روزی که هوو نداشتم
در رمان های بزرگ دنیا، مردها وفادارترند یا زن ها؟
در کتاب مرجع «سی و شش وضعیت نمایش» که می گوید تمام داستان های عالم، یکی از ۳۶ حالت از پیش تعیین شده هستند، شش طرح داستانی کلی مربوط به ماجراهای عاشقانه است و همین نشان می دهد که عشق و مسائل خاله زنکی مربوطه چقدر جذاب است.
هفته نامه تماشاگران امروز - یاسر مالی: در کتاب مرجع «سی و شش وضعیت نمایش» که می گوید تمام داستان های عالم، یکی از ۳۶ حالت از پیش تعیین شده هستند، شش طرح داستانی کلی مربوط به ماجراهای عاشقانه است (چیزهایی نظیر موانع به هم رسیدن عشاق، عاشق یکی از خانواده دشمن شدن...) و همین نشان می دهد که عشق و مسائل خاله زنکی مربوطه چقدر جذاب است.
با اینحال سوالی که پیش می آید، حفظ و تداوم عاشقی است. برای سنجش اینکه چطور یک زندگی عاشقانه تداوم م یابد، متر و معیار مشخصی در دست نیست، با اینحال می شود از روی نقطه مقابل عشق، یعنی خیانت به عشق و رفتن سراغ دیگری، حدس زد که کدام رابطه عاشقانه از ریل خارج شده است.
اینکه مردها بیشتر این کار را می کنند یا زن ها، قاعدتا بسته به جنسیت پاسخ دهنده جواب متفاوتی خواهد داشت اما شاهد مثال هایی که در داستان های معروف و شاهکار آمده، چیز دیگری می گوید.
به خاطر مرد بودن اغلب نویسندگان معروف باشد یا به خاطر قابلیت داستانی بیشتر خانم ها، به هر حال بیشتر داستان های معروف درباره زن هاست. خودتان با یک حساب سرانگشتی ساده می توانید انبوه داستان های مشهوری را که با تم خیانت زنانه نوشته شده، بشمرید: «آنا کارنینا»، «مادام بواری»، «سرخ و سیاه»، «دفترچه ممنوعه»، «چراغ ها را من خاموش می کنم» (البته در این رمان خانم پیرزاد، خیانت در حد فک راست و تازه آن هم عاقبت به خیر می شود)، ... در مقابل تم داستانی مرد دو زنه، اصلا تم رایجی نیست.
طبیعتا به این خاطر که در آیین مسیحیت ازدواج همزمان و حتی ازدواج بعد از طلاق چندان کار راحتی نیست و حتی اگر هنری هشتم، پادشاه انگلستان باشی، برای اینجور کارها باید گردن توماس مور فیلسوف را بزنی و با وایتکان قطع رابطه کنی و هزار و یک جور دردسر دیگر. حتی در ادبیات وطنی هم چندان هووی دانه درشتی به چشم نمی خورد؛ امری که قطعا به چیزهایی بیشتر از ترس آقایان نویسنده از زن شان بستگی دارد.
در مورد داستان های هوومحور چند حالت وجود دارد. طبیعتا بهترین نوع هوو، هوویی است که همان اول ماجرا قالش کنده شود. حالا یا طرف مثل لیلای داستان «لکه ها»ی زویا پیرزاد (در مجموعه «طعم گس خرمالو») طاقت کارهای همسرش را نمی آورد و اصلا مهرش حلال جانش آزاد، می رود جدا می شود از شوهری که با دیگری رابطه دارد یا اینکه مثل هلن در «ابریشم» الساندرو باریکو ایتالیایی، دم برنمی آورد وسنگ زیرین آسیا می شود و مردش را به زندگی برمی گرداند.
در ابریشم، شخصیت اول داستان یعنی هروه ژونکور که مردی عیالوار و معقول است، در سفرهایش عاشق زنی ژاپنی می شود و زنش که بو برده سعی می کند زندگی اش را حفظ کند و این کار را از راه عجیبی انجام می دهد.
اما سعی و تلاش زن ها متاسفانه همیشه هم جواب نمی دهد و گاهی کاری که نباید بشود. یک تم پر کاربرد دیگر در این مورد، کشف اتفاقی هوو است که در بیشتر موارد زحمتش را بچه های زن اوله می کشند. در داستان کوتاه «بابای نورا» از مرجان شیرمحمدی (در مجموعه «بعد از آن شب»)، دختری به طور خیلی اتفاقی در خیابان پدرش را با یک زن موطلایی می بیند و می فهمد که بعله. (این داستان کوتاه همانی است که کیارستمی پیشنهاد ساخت فیلمی از رویش را به رسول صدرعاملی داد و شد «دیشب باباتو دیدم آیدا»).
رسول پرویزی هم داستانی دارد در مجموعه «شلوارهای وصله دار» با عنوان «زبان کوچک پدرم» که در آن پسری ماجرای خنده دار زن دوم گرفتن پدرش را تعریف می کند که پدرش اول به خانواده اش گفته بوده باید برود شهر تا زبان کوچکش را عمل کند و شاید از زیر کار زنده برنگردد و بعدا معلوم شده که عمل مورد نظر، ازدواج مجدد و انصافا خیلی هم سنگین بوده.
در داستان کوتاه «جذاب» جومپا لاهیری هندی تبار (در مجموعه داستان «مترجم دردها») هم باز پسر کوچک خانواده است که با سوال هایی که می کند و اصلا مناسب سنش نیست، کدهای لازم را به مادرش می دهد.
در مجموعه طنز «قصه های بابام» ارسکین کالدول که شاملو ترجمه اش کرده هم داستان کوتاه یاست )«زن بی کس و کار») که در آن پسرش ماجرای زیرآبی رفتن های پدرش را لو می دهد.
گاهی هم هست که زن ها ماجرا را می دانند و با واقعیت زندگی کنار آمده اند. مثلا در «زن زیادی» جلال آل احمد، هر چه همسایه ها می خواهند صغرا خانم را متوجه عاقبت هوو داشتن کنند، صغرا خانم حرف خودش را می زند که «آن بنده خدا چه گناهی کرده>
در یک مورد نادردیگر در زمان ایتالیایی «تقسیم» پیرو کیارا هوو اولا ۲ تا و در ثانی کاملا خانگی است و آقای ناباب با سه خواهر زندگی و کارهای دیگر می کنند و این سه خواهر خاک بر سر هم چنان از ماجرا راضی هستند که حتی بعد از مرگ آن بابا، در تقسیم ارثیه او هم با هم رقابت دارند.
اینها که تا حالا گفتیم اگر به رگ فمینیست بازی تان برنخورده، رمان «وانهاده» سیمون دوبووآر راست کارتان است.
وقتی قهرمانش می فهمد شوهرش با زن دیگری رابطه دارد و مچ او را وا می کند، شوهره خیلی راحت می گوید که «آره، همینطوره» و «همینه که هست» و «نمی خواهی نخواه» و کلا می رود پیش همان زن دیگر و حتی با اعلام رضایت زن از وجود این زن دوم و کنار آمدن با آن هم مرده برنمی گردد. حالا بیایید و همه اینها را با آن داستان های معروف و مشهور درباره خیانت زنانه مقایسه کنید.
همه شان با هم، نصف شهرت «آنا کارنینا» یا «مادام بوواری» را هم ندارند. این آیا به خاطر وفاداری بیشتر مردهاست که داستان نویس ها چیزهای کمتری از بی وفایی آنها نوشته اند؟ یا به خاطر وفاداری بیشتر زن ها که بی وفایی شان اینقدر مهم می شود؟ نتیجه گیری اش با خودتان.
نظر کاربران
شوهر آهو خانم یک هووی تمام عیار داره!
پاسخ ها
آخ گفتي. يه وقتايي تو كتاب چنان آهوي بيچاره زجر مي كشيد من با خودم مي كفتم اين نويسنده ساديسم داره.