دوران سخت مهرجویی پس از سنتوری
احتمالاً حرفی گزاف نخواهد بود اگر سالهای بعد از سنتوری را سختترین دوران حرفهای داریوش مهرجویی بنامیم.
توقیف فیلمی که مهرجویی همه چیزش را سر آن گذاشته بود فقط ضرر و زیان مالی و شکست تجاری نداشت، بلکه او را دچار یأس و سرخوردگیای کرد که ناظران بیرونی و منتقدان، آثار بعدیاش را نتیجهی توقیف آن فیلم میدانستند.
امروز که دوباره به چه خوبه که برگشتی نگاه میکنیم درمییابیم که این فیلم و مهرجویی نهتنها ازدسترفته نیستند، بلکه همچنان جذابیتهای انکارناپذیری دارند.
در نگاهی موشکافانهتر میتوان نشانههایی از کل کارنامهی مهرجویی و چه بسا دوران اوجش را در فیلم یافت. از این منظر چه خوبه... را میتوان با وقتی همه خوابیم (بهرام بیضایی) مقایسه کرد و هر کدام را واکنشی دانست به شرایطی که برای سازندگانش به وجود آمد.
هر اندازه بیضایی در آن فیلم خشک و عبوس و عصبانی است، مهرجویی در این فیلم سرخوش و بیخیال و بیاعتناست. او با عبور از مرز تراژدی، موضعی «خوشباشی» را اتخاذ کرده تا به شیوهای هنرمندانه به سیاستگذاران وقت دهنکجی کرده باشد.
رگههای طنز نابی که در شخصیت خود مهرجویی و آثارش بارها دیده شدهاند و نسبت به فیلمها و داستانهای کارنامهاش پررنگتر یا کمرنگتر میشوند در چه خوبه... به قدری پررنگ شدهاند که کلیت فضا را به تسخیر درآوردهاند.
طنز چه خوبه... مبتنی بر همان شیوهی الکیخوش با اتکا به مایههای ابسورد بیخیال و شلنگانداز، هرچه را در مسیرش میبیند دست میاندازد و از کنارش میگذرد.
ممکن است کسانی پیدا شوند و این نگاه به فیلم را نگاهی مسامحهآمیز و از سر ارادت به کسوت و کارنامهی مهرجویی ارزیابی کنند. پس ابتدا باید با رجوع به متن اثر ثابت کرد که مایههای ابسورد واقعاً و تعمداً در آن وجود دارند و اگر اشکالی به فیلم وارد میشود از ناحیهای دیگر است.
در یکی از سکانسهای ابتدایی فیلم جایی که مهندس خانه را برای آمدن دکتر آماده میکند و به تکرار از مرتب بودن اوضاع اطمینان حاصل میکند و به دکتر اطمینان میدهد، دوربین به آشپزخانه میرود. مرد لولهکش مشغول درست کردن خرابی عجیبوغریبی است.
زمین را کنده و در عین حال دارد با بچهها به تصاویر کمدی بزنوبکوبی با بازی لورل و هاردی نگاه میکند و میخندد. مهندس هم به او اضافه میشود و هر دو میان بررسی وضعیت آشپزخانه و لولهکشی تمام حواسشان به تلویزیون است و با اتفاقات عجیبی که در فیلم میافتد، قهقهه میزنند.
به این ترتیب مهرجویی اولاً از آنچه در طول فیلم خواهیم دید شمایی کلی در اختیارمان میگذارد و میگوید در حالی که اتفاقات جدیای مثل خرابی خانه وجود دارد، قرار است به چنین صحنههایی بخندیم. ثانیاً خودش هم به سبک و سیاقی طنازانه این نکته را پیش میکشد که ویرانی اساسیای زیر پوستهی بهظاهر شیک و آمادهی آن دوران زمانی خاص وجود دارد.
حالا که عزم جدیای برای پرداختن به آن وجود ندارد ما هم رو برمیگردانیم و به این وضعیت میخندیم. اصلاً نه! میرویم از طبقهی بالا یک بشقابپرندهی فضایی میآوریم و با آن سرگرم میشویم.
در عین حال فیلم ایدههای جذابی برای هجو برخی از مسائل اجتماعی، عادات و مدهای روز زمان خویش دارد که از آن جمله میتوان به شوخیهای بانمک فیلم به اپیدمی سنگدرمانی و انرژیدرمانی و اظهار نظر هر بنیبشری درباره انرژیهای کیهانی و چاکرا و... اشاره کرد؛ یا شوخی مشخص و بامزهی مهرجویی با ایدهی شطرنجباز (ساتیاجیت رای) را میتوان جزو نقدهای بارز اجتماعی مهرجویی به جامعهی پیرامونش به حساب آورد.
در سوی دیگر بهرهگیری هنرمندانهی فیلمساز از مایههای ابسورد هم بازتابی از یک زمانهی مغشوش و درهم است؛ از آن جمله میتوان به حضور گسترده و کمیک اکیپ جستوجوی پلیس به دنبال بشقابپرنده و عدم تناسبش با آنچه در واقعیت اتفاق میافتد یا سکانس درخشان درگیری و دعوای خانوادگی دکتر و مهندس اشاره کرد.
سکانس درگیری که اشارهی واضحی به همان فیلم ابتدایی لورل و هاردی هم دارد در حقیقت بهترین جای فیلم است و تمام ابسوردیسم اثر را در خود گنجانده و با آن مسابقهی شلنگکشی پایانیاش نقطهی اوج خنده در فیلم هم هست.
با این احوال آنچه باعث میشود چه خوبه... مورد توجه بیننده و منتقد واقع نشود و به اندازهی لیاقتش هم قدر نبیند، دوام و قوام نیافتن شوخیهای فیلم و بعضی از ایدههای بامزهاش است؛ اینکه این اتفاقات به دلایل ممیزی رخ داده یا قابلیتش در خود فیلم وجود ندارد بحث پیچیدهای است، اما مشخص است همان قدری که ایدهی استفاده از شطرنجباز به دلایل خودسانسوری کارگردان ادامه پیدا نکرده، حضور شخصیت نجیب با آن شمایل و اجرای اواخواهری بیدلیل است و تا پایان فیلم هم ابتر میماند.
مثل حضور حوری که قرار است و باید بخش مهمی از بار بهانهی دعوا و درگیری دکتر و مهندس را به دوش بکشد و در کنار بشقابپرنده نقش «لحاف دعوا» را بازی کند که نمیکند و عملاً تبدیل به شخصیتی بلاتکلیف و بیمصرف در فیلم و فیلمنامه میشود.
در واقع عناصری در فیلم وجود دارند که ذاتاً بامزهاند و با رویکرد ابسورد اثر همسو، اما بلاتکلیف و بیهدف در سراسر فیلم پخش شدهاند؛ از آن جمله میتوان به ایدهی اواخواهر بودن نجیب، نفْس حضور پسر موقرمز، شخصیت وکیل مرآتی یا مثلاً یکیدو سکانس مثل دعوای دکتر و مهندس در ساحل اشاره کرد. در هر حال درست است که چنین ایرادهایی از مهرجویی انتظار نمیرود، اما در نگاهی منصفانه با حجم انتقاداتی هم که به او وارد شد چندان منطبق نیستند.
ارسال نظر