه ديگر انساني ارجحيت دارد. هنر هميشه پيروز است. حتي بر وجوه سياسي. شما ببينيد وقتي بين دو يا چند كشور جنگ در ميگيرد و ارتباطات قطع ميشود، اين تنها هنر است كه توسط آن مكالمه ميتواند ادامه يابد.
او يك نماينده است؛ نماينده بخشي از فرهنگ ايران زمين. بخشي كه ميتواند مايه فخر و مباهات ما باشد: «حسين عليزاده» موسيقيداني است كه بينشي گسترده دارد و به افقهايي مينگرد كه كمتر كسي توان و شهامت نگريستن به آنجا را داراست. شايد عدهاي با اين نظر موافق نباشند اما ميتوان با نگاهي به كارنامه هنري عليزاده اين ادعا را ثابت كرد. حجم فعاليتهاي وي ذرهاي بر كيفيت آثارش تاثيرگذار نبوده است.
از «ني نوا» تا به امروز، تاريخ ايران صفحاتي چند را به خود افزوده است. صفحاتي تلخ و شيرين كه نام گروهي از هنرمندان از جمله عليزاده در آن ثبت و ضبط شده؛ ثبتي فراموشناشدني كه در حافظه جمعي ملت ايران جاي گرفته و هيچكس توان تغيير يا حذف آن را ندارد و خاصيت هنر مستقل و ناب اينچنين است.
پس چه بهتر كه نواي موسيقي عليزاده را نماينده خودآگاهي و ناخودآگاهيهاي ايران بدانيم. اين توصيهاي است كه سالهاست عملي شده؛ چه خواسته يا ناخواسته. حضور عليزاده در شهرهاي كوچك و بزرگ ايران و اجراي موسيقياش جاني تازه به اندام شهرها بخشيد. از جنوب ايران تا شمال. اين سفرها و استقبال مردم يك نكته مهم را به ما يادآور ميشود. آن پايندگي و پويايي هنر در لايههاي مختلف اجتماعي ايران است.
كنسرتهاي عليزاده صرفا يك حركت هنري نبود بلكه محكي بود بر بدن ايران تا عيار هنردوستي مردممان مشخص شود. در گفتوگويي صميمانه مانند هربار عليزاده به پرسشهايمان پاسخ داد و از شورانگيزي سفرش گفت كه او را به مانند سهراب به عمق شادمانگي، خلوص و گاه بغضهاي فروخورده ايرانيان برده است.
عليزاده اين روزها تور كنسرت شهرستانهاي خود را با عنوان «آن و آن» كه با همراهي «پژمان حدادي» جريان داشت، به پايان برد و حالا، تالار وحدت تهران آخرين ايستگاه اين تور موسيقي است. او پس از اجراي ۱۸ كنسرت در هشت شهر، آخرين اجراهاي تور خود را طي روزهاي ۴ تا ۹ تير در تالار وحدت به روي صحنه برده است.
گفتوگويمان را با اين نوازنده و آهنگساز ميخوانيد.
برخي هنرمندان تمايل دارند آثار خودشان را در خارج از كشور خود ارايه دهند. اين تمايل در برخي موارد تبديل به نوعي عطش ميشود. شما تجربههاي فراواني در اين زمينه داشتهايد. چطور شد كه تمركز و انرژي خودتان را روي كنسرتهاي داخلي و بهويژه حضور در شهرستانها گذاشتيد؟
به غير از دلايل شخصي و موقعيت داخلي، اين در طبيعت فعاليتهاي هنري است كه با جهان در ارتباط باشد. هنر از زماني كه آفريده ميشود متعلق به تمامي مردم جهان است. ما اين حق را براي همه غير ايرانيان قايل هستيم. برايمان بسيار طبيعي است كه امروز كالايي در هاليوود توليد و فردا در تهران ديده شود. اما فكر ميكنيم هنرمند ايراني اين حق را ندارد كه تفكر خود را به ديگران ارايه دهد. ديگران با آغوشي باز اين مكالمه فرهنگي و هنري را پذيرفته و به تسهيل برقراري رابطه ميپردازند. چون ماهيت هنر قدرتمند است و بر وجوه ديگر انساني ارجحيت دارد. هنر هميشه پيروز است.
حتي بر وجوه سياسي. شما ببينيد وقتي بين دو يا چند كشور جنگ در ميگيرد و ارتباطات قطع ميشود، اين تنها هنر است كه توسط آن مكالمه ميتواند ادامه يابد. اما نكته ديگر اين است كه كنسرت در كشورهاي ديگر راحتتر و با مشكلات كمتري برگزار ميشود. بدون دردسرتر است. مثلا فستيوالهاي معتبر تمامي هنرمندان سرشناس دنيا را ميشناسند و به راحتي دعوتشان ميكنند. براي اجراي يك برنامه هم هنرمند احتياج به گرفتن مجوز ندارد. اما در ايران يك هنرمند پس از ۵۰، ۶۰سال بايد به دنبال اخذ مجوز باشد.
يعني هنوز ثابت نشده كه او هنرمند است. مردم كوچه و بازار او را ميشناسند اما باز هم بايد خود را به مسوولان بشناساند. آنها بايد تصميم بگيرند كه آيا كار شما به درد مردم ميخورد يا خير. اين هم يكي از دلايلي است كه تمايل به اجراي خارج از ايران زيادتر است. يعني احتمال اين وجود دارد كه در فاصله بين درخواست يك مجوز تا صدور آن هنرمند به دو كنسرت خارج از كشور دعوت شود كه طبيعي است خواهد رفت.
شما سالهاست با اين مشكلات مواجه بوديد و در ايران هم كنسرتهاي فراواني اجرا كرديد. چه عاملي باعث شده كه شما دست از فعاليت برنداريد؟
وقتي تنها به خودت و راحتي شخصيات فكر نكني، وقتي كمي هم به فكر شنوندگان و مخاطبان باشي، خود به خود اين فكر پيش ميآيد كه سهم مردم در اين بين چه ميشود؟ بهخصوص مردم علاقهمندي كه در تهران زندگي نميكنند. من بارها شاهد بودهام كه دوستداران موسيقي از شهرهاي دور به تهران آمده، با نبود بليت مواجه شده و دست خالي، خسته و دلسرد از تهران رفتهاند. همهچيز در تهران متمركز شده است. ما در حال از دست دادن يك ثروت بزرگ معنوي هستيم؛ ثروتي كه در سراسر ايران گسترده است. زماني كه براي مردم ساير نقاط ايران موسيقي اجرا ميكنيم، خودمان هم درگير يك تجربه شگفتانگيز تازه ميشويم.
نميخواهم از اصطلاحاتي چون تعهد يا وظيفه هنرمند استفاده كنم چون به آنها معتقد نيستم اما اين نوعي الزام دروني براي يك هنرمند است تا هنر را تبديل به پديدهاي عام كند و نه مخصوص گروهي در جايي خاص. از طرف ديگر اين مستقيما به نفع خود هنرمند است كه با احساساتي تازه، عواطفي تازه و تجربهنشده مواجه شود. اين يك ملاقات ساده نيست بلكه صددرصد بر ذهنيت هنرمند تاثير ميگذارد. من فكر ميكنم تعداد كنسرتهاي خارج از كشور هنرمندان موسيقي ما بسيار بيشتر از كنسرت در شهرستانهايمان بوده است. فكر ميكنم كه ميشود همه جاي ايران را يكسان ديد. نبايد خودمان را از اين ارتباط پرانرژي محروم كنيم.
آيا كنسرتهاي اخير شما توانست روي ساير هنرمندان موسيقي تاثير مثبت بگذارد؟ آيا باعث شد تا آنها هم به فكر اجراي چنين كنسرتهايي در شهرستانها بيفتند؟
اين را مردم هم ميگفتند كه شايد كنسرتهاي من شروعي باشد بر ساير كنسرتها. من خيلي اميدوار هستم كه اين ايده گسترش پيدا كند. از گوشه و كنار هم ميشنوم كه برخي از دوستان به فكر اجراهاي مشابه افتادهاند. در آينده نزديك از اين دست اتفاقات بيشتر خواهد افتاد.
همكاري مسوولان در شهرها چگونه بود؟ همكاري ميكردند؟
اكثرا مسوولان همكاري ميكردند و به استقبال ما ميآمدند. در برخي از شهرها هنوز مقاومتهايي وجود دارد و حتي مجوز و حكم وزارت ارشاد در مركز را هم ناديده ميگيرند. اما در كل برخوردها مطلوب بود. چون مسوولان احساس ميكردند كه روحيه مردم عوض شده و شاداب شدهاند. چه چيز بهتر از اينكه جوانان بهجاي پرداختن به موضوعاتي كه برايشان ضرر دارد به موسيقي توجه داشته باشند.
شما وقتي در خارج از كشور كنسرت ميدهيد به عنوان سفير فرهنگي ايران معرفي ميشويد؛ نمايندهاي كه بخشي از هنر غني ايران را به بهترين شكل ارايه ميكند. اما در ايران خود را چگونه ميبينيد و حس ميكنيد؟
در شكل كلي موسيقيداني هستم كه سبك خاصي را نمايندگي ميكنم. چه در داخل و چه در خارج. سعي ميكنم كه همواره نگاهم به موسيقي سراسر ايران باشد. مفهوم ايران برايم مهم است. قايل به مرزبندي نيستم. وقتي به شهرستانها سفر كردم به مردم ميگفتم مرا از خودتان بدانيد. اگر تمي يا آهنگي محلي در ذهن داشتم روي آن بداههنوازي ميكردم. اگر هم چيزي در ذهن نداشتم از هنرمندان بومي كمك گرفتم. در تبريز يكسوم قطعاتم آذري بود.
اين خيلي مورد استقبال قرار گرفت. در ساري و در يك شاليزار از شخصي پرسيدم فلان قطعه را ميشناسي؟ و آن را كمي خواندم. بلافاصله او هم ادامه داد و تعجب كرد كه با موسيقي اين منطقه آشنا هستم. موسيقي بسيار راحت انسانها را به هم نزديك ميكند. حس هموطن بودن و ايراني بودن را در تمامي مخاطبان و خودم دريافت كردم؛ مخاطباني كه هم به زادبوم خود علاقه دارند و هم به ايران.
پس دليل اينكه مبناي كنسرتها را بداههنوازي گذاشته بوديد همين آزادي در تركيب آني و لحظهاي تمها و نواهاي بومي در اجراها بود؟
در اين نوع از برنامهها كه حال و هواي متفاوت و جديد دارند، ميتوان چنين طرحي را عملي كرد. ميشد از قبل همه چيز را برنامهريزي كرد؛ چيزي مانند خطابه خواندن. اما اين شكل از كنسرت كه برمبناي بداههنوازي است پتانسيل بيشتري براي ارتباط با مردم را داراست.
اكثرا در كنار كنسرتهايي از اين قبيل، موسيقيدانان كارگاههايي آموزشي را نيز تشكيل ميدهند تا نوازندگان جوان و بااستعداد با تكنيكها و نكات مهم موسيقي مورد نظرشان بيشتر آشنا شوند. طرحي براي برگزاري اينگونه كارگاهها نداريد؟
قول و قرارهايي در اين زمينه گذاشته شده چون استعدادهاي بسيار خوبي را در شهرستانها ديدم. اما از كنسرت جدايش كرديم. دوست دارم بخش آموزشي به صورت مستقل پيگيري شود. دو موضوع كنسرت و آموزش باهم متفاوت هستند. كارگاه قبلي من در شيراز بود و در ماههاي آينده يك كارگاه آموزشي در مشهد خواهيم داشت.
شما همواره بهدنبال گسترش مفهوم موسيقي بدون كلام و حضور آواز بودهايد. در كنسرتهاي اخيرتان نيز در قالب دوئت (دونوازي) برنامهها را تنظيم كرديد. دليل اين نوع تنظيم صرفا سهولت اجراي دونفره بود يا قصد داشتيد افق موسيقي بدون آواز را گسترش دهيد؟
ما بايد حداكثر تلاش خود را براي ترويج و گسترش موسيقي «سازي» انجام دهيم. البته تلاشهاي موفقي هم در اين زمينه انجام شده چه قبل و چه بعد از انقلاب. وقتي اولين اجراي بدون آواز خود را در جشن هنر شيراز ارايه كردم همه متعجب شده بودند چون اصلا سابقه نداشت ساز بدون آواز روي صحنه بيايد. بعد كه مرحوم استاد «نورعليخان برومند» اجرا را گوش دادند بسيار خوششان آمد و مرا براي ادامه اين نحوه كار تشويق كردند. اين الگو در جهان نيز به شكل موفقي تجربه شده است. اگر بخواهيم موسيقي را گسترش بدهيم بايد به بخش بدون شعر و آواز آن نيز توجه كنيم.
البته همينطور كه گفتيد براي سهولت كار هم بود. چون وقتي خواننده داشته باشيد مراحل كسب مجوز براي اشعار، روند كار را طولانيتر ميكند. بسياري اينطور فكر ميكنند كه مردم بيشتر به موسيقي آوازي توجه نشان ميدهند اما اين كنسرتها نشان داد كه اين طرز تلقي كاملا اشتباه است. البته بگويم كه من به هيچوجه مخالف موسيقي آوازي نيستم. شاهد آن هم همكاريهايم با خوانندگان بزرگ ايراني است اما بايد به موسيقي بيكلام توجه بيشتري كنيم.
شما در بسياري از مواقع نگراني خودتان را از عوامپسند شدن موسيقي اصيل ايران اعلام كردهايد. ميدانيم و شاهد هستيم كه هر شخصي با اندك صدايي و البته كمي زد و بند پا به عرصه موسيقي آوازي ميگذارد اما در موسيقي «سازي» محدوديتهايي وجود دارد. آيا فكر نميكنيد موسيقي آوازي بستر مناسبي براي عوامزدگي موسيقي است؟
فرقي ندارد. چه در موسيقي آوازي و چه در موسيقي بيكلام ميتوان نمونههاي عوامپسند را ملاحظه كرد. موضوع، محتواي آثار است. در موسيقي آوازي خلاف آنچه تصور ميشود، با مجموعهاي پيچيده از تكنيكهاي خوانندگي مواجه هستيم كه بسيار ديرياب و گاه دستنيافتني است. ما با دو نوع انديشه مواجه هستيم؛ اولي با ذايقه مردم پيش ميرود و اصل را سليقه مردم ميداند و بر اساس آن به توليد اثر ميپردازد و دومي كه در تلاش است سطح سليقه مردم را ارتقا دهد.
سليقه جوانان تغيير بسيار زيادي كرده است. ريتمهاي تند و پاپ، اصوات الكترونيك، حجم صداي زياد تا حدي كه به گوش آسيب برساند. ما با يك انقلاب بزرگ ديجيتال مواجه شدهايم. اين تغيير ذايقه باعث نشده كه جوانان از موسيقي اصيل ايراني دور شوند؟ در مورد كنسرتهاي اخيرتان مواجهه جوانان با شما و موسيقيتان چگونه بود؟
به دليل همين تحولات تكنولوژيك، جوانان چندبعدي شدهاند. ذهنيتشان هم اينچنين است. هم اطلاعات بسيار بالايي دارد و هم ارتباطات گسترده. جواني كه مشغول رديفنوازي است به موسيقي غيرايراني هم گوش ميدهد و به آن هم علاقه نشان ميدهد. اين در سيستم آموزشي قديم موسيقي ايران كاملا ممنوع بود. دانشجو حتي حق نداشت موسيقي استادان ديگر را گوش كند. آنچه استادش ميگفت وحي منزل بود. البته جوانان هم زياد به اين امر و نهيها توجه نداشتند اما جو غالب اين بود. من در هيچكدام از كنسرتها اين را احساس نكردم كه جوانان به موسيقي اصيل بيتوجه هستند. نكته اينجاست كه ما هيچ برنامه مدوني در زمينه آموزش و پرورش كودكان، نوجوانان و جوانان نداشته و نداريم. در يك كشور پيشرفته، موسيقي از جمله موضوعات درسي است. حال شايد همه كودكان در آينده موسيقيدان نشوند اما هم با يك وسيله موسيقي آشنا هستند و هم تجربه اجرا را كسب كردهاند.
در اينگونه كنسرتها مشكلات فني از جمله صدابرداري يا آكوستيك سالن بسيار دردسرساز ميشود. بهويژه در شهرستانها كه امكانات كمتري دارند. شما در اين زمينه با مشكل خاصي برخورد نكرديد؟
خوشبختانه مشكلي پيش نيامد چون خودمان صدابردار داشتيم. درباره مكان و آكوستيك هم همينطور. من قبل از سفر به دوستانم گفتم كه بايد خود را براي هر وضعيتي آماده كنيم. يك سفر، هم خوشي دارد و هم سختي. مكانهاي اجرا مختلف بود. در بوشهر در سالن سينما برنامه را اجرا كرديم. مشكل زيادي پيش نيامد. يا در بهبهان اصلا سالن وجود نداشت؛ يك فرهنگسرا بود كه آن را خيرين ساخته بودند. مردم فشرده در سالن نشسته و ايستاده بودند. اما احساس مردم و ما چيزي مانند بغض بود. همگي سرشار از عاطفه بوديم. اصلا برايم مهم نبود چه امكاناتي وجود دارد. من شاهد خالصترين شكل از ميهماننوازي بودم كه از ياد نرفتني است.
نام كنسرتها هم جالب توجه بود «آن و آن». دليل اين انتخاب چه بود؟
ما يك آلبوم به همين نام منتشر كرده بوديم اما دليل انتخاب اين نام فرم بداههنوازي در اين كنسرتها بود. منظور از «آن» لحظه است؛ لحظه حال؛ زمان حال حاضر. در بداههنوازي همه چيز در آن و لحظه خلق ميشود.
گويا در نيشابور موفق به اجراي كنسرت نشديد. دليلش چه بود؟
بله. تلاقي زمان كنسرت با ايام سوگواري باعث لغو آن شد. در برخي شهرستانها به استقبال ايام سوگواري ميروند. همين باعث شد كه با تاريخ اجراي كنسرت مخالفت شود. وقتي مجوز كنسرت از تهران صادر ميشود يك مجوز سراسري است اما برخي از مسوولان شهرهاي ديگر به اين مسايل توجه نميكنند.
در طي اين سفرها شاهد چند اتفاق ناگوار براي خانواده موسيقي ايران بوديم. از جمله فوت استاد ذوالفنون و استاد كسايي. شما يكي از كنسرتهاي خود را با ياد استاد كسايي اجرا كرديد. ميدانيم كه شما ارتباط نزديكي با ايشان داشتيد. لطفا كمي راجع به شخصيت هنري استاد كسايي بگوييد.
ايشان ديگر به شكل فيزيكي پيش ما نيستند اما حضورشان همواره در هنر موسيقي ايران محسوس خواهد بود. شما به حضور حافظ در فرهنگ ايراني نگاه كنيد. آيا حافظ مرده است؟ مقام كسايي در موسيقي ايران مانند حافظ در ادبيات است. كسايي يكي از استادان تعيينكننده است. وي موسيقي را به درون جامعه برد. مردم را با ساز ني آشنا كرد. ايشان از آن دست هنرمنداني بودند كه سليقه مردم را ارتقا دادند. عام و خاص او را ميشناسند.
۶۰سال خاطره جمعي مردم ايران با صداي ساز كسايي در پيوند بوده و هست. كمتر موسيقيداني را اينچنين مردمي سراغ دارم. ايشان همواره تشويقكننده من بودند. جايگاه كسايي براي من در حد پدر معنوي است. صداي ساز كسايي همه را سحر ميكرد. حتي آنان كه علاقهاي به موسيقي سنتي ايراني ندارند به موسيقي مرحوم كسايي توجه نشان ميدهند. محتوا و تكنيك همزمان در موسيقي كسايي با يكديگر عجين بودند.
بعد از كنسرتهايتان در تهران چه برنامههايي در آينده خواهيد داشت؟
بهجز كار روي موسيقي چند فيلم، اگر اتفاق خاصي روي ندهد، در آبانماه با «ژيوان گاسپاريان» نوازنده ساز دودوك در تهران و شيراز كنسرت خواهيم داشت.
ارسال نظر