وایکینگ های جذاب قرن ۲۱
«وایکینگ» هنوز هم برای اروپایی ها واژه رعب آوری است؛ چیزی شبیه مغول ها برای ایرانیان. اما امروزه به کمک دانش باستان شناختی که از کاوش های باستان شناسی و بررسی های مورخان حاصل شده، دید ما نسبت به این قوم تغییر کرده است. حالا می دانیم اغلب اقوام ساکن در مناطق سرد شمال اروپا، مهاجم نبوده اند و کشاورزی و داد و ستد هم می کردند.
مجله روشن - محسن ظهوری: «وایکینگ» هنوز هم برای اروپایی ها واژه رعب آوری است؛ چیزی شبیه مغول ها برای ایرانیان. اما امروزه به کمک دانش باستان شناختی که از کاوش های باستان شناسی و بررسی های مورخان حاصل شده، دید ما نسبت به این قوم تغییر کرده است. حالا می دانیم اغلب اقوام ساکن در مناطق سرد شمال اروپا، مهاجم نبوده اند و کشاورزی و داد و ستد هم می کردند.
سریال «وایکینگ ها» (Vikings) گرچه زندگی مردمان مهاجم این سرزمین ها را مدنظر قرار داده، اما از همین زاویه به موضوع پرداخته است. این سریال از وحشتی به مخاطبان می گوید که حملات و تهاجم بخشی از این اقوام، سالیان سال بر بسیاری از کشورهای اروپا سایه انداخته بود، اما آن ها را قومی وحشی که به وایکینگ (دزد دریایی) مقلب شده اند، نشان نمی دهد.
نویسندگان این سریال و به خصوص سازنده اش یعنی «مایکل هرست» با تحقیقات وسیع درباره آداب و رسوم، نحوه زندگی و عقاید گروه های مهاجم ساکن در شمال اروپا، ما را با انسان هایی آشنا می کنند که هدف شان از حمله به اروپا در حدود ۸۰۰ میلادی، فقط کشتار و ثروت نبوده؛ بلکه ماجراجویانی بوده اند در پی کشف سرزمین های متنوع.
«راگنار لائبروک»، شخصیت اصلی این سریال که تاکنون سه فصل آن پخش شده، نماد همین ماجراجویی و کنجکاوی است. او برای ارضای همین کنجکاوی و با اعتقاد به خدایان خود به جهان مسیحیت یورش می برد و ناگهان خود را در برابر دنیای جدید می یابد تا ما هم مجذوب این سریال زیبا و دیدنی شویم.
قدرت در دانش است
سریال «وایکینگ ها»، با نگاهی تازه و موشکافانه به بخشی مهم از تاریخ اروپا ساخته شده است. سریالی محصول کشورهای کانادا و ایرلند که توسط شبکه «تاریخ» (History) پخش شده و تا این جا، یعنی تا پایان فصل سوم، توانسته مخاطبان زیادی را در سراسر جهان به وجود آورد. شخصیت پردازی درست، فیلم نامه ای دقیق و پرجزییات، کارگردانی حساب شده و بازی خیره کننده بازیگران در این سریال به حدی خوب از کار درآمده که تعریف کردن از آنها مطلبی جداگانه می طلبد.
اما مهم ترین عامل جذابیت این سریال، قصه تازه آن است؛ قصه قومی که تاکنون فیلم ها، مستندها و برنامه های زیادی درباره توحش آن ها ساخته شده و این بار و در سریال «وایکینگ ها»، ما روی دیگر آن ها را می بینیم.
داستان زندگی مردمی را به تماشا می نشینیم که در بخش شمالی قاره اروپا ساکن اند؛ جایی که آخرین سرزمین های خدایان باستانی در اروپا بوده اند و به دلیل وجود سرما و یخ بندان، در دوران امپراتوری روم، کم تر از دیگر مناطق غربی این قاره، تحت تاثیر آیین مسیحیت قرار گرفته اند.
دانمارک، نروژ، سوئد و دیگر سرزمین های شمالی به دلیل همین دوری، به مرور خاستگاه مردمانی می شوند با عقاید کهن که با اتحاد و همراهی قبایل پراکنده، جهان متمدن و پیش رفته مسحیت را در می نوردند و به مدت حدود ۲۰۰ سال عصر وایکینگ ها را در اروپا رقم می زنند. جنگجویانی بی باک و قدرت مند، دریانوردان و کتشی ران هایی حرفه ای و کارکشته که آهن را به بهترین نحو رام خود کرده و در کشاورزی هم کارآزموده بوده اند.
«راگنار لاثبروک» با بازی درخشان «ترویس فیمل»، شخصیت اصلی این سریال است که براساس یکی از مهم ترین وایکینگ های تاریخ ساخته شده. او جاه طلبی است باهوش که برای نخستین بار، با استفاده از قطب نما کشتی ها را به غرب می راند و وارد جزیره بریتانیا می شود.
آن طور که در سریال آمده، تا پیش از او، گرچه وایکینگ ها دریانوردان قهاری بوده اند، اما نمی توانستند موقعیت خود را در دریا تعیین کنند و به همین دلیل زیاد از بخش های آشنای دریا دور نمی شدند. زندگی وایکینگ ها هم چون تمدن های بدوی بر حمله و غارت سرزمین های متمدن تر می گردد.
آن ها هر سال تابستان و تا پیش از ماجراجویی راگنار، به سمت شرق یورش می بردند و با غنایم تازه به زادگاه خود بر می گردند. نه حکومت داری بلدند و نه می دانند که چه طور باید در جایی جز سرزمین خود ساکن باشند.
راگنار اما رویای دیگری دارد؛ او می خواهد دنیاهای تازه را ببند؛ می خواهد بداند در سرزمین های دیگر چه می گذرد و دیگر آدم ها به چه کاری مشغولند. او جاه طلبی است خردمند که چون دیگران متعصب نیست و می داند تنها راه قدرت، دانش است. برای همین هم در فتح هر سرزمینی، نخست به کنجکاوی و یادگیری آیین ها و راه و رسم زندگی آن ها دقت می کند.
«رولو» دیگر شخصیت مهم سریال، نماد حماقت و خیانت است. نویسندگان برای به رخ کشیدن توانایی راگنار در تصمیم گیری، رولوی افسانه ای را که وایکینگ قدرت مندی درواقعیت بوده و در پاریس بر تخت نشسته، برادر او کرده اند تا قدرت و خرد راگنار لاثبروک چشم گیرتر شود.
از طرفی حضور «لاگرتا» به عنوان همسر راگنار که یکی دیگر از شخصیت های مهم این سریال است، روی دیگر راگنار را به ما نشان می دهد. لاگرتا که شمشیرزنی بی باک و جنگجویی باهوش است، هم چون راگنار به آیین های جدید و رسوم تازه کنجکاوی نشان می دهد. او هم می خواهد هم چون راگنار، سرزمین های نو را ببیند و وایکینگ ها را در مناطق خوش آب و هوایی ساکن کند.
رابطه این دو به واسطه همین تفاهم ها شکل گرفته و دوام یافته، اما وقت رسیدن به قدرت که می رسد، راگنار روی جاه طلب خود را نشان می دهد و لاگرتا هم به نوبه خود چنین می کند.
قدرت در دانش استبیش تر می خواهند
خدایان مردمان ساکن در سرزمین های شمالی، بدوی و دیروزی اند. اروپا را آیین مسیحیت در خود گرفته و جدای از نیازهای روزمره، قرار است تا دین بر دل و روح آن ها هم جاری باشد. برای وایکینگ ها، «اودین» خدای بزرگ شان کفایت می کند. خدایی که می گویند در هیات انسان است و می توان او را دید یا حتی زخمی کرد.
آن ها برای رعد و برق، توفان و هر واقعه طبیعی دیگر دلایلی افسانه ای دارند و به این افسانه ها سخت پایبندند. «فلوکی» کشتی ساز در سریال «وایکینگ ها»، نماد این تعصب است؛ معتقدی پایبند، که گرچه راگنار را دوست دارد، اما نمی تواند کنجکاوی او را برای نشاخت دیگر ادیان تحمل کند.
وقتی راگنار راهب مسیحی اهل بریتانیا «اتلستین» را با خود به سرزمین های وایکینگ می آورد، این تقابل و تعصب، بیش تر خود رانشان می دهد. اتلستین، هم چون راگنار ماجراجو و کنجکاو است. مرد خردمندی که گرچه اسیر وایکینگ ها شده، اما می خواهد از آن ها بیاموزد و با دنیای شان آشنا شود.
وجود اتلستین در کنار راگنار، ما را با تفاوت های این دو دین آشنا می کند، گفت و گوهای او با راگنار لاثبروک درباره تفاوت مسیحیت و دین باستانی وایکینگ ها، یکی از مهم ترین و جذاب ترین بخش های این سریال است. به خصوص زمانی که اتلستین دوباره به بریتانیا باز می گردد و درباره وایکینگ ها به پادشاه شمال این جزیره می گوید.
سریال «وایکینگ ها» پر از جزییات تازه و همه فهم درباره آیین ها، آداب و رسوم و تاریخ دوره وایکینگ هاست. سریال جذابی که گرچه پس از دیدن یک قسمت آن دیگر نمی شود از دیدنش دست کشید، اما فقط برای سرگرمی ساخته نشده و نکات تازه ای را درباره این قوم قدیمی برای مان بازگو می کند. قومی که به نوعی آخرین افراد در پذیرش مسیحیت در اروپا بودند و توانستند دو قرن بر این قاره وحشت بیافرینند.
قوم ماجراجویی که با فتح و غارت هر سرزمینی، راهی تازه برای شناخت دنیای تازه پیدا کردند. به همین دلیل هم موسیقی تیتراژ این سریال زیبا، با خواندن این جمله ها آغاز می شود: «Give Me More، More/ بیش تر، به من بیش تر بده» این جملات که بخشی از قطعه «اگر من قلب داشتم» (if Had a Heart) ساخته خانم «کارین الیزابت دریژر اندرسون» (Karin Elisabeth Dreijer Andersson) با نام هُنری «فور رَی» (Fever Ray) است، بر تیتراژ فوق العاده حساب شده سریال نشسته تا مفهوم کلی سریال را دربر گیرد؛ بر تصویر تبرها، شمشیرها و جسد آدم هایی شناور در زیر آب و کشتی های مخصوص وایکینگ ها که روی آب در حرکت اند. بر تصویر کلاغ و دشت و درخت که از نمادها و محل زندگی آن ها حکایت می کن و صدای خواننده که «بیش تر بده» را می خواند که همان سیری ناپذیری وایکینگ هاست.
همه این دلایل را هم که برای دیدن این سریال کنار بگذاریم، لذت بردن مهم ترین دلیل برای دیدن آن است. «وایکینگ ها» را حتما ببینید؛ تمام این متن را فقط در همین جمله می توان خلاصه کرد. «وایکینگ ها» سریال درخشان و جذابی است.
نظر کاربران
فقط فلوکی، خیلی از بازیش خوشم میاد باحاله
رگنار عشق منه
واااای فقط راگنار و پسرش ایوار عاشقشم
اتلستن هم خیلی خوب بود