«نولان» مرز بين خيال و واقعيت را در هم ميشكند
سینما. شهرت؛ هفتمین هنر. ماموریت؛ پرورشِ خیال. متولد شد با یک پرده ثابت و صامت که تصاویری متحرک رانمایش میداد. همچون انسانی که در بدو تولد از ابزارِ زبان برای ارتباط بی بهره است.
سینما اما بالید و براساسِ شهرتش هر روز بیش از پیش، هنرهای دیگر را به دنبالِ خود کشید و در خود گرد آورد. هنرهای دیگر نیز به صف شدند تا هم در سینما مجالِ بیشتری برای ظهور پیدا کنند و هم به هنرِ سینما ابعادِ تازهاي ببخشند.
بااين حال تمامِاين استفادههای ابزاری نیز گویی برای سینما کافی نبود. پس سینما به فلسفه، روانشناسی و... چشم دوخت، تا چشمههای جدید برای جوشش بیابد.
تا خیالبافیهای خود را بیش از پیش معنا ببخشد وبیش از پیش آنها را جهت دار کند واينگونه چشمه پرجوش و خروش سینما، موج پیدا کرد، جریان یافت، رود شد و به دریاهای بیکران پیوست و دریا چه جان میدهد برای پرورش خیال. ماموریت آغاز شد؛ نجاتِ جهانِ خیال، به هر طریق که ممکن باشد.
روانكاوي در سينما
اثرِ دوسویه هنرهای دیگر و سینما که روشنتر از خورشید است و البته در توضیحِ ورود رشتههایی چون فلسفه و روانشناسی و... میشود گفت؛ به عنوان مثال کیست که تاثیر روانشناسی و روانکاوی بر سینمای سینماگری برجسته چون آلفرد هیچکاک را بتواند انکار کند؟
هیچکاکی که آشکارا از فروید بهره میبرد تا ترس را در سینمایش بپرورد؛ روانی، طلسم شده و... یا مگر تاثیر مکتبِ فلسفیِ فرانکفورت بر موج نوی سینمای فرانسه و فیلمسازهای پرآوازه اش قابل انکار است؟
یا باز مگر میشود، به عنوان مثالی دیگر،لوییس بونوئل مشهور را دید و درگیراين پرسش نشد که آیا بونوئل قصد آن داشته که قصههای«آن ابژه میل مبهم» فیلمِ روانکاوی را در فیلمش قصه کند و یااينکه قصههای عالم همه تحتِ روانکاوی میتوانند تحلیل بشوند؟
یا حتی نابغه سینما،اینگمار برگمانِ فقید که با رویکردی وجودی قدم در راهِ شناختِ وجود انسان گذاشت، از مکتبِ فلسفی اگزیستانسیالیسم آیا بهره نبرده بود؟
هر چند درباره سینماگری مولف چون برگمان میتواناين پرسش را مطرح کرد که آیا سینمای او از فلسفه اگزیستانسیالیسم بهره برده است یااينکه خودِ برگمان با سینمایش فلسفیده است و پیشتر و بیشتر از فیلسوفان، با روشنای فانوس خیالش و با قلمِ سینمایش فلسفه نگاشته است؟
واين پرسش یک پرسشِ کلیدی است.اي بسا باید گفت همانگونه که اثر هنرهای دیگر و سینما همواره دوطرفه بوده است، اثر فلسفه، روانشناسی و... و سینما نیز در یک رابطه دوطرفه قابل تعریف بوده است.
شاید بتوان گفت همانگونه که سینما از هنرهای دیگر و فلسفه و... بهره برده است، همزمان به آنها خدمت نیز کرده است. فلسفه به سینماخدمت کرده است ولی سینما نیز میتواند به عنوان فلسفه باشد.
در مورد هنرهاي ديگر اما ، فراعلميچون فلسفه، بهره بردن از جدیدترین تکنولوژیها و... همهاينها نیز انگار برای سینما بس نبود.
چراکه سینما ستارهاي بود که تا افقهای بیکران قصدِ پرورشِ خیال را داشت. ستاره سینما جایش را در آسمانهای دیگر جستوجو میکرد.
پس چرا به فیزیکِ جدید _که اگر توجیهاتِ ریاضی اش را کنار بگذاریم، بیش از هر زمان دیگری خیال انگیز مینماید، آری نگوید؟
به عنوان مثال تصوراگر نزدیک یک منبع گرانش قوی باشیم، زمان نسبت به « کنیداينکه طبق نظریه نسبیت عامِ آلبرتاينشتین میتوانیم بگوییم بقیه جاها آهسته تر خواهد گذشت، پس وقتی نزدیکِ یک سیاهچاله باشید اتفاقاتِ عجیبی رخ میدهد، نمیتواند یکايده بی نظیر برای شکستنِ حصارهای خیال و پرورشِ خیالهای جدید و دور باشد؟
آیا نمیتوان توسطِ سینما یکسفر به سرزمینها واي بسا به فرازمینهایِ دورِ دورِ دور طراحی کرد، تا در آن انسانهای سفرکرده دیرتر پیر بشوند؟ آیااينايده به قدر سیاهچاله چیزی است که اگر در آن چیزی بیفتد، هیچ وقت از آن کافی هیجان انگیز و البته خیال انگیز نیست؟
آیا همین که در کرم چاله نمیتواند یک داستانِ پر از رمز و راز باشد؟ و آیااينکه بیرون نمیآید، گذرگاهی است به قسمتهای» بعد « نمیتواند حس خیالپروری ستاره سینما را تا کهکشانها و حتی تا کهکشانهای دیگر پرواز بدهد؟
آیا مفاهیمِ » دیگر کهکشان سفر به جهانهای دیگر و یافتنِ جهانهای جدید « ،» سیاهچالهها به عنوانِ تونلهایاين جهان « ،» خم شدنِ فضا-زمان « ،» فضا-زمان «و... نمیتوانندايدههای ناب برای پروازهای بلندِ خیال در سینما باشد؟
پس چرا سینما خود و خیال ورزی خود » با تونلِ سیاهچالهها را به هنر و فلسفه و... محدود کند؟ بله، ستاره سینما با علم نیز میتواند خیال بپرورد و جایی جدید و خیالی پیدا کند، جایی ودر میانِ ستارگان جهانی.
در میانِ ستارگان ۲۰۱۴ است. کارگردانی که پیشتر با خلقِ «کریستوفر نولان» ساخته تحسین برانگیز فیلمسازِ بزرگِ سینما آثاری چون تلقین ۲۰۱۰ نشان داده بود که خیال را میتواند همچونايدهاي بیشتر فلسفی بپروراند، حال با ساختِاين فیلم با بهرهبردن از علمِ فیزیک .
نظریههای هیجان انگیزاين علم، به پرورشِ بیشترِ خیال دست یازید و ستاره سینمایش را با ماموریتِ نجاتِ خلبانِ سابقِ ناسا، که اکنون به کشاورزی مشغول ،» کوپر « جهانِ خیال، به میان ستارگان برد.
داستانِاين فیلم درباره مردی بنام است. داستان در زمانی اتفاق میافتد که زمین به علت قحطی محصولاتِ کشاورزی در حال نابودي است.
از طرفی کوپر و مورفی با یک چیزِ روحی و ناشناخته(که سالها بعد تا حدی متوجه میشوند چیست) ارتباط برقرارمیکنند واين مقدمهاي میشود بر آشنایی کوپر با دانشمندانی که رویايده یافتنِ جهان و جای جدیدی برای زندگی، در میانِ ستارگان، کار میکنند.
جایی که بشر بتواند به زندگی خود در آن ادامه بدهد.اين آشنایی منجر به سفرِ دور و درازِ کوپر در ابعادِ زمان و مکان میشود. سفری که در آن چند دانشمند دیگر نیز کوپر را همراهی میکنند. سفری به میانِ ستارگان، با ماموریتِ نجاتِ جهانِ انسانها.
سینما از هنرهای پیشین و فراعلميچون فلسفه برای گسترش و نجاتِ جهانِ خیالانگیزش بارها استفاده کرده است و اکنون ستاره سینما علم را نیز ابزار و بازیچه دستانِ نامرئی خود کرده است و به کمکِايدههای آن و با پشتوانه و منطقی قویتر ومحکمتر، قصد سفر به میانِ ستارگان را کرده است.
کریستوفر نولان در فیلمِ در میانِ ستارگان،اين سفر را با شکوهِ هر چه تمامتر به نمایش درآورده است، سفری که در آن کوپر(شخصیت اصلی فیلم)و یارانش دراين نمایش قصد نجاتِ جهان را دارند و البته درپشت صحنه، نولان و یارانش نیز قصد شکستنِ مرزهای خیال را. سفری به بیکرانهها.اين است هنر؛ سینما. ماموریت؛ نجاتِ جهانِ خیال.
نظر کاربران
فیلم بسیار فوق العاده ، پرمعنا و زیبایی بود ...نمیشه اونو تخیلی نامید