از اين سو به آن سوي سينما
این هفت کارگردان جسارت تغيير ژانر داشتهاند
مخاطبان بايد از كارگرداناني كه جسارت و شجاعت اين را دارند كه ساختارشكني كنند و ژانر تغيير بدهند و از سبك هميشگي و معمولشان در فيلمهاي قبلي فاصله بگيرند، حمايت كنند.
رولاند امريچ؛ بينام
كارگردان «روز استقلال» و «گودزيلا» در يك چرخش ناگهاني تصميم ميگيرد فيلمي درباره شكسپير بسازد. عجيب نيست؟مثل اينكه وينروني ناگهان بخواهد مثلا به تيم ژيمناستيك انگلستان بپيوندد. اما به هر حال اين اتفاق افتاد و امريچ فيلمي را كه ميخواست، ساخت. فيلم چالش با آن فرضيه قديمي است كه نمايشنامههاي شكسپير اثر خودش نيستند بلكه يك دانشآموخته آكسفورد آنها را به جاي وي نوشته است. فيلم «بينام» از حضور ستارههاي مناسبي چون ونسا ردگريو و درك جاكوب بهره برده و البته اشارهاي هم به وقايع تاريخي آن زمان مثلا شورش در ساسكس دارد. بايد بگوييم كه امريچ در بازسازي آن فضا كارش را خيلي خوب انجام داده و خبري از نشانههاي مدرني كه اشتباها سر صحنه جا ماندهاند، نيست.
فيلم خوبي از كار در آمده؟ ديدنش لذتبخش است و واقعا موفق ميشود كه مخاطبش را به دوره آن نويسنده بزرگ ببرد.راستش از يك نگاه بايد گفت كه از «گودزيلا» فيلم خيلي بهتري است.
وس كراون؛ موسيقي قلب
وس كراون همان كارگردان تلخانديشي است كه استادانه فيلمهاي وحشتي چون «تپهها چشم دارند» را كارگرداني كرده بود. اما شوك واقعي وقتي بود كه فيلم «موسيقي قلب» را ساخت. ملودرامي احساساتي و زيبا با بازي مريل استريپ در نقش يك معلم موسيقي كه به بچههاي مدرسهاي در محله فقيرنشين هارلم روح و اميد ميبخشد. چه كسي فكرش را ميكرد كه روزي استريپ و كراون در يك فيلم با هم همكاري كنند؟ دو سينماگر از دو جهان بسيار متفاوت. فيلم خوبي از كار درآمده؟مريل استريپ براي بازي در اين فيلم نامزد جايزه اسكار شد و كراون هم در كمال تعجب توانست فيلمي گرم بسازد كه در خيلي از صحنهها قلب مخاطبش را به درد ميآورد.
فرانسيس فورد كاپولا؛ جك
فرانسيس فورد كاپولا كارگردان مشهور «پدرخواندهها»، موقع ساختن فيلم «و اينك آخرالزمان» تحت فشارهاي روحي زيادي قرار گرفت و تا آستانه فروپاشي عصبي پيش رفت. شايد به همين دليل بود كه در سال ۱۹۹۶ يكباره سراغ ساخت فيلمي مانند «جك»رفت. كمدي درباره پسري كه سرعت رشد سنياش ۴برابر يك انسان معمولي است و نقشاش را رابين ويليامز در اوج دوره محبوبيتش بازي ميكند. اگر طرفدار كمديهاي احساساتي با موقعيتهاي عجيب و غريب هستيد، ديدن اين فيلم را از دست ندهيد. فيلم خوبي از كار درآمده؟نه. هر كس ديگري به جز كاپولا كارگردانش بود، احتمالا فيلم غيرقابل تحمل بدي از كار درميآمد. اما راستش وقتي كارگرداني كه «پدرخوانده» را به سينما هديه كرده آن را ميسازد، انگار ديگر سينما به پايان خودش رسيده است!
كنت برانا؛ ثور
كنت برانا كارگرداني است كه براي اقتباسهايي از روي نمايشنامههاي شكسپير مانند «هنري پنجم»، «هملت» و «هياهوهاي بسيار براي هيچ» مورد توجه منتقدان قرار گرفته است. اما با اين وجود مشهورترين اثرش تا به امروز فيلم متفاوت «ثور» است. فيلمي كه اقتباسي از يك كميك بوك مشهور است و داستان فانتزي جنگاوري قدرتمند به نام ثور است. انگيزه برانا براي ساخت فيلمي از روي يك كميك بوك مشخص نيست! براي پول اين فيلم را ساخت؟ اگر انگيزهاش اين بوده كه بايد بگوييم در كارش موفق هم شده است. فيلم خوبي از كار درآمده؟ در كمال تعجب فيلم خوبي شده است. فقط و فقط هم به خاطر يك سكانس فيلم بامزهاي از كار درآمده. وقتي قهرمان فيلم، ثور به مغازه حيوانات خانگي ميرود و يك اسب ميخرد! بايد اعتراف كرد كه از همه نمايشنامههاي كمدي شكسپير هم خندهدارتر از آب درآمده است.
سيلوستر استالونه؛ زنده بمان
درواقع دنبالهاي بر فيلم «تب شنبه شب» است كه به فراموشي سپرده شده. سيلوستر استالونه كه نامش با نقشهاي فيلمهاي اكشني چون راكي و رمبو هميشه همراه بوده است در اينجا فيلمي درباره يك ستاره پاپ ساخته كه نقشاش را جان تراولتا بازي ميكند. اينكه چرا استالونه وقتي پشت دوربين رفته چنين فيلمي ساخته است، در تاريخ سينما تبديل به يك راز بزرگ شده است.
فيلم خوبي از كار درآمده؟ تنها نكته به ياد ماندنياش حضور هيچكاكوار خود استالونه در يك سكانس از فيلم است.
لئونارد نيموي؛ سه مرد و يك بچه
لئونارد نيموي كارنامه سينمايياش را با ساخت چند فيلم از مجموعه «سفرهاي فضايي» شروع كرد. درنتيجه انتظار ميرفت كه فيلمسازي را با ساخت آثاري فانتزي درباره فضا يا لااقل فيلمهاي علمي-تخيلي ادامه دهد اما به جاي اينها او فيلمي احساسبرانگيز درباره ۳ مرد مجرد ساخت كه مجبور ميشوند از يك بچه مراقبت كنند و همين بچه زندگيشان را تغيير ميدهد. البته بعد از آن هم نيموي ديگر فيلمي در اين ژانر ملودرام احساساتي نساخت. پس بنظر ميرسد فقط دنبال يك فراغت بعد از ساخت «سفرهاي فضايي» بوده است.
فيلم خوبي از كار درآمده؟فيلم خوش ساخت و رواني است و بعيد بهنظر ميرسد كه كسي آن را ببيند و بدش بيايد.
سيندي لومت؛ جادوگر
شايد شهرت سيدني لومت در سينما به اندازه كاپولا يا اسكورسيزي نباشد، اما استعداد و كارنامه وي در اندازهاي است كه بايد همپاي بزرگترين كارگردانان سينما نامش مطرح شود. مردي كه فيلمهاي كلاسيكي چون «بعدازظهر سگي» و «۱۲ مرد خشمگين» را ساخته است. خودش اعتراف ميكند كه يكي از بزرگترين شكستهاي هاليوود هم محصول وي بوده: فيلم«جادوگر». فيلمي كه شباهتهاي انكارناپذيري با اثر معروف «جادوگر شهر از» دارد. دانا راس در نقش يك دوروتي پا به سن گذاشته در اين فيلم ظاهر ميشود و از همه جالبتر نقش مترسك است كه مايكل جكسون ايفا ميكند.
فيلم خوبي از كار درآمده؟ نه تنها شكست خورده كه سيماي دانا راس را روي پرده سينما نابود كرد. بازيگري كه چند سال پيش از آن حتي تا دريافت جايزه اسكار هم پيش رفته بود.
ارسال نظر