ادبیات درمانی؛ بنویس و بخوان تا حالت بهتر شود!
نمیدانم چه سری بود که وقتی فرجه امتحانات میرسید؛ دوز ادبیاتم میزد بالا و عطش سیریناپذیری برای خواندن شعر و رمان یا نوشتن خاطرات روزانه یا خلاصه کردن کتاب پیدا میکردم.
«نوشتن یک فرآیند تولید معنا از طریق سمبلها به قصد برقراری ارتباط است.»
چرا نوشتن میتواند جنبه درمانگری داشته باشد؟
در اواخر دهه هشتاد، این سوال عوامانه پا به حوزه علم گذاشت. فلسفه زبان راه به حوزه روانشناسی باز کرد و متفکران روانشناسی نوشتن به این سوال پاسخ مثبت دادند. بله؛ نوشتن میتواند در شرایطی جنبهی درمانگری داشته باشد اما چرا و تحت چه شرایطی؟ رونالد کلوگ در کتاب روانشناسی نوشتن، نوشتن را چنین تعریف میکند: «نوشتن یک فرآیند تولید معنا از طریق سمبلها به قصد برقراری ارتباط است.» کلوگ میگوید انسانها مجموعهای از تجربیات هستند که به واسطهی حواسشان آن را آزمودهاند. اما صرف دریافت یک تجربه به معنای فهمیدن آن تجربه نیست و باید بتوانیم آن تجربه را از دیگر تجربهها مجزا و برایش سمبلسازی کنیم. سمبلسازی به فهمیدن یک تجربه بیشتر کمک میکند و اولین مرحلهی این سمبلسازی در دنیای درونی صورت میگیرد. کلوگ در این زمینه بحثهای مفصلی میکند که خلاصهاش میشود ساختن سمبلها، انتخاب دقیقشان و به کار بردن درستشان در بیان، چیزی نیست جز فهم دقیقتر «خود» و در نتیجه برقراری ارتباط شفافتر و معنادارتر با دنیای بیرون. خوب، اینها یعنی چه؟
نوشتن میتواند گاهی حل صددرصد یک مشکل باشد و گاهی نیمی از مسیر را شفاف کند.
روانشناسانی که روی جنبههای درمانی نوشتن مطالعه میکنند، میگویند یکی از جنبههای درمانگری نوشتن شناختی است که در جریان نوشتن رخ میدهد. بسیاری از مشکلات ذهنی و روانی ما ریشه در عدم شناخت درست و دقیق تجربهی مسالهساز دارد. گاهی خود شناخت مسئله، درمان مشکل است. گاهی هم نیمی از راهحل است. بنابراین، نوشتن میتواند گاهی حل صددرصد یک مشکل باشد و گاهی نیمی از مسیر را شفاف کند.
اما شناخت تنها جنبهی درمانی نوشتن نیست. روان شناسان به وجه دیگری از نوشتن هم میپردازند که اهمیت نوشتن را به عنوان یک ابزار درمانی بیشتر میکند. ژیل بولتون، در کتاب «ظرفیتهای درمانی نوشتن خلاق» میگوید: «نوشتن امکان دسترسی به کلمات درونی را فراهم میکند.» یعنی هر کدام از ما یک پلیس درونی داریم که ما را از مواجه با شدن با آن چه که ممنوع، ترسناک، آزاردهنده، یا شیطانی است، حفظ میکند. پلیس درون اگرچه در کوتاهمدت ما را از فشارهای روانی حفظ میکند اما در درازمدت امکان مواجه با عوامل استرسزا را از ما میگیرد. عواملی که با مرور زمان و تغییرات ما ممکن است دیگر چندان هم آسیبرسان نباشند. بولتون میگوید نوشتن راهی برای گریز مستقیم به بخشهای دستنیافتنی درون است. راهی است که میتواند پلیس درون را دور بزند، از مرز ممنوعها و سانسورهای آگاهانه بگذرد و راه به دنیای ناشناختهی سانسورهای ذهنی باز کند. مثال سادهاش حیوانات کوچک کمآزاری هستند که زمانی جادوگرهای خوفناک دنیای کودکی را میساختند. کودکی رخت میبندد بیآنکه از ترسها درست و حسابی رفع وحشت شود. نوشتن از ترسهای اینچنینی گاهی ما را با ابعاد واقعی عوامل ترسهایمان مواجه میکند. ابعادی که چندان هم قابل اعتنا نبودهاند اما سرکوب دائم ترسها، آنها را همچنان در دید ما بزرگ نگه داشته است.
نوشتن راهی است برای بیان خود، برای تخلیه احساسات. بعضی وقتها با نوشتن میتوانیم از دست چیزهایی که آزارمان میدهد، خلاص شویم؛ روی کاغذ آوردن ذهنیات شیوهای است برای بهتر فهمیدنشان، دریچهای است برای کشف خود، برای دسترسی به گوشههای تاریکتر وجودمان.
بنابراین، میشود جنبههای درمانی نوشتن را اینطور خلاصه کرد: اول، نوشتن فرآیند فهمیدن و بیان کردن است. هرچه بیشتر تجربیات درونیمان را بفهمیم، به شناخت بهتری از خودمان رسیدهایم و شناخت، اولین گام در رفع هر نوع مشکل ذهنی و روانی است. دوم، نوشتن به لایههای تحت حفاظت پلیس درونیمان امکان ورود میدهد. نوشتن راهی برای دستیابی به اطلاعاتی است که اغلب از حوزهی اطلاعات بخش خودآگاه ذهن به دلایلی خارج شده و فراموش شدهاند.
چه نوع نوشتنی جنبه درمانگری دارد؟
بولتون میگوید اگر نوشتن نوعی فکر کردن است، پس آنگونه نوشتنی که به جریان طبیعی فکر کردن و فهمیدن نزدیک است، میتواند جنبهی درمانی داشته باشد. نوشتنی که درگیر و بند دستور زبان نیست؛ قرار نیست مقدمه، بدنه و پایان داشته باشد. قرار نیست بین جملاتش رابطهی عقلایی معنادار وجود داشته باشد. قرار نیست بین جملاتش الزاماً رابطهی علت و معلولی وجود داشته باشد. نوشتنی که در آن اطلاعات، موازی با هم، بیربط به هم و گاهی در تداعیهای غیرقابل فهم کنار هم قرار میگیرند. بولتون معتقد است نوشتن آزاد به معنایی که بیان شد، میتواند جنبهی درمانی داشته باشد. او میگوید در جلسات نوشتندرمانی دو قاعده وجود دارد. اول اینکه هرچه مینویسی درست است. هیچ نوشتهی اشتباهی وجود ندارد؛ حتی اگر متنی که نوشته میشود همهاش تکرار یک کلمه باشد. دوم اینکه این نوشتن نیاز به از پیش فکر کردن ندارد. از پیش فکر کردنی که بولتون از آن حرف میزند با روند فکرکردنی که در جریان نوشتن رخ میدهد، متفاوت است.
آنچه نوشتهای ترجمهی دنیای درونی توست و حاوی اطلاعاتی است که میشود آنها را تحلیل کرد، تعبیر کرد و به شناختی از دنیای درون رسید.
حرف بولتون به این معنی است که در این نوع نوشتن نیازی به فکر کردن به درست بودن شیوه نوشتن، نیازی به فکر کردن به زیبا نوشتن، جذاب نوشتن، منطقی نوشتن، متفاوت نوشتن و امثال آن وجود ندارد. بولتون میگوید از لحظهای که قلم را روی کاغذ میگذاری باید بنویسی تا لحظهای که زمانت تمام میشود. جملات ربطی به هم ندارند؟ از زبان فارسی به ترکی و بعد سوئدی پریدهای؟ نوشتهات اصلاً جملهبندی ندارد و فهرستی از کلمات غیرمرتبط است؟ هیچکدام مهم نیست. آنچه نوشتهای ترجمهی دنیای درونی توست و حاوی اطلاعاتی است که میشود آنها را تحلیل کرد، تعبیر کرد و به شناختی از دنیای درون رسید.
انواع نوشتن درمانی: از آزادنویسی تا داستاننویسی
آزادنویسی تحت سرپرستی نوشتن درمانگر، رایجترین شیوهی نوشتن در جلسات نوشتن درمانی است. با این حال از فرمهای نوشتن هم با حفظ قاعده اصلیای که بولتون از آنها صحبت کرده در نوشتن درمانی با هدفهای خاص استفاده میشود. داستاننویسی، شعرنویسی، رویانویسی، دیالوگنویسی، نامهنویسی، خاطرهنویسی و بالاخره اتوبیوگرافینویسی از فرمهای ویژهی نوشتن است که در نوشتن درمانی با هدفهای خاص استفاده میشود. هریک از این فرمها، برای نوع خاصی از دستیابی به اطلاعات یا برای گروههای سنی متفاوت کارکرد پیدا میکند. مثلا نامهنویسی در مواردی که قضاوت در مورد مسالهای صورت گرفته یا باید صورت بگیرد، بیشتر استفاده میشود. دیالوگنویسی در بررسی مشکلات زناشویی کارکرد بیشتری دارد. اتوبیوگرافینویسی اغلب به کمک میانسالانی که گرفتار پوچی شدهاند، میآید یا در موارد مواجهه با بخشهای تراژیک زندگی کارکرد پیدا میکند اما در میان شیوههای نوشتن غیرآزاد، داستاننویسی کاربرد وسیعی دارد. بولتون در تعریف داستان میگوید داستانهای ما همیشه بازنمایی سمبلیکی از خودمان هستند. به عبارتی دیگر ما در داستانهایمان خودمان را مینویسیم. مهم نیست شخصیتهای داستان به ظاهر چقدر از آنچه که ما هستیم دوراند، یا فضای داستانی چقدر با فضای زیستی ما متفاوت است. انسان قدرت ساخت سمبلهایی را دارد که گاهی پیدا کردن رابطهی ارجاعیاش با منشاء بسیار مشکل میشود اما غیرممکن نیست.
نوشتن شادی میآفریند، شادی درمان میکند
در کنار همهی آنچه که درباره نوشتندرمانی گفته شد، روند نوشتن چیزی با ارزشتر در خودش دارد. نوشتن به قصد نوشتندرمانی به فرآیندهای خلاقه بسیار نزدیک است و به همین دلیل هم شادیآفرین و لذتبخش است. فرآیند نوشتن درمانی سفری اکتشافی به دنیای درون است؛ سفری پرهیجان، گاهی دردآور و متاثرکننده اما در نهایت آزادکنندهی بعضی از حسها و خواستههای دربنده شده. احساس گنگی، احساس اسارت، احساس گمشدگی، احساس تیره و نامعلوم بودن گذشته و آینده، با خود اضطراب و گاهی افسردگی میآورد. لذت نوشتن در یک فرآیند خود اکتشافی، لذت زدودن غبار از تصویر شخصی است. لذت روشنتر دیدن گذشته، حتی اگر چندان دلچسب نباشد و شفافتر دیدن ایندهای که انتظارش را داریم. لذت کمتر ترسیدن از چیزهایی که قبلاً با خود وحشت میآوردند.
ارتباط خواندن داستانهای ادبی و رشد توانمندیهای شخصیتی
کتاب داستان دست گرفتن و خواندن به خودی خود آنقدری لذت بخش هست که لازم نباشد کسی مزیتهای اضافهتری هم برای آدم ردیف کند. کسی که طعم طنز تلخ چخوف را چشیده باشد یا با شخصیتهای جذاب و ملموس آلیس مونرو همراه شده باشد، احتمالاً هیچوقت از خودش نخواهد پرسید که چرا باید داستان بخواند یا خواندن داستان خوب چه فایدهای دارد. اما اگر احیاناً پرسید، شاید بد نباشد بداند که خواندن داستان خوب نه تنها لذتبخش است که میتواند مفید هم باشد.
خواندن داستانهای خوب در کنار لذتی که در تنهاییمان به ما میدهد، کمکمان میکند تا زندگی اجتماعی بهتری هم داشته باشیم.
دو روانشناس اجتماعی به نامهای دیوید کامر کید و امانوئل کاستانو با طراحی آزمایشهایی ، رابطه «نظریه ذهن» و مطالعهی داستانهای ادبی را سنجیدهاند و در نهایت ثابت کردند خواندن داستان ما را درگیر شخصیتهای داستان و خواندن ذهن آنها میکند. این روند باعث رشد توانمندیهای شخصی و رشد ارتباط و تقابل ما با دیگران میشود. وقتی میتوانیم ذهن دیگران را تشخیص و درک کنیم، خود را به جای آنها بگذاریم و تصمیمگیری کنیم، مسئلههای سخت زندگی را حل کنیم و تجربههای زیادی را بدون اینکه برایمان اتفاق بیفتند، درک و تحلیل کنیم، مهارتهای زندگیمان را افزایش داده و روابط اجتماعیمان را تحت تاثیر قرار دادیم. توضیح اینکه «نظریه ذهن» چیست و داستانهای ادبی کدامها هستند و چه تفاوتهایی با داستانهای عامهپسند دارند؛ مفصل است و شما را به خواندن اصل مقاله در ماهنامه همشهری داستان ارجاع میدهم.
معرفی چند کتاب برای درمان چند پریشانی
افسردگی: سبکی تحملناپذیر هستی از میلان کوندرا؛ حباب شیشه از سیلویا پلات
ترس از مرگ: صد سال تنهایی از گابریل گارسیا مارکز
بحران هویت: اشتیلر از مارکس فریش؛ مسخ از فرانتس کافکا
اهمالکاری: بازماندیروز از کازوئو ایشی گورو
خشم: پیرمرد و دریا از ارنست همینگوی
حس و حال صبح اول هفته: خانم دالووی از ویرجینیا وولف
ترس از تعهد: کوری از ژوزه سامراماگو
ارسال نظر