گلاب آدینه: ما هیچ کدام مارادونا نیستیم
مارادونا را خیلی ها می شناسند. این شخصیت، از آن آدم هایی است که شما چه در شمال تهران باشید و چه در یک روستای دور افتاده، درباره اش شنیده اید و اطلاعاتی هر چند کم دارید. من هم خب طبیعتا شناخت زیادی به واسطه اطرافیان و خانواده ام از مارادونا داشتم.
مجله همشهری تماشاگر - مهسا بایگان: «من دیه گو مارادونا هستم» ششمین ساخته بهرام توکلی پس از «پابرهنه در بهشت»، «پرسه در مه»، «اینجا بدون من»، «آسمان زرد کم عمق» و «بیگانه» به حساب می آید که جواد نوروزبیگی آن را تهیه کرده است. در خلاصه داستان این فیلم آمده است: «تو می دونی من از چی مارادونا خوشم می آد؟ از اینکه تو زندگیش هیچ وقت واقعیت و رویا براش مرز نداشت، وقتی بازی می کرد با همه وجودش بازی می کرد.
پرواز می کرد، بازی نمی کرد. وقتی معتاد شد یه کوه کوکایین می ریخت جلوش دبکش. همه چیزو تا تهش می رفت، خودشو لوس نمی کرد... همه اش برای این بود که واقعیت و رویا براش مرز نداشت. اگه هم داشت اون نمی تونست مرزشونو تشخیص بده...»
تصور اینکه توکلی چطور از آن فضای عبوس فیلم های قبلی اش فاصله گرفته و فیلمی کمدی (یا به قول خودش فیلمی غیرجدی!) ساخته در ابتدا کمی مشکل است و به نوعی می توان گفت «من دیه گو مارادونا هستم» از فیلم های خود آگاه و پست مدرن امسال است که هم از نظر رسیدن به نتیجه و هم د راجرا موفق بوده. علاقه بهرام توکلی به ایجاد فضاهای تئاتری که در فیلم های قبلی اش نیز وجود داشت، در آخرین فیلمش نمایان تر است. فیلمی پر از دیالوگ و مونولوگ و تو حرف هم پریدن های تئاتری.
یکی از دلایلی که می توان گفت این فیلم را به موفقیت رساند، قطعا این است که توکلی در ضمیر خودآگاهش همه چیز، از جامعه گرفته تا سینمای ایران و حتی فیلم های تلخ و عبوس قبلی خودش را دست می اندازد. جامعه ای که مهمترین مسائلش، در میان به هم پریدن های همیشگی آدم هایش بر سر مسائلی ناچیز و همهمه ای کر کننده، دچار فراموشی شده است. جامعه ای که با گذر از مرز تراژدی، وارد ساخت کمدی شده و گلاب آدینه همان مادرِ نگران زیر پوست شهر و میهمان مامان است که ما نظر او را در مورد بازیگری اش در این فیلم برای شما آورده ایم.
خانم آدینه، بیایید درباره ورزشکاری حرف بزنیم که حتی اگر هزاران کیلومتر از اینجا دور باشد اما اسمش برای ساختن فیلم با این همه بازیگر تراز اول کافی است. چقدر دیه گو مارادونا را می شناسید؟
- مارادونا را خیلی ها می شناسند. این شخصیت، از آن آدم هایی است که شما چه در شمال تهران باشید و چه در یک روستای دور افتاده، درباره اش شنیده اید و اطلاعاتی هر چند کم دارید. من هم خب طبیعتا شناخت زیادی به واسطه اطرافیان و خانواده ام از مارادونا داشتم. اصلا صریح تر اگر بگویم همین موضوع مارادونا یک عامل مهم بود که باعث شد حضور در این فیلم را قبول کنم. فیلمنامه را خواندم، زندگی مارادونا را مرور کردم و همه اینها من را وسوسه کرد که بازی در این فیلم را قبول کنم.
از اول مرور کنیم. شما به این فیلم دعوت شدید. فیلمی که همان ابتدای کار نام مارادونا روی آن بود. وقتی به فیلمی با موضوع یکی از معروف ترین ستاره های فوتبال دعوت شدید، چه عکس العملی نشان دادید؟
- بگذارید اینطور بگویم که این سال ها کمتر فیلم بازی می کنم چون در انتخاب فیلم هایم وسواس بیشتری به خرج می دهم.
چرا؟
- فکر می کنم هم من و هم فیلم های امروزی به این وسواس احتیاج داریم. با این طرز فکر بود که فیلمنامه را خواندم. خب وقتی با این همه وسواس سراغ یک کار می روید، طبیعتا باید خیلی موضوع شما را جذب کند تا آن را قبول کنید. عین اتفاقی که برای من افتاد. وقتی فیلفمنامه را خواندم، کار را خیلی دوست داشتم و از همین رو قبول کردمدر آن بازی کنم.
این را هم باید بگویم که شخصیت مارادونا در تمامطول زندگی اش طوری بود که هیچ فردی به جز خودش نمی تواند مارادونا باشد. در واقع ما هیچ کدام مان، چه به لحاظ شخصیتی و چه طرز رفار نمی توانیم مارادونا باشیم. یک موضوع دیگر هم وجود داشت و آن، خود کارگردان بود. فکر می کنم فرصت خیلی خوبی است که یک بازیگر بتواند با کسی مثل بهرام توکلی همکاری داشته باشد.
به شرایط خاص فیلمنامه اشاره کردید و خود ماجرایی که در این فیلم قرار بود اتفاق بیفتد. ما در طول سال های گذشته فیلم های زیادی با محوریت فوتبال یا حتی اشاره به فوتبال و فوتبالیست ها داشته ایم. به نظر شما چه چیزی باعث می شود استقبال خوبی از یک فیلم فوتبالی با ته مایه طنز شود؟
- ببینید، وقتی پشت صحنه خوب و حرفه ای داشته باشید، بازیگر خواه ناخواه در اجرای حسی راکوردها موفق عمل می کند. به نظرم این ارتباطی با موضوع طنز یا جدی کار ندارد. شما به فهم خوبی از فیلم می رسید و در نهایت کار، همانی می شود که مخاطب انتظار دارد. نقش کارگردان در اینطور مواقع یک نقش محوری و مهم است.
من مشخصا می خواهم درباره توکلی صحبت کنم. در این فیلم تمام توجه و تمرکز او بر این بود که شرایطی را فراهم کند تا بازیگرها سطح مناسبی از بازی را ارائه دهند. کاری هم نداشت که با اسم مارادونا یا با ته مایه طنز می خواهد به زور مخاطب را وادار به تماشا کند یا نه. اصلا اینها در یک کار جدی و حرفه ای دیده نمی شود. من فکر می کنم کارهای درست و به جای پشت صحنه ای وقتی درست انجام شود، بازیگر خواه ناخواه در فضای راهبردی خود قرار می گیرد و این هماهنگی به چشم بیننده هم می آید.
درباره خودتان و کاری که در این فیلم انجام دادید هم صحبت کنیم. از نقش تان در این فیلم راضی بودید؟ یعنی نقش هایتان.
- واقعیت قضیه این است که من در فیلم مارادونا، نقشم را بیش از انتظار دوست داشتم. هم زمانی که در نقش مادر بازی کردم و هم زمانی که به عنوان خاله در قصه حضور داشتم. این اولین بار بود که در یک فیلم در دو نقش بازی می کردم و برای اجرای آن با آقای توکلی به این نتیجه رسیدیم که هیچ اغراقی برای این دو خواهر اتفاق نیفتد و تفاوت هایی که دوقلوهای همسان به واسطه محیط زندگی شان دارند را نشان دهیم. بگذارید صریح تر درباره اش بگویم. من خیلی خوشحالم که توکلی من را به عنوان این نقش ها انتخاب کرد. فکر می کنم فرصت خوبی بود برای خودم که بتوانم چنین تجربه ای داشته باشم.
یکی از نقدهایی که در چند روز گذشته به کار شما شد، یک جور به هم ریختگی در تفکرات مخاطب بود. مشخصا از پراکندگی صحبت می شد. فکر نمی کنید بازی کی نفر در دو نقش گاهی باعث حواس پرتی بیننده شود؟
- قبول ندارم. شما در واقع در این تصاویر دو بازیگر را می بینید که خب به لحاظ چهره شباهت زیادی به هم دارن. این را باید بازیگر درست اجرا کند. من باید به این باور برسم که دو نفر هستم و نه یک نفر در دو نقش. در دو نقش بازی کردن جذابیت های خاص خودش را دارد. برای رسیدن به این موضوع، گریمی که روی من انجام شده بود خیلی مهم و تاثیرگذار بود و همین اجرای گریم مناسب و راهنمایی های آقای توکلی باعث می شد که بازیگر در حال و فضای فیلم بماند. با اینکه کار دو ماه طول کشید ولی مانند این است که همه داستان در چند ساعت اتفاق افتاده است.
کارگردان، اینطور که شما می گویید محوری ترین شخصیت این فیلم بود.
- بله، مطمئنا. به نظرم همه بازی را بازیگرها انجام نمی دهند و مهمترین شخصیت فیلم، کارگردانی است که دیده نمی شود اما به جای همه بازیگرها باید بازی کندو فکر کند و حس داشته باشد. فیلم به بازی بازیگرهایش وابستگی زیادی داشت و اگر بازی یک نفر خراب می شد، یکدستی میان بازیگران از بین می رفت. به همین دلیل تمرکز و دقت بهرام توکلی در رسیدن به نتیجه مطلوب تاثیر زیادی داشت.
ما به معنای واقعی باور کرده بودیم که یک خانواده هستیم، همانطور که در فیلم اینطور بازی کردیم. البته کار سختی هایی هم داشت که خب در زندگی واقعی هم برای هر خانواده ای رخ می دهد. با اینکه تعداد بازیگرها زیاد بود، کار در چشم مردم روند یکدست و خوبی را طی کرد اما برای ما دشوار بود. مثلا دو ماه شب کاری داشتیم و حتی گاهی ساعت ۵ صبح باید دیالوگ هایمان را می گفتیم در حالی که خواب و خستگی به سراغ همه عوامل آمده بود.
شما یکی از نزدیکترین چهره ها به کارگردان بودید. خود آقای توکلی می گفت بارها و بارها با شما سر صحنه ها مشورت کرده است. این را می دانید که چطور بهرام توکلی تصمیم گرفت یک فیلم فوتبالی بسازد؟
- خودش می گوید زمانی که «آسمان زرد کم عمق» را می ساختم در فکر فیلمنامه «من دیه گو مارادونا هستم» بودم. می گفت فیلمنامه این فیلم دو سال پیش نوشته شده بود و این مدت خیلی زیاد به موضوع فکر کرده. براساس قراری که همان اول کار با گروه داشتیم، قرار بود فیلم دارای یک مناظره باشد و سعی کردیم آن را در ابتدا، مقدمه، میانه و انتها به ورتی به تصویر بکشیم که تماشاگر مقدمه را در شروع فیلم بیند.
و سخن آخر شما؟
- تیم بازیگری و کنار هم بودن، بازی های یکدست این فیلم را به وجود آورد و ممنونم از اینکه برای بازی به این فیلم دعوت شدم و امیدوارم مردم نیز از دیدن آ« لذت ببرند.
ارسال نظر