یک گزارش افشاگرانه
پشت پرده دوبله سریال های ماهواره ای در ایران
باورش سخت است، اما سریال هایی که شبکه های آن ور آبی برای جذب مخاطب ایرانی با دوبله فارسی پخش می کردند همین جا در تهران و بغل گوش مان دوبله و به آن ور آب فرستاده می شد.
یک ساختمان سه طبقه (با احتساب هم کف) با نمای آجر سه سانتی با یک در آبی بزرگ که به جای قفل، دستگاه ردیابی اثر انگشت دارد. نزدیک در که می شوی یا باید زنگ بزنی و با نگهبانی حرف بزنی، یا اثر انگشتت برای دستگاه قابل شناسایی است و می توانی به راحتی وارد شوی. انگشت را که نشان بدهی در آهنی بزرگ باز می شود. یک راهروی کوتاه تاریک را که رد کنی به راه پله می رسی. راه پله ها عریض هستند. اگر تازه وارد باشی حتما از روی کنج کاوی به سقف و گوشه و کنار راه پله نگاه می کنی. آن وقت حتما دوربین های مداربسته را می بینی و از خودت می پرسی: «مگه اینجا کجاست؟؟».
همه جا با لامپ روشن شده و نوری از بیرون وارد نمی شود. پنجره ها را آکوستیک کرده اند و کاملا جلویشان را برای جلوگیری از نفوذ نور و صدا بسته اند. انگار که وارد زندان آلکاتراس شده باشی! هم کف نگهبانی است. با دوتا جوانک نگهبان که دارند از در مراقبت می کنند! طبقه دوم اتاق مدیریت قرار دارد. اگر خبرنگار باشی و برای فضولی آمده باشی، تو را به طبقه دوم راهنمایی می کنند و نمی گذارند جای دیگری بروی. مگر اینکه نفوذی باشی و بتوانی در آن ساختمان جولان دهی! از کناره راه پله ها که به سمت پایین روی، زیرزمین است. جایی که برخلاف همه زیرزمین های دیگر پر از آت و آشغال نیست. اتفاقا اتاق هایی دارد که بسیار مجهزند. فقط هم کارکنان حق رفت و آمد دارند. اینجا یک مرکز معتبر دوبله است. جایی که نامش برای خیلی ها آشناست. راه پله ها را بالا می روی و به طبقه سوم می رسی. جایی که دیگر باید کارت را شروع کنی.
تازه کارها!
سال 85 اولین باری بود که با چند تا نوجوان همسن و سال به این ساختمان آمدیم. یک سال بلش، از طریق آ گهی فهمیدیم اینجا کلاس های دوبله برگزار می شود. با چندتا از دوستان که همه سودای دوبلوری داشتیم ثبت نام کردیم. تست اول را دادیم. کل شرکت کننده ها 170-180 نفری بودند. از بین این جمعیت، فقط 70-80 نفر انتخاب شدند. ما هم جزو همان ها بودیم. قبول شدن راحت نبود. حدود 6 ماه طول کشید. چند هفته ای کلاس های تئوری را سپری کردیم تا اینکه برای کار عملی آماده شدیم.
به اتفاق های دوبله می رفتیم و انیمیشن های معروفی را دوبله می کردیم. البته دوبله که نه. فقط در همان حد تولید صدای جمعیت و اینها! سال 88 بود که داشتند انیمیشن «آلفا و امگا» را دوبله می کردند و ما را هم صدا کردند. خوشحال بودیم که می خواهیم یک انیمیشن پدر و مادردار دوبله کنیم. ولی این بار هم باز فقط صدای جمعیت درآوردیم! تازه کار بودیم و به خیال خودمان داشتیم دوبله یاد می گرفتیم. روال بر همین بود تا اینکه کم کم دیگر از انیمیشن خبری نبود. سریال هایی آوردند که نمی دانستیم برای کجاست و قرار است از کجا پخش شود. ولی نکته جالبش این بود که مای تازه کار، که تا دیروزش فقط صدای جمعیت درمی آوردیم الان دیگر می توانستیم به جای شخصیت اول هم حرف بزنیم.
اتاق های بی پنجره!
از طبقه دوم که بالا بیایی، طبقه سوم هم ۷-۸ تا اتاق دارد که استودیو شده اند. پنجره های اینجا هم بی نور هستند! هر گوشه ای ۲-۳ نفری ولو هستند و دارند با هم حرف می زنند. ساعت ۱۱ است. یعنی بچه ها تازه آمده اند. در اتاق ها هنوز بسته است. وقتی وارد ساختمان می شوی، کلا فضایت به دو قسمت قبل از ورود و بعد از ورود به اینجا تقسیم می شود! اینجا یک جورهایی غیرمتعارف است. گروه های ۲-۳تایی بچه ها که دور هم جمع می شوند نمی توانند خیلی با هم حرف بزنند. اگر کنارشان بایستی، یا دارند در مورد آب و هوای چند روز قبل حرف می زنند یا غذایی که شب قبلش خورده اند. خیلی هم بخواهند حرفشان جنجالی باشد در مورد فیلم ها حرف می زنند.
یک دفعه صدای بلندگوی ساختمان بلند می شود که: «آقا در مورد یه چی دیگه حرف بزن. اصلا نمی خواد حرف بزنی»! صدای مسوول موسسه است. کسی که کم از آلکاپون ندارد! توی دفتر نشسته و دارد با دوربین همه جای این ساختمان ۳ طبقه را رصد می کند. اینجا همین قدر فضا بسته است و تو برای استراحت فقط می توانی بایستی بدون هیچ کار دیگری. یللی تللی تمام می شود. همه باید بروند سر کارشان. به اتاق های دوبله می رویم و تا ۱۱ شب دوبله می کنیم!
فقط برای آن ور آب
تا قبل از سال 89 همه چیز خوب بود. رییس موسسه رفت و آمد به خارج از کشور زیاد داشت. در همین رفت و آمدها قرار داد هنگفتی با رییس شرکت یکی از شبکه های آن ور آبی بست تا سریال هایشان را دوبله کند. از همان موقع بود که دیگر بساط انیمیشن دوبله کردن برچیده شد و اتاق ها مختص دوبله سریال شد. اولش اوضاع بسیار گیج کننده بود. همه می دانستند که این سریال ها برای کجاست. کم کم دوربین های مداربسته نصب شدند. در آهنی مجهز به دستگاه ردیابی اثر انگشت شد و نگهبانان دم در سخت گیرتر شدند.
رییس موسسه صدای حرف زدن همه بچه ها را می شنید و اجازه نمی داد بچه ها یک جا تجمع کنند! می گفت صدایتان به اتاق ها می رود و دوبلورها اذیت می شوند. کل دوبلورها 300 نفری می شدیم. از بین این تعداد، فقط 5-6 نفر حرفه ای بودند. بعد از مدتی به این فضا و اینکه دیگر انیمیشن دوبله نمی کنیم اعتراض کردیم. همین ماجرا باعث شد دوباره چند تا انیمیشن بیاورند برای دوبله. نکته جالبش این بود که بعد از دوبله، با تکثیر بالا و بدون مجوز در بازار پخش می شد. ساعت های کاریمان زیاد بود و پول کم می دادند. معلوم نبود آن همه پولی که رییس می گرفت کجا می رفت. کمتر از 10 درصد از قراردادها به دوبلورها داده می شد. موسسه هر سال باز هم کار آموز ثبت نام می کرد. رفت و آمدهای رییس به خارج از کشور بیشتر شده بود. فیلم ها را از امارات و دوبی دریافت می کرد و به اینجا می آورد. ترجمه می شد و دوبله می کردیم.
درش تخته شد!
کار موسسه رونق گرفته بود. از شبکه های فارسی زبان جدید هم کار قبول می کرد. ولی روی کار هیچ کدام حساسیتی به خرج نمی داد. البته همه حرفه ای هایش را از دست داده بود و مجبور بود برای دوبله حتی از کارآموزان استفاده کند. آن هم در حالی که ما چند سال فقط صدای جمعیت درمی آوردیم! بعضی ها که از موسسه می رفتند، گزارشی از وضعیت موسسه به وزارت ارشاد می دادند. تا اینکه بالاخره در یکی از روزهای اسفندماه وقتی بچه ها در حال دوبله یکی از سریال های آن ور آبی بودند، نیروی انتظامی وارد موسسه شد. همه چیز ضبط شد و در موسسه پلمپ. ما خوشحال شدیم. چون از موسسه نه کاری یاد گرفتیم و نه پولی درمی آوردیم. ولی در همین مدت کوتاه آن قدر سریال در موسسه ترجمه و دوبله شد که چندتا از شبکه های آن ور آبی برای یک سال خودشان نیاز به بستن قرارداد با هیچ موسسه دوبله دیگری ندارند!
نظر کاربران
عجب!
عالی
تکاندهنده
بابا این ایران همه کاری از دستش براومد به همه دشمناش یه چشمه قدرت و نشون داد الا اینکه نمیدونم چرا هنوز نتونسته این فارسی 1و زمزمه و فیلتر کنه حالم از این شبکه بهم میخوره دوتا چیز آموزنده توش پیدا نمیشه یه مشت چیزای مزخرف نشون جوونا میدن...همش آشغاله ...آشغـــــال!