شوهر سیاست مدار، سریال محبوب این روزها
سیاست چیز پیچیده ای است؛ کار هرکسی نیست و ظاهرا این یکی از چیزهایی است که همه درباره اش به توافق رسیده اند؛ این که نمی شود سیاست را دست هر کسی سپرد و نمی شود توقع داشت که هر کسی در مقام سیاستمدار رفتاری عاقلانه داشته باشد و کارها را آن گونه که باید انجام دهد.
ماهنامه تجربه - محسن آزرم، آیدا مرادی آهنی:
خرده جنایت های زن وشوهری
سیاست چیز پیچیده ای است؛ کار هرکسی نیست و ظاهرا این یکی از چیزهایی است که همه درباره اش به توافق رسیده اند؛ این که نمی شود سیاست را دست هر کسی سپرد و نمی شود توقع داشت که هر کسی در مقام سیاستمدار رفتاری عاقلانه داشته باشد و کارها را آن گونه که باید انجام دهد.
علاوه بر این در دنیای سیاست همیشه برای آن ها که تابع سیاستند و ظاهرا نقش پررنگی در این دنیا بازی نمی کنند جذاب است؛ یعنی برای مردم عادی ای که کارشان چیز دیگری است و نهایت کار سیاسی شان می شود حضور در انتخابات و رای دادن به نمایندگانی که باید همه چیز را در نظر بگیرند و کشوری را اداره کنند.
این است که کنجکاوی درباره دنیای سیاست وقتی به علاقه ای عمومی بدل می شود و سر از فیلم های سینمایی و سریال های تلویزیونی در می آورد بیش تر کنجکاوی درباره زندگی خصوصی سیاستمدارها است؛ آن ها که به هر دلیلی انتخاب شده اند تا زمام امور را به دست بگیرند و چشم میلیون ها آدم به حرف ها و رفتار روزمره شان است و درست به همین دلیل است که زندگی خصوصی شان رسما زیر نظر است و همیشه کسانی پیدا می شوند که این زندگی را درست و حسابی بالا و پایین کنند و به جست و جوی نقطه ای تاریک برآیند تا پرونده این سیاستمدار بسته شود و آن چه آبرو و حیثیت می نامندش برای همیشه از زندگی این سیاستمدار رخت بربندد.
پس اصلا عجیب نیست ک بخش اعظم فیلم ها و سریال هایی که رنگ و بوی سیاسی دارند و داستانی از داستان های پایان ناپذیر پشت پرده سیاست را برای تماشاگران شان روایت می کنند به جای آن که خود سیاست را دستمایه کارشان بکنند یک راست می روند سراغ زندگی خصوصی سیاستمداران و بیش تر به این می پردازند که یک سیاستمدار چگونه می تواند زندگی خصوصی اش را کنترل کند و چگونه فرمان این زندگی را به دست می گیرد که در نهایت کارش به سقوط ته دره نکشد.
این است که خرده جنایت های زن و شوهری سیاستمدارها ظاهرا جذاب تر از آن چیزی به نظر می رسد که سیاست می نامندش؛ درواقع سیاستمدار جذاب تر از سیاست است و این دقیقا همان چیزی است که می شود در سریال هایی مثل «خانه پوشالی» هم دید.
حالا در «شوهر سیاستمدار» با وضعیت و موقعیت دیگری طرف هستیم. به این فکر کنید که سیاستمداری نسبتا جوان (درواقع میانسال) که وزیری سرشناس در هیات دولت بریتانیا است در اعتراض به این کارها و حرف های نخست وزیر استعفا کند و وقتی دست به این کار می زند همه پل های پشت سرش را خراب کند؛ به این امید که دیگرانی هم پیدا شوند و از او حمایت کنند و با این کار آبروی نخست وزیر بیش تر برود و زودتر استعفا کند.
قاعدتان چنین وزیری همه این کارها را به پشتوانه همسرش می کند؛ زنی باهوش و زیرک که خوب می داند سیاستمدارها اگر دست نجنبانند و کاری نکنند همه عمر مجبورند از این هیات دولت به هیات دولت بعدی بروند و همیشه در مقام وزیری حرف گوش کن و سر به زیر دستور نخست وزیر را اجرا کنند، اما به این فکر کنید زنی که این قدر باهوش و زیرک است چرا باید فقط به عنوان همسر یک سیاستمدار در خانه بماند و حواسش به درس و مشق بچه ها باشد؟ قاعدتا او هم اگر فرصتی پیدا کند موقعیتی برایش فراهم شود می تواند به عنوان یک سیاستمدار خودی نشان بدهد و از این هوش و زیرکی استفاده کند.
اتفاقی که در سریال «شوهر سیاستمدار» می افتد همین است؛ مردی که ظاهرا سیاست را مثل کف دستش می شناسد ولی حواسش نیست که با استعفا و اعراض به نخست وزیر فقط خودش را بی کار کرده و درست لحظه ای که فکرش را نمی کند از دفتر نخست وزیر به زنش پیشنهاد می کنند که یکی از وزیران هیات دولت بریتانیا شود.
قاعدتا چنین مردی به این فکر می کند که در همه این سال ها زنش پشت و پناهش بوده و هیچ بد نیست که حالا جای شان عوض شود؛ به این شرط که زن اجازه دهد او هم وارد بازی شود؛ یعنی از پشت پرده همه چیز خبر داشته باشد و نقشه های خودش را عملی کند تا نخست وزیر بالاخره از پا درآید و تسلیم شود و استعفایش را بنویسد و به خانه برگردد.
با این همه چیزی که اصلا خیالش را هم در سر نپرورانده و لحظه ای به آن فکر نکرده این است که زن اجازه این کار را ندهد و بگوید ترجیح می دهد خودش به کارهایش رسیدگی کند و خودش برنامه روزانه اش را بنویسد و از دیگری کمک نگیرد.
احتمالا اگر لحظه ای را بشود در نظر گرفت که سیاستمدار بی کار خانه نشین حس می کند که بازی اش داده اند و گلو خورده همین لحظه است؛ هیچ کس جدی اش نمی گیرد و او هم دستش به هیچ جا نمی رسد. همین است که رفتارش را عوض می کند و ناگهان بدل می شود به مردی غیرعادی با اخلاقی بی نهایت تند که حتی آداب زندگی را هم رعایت نمی کند و اوج این غیرعادی بودن و اخلاق تند را می شود جایی دید که خشونتی غریب را نثار زنش می کند؛ لابد به این امید که انتقام همه این روزها را بگیرد و تحقیرش کند. طبیعی است که اشتباه می کند. آسیبی که زن دیده بیش تر روحی است و چیزی نیست که بشود راهی برای درمانش پیدا کرد.
این جا است که شوهر ظاهرا سیاستمدارش باید فکر خنکای مرهمی بر شعله زخمی را برای همیشه از سر به در کند؛ چون حماقت پایان ناپذیرش آینده این زندگی را نیست و نابود کرده و چیزی را از بین برده که راز موفقیت آن ها در همه این سال ها بوده است.
این جا است که ایدن بدل می شود به یک بازنده حقیقی؛ مردی که همه چیز را باخته و همین که نمی تواند مثل قدیم در چشم زنش نگاه کند و شرمی پایان ناپذیر در وجودش خانه کرده نشان می دهد که باختن عمیق تر از آن است که بشود راهی برای نادیده گرفتنش پیدا کرد.
در چنین موقعیتی آن که دست بالا را دارد و پله های ترقی را یکی یکی بالا می رود فریا است؛ زنی که پیش از این فقط باید به کارهای خانه رسیدگی می کرده اما حالا به عنوان نخست وزیر ایتالیا می تواند هر لحظه ای که دوست می دارد شوهرش را از هیات دولت بیرون بیندازد و کسی دیگر را به عنوان وزیر انتخاب کند؛ هرچند می شود به این فکر کند که همین نخستن وزیر بودن هم تحقیر بزرگی است که ایدن سیاستمدار باید تحملش کند و چاره ای هم جز این ندارد.
سیاست البته چیز پیچیده ای است و مهم ترین نکته اش شاید ذکاوت و رندی ای است که یکی را روی صندلی می نشاند و صندلی را از زیر پای دیگری می کشد و اصلا عجیب نیست که ایدن هر لحظه منتظر همین لحظه است؛ لحظه ای که فریا انتقام بزرگ تری بگیرد و پرونده او را برای همیشه ببندد.
هنرهای سیاه
چرا زن هایی که در راس قدرت اند همیشه تنها می مانند؟ این شاید سوالی است که خبرنگار مجله تمایز سعی می کند از زوج سیاسی گاردنر- هوینز بپرسد؛ هرچند جواب واضحی نمی گیرد. اما داستان هایی با کاراکتر کاریزماتیک زن، همواره این سوال را همراه خود دارند. و واقعا هم این یک استریو تاپی نیست که در داستان ها- به خصوص داستان سریال های این چند سال اخیر- مدام تکرار می شود. رد پای آن را می توان در زندگی نامه زن های بسیاری دید.
خبرنگار تایمز از «فریا» و «ایدن» می پرسد همسر مردهایی که کرسی قدرت را به دست دارند، همیشه ذیل نام مرد، در همه جا دیده می شوند اما چرا عکس این اتفاق نمی افتد. شاید چون همان طور که خبرنگار می گوید مردها چنین چیزی را مطابق استقلال خودشان نمی بینند.
همین است که زن جاه طلب، زنی از دور ستودنی است. زنی که مردها شاید بر سر به دست آوردن او می جنگند اما به محض به دست آوردنش از دو موضع احساس ضعف می کنند. اول این که قدرت زن و جاه طلبی او، به شدت آسیب زننده به نظر می رسد؛ به استقلال مرد، به خانواده ای که قرار است ساختن آن، غرور مرد را ارضا کند. و دوم این که محبوبیت زن، یعنی همان حس ستودن او از جانب دیگران؛ هرچند از دور، مرد را در مرحله ناامنی قرار می دهد. مرد به شدت آسیب پذیر و شکننده می شود و در این مرحله، تعداد بسیار کمی هستند که چنین شرایطی را می پذیرند و البته «ایدن هوینز» از آن دسته نیست.
در ابتدا که از بالای نردبان قدرت پرتاب می شود فکر می کند همه چیز را پذیرفته. عصبانی است اما از دست مردان. آن هم مردانی بیرون از خانه خودش. درست است که «بروس بابیش»، رفیق چندساله اش، به او خیانت کرده اما زیر یک سقف با او نبوده. «هوینز» شکست خورده اما هنوز منطقی به نظر می رسد. چون هنوز «فریا» کنارش است، پس می تواند باور کند که بدتر از این را گذرانده اند و این را هم می گذارنند، می تواند آن قدر منطقی باشد که برای پدرش استدلال کند وقتی اکثر پست های سیاسی با خوش نامی تمام نمی شوند چرا او باید استثنا باشد.
انتظار ندارد سیاست، غسل تعمیدی برای کسی باشد و اصلا چه طور می تواند باشد وقتی همه این راه و روش های منطقی و همه این استدلال ها، خیلی سریع به هم می ریزد آن هم درست از لحظه ای که «فریا گاردنر» بعد از سال ها، پستی سیاسی و مهم را به دست می آورد.
«فریا» همه چند سال اخیر از استقلال گذشته و غرامت آن را با کنار ایستادن و نفر اول بودن شوهرش داده. و حالا یک دفعه قرار است دیگر نفر دوم نباشد. آن هم موقعی که «ایدن» که تا هفته قبل وزیر تجارت و نوآوری بوده حالا یک مرد خانه دار است و دیگر بیشتر وقتش به کارهای خانه می گذرد. اما همیشه بالای میز فقط متعلق به یک نفر است و آن یک نفر همه این سال ها «ایدن» بوده.
همین است که درد دارد؛ بیشتر از خیانت«بابیش» و دیوانه بازی رسانه ها. «فریا» دیگر آدم پشت سر او نیست. حالا چندین قدم جلوتر ایستاده و به خاطر باقی ماندن در این جایگاه، حتی در برنامه تلویزیونی، حمایت خودش را از نخست وزیر، به ضرر شوهرش اعلام می کند. تَرَکِ سقف اتاق یعنی همین. قرار است یک چیزهایی روی زندگیشان فرو بریزد که نه با جاه طلبی «ایدن» جور در می آید نه با هنر سیاه سیاست. حالا که پله های زیادی از «فریا» عقب افتاده باید هرچه از جادوی این هنر سیاه می داند به کار بگیرد حتی اگر اطرافیان «فریا» زیر بار نروند که جاسوسی او را برای شوهرش بکنند.
این جا است که «فریا» می فهمد تنها است و اگر قرار باشد جلوتر از شوهرش بایستد آن زوج آرمانی، تنها دروغی برای رسانه ها است و مدام به خار یک نفر مجبور است به همه بی اعتماد باشد. و این بار برای او هم، آن یک نفر غریبه، رسانه یا سیاست مدار دیگری نیست.
مردی است که دارد زیر ترک سقف اتاق با او زندگی می کند و جایی که احساس کند تحقیر شده؛ حقیرترین روش مثل تلافی را به بدوی ترین و حیوانی ترین شکل ممکن اجرا می کند.
فصل اول مینی سریال «همسر سیاست مدار» با پیروزی سیاسی زوج گاردنر- هوینز تمام می شود اما با وجود لبخند این زوج موفق سیاسی؛ داستان به ما می گوید که هر دو آن ها، این دفعه در مرحله خطرناک تری نسبت به بار قبل ایستاده اند.
درست است که «ایدن» توانسته از پله هایی که سقوط کرده بود بالا بیاید، رفیقش را زمین بزند، از نخست وزیر انتقام بگیرد و او را مجبور به کناره گیری کند و بالاخره برگردد به جایگاه وزارت؛ اما حالا وزیر کابینه نخست وزیر جدید است یعنی «فریا گاردنر» و «هوینز» که یک بار نخست وزیر را زمین زده از کجا معلوم که دوباره این کار را نکند. اما کسی چه می داند شاید نخست وزیر جدید، راه حل های جدیدتری برای کنار گذاشتن وزیر غیرقابل اعتمادی مثل «ایدن هوینز» دارد.
نظر کاربران
زنه با این قیافش چرا خودکشی نمیکنه
پاسخ ها
جهان سوم دقیقا همین جاست .
بدو بدو اومدم کامنتها رو بخونم ببینم کی چی نوشته که ... مستفیض شدم.