پلیسی که راز تنها بودنش را بر ملا نمیکند
بازیگر فیلم «محمد (ص)» که این روزها سریال «آمین» را روی آنتن شبکه یک سیما دارد، مهمان یک فنجان چای شد تا از سریال «آمین» و فعالیتهای اخیرش بگوید.
بازیگر سریال «کلاه پهلوی»، «پنج کیلومتر تا بهشت» و «بیگناهان» که با مجموعههای «شلیک نهایی» و «تصمیم نهایی» بازی در نقش پلیس را در گوشههای مختلف تجربه کرده، با سرهنگ سلیم به دنبال نمایش یک پلیس الگو در سریال «آمین» بوده است.
داریوش فرهنگ در طول این سالها بخصوص در عرصه بازیگری معمولاً پر کار نبوده و گزیده کاری با توجه به وسواس زیادش روی فیلمنامه و کارگردان زبانزد است. کارگردان فیلمهای «خنده در باران»، «یک گزارش واقعی»، «رز زرد»، «تکیه بر باد»، «شبهای تهران»، «روانی» و... که تلویزیون را با مجموعههای «راه شب»، «طلسم شدگان» و...
به عنوان کارگردان تجربه کرده است، سالها پیش با ساخت سریال «سلطان و شبان» در کنار یار غارش مهدی هاشمی یک تیم تئاتری را جلوی دوربین برد و یک اتفاق ویژه را در جنس خاصی از یک اثر تاریخی ـ فانتزی به جای گذاشت.
از داریوش فرهنگ مدتها خبری نبود تا مهمان یک فنجان چای شد:
مدتی است از شما بی خبر بودیم؟!
- وقتی کاری نباشد، نه حرفی می ماند و نه جولانگاهی برای جلوهگری. کار ما هم نمایش است برای ماندن و دیده شدن. نه برای گفتن و دلخوشی به مصاحبه و توجیه کردن.
امسال که خوب دیده شدهاید. در فیلم «محمد(ص)» به نقش ابوسفیان به کارگردانی مجید مجیدی، در فیلم «مدار ده درجه» در نقش ناخدا یاور به کارگردانی مهرداد خوشبخت، در سریال «آمین» در نقش سرهنگ سلیم به کارگردانی منوچهر هادی و بهرنگ توفیقی، در فیلم سینمایی «آشوب» در نقش حضرت والا به کارگردانی کاظم راست گفتار!
- خب همه چیز اتفاقی پیش آمد که با هم بیایند... این کارها پاسخ کارهای نکرده من است!
امسال نوبت امثال من بوده و سال دیگر نوبت دیگری و همین طور گردونه هنر میچرخد و میچرخد... در مورد فیلم مهرداد خوشبخت چون به نمایش در نیامده من هم حرفی ندارم. در مورد فیلم سینمایی «آشوب» هم، انشاا... در جشنواره فیلم فجر گپ خواهیم زد.
راستش خیلی به کارهایی که انجام شده و گذشته، وابسته نمیشوم و در اندیشه کار بعدی هستم.
باز هم مطابق این دو- سه ساله، بازیگری میکنید؟
- مهم نیست شما چه میکنید. بازیگری و کارگردانی، ذهن مشغولی وسوسههای دوران نوجوانیام است. شما باید به کاری که میکنید عشق بورزید.
تا عاشق کارت نباشی، عشق سراغت نمیآید اما وقتی آمد، تو به وجد میآیی، انگیزه پیدا میکنی و این شوریدگی منتشر میشود و به دیگری هم سرایت میکند. البته همیشه نمیتوانی کار دلخواهت را به دست بیاوری... جناب عشق بلند است... همّتی باید...
شما که همیشه گزیده کار میکنید. واقعاً به این کارهایتان عشق ورزیدهاید؟
- خب نمیشود، همیشه، همه جا، عاشق هر چیزی یا هر کسی شد. یک رابطه دو طرفه است که همدیگر را پیدا میکنند. طلب میکنند، تسلیم هم میشوند و از این شورانگیزی چیز سومی به دست میآید که سخت دلانگیز است؛ یعنی «خلق» کردن. هر انسانی در هر مرتبهای وقتی چیزی را خلق میکند لذت میبرد، هویت و معنا پیدا میکند.
از ساختن یک عصای چوبی و ظریف گرفته تا گندمزار و باغ و گل و گیاه و قالی و هنر و... همه در یک چرخ دوّاری قرار میگیرند که شوق «زیستن» را به تو میدهند. هر کس به اندازه سهم خودش.
من هم تا کاری را دوست نداشته باشم و پاسخ باورهایم را ندهد، تردید نکنید که انجام نخواهم داد. حالا دیگر مدتهاست که این سفر را آغاز کردهام و در میانه راه هستم. دلخوشیهای ظاهری مثل نیاز «نام» و «نان» و «شهرت» را پشت سر گذاشتهام...
چه شده که در مقام کارگردان مدتی است نه فیلمی ساختهاید و نه سریالی؟
- خب شرایط کارگردانی خیلی متفاوت است. دشواریهای تولید و اگر و اماهای زیادتری دارد حالا دیگر دلم نمیخواهد فیلمی یا سریالی بسازم که باری به هر جهت باشد. دست و دلم در بازیگری بازتر است و بیشتر «انتخاب» میکنم تا «انتخاب» بشوم.
در سینما و تلویزیون هنوز که هنوز است باید جوابگوی همان سه پرسشی باشم که سالهاست بین ما همکاران تبدیل به یک «بحران» شده است.
بحران؟
- چه فیلمی یا سریالی بسازیم که خودمان دوست داشته باشیم؟ تایید ارشاد یا تلویزیون را بگیرد؟ و سومی هم «تماشاگر» با آن ارتباط برقرار کند؟
فیلمنامه یا متن آماده سریال هم داشتهاید که در برابر این پرسش قرار گرفتهاید؟
- ببینید، همه کسانی که در کار هنر هستند، همیشه طرحها یا فیلمنامههایی دارند که در انتظار عبور از هزار توی بایدها و نبایدها به سر میبرند. در مورد سینما، دو فیلمنامه داشتم که اولی به دلیل اشاراتی به حوادث سالهای ۸۷ و ۸۸ منتفی اعلام شد.
بعد هم برای اولین بار فیلمنامهای به نام «صلیب زرد» که به نوعی نگاه تازهای به دفاع مقدس داشت. به اتفاق بابک کایدان نوشتیم و تصویب کردیم و قرار بود امسال بنیاد سینمایی فارابی با حمایتهای ایوبی آن را تهیه و تولید کنند که نشد.
خاطره افسانه «سلطان و شبان» از بین نمیرود و...
- خیلی از کارهای دیگر هم همین طور بودند... مثلاً میخواستم با «سلطان و شبان» موج تازهای، یک جان تازهای به افسانههای خودمان بدهم، یک جریان سازی راه بیفتد، هر کس کار خودش را بکند... ما خیلی افسانههای جذاب دیدنی و شنیدنی داریم...
هر کجای جهان اگر بود تلویزیون استقبال میکرد که سریالهای بسیاری از افسانههای خودمان که تاریخ مردم «گمنام» هستند را بسازد. اما در تلویزیون ما دنبال شد؟ «سربداران» و «امام علی» ادامه یافتند؟ «بی گناهان»، «راه شب» و... ادامه یافتند؟ از تنوع کارهاست که تلویزیون معنا و سلیقه پیدا میکند نه از یکسان اندیشی و یکسان سازی! و یکسان نگری!
آخرین فیلمی که ساختید «یک گزارش واقعی» بود. چه سرنوشتی پیدا کرد که نمایش عمومی نیافت؟
- متوجه شدید هیچکس خودش را ملزم به پاسخگویی نمیداند؟ این روش متاسفانه در کشور ما تبدیل به یک فرهنگ شده... یاد گرفتهایم که بگوییم فعلاً مصلحت نیست و بدین وسیله واقعیت را عقب میاندازیم... من دوازده فیلم سینمایی ساختهام که سه تای آنها را خیلی دوست دارم؛ «طلسم»، «دو فیلم با یک بلیت»، «یک گزارش واقعی».
نه آنکه بقیه را دوست ندارم، اما این سه فیلم به من نزدیکتر است، از دنیای خودم میآید از سر و شکلی که گرفتم، از تجربههای تلخ و شیرین زندگی و احساساتم و... . تا به امروز هیچکس پاسخ شفافی به من نگفته که چرا فیلم سینمایی «یک گزارش واقعی» در آرشیو بنیاد سینمایی فارابی خاک میخورد و به نمایش در نیامده است؟
موافقید برگردیم به سریال «آمین» که این شبها از شبکه اول ساعت ده و ربع پخش میشود؟
- (میخندد) این آمدن و رفتن ما بهر چه بود؟... در خدمتم.
شما تا به حال چندین نقش پلیس بازی کردهاید. خاطره «شلیک نهایی» هنوز بین تماشاگران باقی است. سرهنگ سلیم ادامه همان سرگرد کلانی است؟
- (میخندد) خب بله... بالاخره آدمها رشد میکنند نه؟ یه جورایی بله... همان نگرش شخصی من از یک پلیس است.
دنبال یک الگو هستید؟
- راستش بله... همه جا یک پلیس آشنا و الگو دارند از آمریکا گرفته تا سوئد که «والاندر» را دارد و خیلی جاهای دیگر... از «شرلوک هلمز»، «پوآرو» تا... .
و الگوی ایرانی؟
- سوال بسیار سخت و درستی است... مگر سَر و پز و اسلحه و جلیقه ضد گلوله و ماسک و تجهیزات انتظامی ما از کجا میآیند؟ نحوه برخورد با اشرار و خلاف کارها چگونه است؟ پلیس ضد شورش یا باز دارنده تظاهرات یا یگان ویژه و نوپو چه میکنند و چگونه میپوشند و چگونه مسلح به سلاح و ماشین آلات میشوند؟...
همه رفتارها حتی عملیات انتظامی به شیوه فیلمهای پلیسی غربی است... به نظر میآید آن اُبهت و اقتدار از تجهیزات به سوی افکار و سلیقه و شخصیت پلیس هم در آمده است!!! خب حالا ما به عنوان یک هنرمند چه میکنیم؟
سرهنگ سلیم یک نمونه پلیس است که میخواهد روش و منش ایرانی و مستقل خودش را داشته باشد، به روز باشد، احساس آرامش و امنیت در مردمان برانگیزد، اهل معرفت و کمالات و احساس همدردی با مردم باشد. از دل آنها بیرون آمده و برای آنها کار میکند. دوست و دوستدار آنهاست و به جای ترس، اعتماد را در آنها به وجود بیاورد...
یادم است سرگرد کلانی را مردمان باور داشتند و از خودشان میدانستند، همین روش را در بازی دنبال کردم، حالا پختهتر، صبورتر،... دنیا دیدهتر و با آرامش بیشتر... اصلاً مهم نیست که چنین پلیسی در واقعیت وجود دارد یا ندارد، مهم باورپذیری و همذات پنداری با اوست. ترکیبی از هویت و شخصیت کل پلیس است که در یک نفر جمع میشود و تاریخ مصرف ندارد... .
از ابتدا این تصور در شما بوده یا از نوشته آمده است؟
- هر دو! حتماً میدانید اولین رمان پلیسی در ایران مربوط به دوره قاجار است به نام «داروغه اصفهانی» نوشته کاظم خان مستعان که به شرلوک هلمز ایرانی معروف بود... خب تاریخچه پلیسی ما هم از آن طرفا آمده است... اتفاقاً از همین کشور سوئد که از کارآگاه والندر حرف زدم...
آنها بودند که به نظمیه و پلیس سر و شکل دادند... باور میکنید ناصرالدین شاه خودش در ابتدا همین کارآگاه یا شرلوک هلمز را در اختیار گرفت (میخندد) این نقش را دوست داشت و بعدها به دست مستشاران سوئدی نظمیه و پلیس، سر و شکل گرفت و سامان پیدا کرد... خب حالا امروز نمونه و الگوی یک پلیس که سیستم غربی دارد، چه میشود؟
با سنت قدیمی و با داروغه بازی که به جایی نمیرسیم... پس بهتر است ترکیبی از هویت خودمان با شگردهای بینالمللی باشد، این الگو یک پلیس ایرانی و در عین حال بینالمللی است، هم به روز است و هم به زبان و تکنولوژی روز مسلط است و میتواند یک پلیس الگوی اینترپل هم باشد...
چه ابعاد دیگری دارد؟
- بسیار عاطفی و تنهاست اما راز این تنها بودن را برملا نمیکند... مثل قهرمانان فیلمهای وسترن... که بیشتر برای دیگران هستند تا خودشان.
ارسال نظر