فریدون آسرایی و حرکات مایکل جکسونی!
دیماه سال ۹۳ پنجمین آلبوم رسمی «فریدون آسرایی» در ایران منتشر شد. این تجربه جدید که «عشق یعنی» نام گرفت، زود جای خود را در میان مخاطبان موسیقی پاپ پیدا کرد و مورد توجه قرار گرفت.
آلبوم تازه او فضای نوستالژیک دارد و در بسیاری از قطعات فضای معلق را در مقابل شنونده قرار میدهد، او و نوازنده های گروهش حالا درگیر برگزاری تور کنسرتهایشان در ایران هستند. با این خواننده گفت و گویی مفصل انجام داده ایم که توجه شما را به آن جلب میکنیم.
*آلبوم شما در بسیاری از نظرسنجی های انجام گرفته از سوی ماهنامه ها مورد توجه قرار گرفت. به عنوان مثال در نظرسنجی ماهنامه تجربه این آلبوم دوم شد و در نظرسنجی مجله موسیقی قرن بیست و یکم هم قطعه «عشق یعنی» به عنوان برترین قطعه سال ۹۳ در ژانر موسیقی ژانر موسیقی پاپ انتخاب شد. نظرتان درباره اقبالی که آلبوم با آن مواجه شد چیست؟
جالب است بدانید قطعه اول و دوم نظرسنجی موسیقی قرن ۲۱ از آلبوم عشق یعنی من بود. به نظر من بخشی از این اقبال به استقبالی که مردم از آلبومها دارند مربوط است. به این صورت که آلبوم خود من جزو اولین آلبومهای سال گذشته بود که تجدید چاپ شد. بنابراین فروش بالای آلبوم و تخصص کارشناسان رای دهنده در مورد آلبومها تاثیر خود را در چنین نظرسنجیهایی دارد.
البته که اگر بنا باشد نظرسنجی را با توجه به هواداران خوانندهها انجام دهید مسلما هر هوادارای به خواننده مورد توجه خودش رای میدهد. هواداران چاوشی و خواجهامیری هم قطعا به خوانندهای که طرفدارش هستند رای خواهند داد. از سوی دیگر برخی ها کارشناسان موسیقی را جمع میکنند و از مراکز فروش هم میزان فروشها را میپرسند. این نوع از نظرسنجی به نظر من منطقیترین راه است.
* اگر از فاکتورهایی که به آنها اشاره کردید بگذریم به نظر شما آلبوم عشق یعنی چه مشخصهای داشت که مورد توجه قرار گرفت؟
راستش من خودم همیشه اولین منتقد کارهایم بوده ام. همیشه گفتم اگر کاری وارد بازار موسیقی میکنم که مردم به آن اقبالی نشان نمیدهند مقصر اصلی خود من و آهنگساز و تهیه کننده هستیم. حتما ما کار خوب وارد بازار نکرده ایم که مردم هم به سراغش نیامده اند. ما باید نیاز مخاطب را در نظر بگیریم. در مورد آلبوم عشق یعنی هم باید بگویم این کار سه سال و نیم از عمر من و همکارانم را گرفت. ما ننشستیم. حدود ۳۰ قطعه تولید شده بود که از میان آنها تنها ۱۲ قطعه را در آلبوم گنجاندیم.
هدف من و همکارانم این بود که مثلت ترانه، تنظیم و صدا در تمامی کارهای انتخاب شده در بهترین حالت ممکن باشند. همه چیز سر جایش باشد. من مثل بقیه نمیتوانم هر سال آلبوم بیرون بدهم. خیلی از دوستان و همکارانم اما این کار را سالهاست که میکنند. من نمیتوانم و بنابراین اگر کارم آنگونه که باید نمود نداشته باشد و از آلبوم برخی از دوستان که برای کارشان تنها دو ماه زمان گذاشته اند کمتر شنیده شود ترجیح می دهم اصلا کار نکنم.
* من با نظر شما موافق نیستم. فرهاد مهراد و فریدون فروغی هم سالها کار کردند و تازه بعد از مرگشان به شهرتی که امروز دارند دست یافتند. هنرمند کار خودش را انحام میدهد حالا ممکن است مردم بعدهها او را کشف کنند و به تاثیر کارهایش پی ببرند….
برای من اصلا مهم نیست بعدا قرار است مردم از من تعریف کنند. امروز که می خواهم زندگی کنم باید در رفاه باشم. بعد از مرگم اصلا مهم نیست. ما جشنواره ای داریم که بنیان گذاران موسیقی پاپ در این مملکت در آن حضور ندارند. اصفهانی و عصار نیستند. در این شرایط چرا آدم باید به دنبال ترانه خوب باشد. مگر سرمان درد میکند بخواهیم کار خوب درست کنیم. موسیقی خوب در ایران امروز یعنی اینکه کار ۶ و ۸ بسازم و رای بیاورم و هوادارنم بیشتر شوند. من در جشنواره فجر سال گذشته هم گفتنم که: «کم مانده برای روی استیج ماندن مجبور شوم حرکت های مایکل جکسونی از خودم نشان دهم…!؟»
* یعنی نگاهتان به موسیقی که تولید میشود اقتصادی نیست؟
نه اصلا نمیتوانم کمتر از سه سال روی آلبومم وقت بگذارم. چون «آنقدر پولدار نیستم که جنس ارزان بفروشم». این یک ضرب المثل انگلیسی است. من در موقعیت و سن و سالی نیستم که کاری تولید کنم که در نظرسنجیها اول شود. این دیدگاه و باور من است که هر سالی و بدون توجه به هر آلبومی که تولید میشود کار من باید اول باشد. اگر هم احساس کنم این موقعیت ایجاد نمیشود حتی تا آخرین لحظات خودم را به در و دیوار میزنم تا این اتفاق بیافتد.
* بنابراین معتقدید در آلبوم عشق یعنی به نقطه ای که بایسته بود رسیدید؟
قطعا نه. در این آلبوم هم من و همکارانم به سقف توقعی که از خودمان داشته ایم نرسیدیم. با این وجود سه و سال و نیم وقت گذاشتیم. البته از ماحصل کار راضی بودم. حداقل دو قطعه از این آلبوم مورد توجه قرار گرفت و خاصه از قطعه عشق یعنی استقبال قابل توجهی شد.
* این استقبال را چگونه متوجه شدید؟
وقتی برای اجرای برنامه به سالنهای کنسرت رفتم مردم این حس را به من دادند. کسانی که وارد سالن شدند و آمده بودند کارها را بشنوند شعر تقریبا تمامی کارها را از حفظ میخواندند. این یعنی کار ما به هیت شدن نزدیک شده است. شعری هم که برای مادرم خوانده بودم مورد توجه مردم قرار گرفت. برای من جای تعجب داشت که آلبومی با این عمر و تازگی چطور در قلب مردم نفوذ کرده و باعث شده تک تک قطعات را حفظ باشند.
* اگر قرار باشد به عنوان یک مخاطب آلبوم جدید فریدون را قضاوت کنید درباره اش چه میگویید؟
در بازار نامناسب موسیقی وضعیت آلبوم به صورت نسبی خوب بود. تیراژ اول آلبوم در اولین سری، ۱۰۰ هزار تا بود که خیلی سریع تمام شد و کار به چاپ دوم رسید. آنچه خودم درباره این آلبوم میبینم و به آن میبالم انتخاب آدمهایی است که کاران را بلد هستند.
* در مورد بحثهای اقتصادی و بازگشت سرمایه هم صحبت کنید. در مورد این آلبوم توانستید هزینه ها را تامین کنید…
اگر به همین منوال پیش برود و بتوانید اجراهای موفق را یکی پس از دیگری پشت سر بگذاریم قطعا این اتفاق خواهد افتاد. همانطور که میدانید در شرایط امروز موسیقی و با توجه به کپی هایی که از آلبومهای موسیقی وجود دارد انتشار آلبوم هیچ نقع مالی ندارد و تمام برداشتهای اقتصادی نیازمند برگزاری کنسرتهای موفق است.
* این اجراها می آید و میرود و همه خواننده ها هم میایند و اجرا میکنند. در این بین شما جزو معدود خوانندگان عرصه موسیقی پاپ هستید که تا اندازه ای نگاههای اجتماعی را هم در ترانه های انتخابی برای آلبوم میگنجانید. حالا که در حوزه اجرا روزهای خوبی دارید برنامه شما برای توجه بیشتر به این نگاه اجتماعی که میتواند یکی از کارکردهای مهم موسیقی پاپ باشد چیست؟
من در آلبوم قبلی خود کارهای اجتماعی کمتری داشتم. بنابراین قصد دارم در آلبوم بعدی قطعا به چندین موضوع اجتماعی که امروز جامعه ما با آنها دست به گریبان است توجه ویژه ای داشته باشم. این موضوعات و فضای سنگینی که دارد قطعا با فضای عاشقانه متفاوت است. بنابراین همان طور که در کبوتر، بوی سیب و غریبه توانستم فضاهای مهم موسیقایی را در کارم نشان دهم میخواهم این مسیر را پیگیری کنم. اتفاقا مخاطبان صدای من با این قطعات ارتباط برقرار کردند. اتفاقا در آلبوم اخیرم قطعه ای به نام قهوه خونه ها وجود داشت که بسیاری از مردم با آن ارتباط خوبی برقرار کردند.
* چرا به حضور در این مسیر علاقه مند هستید؟
به نظر من چه بپذیریم و چه نه هنرمند در مقابل جامعه خود مسئول است. همه زندگی که عشق و عاشقی نیست. یک هنرمئد باید برای نشان دادن توجهش به جامعه و شنوندگان خود درباره مسائل اجتماعی که همان جامعه با آن درگیر است هم بخواند و موسیقی بسازند. ما وظیفه داریم به موضوعاتی که در اطرافمان میگذرد توجه کنیم. اساسا موسیقی و ترانه توانایی انتقال این مفاهیم را دارد.
* شما از کارکردن با آقای صفاریان خیلی راضی بودید. بنابراین همکاری ادامه دار خواهد بود؟
قطعا. در حال حاضر من و آقای صفاریان داریم کارهای دیگری با هم انجام میدهیم. در این زمینه همه چیز عالی است.
* بگذارید برویم سراغ سلیقه شما به عنوان یک خواننده و سلیقه مردم که مخاطبان اثر هنری شما هستند. در موسیقی پاپ که تا حدود زیادی تحت تاثیر شرایط روز جامعه و خواست مخاطبان است، شما مسیر متفاوتی را پیش گرفته اید. کارهای شما لزوما مطابق با آنچه مخاطب در لحظه میخواهد نیست…
شما موافقان و مخالفان آنچه را میخوانی داری. برخی از مخاطبان درد دیده هستند و تجربه ناموفقی داشتهاند. وقتی شما اینگونه میخوانی این مخاطبان به سمت شما جلب میشوند. در این زمینه یادم است آهنگی در ترکیه پخش شد که مضمونش این بود که من امشب خودم را میکشم. در همان شب اول، چند نفر خودکشی کردند و سریعا این کار را از بازار جمعآوری کردند. خیلیها خواننده موردعلاقه خود را دوست دارند و هر آنچه او میگوید باور میکنند. خط مشی بعضی از مخاطبان به گونهای است که شما به عنوان یک خواننده میتوانی آنها را حتی تا خودکشی هم ببری.
من میبینم که در ایران این رفتارها باب شده و من هم به تنهایی نمیتوانم این جریان را نقد کنم. هرکاری هم خریداران خودش را دارد. در ترانه میگوید تیغ میآورم رگم را میزنم و… من نمیگویم آنقدر آزادیم که میتوانیم هرکاری بکنیم، اما ۲مقوله کلی وجود دارد. یکی خوانندههای مجوزدار و دیگری خوانندههای بیمجوز. برخی از این دوستان هر آنچه را بخواهند بخوانند، میخوانند و بعد که مجوزدار میشوند چون باید از فیلتر ارشاد رد شوند از واژههای سابق خودشان استفاده نمیکنند. هنرمند هم میتواند سازنده باشد هم مخرب.
من سعی کردهام کاری کنم که یکسری از مردم را با ترانههایم عاشق کنم. در دنیای اطراف ما خیلی از نارساییها وجود دارد. در ایران خودمان مسائل کمرشکن اقتصادی وجود دارد. در ایران ارزش پول به طور ناگهانی به یک سوم رسید. آدمها به اندازه کافی ناراحت هستند. حالا آیا رواست که به عنوان یک هنرمند روی غم این مردم غم اضافه کنیم؟
* تجربههای شخصی فریدون در ترانههایی که میخواند چقدر تاثیر گذار بوده است؟
من آدمهایی دیدهام که یکبار عاشق شدهاند و با یک شکست در تمام دوران زندگیشان به دنبال انتقام هستند. خودم شخصا ۵ بار عاشق شدم و سختیهای بسیار زیادی کشیدم. شاید یکی از عوامل مهمی که مرا به هجرت از کشوری به کشور دیگر واداشت مسائل عاطفی بود. وقتی قرار بود از کسی جدا شوم هجرت کردم و به کشور دیگری رفتم. با وجود اینکه در روزهای سختی هستم آخرش هم میگویم هنوز هم دوستش دارم.
در آنجا که میگوید: سلام ای ناله بارون، سلام ای چشمای گریون، سلام روزای تلخ من، هنوزم دوستش دارم… روزهایم تلخ و سرد است اما باز هم این دوست داشتن وجود دارد. در سالهای پس از بازگشتم به ایران سعی کردم عشق را از مادرم یاد بگیرم. همیشه گفتهام عاشق واقعی مادر است. حتی یک پدر هم نمیتواند مثل مادر باشد. یک مادر فرزندش را همانطور که هست دوست دارد. بدترین شخصیت روی زمین هم که باشد عاشقش هست. صفت خدا یعنی بخشندگی را فقط در مادر میتوان پیدا کرد. از موقعی که به ایران آمدم سعی کردم صفت بخشندگی را در خودم بیشتر کنم و از مادرم عشق را بیاموزم.
* برای گذر از موسیقی که در ترانهاش نفرین وجود دارد چه باید کرد؟
بیایید سعی کنیم اگر با کسی دوست میشویم یا ازدواج میکنیم و جدایی اتفاق میفتد حرمت عشق را زیر پا نگذاریم. هنوز نمیتوانم بفهمم ریختن اسید روی صورت کسی که او را دوست داشتهام یعنی چه؟ نباید هم فکر کنیم بعد از فراغ و جدایی از آنها میمیریم. چنین چیزی نیست. رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند. آدمی میتواند همه چیز را در خودش حل کند. البته در صورتیکه به منطق برسد. اما اگر منطق را کنار گذاری جبر زمان تو را مجبور به فراموشی خواهد کرد.
* و این هم از یک تجربه شخصی برای فریدون آسرایی سرچشمه میگیرد؟
راستش من در خیلی از مسائل سالها به منطق نرسیدم ولی ناگهان اتفاقی افتاد که خودم را پیدا کردم. به این منطق رسیدم که سالهایی که درد و رنج میکشیدم بیهوده بوده. زمانی عاشق بودم و به مدت ۳ سال از فراغ جدایی هر روز گریه میکردم. اما یک فیلم نگاه کردم که دیالوگی داشت با این مضمون: آیا اگر با هم بودید جدا نمیشدید. یک لحظه فکر کردم و بعد گفتم خب چه شد که ما جدا شدیم و اگر جدا شدیم دیگر گریه کردن برای چیست؟ اگر با این آدم بودم بعد از ازدواج و با حضور بچه آیا امکان نداشت جدا شویم؟ دیدم امکانش بود. پس از آن با منطقی که با آن مواجه شده بودم خیلی راحت به زندگیام ادامه دادم.
* پس ناراحتیها را قبول دارید اما گله نهایت انتقادی است که میشود از نظر شما به معشوق داشت؟
بله. نه بیش از گله. میگویم آن چشمها که عامل ویرانی مناند یک قطره گریه نیز برایم نمیکنند. میدانم اما دلیلی ندارد دوستش نداشته باشم. وقتی با کسی هستید فارغ از دستهبندی دوستی با مرد، زن، نامزدی، ازدواج و… همه اینها خاطراتی با خود دارد. بعد از جدایی نباید نفرت را در تن ایجاد کنیم و نگهداریم. باید رها شویم و به فردایی روشن نگاه کنیم.
شاید این فردای روشن به ما امیدی دهد که بتوانیم روزهای سخت را راحتتر پشت سر بگذاریم. به عنوان یک هنرمند در ضمن اینکه عاشقانه میخوانم سعی میکنم بخشی از تجربیات خودم را به دیگران انتقال دهم. از دردها و مسائلاجتماعی هم صحبت میکنم. کبوتر را میخوانم. بوی سیب را میخوانم. طاقت بیار را میخوانم. موضوعاتی را که انتخاب میکنم یا اجتماعی هستند یا عاشقانههای بیشتر مثبت که البته گاهی هم گله دارد.
* به رسالت هنرمندانه اعتقاد دارید؟به دغدغهمند بودن اثر هنری چطور؟
البته. ما را هنرمند خطاب میکنند. من هنرم را خدادادی میدانم. خدا نعمتی را به من داد که خودم هیچوقت آنگونه که تعریف و تمجید میکنند باورش نداشتم. شاید بتوان گفت بیشتر از طرف مردم تشویق شدهام تا این راه را ادامه دهم. حالا که در این راه قرار گرفتهام میگویم هنرمند مسئولیت دارد. این مسئولیت در طول تاریخ تاثیر خود را نشان داده است.
موضوعاتی را که اطرافم میبینم و آزارم میدهد، میخوانم، یا کار دیگری که چند کلمه برایش نوشتهام: گفته بودم قدمِ زندگی شومه پسرم، خواب برا چشمِ قشنگِ تو حرومهِ پسرم، پدرت تا شده افتاده کنار رختخواب، نفسش در نمیاد کارش تمومه پسرم، قبل آفتاب پاشو تا همسایههاتون ندونن، دیگه نونآور خونتون کدومه پسرم، همه اسباب بازیاتو لای بقچه پیچیدن، دنیای قشنگ بچگیت تموم شد پسرم، کاشکی دنیا مثه آخرت حساب کتابی داشت، خیلیا نون حلالشون حرومه پسرم… چنین داستانهایی در درون من است اما تا زمانیکه نتوانم ملودی مورد نظرم را پیدا کنم ترانهای را که سالهاست با خود یدک میکشم را هدر نمیدهم.
* از کارهایی که تاکنون خواندهاید هم نمونهای از این دست دارید؟
بله. بوی سیب هم از این دست کارها بود که خیلی برای پیداکردن ملودی مناسب با آن تلاش کردم. آنچه را که در اطرافم میبینم بیان میکنم. بچههای فقیری که به وسیله یکسری آدمهای سودجو به یغما رفتهاند و از صبح تا شب سر چهارراهها گدایی میکنند درد من است. مسئولان ما هم میدانند این بچهها مورد سوءاستفاده قرار میگیرند، شاید آنقدر بدبختیها زیاد است که اینها گم شدهاند و از تحصیل هم محروم هستند.
یا در موردی دیگر همیشه تصویری از یک دخترک فالفروش در ذهنم دارم که اگر ملودی مناسب آن حال و هوا را پیدا کنم آن را به صورت کلیپ درمیآورم. آدمهایی دور و بر خودم میبینم که باید در مورد آنها حرف بزنم. دوستی داشتم که به لقب رضا شهردار معروف بود. میآمد در خانهها و زبالههایشان را جمع میکرد. آخرین باری که او را دیدم گریه میکرد و میگفت در این سن و سال هیچ دارایی برای خودم ندارم تا با آن زندگی کنم.
ارسال نظر