موسیقی پاپ و فراز و نشیب های انقلابی اش (۱)
انقلاب بی موسیقی نمی شود. هیجان روزهای انقلاب به موسیقی نیاز دارد. از همین رو از عمده گروه های درگیر در انقلاب ایران آثار موسیقیایی انقلابی به جای مانده است، همان ها که از آن به عنوان سرودهای انقلابی یاد می شود. انقلاب صحنه تغییرهاست.
هفته نامه صدا: انقلاب بی موسیقی نمی شود. هیجان روزهای انقلاب به موسیقی نیاز دارد. از همین رو از عمده گروه های درگیر در انقلاب ایران آثار موسیقیایی انقلابی به جای مانده است، همان ها که از آن به عنوان سرودهای انقلابی یاد می شود. انقلاب صحنه تغییرهاست. از همین رو تغییر در سلیقه شینداری مردم هم به گوش می رسد. ایده بازگشت به خویشتن از ایده های اصلی انقلاب محسوب می شود. و به همین میزان موسیقی این انقلاب هم باید خیال بازگشت به خویشتن داشته باشد.
گوش ها خیال تغییر دارند
بی دلیل نیست که گروه «چاووش» از جهان منسوب به سنت ها بعد از کشتار ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ از رادیو استعفا می دهند و به زیرزمین ها می خزند تا به تولید موسیقی انقلابی مشغول شوند. تا چند سال پیش از این موسیقی سنتی موضوعی برای پژوهش به نظر می آمد که برای زنده ماندنش باید مرکز حفظ و اشاعه موسیقی برپا می شد. اما سرودهای چاووش در آن سال های اول انقلاب گوش های بسیاری را به خود جلب می کند. ساخته های محمدرضا لطفی و حسین علیزاده، پرویز مشکاتیان با اجرای آوازهای محمدرضا شجریان و شهرام ناظری به آثاری پرمخاطب تبدیل می شوند، آن گونه که انگار این آثار بدنه اصلی موسیقی مردمی را تشکیل می دهند. انقلابی در گوش ها به پا شده بود. زمانی که محمدرضا لطفی و گروهش آلبوم چاووش شش را برای خانواده شهدا در همان سال های اول دهه ۶۰ اجرا کردند، همچون یک گروه پرمخاطب پاپ نشان می دادند که از روزگار مردم برای مردم می خواندند. هستند کسانی که دلیل عمومی شدن موسیقی نسبتا مهجور سنتی را پخش گسترده آن از رسانه های شنیداری و دیداری می دانند اما این همه دلیل نیست. عمومی شدن موسیقی سنتی نیاز به یک انقلاب رفتاری داشت که چاووشیان که چهره های اصلی اش همراه انقلاب نشان می دادند به این تغییر رفتار تن داده بودند.
شاید در آن روزها کسی باور نمی کرد صدای تار بتواند همجوار آوازی باشد که ندای «تفنگ را بده تا ره بجویم» سر داده است. موسیقی چاووشیان سازگار با روزهای انقلاب بود تا فضای تغزل و طرب. این صدای تغییر بود.
اعتراض زیر گوش ساواک
موسیقی پاپ پیش از انقلاب هم خالی از میل به اعتراض نبود. فعالانش گفته اند که ترانه معروف «شقایق» در اصل نام «گل سرخ» داشته و اشاره به اعدام خسرو گل سرخی است که به هنگام ضبط، نیروهای ساواک در استودیو حضور پیدا می کنند. و فشارها باعث می شود شعر و نام آهنگ دچار تغییراتی شود که دیگر ردی از اشاره به شاعر و انقلابی اعدام شده نماند. همچنین اشاره شده است به بازداشت داریوش اقبالی، شهریار قنبری و ایرج جنتی عطایی همزمان با بازی های آسیایی تهران، زمانی که افکار عمومی بیشتر متوجه این میزبانی بوده است. آنها برای خواندن دو قطعه سفارشی تحت فشار قرار می گیرند و در نهایت هم دو اثر تولید می شود. شهیار قنبری در کتاب «دریا در من» گفته است که بازجوی ساواک بعد از خواندن ترانه ای که او برای خلاص شدن از وضعیت سروده بوده گفته است حتی توده ای ها هم ممکن است از این ترانه که گویا در ستایش ایران بوده خوششان بیاید، من چیزی می خواهم در ستایش شاه. کارشناسان ساواک اینجا را هم اشتباه کرده بودند چرا که ترانه های سفارش داده شده و به اجبار خوانده شده چندان به کارشان نمی آید.
وقتی ترانه ها پخش می شوند هرکسی از ظن خود با ترانه ها همراه می شود. یکی ابر مشرقی در ترانه آمده را تختی می بیند و یکی دیگر آیت الله طالقانی. چه بسا کمتر از همه، مراد آقایان بازجویان ساواک محقق می شود. در آن سال های چند خواننده ای بودند که صدایشان طعم اعتراض داشت. اما انقلاب تغییری چنان در پی داشت که جایی برای این چهره ها هم باقی نمی ماند. بسیاری از این خواننده ها از ستاره های صنعت سرگرمی روزگار پهلوی محسوب می شدند و انقلاب جهان فرهنگی دیگری را دنبال می کرد. از همین رو چمدان ها بسته شدند. از چهره های شناخته شده موسیقی پاپ تنها چند نفر می مانند. فرهاد مهراد، کوروش یغمایی و چندتایی چهره دیگر که البته شرایط چندانی برای فعالیت نداشتند. در سال ۱۳۶۶ آلبومی از کوروش یغمایی باقی مانده با عنوان «دیار» که عبارت است از اجرای ملودی فولکلور با همکاری اعضای ارکستر سمفونیک تهران. یغمایی در موسیقی های پاپ قبل تر خود از این ملودی های فولکلور استفاده می کرد اما حالا شرایط برای خواننده موسیقی پاپ بودن فراهم نبود. احتمالا راه دیگری برای یغمایی جز پرداختن به موسیقی بی کلام و همراه شدن با ارکستر سمفونیک باقی نمانده بود. آن هم در حالی که خود این ارکستر روزگار خوش نداشت و از نمادهای هنر بورژوازی محسوب می شد. کمی جلوتر سیاست های فرهنگی مشخص تر می شود.
این سیاست ها میلی به موسیقی ندارد. آنقدر که جایی برای چاووشیان هم نمی ماند. بسیاری از آنها هم بعدتر شرایط را برای موسیقیدان بودن مناسب ندیدند و کوله بار مهاجرت بستند. روایت است که محمدرضا لطفی به هنگام خروج از فرودگاه سازی قدیمی به همراه داشته که با خروج آن مخالفت می شود. می گویند آهنگساز گفته است سرمایه منم که در حال رفتنم نه این ساز.
اینک سرود
جنگ اوج گرفته است. از یک سو ارگان های مربوط سرودهای خاص این دوران را تولید می کنند و از سوی دیگر تعدادی آثار برآمده از موسیقی ردیف دستگاهی ایرانی به آثاری شنیده شده و پرمخاطب تبدیل می شوند و البته موسیقی پاپ مهاجرت کرده ها هم حضور دارد و روی نوارهای کاست دست به دست می شود اما به نظر نمی آید که نبود موسیقی پاپ بحرانی به حساب بیاید.
سال ۱۳۶۷ از ارکستر سمفونیک صدا و سیما چند قطعه ضبط تصویری می شود. این آثار هیچ گاه از تلویزیون پخش نمی شوند، اما چندتایی از آنها امروز در سایت یوتویوپ در دسترس است. این آثار بیش از آنکه در گونه موسیقی سمفونیک قرار بگیرند پهلو به موسیقی پاپ می زنند و به اصطلاح می توان از آنها به عنوان آثار پاپ سمفونیک یاد کرد. انگار که مدیران آن روز این ارکستر و البته تلویزیون به دنبال نوعی موسیقی مردمی بوده اند با متانت رفتاری یک ارکستر سمفونیک. از جمله این کارها یکی قطعه ای است روی یکی از شعرهای مولوی با صدای مهرداد کاظمی با آهنگسازی حسن ریاحی و رهبری ارکستر نادر مرتضی پور. در قطعه ای دیگر که به مناسبت میلاد پیامبر اسلام محیا شده شعر را مهدی کلهر (مشاور فرهنگی محمود احمدی نژاد) سروده و حسن ریاحی موسیقی ساخته و حسین سرشار آن را می خواند. در همان سال ها چند باری هم در برنامه های تلویزیون ساز دیده می شود که واکنش های تندی در پی دارد.
در یکی از این برنامه ها مهرداد کاظمی شعر «ای ساروان آهسته ران» سعدی را با ارکستر اجرا می کند. از سوی دیگر نشانه هایی از علاقه و نیاز مردم به موسیقی هایی غیر از موسیقی های ممکن شنیده می شود. اجرای آهنگ فولکلور در یکی از برنامه های نمایشی گروه اقتصاد بسیاری از مردم را پای تلویزیون هیجان زده می کند. این آهنگ که از آن به عنوان آهنگ «از محله دسته دسته» یاد می شد خیلی زود کپی غیرمجاز و دست فروشی می شود.
دوباره گوش ها خیال تغییر دارند
با شروع دهه ۷۰ شرایط جنگ به شرایط سازندگی تبدیل می شود. این روی سیاست های هنری هم بی تاثیر نیست. در نوار فروشی ها چند آلبوم متفاوت هم دیده می شوند. فرهاد آلبوم «خواب در بیداری» (۱۳۶۹) را منتشر می کند و کوروش یغمای «سیب نقره ای ماه» را در اوایل دهه ۷۰، آلبومی هم از مازیار با عنوان «بوی گندم» به چشم می آید. علی مرادخانی که این روزها معاون هنری وزارت ارشاد است و آن روزها از مدیران حوزه موسیقی، چندی پیش اعلام کرد که انتشار این آلبوم ها در آن روزگار بی واکنش نبوده و کار گاهی به لغو مجوز می کشیده اما آنها هیچ گاه اقدام به جمع آوری آلبوم های منتشرشده نمی کردند و تنها می خواسته اند با لغو مجوزها فضا را برای ادامه کار آرام نگه دارند. در سال ۱۳۷۴ به فرهاد مجوز برگزاری کنسرت در سینما سپیده داده می شود. نگرانی ها باعث می شود روی بلیت های این کنسرت هیچ اشاره ای به برگزاری کنسرت و فرهاد نباشد.
از سوی دیگر استفاده از ویدئوهای خانگی رو به افزایش می گذارد و این گونه موسیقی های از لس آنجلس آمده راحت تر در دسترس مردم قرار می گیرند. شرایط اقتصادی دوران سازندگی به خیلی از خانواده ها اجازه می داد که یک ضبط صوت دو کاسته در خانه داشته باشند. وضعیت حامل های موسیقی تغییر کرده بود و این نمی توانست از سوی مدیران فرهنگی بی واکنش باقی بماند. از سوی دیگر چهره های جدیدی که از سوی تلویزیون به عنوان خواننده موسیقی پاپ مطرح می شوند با اقبال عمومی رو به رو نمی شوند.
این چهره ها تازه میدان داده شده نمی توانند رقیبی برای موسیقی از لس آنجلس آمده باشند.
ارسال نظر