۲۴۲۳۳
۵۰۰۱
۵۰۰۱
پ

حميدرضا آذرنگ: شايد مسيرمان غلط باشد

نمايش «دو ليتر در دو ليتر صلح» نوشته و كار حميدرضا آذرنگ، با بازي الهام كردا، سهيلا صالحي، رامين سياردشتي و فرزين صابوني در تالار چهارسو اجرا شد؛ نمايشي ضدجنگ كه بيانش استقرار نوعي صلح دايم در تمام دنياست.

شرق: نمايش «دو ليتر در دو ليتر صلح» نوشته و كار حميدرضا آذرنگ، با بازي الهام كردا، سهيلا صالحي، رامين سياردشتي و فرزين صابوني در تالار چهارسو اجرا شد؛ نمايشي ضدجنگ كه بيانش استقرار نوعي صلح دايم در تمام دنياست.

چيزي كه تقريبا ناممكن است و اين خود فضا را فانتزي و غيرمتعارف مي‌كند؛ نمايشي كه در آن بهرام شاه‌محمدلو و راضيه برومند نقش‌خوان‌هاي آن بودند. دو ليتر در دو ليتر صلح در تمام دنيا خواهان دارد چرا كه ما را نسبت به جنگ واكسينه مي‌كند كه اين پديده پليد را تحت هر شرايطي از زندگي خود دور كنيم.



‌ حميدرضا آذرنگ را ما بيشتر با متون كلام‌محور مي‌شناسيم، اما در اينجا كلام هم هست اما به شكل غيرمتعارفش، چگونه شد كه به سمت نوشتن دو ليتر در دو ليتر صلح رفتيد؟

قصه برمي‌گردد به نمايش «دو متر در دو متر جنگ» كه نوشتم و دادم «نيما دهقان» كار كرد. بعد از آن تصميم گرفتم يك سه‌گانه در دل اين اتفاقات جنگي بيفتد. بعدش ببينيم حالا با گذر از مراحلي كه تاثيرات جنگ را بعد از آن مي‌بينيم، چه از همه اينها منتج مي‌شود.

غرض اين بود كه سه‌گانه باشد كه رسيدم به «دو ليتر در دو ليتر صلح». سال بعد «دو متر در دو متر جنگ» را نوشتم و در جشنواره رد شد به اين دليل كه مي‌گفتند اين اصلا نمايشنامه نيست. سمت و سويي كه در اين متن گرفتم بيشتر عالم نشانه‌ها بود و اشاره‌ها. به دليل اينكه موقعيت جنگ را يك فانتزي موحش مي‌ديدم. يك كارتون مي‌ديدم؛ در عين حال كه آدم مي‌خندد، مي‌گريد.

بيشتر ذهنيتم اين بود كه اين فانتزي بودن و انيميشن بودن موقعيت‌هاي جنگي را نشان بدهم. با توجه به اينكه شرايط جنگ هميشه خاص است، مي‌تواند خاص يك ملت نباشد. مي‌تواند با يك تفكر شروع بشود و يك نفر آغاز‌كننده يك جنگ جمعي باشد كه تاثيرات خود را دارد. يك فانتزي در دل موقعيت بود كه مرا به اين سو سوق داد. «دو ليتر در دو ليتر» را نوشتم و از همان روزهاي اول نگاه فانتزي را در اجرا مدنظر داشتم. اين پيشنهاد خود متن بود. بعد گذشت. سال گذشته اين را كار كرديم. دو اجرا در ارمنستان رفتيم، به زبان ارمني. مي‌خواستم آزمون و خطا بكنم كه چقدر در جذب مخاطب خارجي موفقم.



‌ قبل از جشنواره فجر؟

بله. دو تا اجرا با هزينه شخصي تهيه‌كننده‌ام. تمام هنرمندان و منتقدان، آن را كه ديدند گفتند انگار يك نويسنده ارمني اين را برايمان نوشته باشد. خوشحال شدم نه از بابت اينكه آنها ارتباط گرفتند. از بابت اينكه حرفي را كه مي‌خواستم بزنم فقط منتسب به جامعه خودم نيست و راجع به جنگ و تبعات آن صحبت مي‌كنم، يك ذره خوشحال شدم كه نمي‌روم آنجا كه از خودم بگويم. بعد هم جشنواره فجر و حالا هم اجراي عمومي.

‌ از همان ابتدا هم لامكان و لازمان بودن را داشتيد؟

صددرصد.

‌ آيا در بررسي چيزي هم عوض شد؟

براي جشنواره نه اما بعد از آن مميزي شد. من اصولا به هيچ كشوري در اين متن اشاره‌اي نكرده‌ام. عمد هم بود. چون نمي‌خواستم بگويم جنگ براي ما اين طوري است، هشدار به آدم‌ها را كه به عنوان يك هنرمند وظيفه خودم احساس مي‌كردم بايد انجام دهم. هيچ نشانه‌اي نداشتم كه رجعتي به گذشته و جنگي كه پيش‌رو داشتم، داشته باشم. براي اجراي عمومي هم با نقطه نظراتي از سوي شوراي نظارت مواجه شدم. آدم‌ها در موقعيت جنگي قرار داشتند. شرايط اين آدم‌ها را مدنظر داشتم.



پذيرفتم هر چيزي را گفتند. ممكن است بخشي از مفهوم نمايش فعلي بنابر تصميم دوستان شوراي نظارت باشد. اما بستر كلي‌اش در آن شكل اوليه‌اش بوده است. به لحاظ نشانه‌گذاري در لباس و موقعيت‌ها و در ديالوگ‌ها هيچ رجعتي به هيچ دوره تاريخي نداشتيم ولي وقتي ديدم چنين اتفاقي بايد بيفتد و چراغ‌قوه‌اي كه داريم استفاده مي‌كنيم، گفتند بايد از حالت امروزي خارج بشود. بعد من پيشنهاد دادم كه خوب است اينها شواليه بشوند. گفتند آره! به تناسب اجرايمان كه طراحي صحنه شكل ميني‌مالي داشت، اين طراحي را انجام داديم. بعد طراحي لباس و صحنه را هم تغيير داديم و اين شكلي شد.

‌ به فضاي فانتزي نزديك‌تر شدي؟

نه! شيوه اجرا همان شيوه قبلي است فقط رفتارهايي كه در آن اسلحه بوده، شده است شمشير يا كمان. اينها را فقط تغيير داديم. بازي‌ها همان است. قالب اثر طراحي رفتارها براي همان بود، فقط نشانه‌هاي زمان‌بندي‌اش را كه به عقب برمي‌گشت، عوض كرديم. يك‌سري هم در متن جمله‌ها و كلمات و ديالوگ‌ها را عوض كردند كه خيلي هم زياد بود. من هم پذيرفتم كه اين را كم، زياد يا تعديل مي‌كنم.

‌ در مجموع جريان مميزي را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟

نمي‌خواهم بگويم فعل خوبي هست يا نه. در تمام دنيا يك نظارتي هست. اگر قرار باشد برخلاف كادرها و ايده‌ها و عقيده‌هايي كه غالب بر آن جامعه‌هاست، رفتار بكني، حتي با اعتراض جامعه عمومي مواجه مي‌شود. كاري به اين ندارم كه اين خوب است يا بد. ولي واقعا باعث خلاقيت در جاهايي از كارم شد. يعني من كار را اجرا رفته بودم و فكر كامل شده بود و همين بود. وقتي اين رفتارها را ديدم و اين صحبت‌ها را شنيدم يك چيز ديگر آمد كه به لحاظ دراماتيك كار را زيباتر و پخته‌تر مي‌كرد و باعث شد كه تغييرات‌مان پوياتر بشود.



‌ زياد هم تسليم نشديد؟

چرا تسليم كه شدم اما دستم باز بود براي تكه‌هايي كه دست رويش گذاشته بودند. نشانه به نشانه رفتيم جلو و حذف و تعديل كرديم. ولي واقعا در تصاويري كه داشتيم انگار تصاويرمان منسجم‌تر شد. انگار يك آغاز مجدد بود. به هر صورت من زياد ناراحت نيستم. من ناراحتي‌ام از نگاه‌هاي سليقه‌اي است كه در يك جمع ارزشيابي كه چهار نفر است، بايد اصولي داشته باشند كه در چارچوب آن حرف بزنند.

وقتي مي‌بينم سلايق شخصي هم در اين كادر قرار مي‌گيرد و از چهار منظر قضاوت مي‌شوم كه گاهي اين نظرها همديگر را قطع مي‌كنند و موازي هم نيستند، اين برخورنده است. يك كادر است به نام نظارت و ارزشيابي. بايد بعد از سال‌ها روش تعيين كنيم. مثلا اگر اين موارد رعايت بشود مورد بحث واقع نخواهد شد.



‌ از همان ابتدا اين شيوه اجرايي مشخص بود؟

بله، از همان روز اول. در طراحي‌ها خيلي اذيت شدم براي آنكه تمام دقتم اين بوده كه دو طرف هيچ‌گونه تفاوتي با هم نداشته باشند و كفه ترازو هرگز به سمتي سنگيني نكند. يكي از دلايل مهمي كه صدا را از اين آدم‌ها گرفتم همين بود. به دليل اينكه چهار تُن صداي متفاوت مي‌خواستيم بشنويم.

فكر مي‌كردم شايد مخاطب به دليل گرايشش يه يك تن صدا، به يك سمت گرايش يابد و اصلا نمي‌خواستم آن طرف بيشتر ديده شود. براي همين صداي واحد برايشان در نظر گرفتم. حتي راجع به قد بازيگر حساس شدم كه آقايان و خانم‌ها هم‌قد باشند. همه اينها برايم مهم بود كه شرايط يكساني هر دو طرف داشته باشند. در طراحي حركات‌شان آنقدر به خودم فشار مي‌آوردم كه نكند يك طرف بازي‌اش زيباتر از طرف مقابل بشود.

‌ شما گوشه‌چشمي به جنگ و مصايب خاورميانه انداخته‌ايد كه الان هم دارد ما را تهديد مي‌كند؟

بله، همين است! اين يك هشدار به انسانيت است. من اصلا به دولتمردان كاري ندارم. دولتمردها به من ربطي ندارد. من براي جامعه انساني بايد وظيفه‌ام را انجام بدهم. من آدم سياسي نيستم و قرار هم نيست باشم. هنر آنجايي كه وارد سياست مي‌شود مسيرش به انحراف كشيده مي‌شود. فرهنگ‌مان هم همين‌طور است. سياست با هر سليقه و مديريتي تغيير مي‌كند. قرار نيست بستر كلي يك كشور با تغيير يك سياست تغيير بكند. با وجود اينكه صحبت از فرهنگ چندين‌ساله و آن همه قدمت مي‌شود من اصلا كاري به سياست نداشتم و نگران جامعه بشري بودم.



‌ جنگ يكي از دغدغه‌هاي عمده شماست؟

من بزرگ‌شده دوره جنگم. من بهترين دوران زندگي‌ام را در جنگ سپري كردم. نمي‌گويم خط مقدم بودم، اصلا ادعايي ندارم كه اسلحه در دستم بود در زمان جنگ. دوست داشتم شرايطش را داشتم كه در جنگ شركت مي‌كردم. من فقط در «انديمشك» بودم كه دروازه خوزستان بود براي ورود تجهيزات و اسلحه. «صدام» هم دلش مي‌خواست اين دروازه هر چه زودتر بسته بشود. بمباران و موشكباران را خيلي ديدم.

حتي آن اوايلش رسيده بودند به «كرخه» كه صداي توپ‌هايشان را مي‌شنيديم. وحشت و بيم و هراس‌هاي جنگ را تجربه كرده‌ام. ديدم آدم‌هاي آن روز را. تكه‌تكه شدن رفيقم را ديده‌ام. ويران شدن‌ها را ديده‌ام. آن صداقت آدم‌ها را ديده‌ام كه جان‌شان را مي‌گذاشتند كف دست‌شان و مي‌رفتند و مي‌آمدند. تصاوير مهيجي را ديده‌ام كه واقعا تعريف‌كردني نيست، فقط در ذهنم است و تمام تلاشم اين است كه شايد بتوانم اينها را تعريف كنم. گرچه غالب كارهايم در مورد جنگ بوده ولي نه همه‌اش! اين انكار‌ناپذير است.

‌ اين سه‌گانه ادامه دارد؟

سر اين كار اذيت شدم. فكر نكنم. لااقل با وجود اين شرايط نه! آدم حتي وحشت مي‌كند كه نگران جامعه هم باشد. پس رسالت هنرمند چه مي‌شود؟ رسالت هنر چه مي‌شود؟ حالا هنرمند هم هيچ! ما نيستيم. بزرگ‌ترين رسالت هنر يكي‌‌اش هم همين است؛ هشدارهايي كه بايد به جامعه داد. شايد داريم مسير غلطي را مي‌رويم. ولي من محصول شرايط جنگي‌ام. بهترين روزگارم را در آنجا گذرانده‌ام. خواهرم را در انديمشك در جنگ از دست داده‌ام. هنوز زخمي هستم! جنگ يك آغاز و پايان واقعي دارد كه با صلح يا هر چيزي پايان نمي‌گيرد. جنگي واقعا نبوده و نخواهد بود.



اشتباه ما اينجاست كه اينجا را پايان جنگ مي‌دانيم. تازه از اينجا جنگ ديگري شروع مي‌شود كه شايد وحشتناك‌تر از آن جنگ واقعي باشد. براي همين است كه در اين كار، مفهوم مطلق صلح اصلا مدنظرم نيست. صلح فرزند جنگ است. جنگي اگر نباشد صلحي معنا پيدا نخواهد كرد. آدم‌ها در شرايط عادي دارند زندگي‌شان را مي‌كنند. پايان جنگ عريان‌سازي است كه ما تازه سرمان را مي‌چرخانيم كه ‌اي داد ما چقدر ويران شده‌ايم. چقدر آسيب ديده‌ايم و چه كساني را از دست داده‌ايم. چقدر جوان از دست داد‌ه‌ايم. حالا اين اگر درمان و آسيب‌شناسي نشود شما ببينيد چه تبعات بعدي‌اي خواهد داشت.

‌ در اين كار هم اصرار بر جنگيدن است؟

انكارناپذير است. شما وقتي با همسايه‌ات هم دعوا مي‌كنيد، خودمان را نمي‌خواهيم گول بزنيم، زد و خورد مي‌كنيد. آن يكي ديوار او را خراب مي‌كند و اين يكي هم شيشه‌هاي ديگري را مي‌شكند. در هر صورت ممكن است با پادرمياني خيلي‌ها اين دعوا تمام بشود. ولي تو وقتي نگاه مي‌كني به تخريب‌هاي روحي و مادي‌اي كه اتفاق افتاده، آنقدر زياد بوده كه هنوز يك چيزي درونت هست. اين را بايد تمامش كرد. براي ديگراني كه مي‌آيند و وساطت مي‌كنند شايد راهكاري كه بگويند شما دوستيد، همسايه‌ايد، هم را ببوسيد و تمام كنيد و برويد، درست نباشد. مي‌گويم اين بوسيدن ختم ماجرا نيست.

اتفاق بعدي اين است كه ما خيلي ساده به اين مساله نگاه مي‌كنيم. واقعا مردم ما از جنگ هشت‌ساله كه تحميلي هم بود، آسيب خوردند. يك ذره باور كنيم، من كاري به سياست ندارم، به مردمم دارم. جامعه را مي‌گويم. پايان جنگ، به نظرم پايان جنگ نيست، خيلي با مدارا بايد رفتار كرد با آدم‌‌هايي كه از آن آتش پايشان را بيرون گذاشته‌اند. مثل داخل ماشين نشستن است، قانون فيزيك است. وقتي ميل به حركت‌ داري، وقتي يكدفعه ترمز مي‌زند، اينقدر شدتش زياد است كه سر و صورتت را به شيشه مي‌كوباند. ما هشت سال جنگ سخت داشتيم، ديگران دست به دست عراق داده‌اند كه ما اين‌ سنگ‌ها را وا بكنيم، ولي اين پنهان‌كردني نيست. خيلي سخت بود. بايد با اينها با مسامحه و مدارا برخورد بشود. كمي آسيب‌شناسي بشود.

‌ در اين تلخي جنگ فضا را فانتزي كرده‌ايد؟

واژه جنگ تلخ است. هيچ‌كس آن را نمي‌تواند كتمان كند. همه دنيا از اين واژه منزجر مي‌شوند. ولي وقتي در كنه جنگ مي‌رويم و نگاه مي‌كنيم، به اين‌ور آن‌ور مي‌زند و بعد ته‌اش چه هست؟ يك آدم به نام صدام ملتش را مجبور كرده كه با ما بجنگد. يادم هست كه در آن زمان عراق يك شبكه فارسي راه انداخته بود كه در آن از اخبار بمباران‌ها مي‌گفت و ما از وحشت‌مان آن را مي‌ديديم. خيلي موقع‌ها دروغ مي‌گفت و فقط جنگ رواني راه مي‌انداخت. كه هنوز صداي آن مجري تپلش يادم هست.

نمي‌دانم الان دستم به او بيفتد چه بلايي سرش مي‌آورم. ما از آن موقع تن‌مان شروع مي‌كرد به لرزيدن تا صداي انفجاري را بشنويم و بعد بگوييم خب زد! قصه مرگ و زندگي در اين بازي بود كه آيا اين‌سري نوبت من است؟ ما شهر را ترك نكرديم و مانديم. جنگ در تمام دنيا پليد است. ولي از بيرون نگاه مي‌كني ماهيت فانتزي دارد. كارتون است.

يك سوال «يعني چه» در آن هست؟ براي چه؟ چرا؟ ما مدافع بوديم ما اصلا راجع به دفاع حرفي نمي‌زنيم. در تمام دنيا دفاع مقدس است. وظيفه من است كه از حريمم دفاع بكنم. اشتباه ما اين است كه هر موقع راجع به جنگ بد مي‌گوييم فكر مي‌كنيم مي‌خواهيم دفاع را زير سوال ببريم. اين دو تا مقوله از هم سوا هستند.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج