چرا اين افراد "ستاره" نيستند؟
وضعيت گيشه سينما در سال ۲۰۱۲ تا اين زمان كه چهارمين ماه آن فرارسيده است، نشان ميدهد كه فقط فروش يكي از فيلمها، «خانه امن»، بر يك ستاره طراز اول، يعني دنزل واشنگتن، متكي بوده است.
بقيه فيلمهاي پرفروش، بيشتر از بازيگران كاملا ناشناخته بهره بردهاند، مثلا «اقدام شجاعانه» كه به جاي بازيگران از تفنگداران دريايي واقعي استفاده كرده است. فيلمهاي بزرگ و پرخرج، از «آواتار» گرفته تا «سفرهاي ستارهاي» اغلب از نامهاي جاافتاده پرهيز ميكنند و ترجيح ميدهند به چهرههايي كه هنوز تازه هستند، بپردازند. اما اين مساله در ضمن نشان از دردسري دارد كه هاليوود در سالهاي اخير با آن روبهرو شده است؛ اينكه ديگر بازيگر مرد نقش اول تازهاي در آن وجود ندارد.
نيويورك تايمز اخيرا در مقالهاي به اين نكته اشاره كرده است كه ستارههاي درجهيك واقعي سينما اكنون كمابيش همانهايي هستند كه ۹ يا ۱۰ سال پيش بودند: دنزل واشنگتن، تام كروز، برد پيت، ويل اسميت، جاني دپ و لئوناردو دي كاپريو. از آن زمان تاكنون فقط رابرت داوني جونيور به لطف مجموعه فيلمهاي «مرد آهني» و «شرلوك هلمز» توانسته است به اين جمع بپيوندد. برخي ديگر، نظير بن استيلر و آدام سندلر تا زماني كه به كمدي چسبيدهاند، توانايي آن را دارند كه جمعيت بزرگي را به سالنها بكشانند.
به غير از آنها به نظر ميرسد چند بازيگر ديگر نيز هستند كه در بالاترين سطح قرار دارند، افرادي كه با حضور خود در جمع بازيگران يك فيلم، ميتوانند اكران آن را به يك رويداد بدل كنند. به نظر ميرسد در سال ۲۰۱۲ فرصتهايي براي برخي از اين بازيگران فراهم است تا موقعيتي را بيازمايند كه به آنها قامتي ستارهاي ببخشد.
اما چرا اكثريت بازيگران مرد نقش اصلي نتوانستهاند به جايگاه افرادي مثل كروز يا اسميت برسند؟ كداميك از آنها ممكن است از جايگاه كنوني خود فراتر رود و خود را در موقعيت يك بازيگر مرد نقش اصلي درجهيك تثبيت كند؟ در اينجا ۱۰ نفر را مورد بررسي قرار دادهايم.
كريستين بيل
قابليتهاي بالقوه: بيل حدود 25 سال در اين كار بوده است، اما فقط به يمن «بتمن آغاز ميكند» كريستوفر نولان و دنباله عظيمتر آن، «شواليه تاريكي» توانست به نامي آشنا براي همه تبديل شود. اسكاري كه سال گذشته براي (نقش مكمل) فيلم «مشتزن» دريافت كرد تاييدي بر آن بود كه او در اندازههاي يك بازيگر برنده جوايز معتبر است.
مشكل: بيل در واقع يك بازيگر «شخصيت» است كه از قضا مثل يك بازيگر مرد نقش اصلي به نظر ميرسد، امري كه با برنده شدن او در اسكار در سال گذشته تقويت شد. او در خارج از مجموعه فيلمهاي «بتمن» تمايل دارد كه به نقشهاي خوب نوشته شده بپردازد، حتي اگر اين به معني نواختن ويولن دوم باشد (مثلا به «رستگاري ترميناتور»، «دشمنان جامعه» و «مشتزن» توجه كنيد). او مسلما خواهان زياد دارد (براي بازي در هر نوع فيلمي با او صحبت ميشود، از «رفيق قديمي» تا اين اواخر براي فيلم «حضرت نوح») و يكي از معدود بازيگراني است كه مديران استوديوها براي او به فيلمها چراغسبز نشان ميدهند. اما آيا او ميتواند بعد از به پايان رسيدن سهگانه خفاشي نولان باز هم تماشاگران را به سالن بكشاند؟ او شخصي نيست كه گرمترين حضور روي پرده را داشته باشد.
آينده: بيشتر در فيلمهاي جشنوارهاي و هنري و كمتر در مالتي پلكسها. او از بازي در فيلمهايي مانند «ستارهاي متولد ميشود» صرفنظر كرد تا در دو فيلم ترنس ماليك حضور داشته باشد و در نئونوآر «خارج از كوره» اسكات كوپر ظاهر خواهد شد كه محك بزرگ بعدياش خواهد بود. بازي در كمدي براي نرم كردن تصويرش بدترين ايده دنيا نخواهد بود؛ هركسي كه گفته او ميبايست نقش مارك والبرگ در «آدمهاي ديگر» را بر عهده ميگرفت، يك نابغه است.
دنيل كريگ
قابليتهاي بالقوه: چهرهاي شناخته شده در انگلستان از اواسط دهه ۱۹۹۰ بود كه بازي در نقشهاي مكمل را در آثاري مانند «لارا كرافت: مهاجم مقبره» و «جاده دوزخ» ادامه داد و به نقش اصلي در «كيك لايهدار» رسيد؛ فيلمي كه او را به يكي از شاخصترين نقشهايي كه ميتوان يافت، يعني نقش جيمز باند رهنمون كرد.
مشكل: كريگ حتي در خارج از محدوده باند نيز با آثار دنبالهدار راحت است و اين تمايل او نتيجهبخش به نظر ميرسد. «قطبنماي طلايي»، «گاوچرانها و بيگانهها»، «ماجراهاي تنتن» و «دختري با خالكوبي اژدها» همه بين ۱۷۵ميليون تا ۳۷۵ميليون دلار در سطح بينالمللي فروش داشتهاند. اما هيچكدام از اين فيلمها را نميتوان كار فوقالعادهاي به حساب آورد؛ همه بسيار پرهزينه بودند و همه آنها در آمريكا فروشي كمتر از حد انتظار داشتند. فيلمهاي با بودجه متوسط او، مانند «ايستادگي» و «خانه رويا» نتايج واقعا فاجعهباري در گيشه داشتند و اين به آن معناست كه كريگ لازم است تصوير ديگري از خود ترسيم كند.
آينده: همه آنچه كريگ در حال حاضر در چنته دارد فيلم ديگري از مامور ۰۰۷ با عنوان «اسكاي فال» است، گرچه احتمالا فيلم «دختري كه با آتش بازي كرد» نيز احتمالا در راه است و در آيندهاي نزديك به روي پرده ميرود. هر دو فيلم به او امكان ميدهند كه ديده شود و از لحاظ نظري او را قابل سرمايهگذاري ميكنند تا وقتي كه بساط اين دنبالهها برچيده شود. او براي آنكه ماندني شود به شاهكاري نياز دارد كه به تنهايي بارش را بر دوش بكشد.
جورج كلوني
قابليتهاي بالقوه: كلوني كه احتمالا مشهورترين فرد اين فهرست از لحاظ خوراك دادن به نشريات زرد است، در سريال «.E.R» درخشيد و بعد از يك شروع خام، با «توفان كامل» و سهگانه «اوشن» گيشه را تركاند و به عنوان يك مدعي در عرصه كسب جوايز بازيگري و همينطور نويسندگي و كارگرداني قد علم كرد (هفت نامزدي اسكار در مدت هفت سال، به علاوه يك مرتبه بردن اين جايزه).
مشكل: بيش از اندازه از آن برازندگي لعنتي برخوردار است! كلوني بعد از آنكه زودتر از موقع به پاي «بتمن و رابين» سوخت، تصميم گرفت اول از همه به كيفيت بينديشد و روي فيلمنامههاي هوشمندانه (و اغلب برخوردار از مضمون) و با كارگردانهاي هوشمند كار كند تا آنكه در اكشنهاي بزرگ و بيخاصيت نقش اول را بر عهده بگيرد. او فوقالعاده مشهور است اما واقعا حتي يكبار هم نتوانسته جاذبه گيشهاي فوقالعادهاي نشان دهد. ميتواند كمدي/درامي مانند «زادگان» را تا مرز ۸۰ميليون دلار در داخل آمريكا برساند، اما از زمان «سيزده يار اوشن» به بعد، ديگر اثري با فروش بالاي ۱۰۰ميليون دلار نداشته است.
آينده : فيلم بعدي او، «جاذبه» يك فيلم نمونهوار است؛ يك فيلم بزرگ علمي-تخيلي مبتني بر جلوههاي ويژه. احتمال ميدهيم كه «جاذبه» به يك فيلم پرفروش غولآسا بدل شود، با اين حال كلوني در آن نقش مكمل دارد. او به غير از بازيگري به كارگرداني توجه دارد و به نظر ميرسد «مردان ماندگار» و «برند ما بحران است» فيلمهاي بعدي احتمالي او در حوزه كارگرداني باشند. اما راستش را بخواهيد، اگر او همچنان به استفاده از شهرت خود براي عرضه فيلمهاي هوشمندانه و فعاليتهاي سياسي نظير بازداشت شدن ماه گذشتهاش در مقابل سفارت سودان ادامه دهد، بهتر است تا آنكه به اندازه ويل اسميت وسيله به سالن كشاندن تماشاگران باشد.
راسل كرو
قابليتهاي بالقوه: كرو با «رامپر استامپر» توجه هاليوود را به خود جلب كرد و با «محرمانه لسآنجلس» درخشش خود را آغاز كرد و به نقش اول «گلادياتور» رسيد كه براي آن اسكار بهترين بازيگر مرد نقش اصلي را گرفت و سال بعد از آن براي «يك ذهن خطرناك» نامزد اسكار شد و «ارباب و فرمانده» و «مرد خاكسترنشين» او هم خوب جواب دادند.
مشكل: در اين اواخر فيلمهاي نسبتا پرفروشي داشته است: «رابين هود» در گيشه بينالمللي خوب بود، «گنگستر آمريكايي» همه جا خوب بود، با اين حال ميتوان يقين داشت كه فروش اين فيلم بيشتر مرهون دنزل واشنگتن بوده است تا كرو. شكستهاي تجاري او بيشتر بودهاند: «يك سال خوب»، «يك مشت دروغ»، «شرايط بازي» و «سه روز ديگر». از كوره در رفتنهاي او كه در رسانهها بازتاب پيدا كردند، شهرت ناخوشايندي را براي او رقم زده است كه شايد به ساخته شدن پرسوناي جالبي از او نزد عموم كمك نكند.
آينده: كرو جسورتر ميشود، ديگر تاكيدي براي اين ندارد كه نقش بازيگر مرد اصلي را بگيرد و به نقش پدر سوپرمن در «مردي از فولاد»، نقش منفي «مردي با مشتهاي آهنين» به كارگرداني «ر. ز. آ» و آواز خواندن در «بينوايان» پرداخته است. به نظر ميرسد اين تركيب نتيجهبخش بوده است؛ براي بازي در «روبوكاپ» و «هاركر» با او وارد مذاكره شدند و بالاخره در فيلم «حضرت نوح» دارن آرونوفسكي جاي خود را پيدا كرد كه بالقوه ميتواند او را به روزهاي باشكوه گلادياتور بازگرداند.
مت ديمون
قابليتهاي بالقوه: ديمون همراه با بن افلك پس از «ويل هانتينگ خوب» به عنوان جوان اول بعدي هاليوود مطرح شد. نسبت به افلك با سرعت كمتري حركت كرد ولي بهزودي با «هويت بورن» به غول آثار زنجيرهاي بدل شد.
مشكل: ديمون وقتي ارزش خود را نشان ميدهد كه به يك جمع ستارهاي بپيوندد- نمونههايي مثل «اوشن»، «رفتگان»، «شهامت واقعي» و «سرايت»- اما به خودي خود واقعا آن جذابيت را ندارد. او نيز همچون كلوني ترجيح ميدهد با كارگردانهاي جالب كار كند، اما در زمينه نقش به آن خوبي شانس نميآورد و در فيلمهايي مثل «شكستناپذير»، «منطقه سبز» و «آخرت» بازي ميكند كه هم منتقدان و هم حسابداران استوديوها اين فيلمها را نااميدكننده ميدانند.
آينده: «ما يك باغوحش خريديم» با فروشي متوسط، فيلم نسبتا موفقي بود (كه هنوز هم اكرانش در بعضي مناطق ادامه دارد) و نشان داد كه ديمون نيز قابليت بازي در كمدي/ رمانتيكها را دارد. «سرزمين موعود» گاس ون سنت (كه در اصل قرار بود اولين تجربه كارگرداني ديمون باشد) احتمالا در همين جايگاه قابل قبول خواهد ايستاد. «ديوان محاسبات» نيز در بهار گذشته فيلم كمابيش موفقي بود و فيلم اكشن علمي-تخيلي «سراي سعادت» نيل بلوكمپ آزمون بزرگتري براي او خواهد بود.
كالين فارل
قابليتهاي بالقوه: بعد از آنكه كالين فارل در «تايگرلند» جوئل شوماخر خوش درخشيد، همه او را براي فيلم خود ميخواستند: استيون اسپيلبرگ، اليور استون و ترنس ماليك. اما او از همه آنها صرفنظر كرد و سهم خود را در بازار فيلمهاي تجاري به دست آورد؛ فيلمهايي نظير «باجه تلفن» و «نوآموز».
مشكل: مساله اين است كه معدودي از فيلمهاي تجاري فارل، مانند «S. W. A. T» درآمد خوبي داشتند و برخي مانند «اسكندر» استون شكستهاي فاجعهبار و شرمآوري بودند. خود فارل هم با مشكل درست كار نكردن روي سوژه روبهرو است، گرچه اين اواخر توانسته است از عهده اين مشكل برآيد و بازيهاي خوبي در فيلمهايي مثل «در شهر بروژ» به نمايش بگذارد.
آينده: فارل در تابستان گذشته افت و خيزهايي داشت، «رييسهاي وحشتناك» در گيشه موفق بود اما «شب وحشت» به شدت زمين خورد. شركت سوني بار ديگر با «يادآوري مطلق» بر سر او قمار كرد و همين چند هفته پيش تاييد شد كه برادران وارنر هم او را براي «آرتور و لنسلات» ميخواهند. اگر بخواهيم صادق باشيم، بايد بگوييم كه هيچيك از اين فيلمها چشمانداز اطمينانبخشي ندارند و ممكن است تاريخ بار ديگر تكرار شود.
هيو جكمن
قابليتهاي بالقوه: هنگامي كه برايان سينگر او را از صحنه تئاترهاي لندن برگزيد تا در نقش ولورين «مردان مجهول» را به او بسپرد-نقشي كه داگرتي اسكات براي بازي در «ماموريت غيرممكن ۲» زمين گذاشته بود- هيو جكمن بلافاصله به يك چهره سرشناس مبدل شد و واضح است كه كاريزمايي داشته كه بازي در تقريبا همه چيز- درام، كمدي رمانتيك، موزيكال- را براي او امكانپذير كرده است.
مشكل: موضوع اين است كه جكمن در خارج از فيلمهاي «مردان مجهول» هرگز آنچنان قابل اعتماد نبوده است كه روي او سرمايهگذاري كنند. به عبارت سادهتر آن فيلمهايي كه ميتوانستند فيلمهاي بسيار پرفروش يا زنجيرهاي او باشند («وان هلسينگ»، «استراليا» و «فولاد واقعي») كمتر از حد انتظار ظاهر شدند و آثار كوچكتري كه ميتوانستند تخته پرش او باشند نتيجه بدتري داشتند: «خبر داغ»، «چشمه» و «نيرنگ» فقط حدود ۲۵ميليون دلار فروش داشتند. جكمن با آن چنگالها و موي سيخ سيخ ولورين ميتواند ستاره شود و بدون آنها نميتوانيم از اين بابت مطمئن باشيم.
آينده: اگر چيزي بتواند به جكمن كمك كند تا موقعيت خود را در جايگاه يك بازيگر طراز اول تثبيت كند، «بينوايان» است كه براي اولين بار به او امكان نمايش مهارتهاي خوانندگياش را روي پرده بزرگ ميدهد و همينطور ماده خامي در اختيارش ميگذارد تا توجه جايزهدهندگان را به خود جلب كند. در غيراين صورت او بايد هرچه سريعتر در يك فيلم «ولورين» به نقشي كه نشان اختصاصي او شده است، بازگردد.
دواين جانسن
قابليتهاي بالقوه: او يكي از كاريزماتيكترين كشتيگيراني بوده كه تاكنون خودي نماياندهاند. يك دهه پيش در ابتداي كار دواين «دِ راك» جانسن، پس از نقشآفريني در «موميايي بازميگردد»، چنين به نظر ميرسيد كه او ستاره اكشن بزرگ آينده خواهد بود. پس از آن به كار نسبتا موفق خود ادامه داد و چنين مينمود كه در مسير تبديل شدن به آرني (آرنولد شوارتزنگر) بعدي است و ميتواند با موفقيت ديالوگ بگويد.
مشكل: در بلندمدت موفقيت هيچيك از فيلمهاي او آش دهانسوزي نبود: آثاري نظير «تعطيلي»، «سربلند»، «نابودي» يا «دار و دسته گريديرون» اصلا به جايي نرسيدند. او در واقع بازيهاي بامزهاي در آثار غيراكشن از خود نشان داد اما آن فيلمها («خونسرد باش» و «داستانهاي سوثلند») افتضاح بودند. با اين حال جانسن نيز مثل وين ديزل توانست با فيلمهاي پرطرفدار كودكانهاي مثل «نقشه بازي» و «مسابقه تا كوه جادوگر» مخاطباني پيدا كند و اين موضوع درها را كمي بيشتر به روي او گشود. وي اكنون دو فيلم پرفروش در دست دارد كه بر شانههاي مجموعهاي ساختهشده توسط شخصي ديگر استوار است: «سريعتر» و «سفر ۲».
آينده: جانسن اميدوار است كه با موفق شدن سومين فيلم مجموعهاي خود، «جي.اي. جو: تلافي» به عنوان يك تقويتكننده آثار دنبالهدار جا بيفتد- اگر اين فيلم موفقيت چشمگيري نسبت به اثر ماقبلش داشته باشد، اعتبار زيادي براي او به همراه خواهد داشت. بايد گفت كه همين يكي، دو سال پيش فيلم «سريعتر» او با يك قهرمان اكشن نتوانست نتيجهبخش باشد. او با داشتن يك نقش اصيل و شاخص كه بتواند ادعا كند به خودش تعلق دارد، ميتواند مسيري را بپيمايد كه آرني، اسلاي (سيلوستر استالون) و بروس (ويليس) پشت سر گذاشتند.
رايان رينولدز
قابليتهاي بالقوه: اين بازيگر كانادايي با فيلم كوچك نوجوانانه «وان وايلدر» خود را يك ستاره نشان داد ولي به سرعت تلاش كرد تا دامنه تواناييهاي خود را با اكشن «بليد: تثليث» و ترسناك «وحشت آميتي ويل» به نمايش بگذارد. به پريدن از اين شاخه به آن شاخه، ميان كمدي رمانتيك، درام و ژانرهاي ديگر ادامه داد و فيلم بسيار پرفروش سال ۲۰۰۹ او با ساندرا بولاك با عنوان «پيشنهاد»، او را در كانون توجه آورد.
مشكل: مساله اين است كه رينولدز پيش از آن فيلم (كه احتمالا بيشتر بر جاذبه بولاك استوار بوده) چندان اثر پرفروشي نداشته است و فيلمهايي نظير «تكخالهاي دودزا» و «دقيقا شايد» رويهمرفته موفق ظاهر نشدند و بعد از آن وضع حتي بدتر هم شد: «دفن شده» كه از هيچ چيز غير از رينولدز درون يك جعبه تشكيل شده بود، فاجعهبار بود و او تابستان گذشته دو شكست مفتضحانه «فانوس سبز» و «جا عوض» را در انبان داشت. آيا مردم نميخواهند ديگر روي او را ببينند؟
آينده: ماه فوريه (بهمن- اسفند) «خانه امن» راه نجاتي پيش روي رينولدز گذاشت گرچه آن فيلم بيشتر به واسطه دنزل واشنگتن فروش داشت. به هر حال اين فيلم بسيار بهتر از حد معمول رينولدز عمل كرد و او اعتباري به دست آورد. اما تابستان آينده بزرگترين آزمون براي او خواهد بود كه «R.I. P.D.» را به سبك و سياق «شكارچيان اشباح» روي پرده خواهد داشت و تنها جف بريجز در كنار اوست تا كمكش كند. اين آشكارترين محك براي آن خواهد بود كه آيا رينولدز ميتواند مردم را به سالنهاي سينما بكشاند يا نه.
مارك والبرگ
قابليتهاي بالقوه: او زماني هنرمند هيپ هاپ و مدل لباس بود و با «خاطرات بسكتبال» و «ترس» به اكشن روي آورد و بهزودي با فيلمهايي مانند «شبهاي بوگي» و «سه پادشاه» در ميان منتقدان اسم و رسمي كسب كرد. وقتي براي بازي در «سياره ميمونها»ي تيم برتن انتخاب شد، توانست جايگاه يك بازيگر نقش اول را به دست آورد؛ فيلمي كه بد و بيراه منتقدان را در پي داشت اما پرفروشترين فيلم والبرگ باقي ماند.
مشكل: والبرگ مشكل چندان آشكاري ندارد، بيشتر مثل دنزل واشنگتن (اما در مقياسي كوچكتر) يك جاذبه قابل اعتماد است اما تا اينجا فيلمهاي او بين ۴۰ تا ۷۰ميليون دلار فروختهاند. از زمان «سرقت ايتاليايي» سال ۲۰۰۳ فيلمي نداشته است كه صد ميليون دلار بفروشد، گرچه «مشتزن» به اين عدد جادويي بسيار نزديك شد. آيا او ميتواند سقف گيشه خود را بشكافد؟
آينده: فيلم بعدي او، كمدي «تد» به كارگرداني سث مك فارلن بالقوه ميتواند يك فيلم بسيار پرفروش باشد و ميتواند آنچه لازم دارد را در اختيارش بگذارد. در غيراين صورت، بهتر است به جايگاهي كه فعلا دارد قناعت كند و در فهرست بازيگران آثار اغلب تجاري مانند «شهر ويران» (كه راسل كرو نيز در آن قرار دارد) جاي بگيرد. اگر فيلمي قابليت اين را داشته باشد كه او را بر صدر بنشاند، يا «رنج و گنج» مايكل بي است يا اكشن گروهي
«2 تفنگ».
نظر کاربران
کریستین بیل در عکس انگار تغییر جنسیت داده :)) تا اونجا که من می شناسمش اون یه مرده :))