افراد مشهوری كه صاحب اسمهای خاص هستند!
در عرصه موسیقی نامهای بسیاری بودهاند كه كارشان را از گمنامی دنیای زیرزمینی شروع كردهاند و توانستهاند به شهرت دنیای حرفهای قدم بگذارند. طی چند سال اخیر كم نبودند موزیسینها و خوانندههایی كه از دل كارهای غیرمجاز راهی ویترین عرضه آثار فرهنگی و هنری شدهاند و جزو نامهای پرمخاطب و بفروش این عرصه هستند.
مجله زندگی ایده آل - محمد حسینزاده، مصطفی رفعت : در عرصه موسیقی نامهای بسیاری بودهاند كه كارشان را از گمنامی دنیای زیرزمینی شروع كردهاند و توانستهاند به شهرت دنیای حرفهای قدم بگذارند. طی چند سال اخیر كم نبودند موزیسینها و خوانندههایی كه از دل كارهای غیرمجاز راهی ویترین عرضه آثار فرهنگی و هنری شدهاند و جزو نامهای پرمخاطب و بفروش این عرصه هستند. «كاوه آفاق» و «رستاك حلاج» هم از جمله همین اهالی موسیقی هستند كه قرار است دنیای شیرین مجاز را تجربه كنند و فعالیت خود را روی زمین ادامه بدهند.
آنها مدتهاست كه آثارشان را برای ارائه به شكل مجاز از طریق مجاری رسمی دنبال كردهاند و درصدد انتشار آلبومهای خود به صورت مجزا هستند. اما فارغ از این خبر خوش، آنچه باعث شد سراغ آنها برویم اسامی خاص آنها بود كه به نظر میآید نامهایی مستعار باشند؛ در حالی كه در گفتوگو با آنها متوجه شدیم، این نام حقیقیشان است. همین مساله باعث شكلگیری این پرونده شد تا ضمن صحبت با این دو چهره، گذری بر بازی نامها در میان هنرمندان داشته باشیم.
نامهاو نشانههای خاص
كاوه: یك مساله جالب در مورد اسمهای ما این است كه من و رستاك فكر میكردیم اسم واقعیمان چیزی دیگری است؛ طوری که وقتی همدیگر را دیدیم از هم پرسیدیم كه اسم واقعی تو چیست؟!
رستاك: من تا دوره دبیرستان حتی از اسمم بیزار بودم. نام فامیلیام كه حلاج بود و میگفتند پنبهزن؛ رستاك هم كه كلا یك اسم عجیب بود و اصلا مرسوم نبود. گاهی حتی میگفتم كاش اسمم چیز دیگری بود. بزرگتر كه شدم و خواستم وارد عرصه موسیقی شوم، دیدم اتفاقا اسم خوبی است و میتواند در این كار به دردم بخورد؛ تا اینكه گروه رستاك آمد! آلبوم اول آنها بعد از آهنگ «تهسیگار» من بیرون آمد. یك بار یكی از دوستانم زنگ زد و تبریك گفت كه بالاخره مجوزت را گرفتی؟! من تعجب كردم؛ بعد دیدم عكس مرا در روزنامه جامجم بهعنوان یكی از شركتكنندگان جشنواره موسیقی فجر چاپ کردهاند كه گویا اشتباهی به جای گروه رستاك تصویر مرا زده بودند.
كاوه: تركیب نام من هم برای خودم جالب است. یكجور آرمانگرایی و ایدئولوژی با خود به همراه دارد كه فكر میكنم به درد سبك كاری من در موسیقی هم میخورد. كاوه كه یك اسم اصیل ایرانی و اسطورهای است و برای من كه تعصب زیادی به وطن دارم و آن را حتی با پرچمی كه به دستم میبندم همیشه نشان دادهام، همخوانی خوبی دارد.
اول ساز بعد خوانندگی
كاوه: شروع كار من با ساز بود. در فضای خانهای بزرگ شدم كه موسیقی در آن عنصر مهمی بود و سبك خاصی از موسیقی را گوش میدادند. البته شنیدن همین كارها بود كه اصلا مرا به موسیقی علاقهمند كرد و خواستم ابتدا نوازندگی یاد بگیرم. بعدها هم كه فرصت تجربه كردن بیشتر برایم فراهم شد. بعد از شروع كار گروهی هم باقی مسائل مانند ترانهسرایی و آهنگسازی و اینها هم آمد چون در كار گروهی و در سبكی كه من هستم شما خودتان باید این را یاد بگیرید. شما باید كارهای خودتان را اجرا كنید چون خود شما از همه نزدیكتر به سلایق و عقایدتان هستید. مطالعه روی كارهایم تاثیر زیادی دارد؛ بنابراین روزی نیست كه من مطالعه نداشته باشم.
رستاك: من با ساز شروع كردم؛ یعنی گیتار را یاد گرفتم و روی اشعار ساخته شده خوانندههای قدیمی كار ساختم و همانها را اجرا كردم. بعد از مدتی به این نتیجه رسیدم كه من نباید همیشه كار دیگران را اجرا كنم و بهتر است خودم شعر بگویم و روی شعرهای خودم آهنگ بسازم و آنها را اجرا كنم. راستش همیشه عاشق خواندن بودم و برای خودم میخواندم اما فكر نمیكردم یك زمانی این مساله جدی و حرفهای شود.
تفاوت ماجرا در مصرع دوم
رستاك: من به نوعی با شعر زندگی میكنم و كار روزانهام با مطالعه به هر شكلش همراه است. یعنی روزهای من بدون مطالعه نمیگذرند. عمده ساعاتی را كه تنها هستم به كارهای خودم در زمینه موسیقی، شعر و ترانه میپردازم.
كاوه: شعرهای رستاك بدون استثنا همیشه یكی، دو بیت كاملا غیرمنتظره دارد كه به مخاطب شوك وارد میكند؛ مثلا ممكن است مصرع اول كاری را بگوید و شما همه منتظر باشید مصرع دوم به آن شكلی كه در ذهن شما وجود دارد تمام شود اما مصرع دوم او كاملا متفاوت و چیزی ورای توقع و انتظار شما خواهد بود.
بودن یا نبودن در جمع
كاوه: من قاطی آدمها میچرخم و اصلا دوست ندارم خودم را جدا كنم اما خیلی هم اینطور نیست كه همیشه بین مردم باشم. به واسطه كارم همیشه دستكم روزی ۴۰نفر را میبینم. با این شكل زندگی دیگر نمیشود گفت دور از مردم هستم اما خب، دیگر امكان انجام بعضی كارها را ندارم.
رستاك: روحیه من روحیه جمعی نیست. حتی در جمعهای خودمانی هم گاهی یك گوشه مینشینم و این شاید برای خیلیها خوشایند نباشد. اما من خلوتم را دوست دارم و خلوتم هم از گوشهگیری نیست. یكجور نیاز است كه بخواهم كارهایم را مرور كنم. ممكن است در یك جمع ایدهای به ذهنم برسد اما قطعا به مكان خلوتی برای پرورش آن نیاز دارم.
توهم قلدریهای شهرت!
رستاك: ۱۰ سال پیش كسی مرا نمیشناخت. الان خیلیها مرا میشناسند اما من فرق زیادی با آن روزها نكردهام كه بگویم چون حالا مرا میشناسند باید عوض شوم. قطعا ۱۰ سال دیگر هم همین خواهد بود؛ یعنی اگر معروفتر شوم، باز هم همین هستم. پول خیلی نمیتواند مرا تغییر دهد؛ اگر هدفم پول بود شاید تغییر حاصل میشد. اما من آدمی هستم كه به هنر عشق میورزم، به عشق فكر میكنم و از احساس مینویسم. اینكه چون پول بیاید حالا من ژست بگیرم، به طرز فكر من و كاوه نمیخورد.
كاوه: به واسطه كارهای تصویری و كلیپ این تجربه را داشتم كه با هجوم مردم و در شهرت بودن و. . . روبهرو شوم؛ اما این چیزی نیست كه مرا از مردم دور كند یا بخواهد از من آدم دیگری بسازد. خدا را شكر به واسطه خانوادهام از كودكی وضع خوبی داشتم و این نیست كه اگر به واسطه شهرت به پول برسم، خودم را گم كنم.
شهرت ممكن است تاثیرات دیگری بگذارد؛ مثلا یكی از ویژگیهای شهرت این است كه شما را آدم قلدری میكند و بیجهت این فكر را به شما میدهد كه آدم زورمندی هستید؛ حال اگر دوستی به شما زنگ بزند كه فلان مشكل برایم پیش آمده شما پیش خودتان میگویید من حتما میتوانم آن را حل كنم؛ در حالی كه شاید اصلا در حد توان شما نیست. از طرفی یكسری توقعات ایجاد میشود؛ مثلا دیگران احساس میكنند كه شما میتوانید هر كاری برایشان بكنید و انتظارات عجیب و غریب آغاز میشود. متاسفانه من آدمی هستم كه نمیتوانم نه بگویم و قول میدهم و میروم؛ در حالی كه شاید اصلا انجام آن كار در توان من نیست.
تافتههای جدابافته فامیل
كاوه: به نظرم بزرگترین مشكل شهرت، تنها شدن آدمهاست؛ یعنی اطرافیان شما ناخودآگاه از شما فاصله میگیرند که بخشی از آن هم واقعا تقصیر شما نیست؛ مثلا شاید تا دیروز به شما میگفتند برو ماست بخر، این كار را میكردید اما حالا به واسطه آن شهرت و موقعیتی كه دارید نمیتوانید این كار را بكنید ولی خانواده حس میكنند شما نمیخواهید این كار را انجام دهیم؛ بنابراین سوءتفاهمها آغاز میشود و راحت درباره شما قضاوت میكنند كه انگار شما خود را تافته جدا بافته میدانید، خود را میگیرید و دیگر خود را در سطح آنها نمیبینید؛ در حالیكه واقعا اینطور نیست و این مساله شما را تنهاتر میكند. حالا وای به حال آنهایی كه شهرتشان سطح بسیار بیشتری دارد.
رستاك: من با مساله شهرت مشكلی ندارم؛ یعنی اگر روزی برسد كه خیلی شناخته بشوم، باز هم این را ترجیح میدهم كه در گوشه آرامی كه میخواهم، باشم و به كارم برسم. شهرت چیز خوبی است اما نباید مزاحم كاركردن بشود. متاسفانه آدمهای دوروبرتان این را به شكل دیگری تعبیر میكنند و فكر میكنند غرور، شما را احاطه كرده است. در حالی كه چنین فكری اصلا در ذهن من نیست.
كاوه: شمایی كه در رسانه كار میكنید این درك را دارید كه من از یك زمانی به بعد دیگر نمیتوانم خیلی كارها را انجام بدهم اما آن دوست قدیمی یا اعضای فامیل درك نمیكنند كه اگر مثلا تا دیروز در خیابان فوتبال بازی میكردیم حالا دیگر نمیشود و این را به حساب آن میگذارند كه من خودم را گرفتهام.
ریتم متفاوت زندگی هنرمندان
رستاك: اگر بخواهم تعریف درستی از خود ارائه بدهم باید بگویم آنچه در «پاییز سال بعد» شنیدهاید، خود خود من است. من آدمی ساكت و آرام هستم كه فكر میكنم لبخند به من نمیآید.
كاوه: گاهی برای من پیش میآید كه دیگر حوصله هیچ چیزی حتی موسیقی را ندارم. به نظرم تنبلی یكی از چیزهایی است كه واقعا به ترشحات هورمونی موزیسین ربط دارد؛ چیزی كه اریك كلاپتون میگفت. هنرمند به حدی میرسد كه شاید دیگر نمیتواند مثل سابق و با آن میزان ساعت كار كند و این برای من خیلی جالب است. اساسا زندگی هنرمندان ریتم متفاوتی دارد. با این حال آدمی هستم كه صبح ساعت ۸ بیدار میشوم.
ارسال نظر