۱۶۵
۵۰۱۶
۵۰۱۶
پ

۱۱سال حرفه و حاشيه بازيگري به نام «بهرام رادان» از زبان خودش

سال ۹۰، مهم‌ترين سال زندگي‌ام است

يك چيزهايي با هم جمع نمي‌شوند مثل آب و روغن. اگر آب و روغن را روي هم بريزي، هرقدر هم كه همش بزني باز از هم جدا مي‌شوند. يك چيزهايي هم اساسا با هم مشكل دارند و برهم اثر مي‌گذارند و يكي‌شان هميشه مغلوب مي‌شود مثل آب و آتش. خوشگلي و بازيگري هم در آقايان همين حكم آب و آتش را دارد. مي‌گويي نه؟ از رضا كيانيان بپرس!‌ تنها كسي كه اين حكم كلي را نقض كرده، بهرام رادان است.

سال 90، مهم‌ترين سال زندگي‌ام است

پيش‌بيني‌هاي من از اوضاع و احوال رادان در سال 90 به شرح زير است :
۱- ۸۰ فقره بلوتوث دست به دست مي‌شود كه در آن‌ها يك نفر با موهاي بلند هست. همه هم مي‌گويند تصويري از بهرام رادان است كه هفته پيش در يك مهماني برداشته‌اند. هيچ‌كس هم دقت نمي‌كند كه رادان ۳ سال است موهايش را كوتاه كرده .
2- در سال 90 بهرام رادان باعث شكل گرفتن صدها زندگي مي‌شود چون هر پسري با او عكس بيندازد آن را به دختر همسايه‌شان نشان مي‌دهد و مي‌گويد با بهرام رادان دوست است و سرحرف را باز مي‌كند و ازدواج صورت مي‌گيرد .
۳- در سال ۹۰ بهرام رادان باعث به هم خوردن صدها زندگي مي‌شود چون همان خانم‌هايي كه در مورد بالا ازدواج كرده‌اند، بعد از مدت كوتاهي متوجه مي‌شوند كه همسرشان هيچ رفاقتي با رادان ندارد و دروغگويي بيش نيست .
4- در سال 90 رادان با 10 ميليون سوال از جانب 10 ميليون نفر در جاهاي گوناگون مواجه مي‌شود كه همگي‌شان درباره گلشيفته فراهاني است و 10 ميليون‌بار جواب مي‌دهد: «والا چه مي‌دونم !»
۵- در سال ۹۰ هم مادربزرگ‌ها با ديدن او خوشحال مي‌شوند و مي‌گويند: «ننه تو همون علي سنتوري هستي؟ آخي!‌ خدا رو شكر كه ترك كردي. خدا رو شكر چقدر خوب شدي .»
6- در سال 90 باز هم جماعت عملي با ديدن او به فكر فرو مي‌روند و به اين مي‌انديشند كه او را يك جايي ديده‌اند، اما به ياد نمي‌آورند .
توصيه: اگر در سال ۹۰ كسي را ديديد كه قبلا عملي بوده به او احترام بگذاريد، شايد شب عيد ترك كرده باشد. با عكس‌هاي‌تان با هنرپيشه‌ها هم الكي پز ندهيد .

11 سال حرفه و حاشيه بازيگري به نام «بهرام رادان» از زبان خودش
سال ۹۰، مهم‌ترين سال زندگي‌ام است

ستاره سينماي ايران درباره شهاب حسيني، هديه تهراني، محمدرضا فروتن، خسرو شكيبايي ، ماني حقيقي، پژمان بازغي،‌ مهناز افشار، رضا كيانيان، عزت‌الله انتظامي، محسن چاووشي ، الناز شاكردوست و خودش مي‌گويد :
دوستي مي‌گفت:« خدا ته جيب بعضي‌ها از همان اول تحفه‌اي به يادگار انداخته . چيزي شبيه اعتبار، شبيه نظر و شبيه معجزه». اين آدم‌ها هر كاري بكنند، هر راهي بروند و هر جايي باشند، كافي است دست شان را داخل جيب شان كنند، تا موفقيت از سر و
كول شان بالا برود. بهرام رادان هم يكي از همان‌هايي است كه خدا ته جيبش تحفه‌اي انداخته بود و او هم به خوبي دست كرد داخل جيبش و به موقع آن تحفه را درآورد و به‌جا استفاده كرد .
روزگاري كه با شيطنت دوران جواني، بعد از روزهاي سربازي، در تحریریه روزنامه‌ها چرخ مي‌زد، چشمش آگهي كلاس‌هاي بازيگري را گرفت و رفت ، چيزي نگذشت كه براي بازي در فيلم «شور عشق» انتخاب شد. خودش هم فكرش را نمي‌كرد 11 سال بعد، بتواند با 2 سيمرغ بلورين نقش اول، يكي از ركوردداران در اين زمينه باشد، خيلي از كارگردانان بزرگ و منتقدان، بازي‌هاي تميزش را تحسين كنند و در نهايت تبديل شود به بهرام راداني كه او را به عنوان ستاره‌اي درجه یک مي‌شناسند .
حالا در آستانه سال ۱۳۹۰، با او از حرفه‌اش، حاشيه‌ها و ريز و درشت سينماي ايران، حرف زديم؛ با كسي كه خيلي به‌موقع چيزي كه خدا در جيبش گذاشته بودرا پيدا كرد ، توان، استعداد، تلاش و دانش را با آن آميخت و شد آن بهرام راداني كه حالا مي‌شناسيم .
حالا مي‌توانيد او را بي پرده در آستانه سال 90 ببينيد. از دريچه نگاه ايده آل و از پشت دوربين بابك ماني كه براي اين پروژه عكاسي چند روز مداوم وقت گذاشت. روزهاي حرفه‌اي بهرام رادان را با هم مرور مي‌كنيم . سال نو را با حرف هايي مثل او شروع كنيد. مثل او ايده‌آل فكر كنيد و حواس تان به تحفه‌اي كه خدا ته جيب تان انداخته، باشد؛ درست مثل او .

۱۳۹۰ سال رادان شدن

ورود غريبانه به سينما

سال 90، مهم‌ترين سال زندگي‌ام است

شور عشق

مردم نخستين بار بهرام رادان را سال ۱۳۷۹ ديدند و شناختند.
آذر ماه 78 نخستين فيلم سينمايي من ساخته شد. ولي نخستين بار مردم مرا سال 79 ديدند. فيلم سال 79 اكران شد و فروش خوبي هم داشت. البته اين فيلم قبل از اين‌كه در تهران اكران شود، در شهرستان‌ها اكران شد.
نخستين مجله‌اي كه عكس تو را روي جلد زد، يادت هست؟
اولين مجله‌اي كه عكس من را روي جلد چاپ كرد، مجله «فرهنگ و سينما» بود. عكس من كوچك پايين صفحه بود. يادم هست بچه‌هاي گروه فيلمبرداري به من زنگ زدند و گفتند مجله را ببين.
آيا حضور مهناز افشار به بيشتر ديده شدن تو كمك كرد؟
حضور مهناز افشار، خيلي به تبليغات فيلم براي بيشتر ديده و شناخته شدن كمك كرد. به هر حال پارامترها بايد در كنار هم قرار بگيرند تا موفقيت كسب شود. اگر فيلم «شور عشق» يك تك‌هنرپيشه پسر يا دختر داشت، قطعا اينقدر ديده نمي‌شد. از طرف ديگر اخبار حاشيه‌اي درباره هنرپيشه‌هاي فيلم هم وجود داشت كه خيلي باعث تبليغات مثبت براي فيلم بود.
اين تنها بازي تو مقابل افشار بود. نه؟
تا الان بله. در اين سال‌ها من و مهناز افشار خيلي پيشنهاد كار مشترك داشتيم. خودمان هم مي‌دانيم كه مخاطبان خيلي دوست دارند دوباره ما را روبه‌روي هم ببينند. اما دنبال قصه‌اي هستيم كه ويژگي‌هاي خاص خودش را داشته باشد.
ولي به‌نظر مي‌رسد به هر حال مسير تو جلوتر از او بوده. مثلا تو در اين سال‌ها دو سيمرغ گرفته‌اي درصورتي كه مهنازافشار تازه امسال به سيمرغ رسيد.
ببين معيار موفقيت، شمردن سيمرغ‌ها نيست. به هر حال من سينماي جدي‌ام را زودتر از مهناز افشار شروع كردم.
الان نظرت راجع به او چيست؟
او ستاره‌اي است كه بخش عمده‌اي از چرخه سينماي ما را به دوش مي‌كشد. به هر حال نام او هم در فيلم‌هاي پرفروش به چشم مي‌خورد. هم در فيلم‌هاي شاخص ديده مي‌شود و... به‌نظرم مهنازافشار راه خوبي پيدا كرده. موازنه‌اي كه او را هم مي‌شود در فيلم كارگردانان بزرگ ديد، هم در فيلم‌هاي كارگردانان جوان. او در حال حاضر كانديداي اصلي اكثر فيلمنامه‌هاست.

سال 90، مهم‌ترين سال زندگي‌ام است

آبی

چطور براي بازي در «آبي» انتخاب شدي؟ به هر حال هنوز «شور عشق» اكران نشده بود كه سر فيلمبرداري «آبي» رفتي.
آن زمان كه من شور عشق را بازي كردم، روزنامه‌ها و مجلات زرد خيلي زياد بودند. براي همين مدام عكس ما را چاپ مي‌كردند. در ضمن آن زمان هنرپيشه جوان زيادي وجود نداشت. دفاتر فيلمسازي‌ هم بودند كه ما را دعوت مي‌كردند. به اين ترتيب خيلي زود و قبل از اكران شور عشق در محافل سينمايي شناخته شديم.
مهم‌ترين اتفاق در مورد اين فيلم، قرار گرفتن تو در مقابل يك بازيگر اسم و رسم‌دار بود؛ هديه تهراني، آن هم در دومين فيلمت.
من سر فيلم «آبي» اذيت شدم. به‌دليل اين‌كه از طرف كل گروه مورد پذيرش نبودم؛ به‌خصوص نيمه اول كار. انگار قرار نبود كسي باور كند كه فيلم، يك بازيگر پسر هم دارد. به‌خصوص كه قرار بود نقش ارسطو را امين حيايي بازي كند. ولي امين موهايش را به خاطر «تكيه بر باد» كوتاه كرده بود و تهيه‌كننده «آبي» هم قبول نكرده بود كه او بازي كند. من موهايم آن موقع بلند بود. به هر حال اول ورودم بود و گاردهايي عليه من وجود داشت. «آبي» فيلم خوبي نبود، اما تجربه‌خوبي بود؛ تجربه ورود غريبانه. براي همين حالا وقتي آدم تازه‌واردي به فيلم ما مي‌آيد، به‌دليل نوستالژي روزهاي سخت خودم، سعي مي‌كنم كمك و حمايتش كنم.
هديه تهراني سر اين فيلم، اين حمايت را انجام داد؟
(فكر مي‌كند) نه! حمايتي از من نمي‌كرد اما مثل خيلي‌هاي ديگر سعي در تكذيب حضور من نداشت. يك روند كاملا معمولي بود. آن موقع مجله فيلم نوشت هديه تهراني مخالف من بوده‌ ولي من چنين چيزي را بعيد مي‌دانم. من هيچ وقت هيچ انرژي منفي از او نگرفتم. همان‌طور كه انرژي مثبتي هم از او نگرفتم؛ يك ارتباط كاملا خنثي.

سال 90، مهم‌ترين سال زندگي‌ام است

آواز قو

ما اين فيلم را در اسفند ۷۹ فيلمبرداري كرديم.
همان موقع گفته بودي كه «آواز قو» فرياد نسل جوان است.
«آواز قو» هنوز هم فرياد نسل جوان است. اين فيلم قابليت دوباره ساخته شدن را دارد. آواز قو آنقدر نسبت به فيلمنامه‌اش وفادار نبود. فيلمنامه آواز قو به‌مراتب بهتر از فيلمش بود.
فكر مي‌كنم آواز قو نخستين فيلمت بود كه تو را نسبت به سينما جدي كرد. ديدي كه شوخي شوخي وارد سينما شده‌اي اما حالا جدي شده گويا.
فيلمي كه در ذهن مردم ماندگار شود، خواه ناخواه براي تو هم مهم مي‌شود. من آواز قو را دوست نداشتم. باورت نمي‌شود وقتي قرار شد براي نخستين بار فيلم در خانه سينما اكران شود، من حتي نرفتم فيلم را ببينم. فكر مي‌كردم يك فيلم دختر- پسري است كه خوب هم نشده. ادامه همان مسيري كه خيلي‌ها در نقدهاي‌شان راجع به فضاي فيلم‌هاي من نوشته بودند. تا اين‌كه يك بار تلفنم زنگ خورد. علي مصفا و ليلا حاتمي بودند. براي من صحبت كردن پاي تلفن براي نخستين بار با اين دو نفر خيلي مهم بود. آنها به من زنگ زدند كه به من تبريك بگويند. آن هم وقتي خودم هنوز فيلم را نديده بودم. بعد فكر كردم نكند فيلم خوبي شده باشد؟ (مي‌خندد)
بعد هم كه براي همين فيلم كانديداي دريافت جايزه نقش اول خانه سينما شدي اما نگرفتي. اتفاقي افتاد كه نگرفتي؟ مثلا حاشيه‌اي، چيزي؟
نه. من آن سال رقيب بسيار قدري داشتم به اسم محمدرضا فروتن در «شب يلدا». بازي فروتن در اين فيلم يك بازي استثنائي در تاريخ سينماي ماست. به‌نظرم فروتن «شب يلدا» يك اتفاق است.
با فروتن هم زياد همبازي بوده‌اي. نه؟
«كنعان»،«سربازهاي جمعه» و «ترديد» ناكام.
محمدرضا فروتن و تو، بازيگرهاي هم‌نسلي به حساب نمي‌آييد كه حكم رقيب را براي هم داشته باشيد. نظرت راجع به او چيست؟
فروتن بازيگر خيلي خوبي است و خيلي هم باهوش است، اما تا به حال انرژي‌مان همسو نبوده‌.
شايد به‌دليل همين تفاوت نسل‌تان است.
نه اتفاقا. من رفقاي زيادي دارم كه تفاوت نسلي زيادي هم با هم داشته‌ايم. مثلا من با واروژ كريم‌مسيحي مي‌توانم آنچنان كيفي بكنم كه نگو. يا به گفته خودت در يك مصاحبه، با بهروز افخمي.
بله! اتفاقا در تورنتو من همسر آقاي افخمي را ديدم كه بابت همان مصاحبه از دست من ناراحت بود. اما من هنوز هم مي‌گويم، از نقطه نظرم و با تجربه‌ام با بهروز افخمي بايد حرف زد، بايد كيف كرد، بايد ياد گرفت اما نبايد كار كرد، چون بي‌نظمي‌اش، انتها ندارد. .

«آواز قو» هنوز هم فرياد نسل جوان است. اين فيلم قابليت دوباره ساخته شدن را دارد. آواز قو آنقدر نسبت به فيلمنامه‌اش وفادار نبود. فيلمنامه آواز قو به‌مراتب بهتر از فيلمش بود


اولين و تنها فيلم كوتاهم را بازي كردم

1380 سال همكاري با هدايت‌فيلم

سال 90، مهم‌ترين سال زندگي‌ام است

ساقی

سال 80 فيلم «ساقي» را هم داشتي.
بله! البته اين فيلم سال ۷۹ ساخته شد. نخستين همكاري من با «هدايت‌فيلم» بود. اول هم اسمش «مريم» بود. به هر حال من در سال ۸۰ سه فيلم براي اكران داشتم

طلوع تاریک

دراين سال «طلوع تاريك» را بازي كردي. چرا به سرت زد كه فيلم كوتاه بازي كني؟
به سرم نزد. ابراهيم شيباني در فيلم «آبي» دستيار بود. از من خواست اين فيلم را بازي كنم.
تيم خيلي حرفه‌اي و خوبي هم داشت. محمدآلادپوش، فيلمبرداري مي‌كرد. محمود سماك‌باشي كار صدا مي‌كرد. جمشيد آهنگراني طراح صحنه بود. انوشيروان ارجمند و‌ رويا تيموريان هم بازي مي‌كردند. براي همين رفتم كه تجربه كنم. سه روز رفتيم بالاي دربند و كار كرديم؛ تجربه‌خوبي بود

۱۳۸۱سال تغيير مسير

گاوخوني از آن فيلم‌هاي سخت بود

سال 90، مهم‌ترين سال زندگي‌ام است

روز زرد و عطش

سال ۸۱ در كارنامه‌ات سال بسيار مهمي است. تغيير مسير سينمايي‌ات از اين سال شروع شد.
من اين سال را با يك فيلم نه چندان دوست‌داشتني شروع كردم به نام «رز زرد»؛ من آن سال‌ها خيلي با امين حيايي رفيق بودم با هم رفتيم كار خوبي را با داريوش فرهنگ بكنيم اما نشد. كار درنيامد. بعد از عيد، از اواسط فروردين، جلوي دوربين رضا بانكي، فيلمبردار داريوش فرهنگ قرار گرفتيم. خيلي دوران خوبي بود. خيلي مي‌خنديديم اما فيلم خوبي نشد و البته يك نكته مهم هم داشت. براي نخستين‌بار دست از بچه‌خوشگل‌بازي برداشتم. فرهنگ مي‌گفت نقش بچه‌پولدار را بازي كن. اما من گفتم مي‌خواهم نقش شاگرد تعميركار را بازي كنم كه به‌صورتش روغن مي‌مالد و اين‌ها. من تجربه «آواز قو» را با فرحبخش داشتم و فكر مي‌كردم هر فيلمي را كه او بسازد، فيلم خوبي مي‌شود. اما «رز زرد» فيلم خوبي نشد. بعد از اين تجربه ناموفق، فرحبخش به من پيشنهاد داد يك كار ديگر بكنيم به نام «عطش». من و شهرام حقيقت‌دوست و فريبرز عرب‌نيا بوديم، با داستاني امتحان‌پس‌داده. داستان3 دزد كه در پايان دزدي به جان هم مي‌افتند. من در اين فيلم نقش اشكان را داشتم. ما رفتيم كار بكنيم. يك هفته كه از كار گذشت، آقاي فرحبخش با قاسم جعفري، كارگردان دعواي‌شان شد. تصميم اين شد كه خودش كارگرداني كند.
قبل و بعد از اين فيلم هم كارگرداني نكرده؟
نه! به هر حال اين فيلم، فيلم خوبي نشد. اما فيلم بدي به اندازه «رز زرد» هم نشد. هرچند اصلا روند رو به جلويي در كارنامه‌ام نبود.
در همين سال يك اتفاق بد هم افتاد. تو بازي در نقش جهانگير در فيلم «بوتيك» را رد كردي.
اتفاق بد، وقتي بود كه بين «بوتيك» و «رز زرد»، دومي را انتخاب كردم. هرچند آن موقع اسم «بوتيك»، «جردن جنوبي» بود.
بعد كه فيلم را ديدي، چقدر پشيمان شدي؟
پشيمان نشدم. فكر كردم كه اشتباه كردم يا قسمتم نبود.
فكر نمي‌كني يكي از دلايلي كه نسبت به «رز زرد» جبهه داري، همين باشد؟
شايد! آره ممكن است واقعا.

سال 90، مهم‌ترين سال زندگي‌ام است

گاو خونی

سر فيلمبرداري «عطش» بوديد كه تلفنت زنگ زد از طرف بهروز افخمي...
آره؛ دقيقا يادم است كه لوكيشن‌مان هم سمت ونك بود. تلفنم زنگ خورد: «من دستيار بهروز افخمي هستم. شما كي مي‌توانيد دفتر ما باشيد؟» دفتر هم طبقه هفتم مجتمع كامپيوتر پايتخت سر ميرداماد بود. من رفتم جايي كه دفتر ضبط صدا بود. خيلي هم هيجان‌زده بودم. آنجا بهروز افخمي را ديدم. بعد جلسه‌هاي مختلف با علي معلم داشتيم و كار را شروع كرديم. (آه مي‌كشد) چقدر سخت بودها... از آن فيلم‌هاي سخت بود. من يك ربع، بيست دقيقه آخر فيلم، بازي تصويري داشتم و بقيه‌اش راوي بودم. اما به اندازه سه فيلم كار كرديم و زحمت كشيديم.
البته اين فيلم براي تو كلاس فن بيان هم بود. نه؟
صد در صد. به هر حال وقتي زحمت مي‌كشي، كار هم ياد مي‌گيري.

۱۳۸۲ سال كارگردانان بزرگ

فازم با شهاب حسيني يكي است

شمعی درباد

اسم اين سال را مي‌گذارم«سال كارگردانان بزرگ». با «شمعي در باد» شروع كردي .
بله، بلافاصله بعد از فيلم گاوخوني من به تيم خانم پوران درخشنده پيوستم براي فيلم «شمعي در باد»؛ فيلمي كه نخستين سيمرغم را هم براي آن گرفتم . يعني اساسا بعد از جشنواره سال 80 فيلم‌هاي خانوادگي كه به من براي «آواز قو» جايزه اول را دادند، اين سيمرغ، مهم‌ترين جايزه سينمايي‌ام بود .
همان سال به‌عنوان جوان برتر سال از طرف سازمان ملي جوانان انتخاب شدي؟
بله .
اين فيلم نخستين بازي تو در مقابل شهاب حسيني بود. شهاب چطور بود؟
شهاب فوق‌العاده بود. هميشه بازي‌هايم با شهاب را دوست دارم. هميشه حس‌اش را دوست دارم. فاز و نولمان با هم يكي است. خيلي خاطرات خوبي با هم داريم .
به‌نظرت بهترين بازي‌ شهاب حسيني كدام فيلم است؟
من «جدايي نادر از سيمين» را نديده‌ام اما شنيده‌ام كه بازي شهاب فوق‌العاده است. «درباره الي...» را خيلي دوست دارم و در بين بازي‌هايي كه با خودم داشته، «رستگاري در هشت و20 دقيقه» را خيلي دوست دارم كه اتفاقا كانديد دريافت سيمرغ هم شد .

گیلانه

بلافاصله بعد از «شمعي در باد» با خانم رخشان بني‌اعتماد، «گيلانه» را كار كردم . قسمت اول را كار كرديم و سال بعد هم قسمت دومش را كار كرديم. «گيلانه » فوق‌العاده بود. كار شيريني هم بود. كار بيشتر شبيه يك كار خانوادگي بود . خرداد فيلمبرداري گيلانه شروع شد. همكاري با خانم فاطمه معتمدآريا واقعا لذت‌بخش بود .
بيش از10بار تست گريم ‌زديم اما هر بار خانم بني‌اعتماد مي‌گفتند مي‌خواهم تكيده‌تر شود .
اين موضوع خيلي جذاب بود برايم. خيلي دوست داشتم. داشتم متولد مي‌شدم. دلم مي‌خواست روي چهره‌اي كه دارم، نقابي بگذارم. بالاخره هر وقت دلم مي‌خواست مي‌توانستم اين نقاب را بردارم .

سال 90، مهم‌ترين سال زندگي‌ام است

سربازهای جمعه

يكي ديگر از كارگردان‌هاي بزرگي كه در اين سال با او كار كردي، مسعود كيميايي بود .
بعد از «گيلانه» تا شهريور كار نكردم تا اينكه رسيدم به «سربازهاي جمعه ». فيلم دهم من بود. آقاي كيميايي بعد از چند سال به ايران برگشته بود. اين فيلم برايم مهم بود. براي نخستين بار قرار بود جلوي محمدرضا فروتن بازي كنم. فروتن هم ستاره‌اي است كه من هميشه دوستش داشتم. از زمان «قرمز»؛ هميشه به فروتن مي‌گفتم، تو راسكولنيكوفي؛ مثل راسكولنيكوف كتاب «جنايت و مكافات». من «قرمز» فروتن را خيلي دوست داشتم. «شب يلدا» هم كه فوق‌العاده بود. سر اين كار هم تازه با پولاد آشنا شديم. پژمان بازغي هم كه هميشه يك گلوله انرژي است. همه چيز خوب بود .
تو كه مي‌گويي همه چيز خوب بود. پس چرا توي مصاحبه‌هايت گفته‌اي اگر به عقب برگردي، فيلم‌هاي كيميايي را بازي نمي‌كني؟
ببين من خودم را در فيلم‌هاي آقاي كيميايي دوست ندارم. انگار يك وصله ناجورم. نه اين‌كه فيلم بد باشد. من خوب نيستم. مثلا من را از «حكم» حذف كنند، چه اتفاقي مي‌افتد؟ هيچي؛ بعضي‌ها فكر مي‌كنند كه من جسارتي به آقاي كيميايي مي‌كنم. درصورتي كه اينطور نيست. من از خودم در اين فيلم‌ها خوشم نمي‌آيد .

سال 90، مهم‌ترين سال زندگي‌ام است

1383 سال بدترين فيلم

با غرور جلو رفتم و شكست خوردم

سال 90، مهم‌ترين سال زندگي‌ام است

رستگاری در هشت و ۲۰ دقیقه

ابتداي اين سال بازي و بعد هم اكران فيلم «رستگاري در هشت و ۲۰ دقيقه» بود.
ما انتهاي 82 فيلمبرداري را شروع كرديم. اين فيلم هم بسيار پشت صحنه و تيم خوبي داشت. با مهتاب كرامتي و ديگر بچه‌ها خاطرات خيلي خوبي داشتيم.
اين نخستين تجربه بازي مقابل مهتاب كرامتي بود؟
بله. بعد از آن هم «ترديد» و «آدمكش» را با هم داشتيم. كار خيلي طول كشيد و ما خسته شده بوديم. شبيه آن چيزي كه اين اواخر سر پروژه «ترديد» اتفاق افتاد. يك كار فرسايشي.
در مقاطع مختلف كاري‌ات چند بار با مهتاب كرامتي همبازي بوده‌اي. نظرت درباره او و بازي‌هايش چيست؟
مهتاب كرامتي بسيار مثبت است. از نظر اخلاق، از نظر رفاقت و از نظر بازي؛ هميشه از حضورش استقبال كرده‌ام و هميشه هر جا باشد از او حمايت مي‌كنم.

سال 90، مهم‌ترين سال زندگي‌ام است

ازدواج صورتی

در همين سال، فيلم «ازدواج صورتي» را هم داري.
متأسفانه. البته قبلش فيلم «ته دنيا» را هم داشتم، دوازدهمين فيلم من كه ناكام ماند.
چه شد سر از اين فيلم درآوردي؟ آن هم بعد از تجربه‌هاي خوب؟
با بهروز افخمي در پاريس بوديم. سناريو را برايم فرستادند. يكي از مشوقينم براي قبول اين فيلم، خود بهروز بود. مي‌گفت كار كن چون من هم مدتي بود فيلم تجاري بازي نكرده بودم، قبول كردم.
با قبول اين فيلم، مي‌خواستي چيزي را به‌خودت ثابت كني؟
آره، مدت‌ها بود فيلم تجاري كار نكرده بودم. همه به من مي‌گفتند داري افت مي‌كني. همه همكارهايم داشتند كار تجاري مي‌كردند. عكس‌هاي‌شان روي جلد مجله‌ها بود؛ خيلي معروف و محبوب؛ ولي كسي حاضر نبود عكس من را روي جلدش بزند. چون قيافه‌ام در فيلم‌ها خيلي كج‌وكوله بود. تهيه‌كننده‌ها به من هشدار مي‌دادند كه بهرام كم‌كم كسي سراغت نمي‌آيد كه اينقدر فيلم هنري بازي مي‌كني. فيلم‌هايي كه من آن روزها بازي مي‌كردم، اصلا جنس‌شان، جنس فروش كردن نبود. منوچهر مصبري، فيلم ديگري به اسم «دنيا» داشت كه فروش خوبي هم كرده بود. بنا به همه اين دلايل، «ازدواج صورتي» را بازي كردم. خيلي هم با غرور رفتم جلو. مطمئن بودم كه فروش مي‌كند. فكر كردم كه مي‌تركاند. نتيجه‌اش هم شد «ازدواج صورتي» كه نه تنها نفروخت، اصلا به‌طور كل نفروخت! يعني كم‌فروش نبود. نفروش بود به اين ترتيب «ازدواج صورتي» شد سياه‌ترين نقطه كارنامه‌ام براي خودم. هر وقت كه به عقب نگاه مي‌كنم از خيلي از فيلم‌هايم ناراضي‌ام. 27 فيلم بازي كرده‌ام كه اگر الان به عقب برگردم، فقط كمتر از 7 تاي آن‌ها را بازي مي‌كنم. اما بعضي‌هاي‌شان خيلي آزارم مي‌دهد.
و «ازدواج صورتي» آزاردهنده‌ترين است.
متاسفانه...

ته دنیا

چرا «ته دنيا» ناكام ماند؟
وسط فيلمبرداري «رستگاري...» جشنواره كن ۲۰۰۴ شروع شد و ما به جشنواره براي فيلم «گاوخوني» رفتيم. همانجا آقاي افخمي به من گفتند كه مي‌خواهند كار جديدي بسازند و پيشنهاد دادند، كار كنيم. در تيرماه، تابستان همان سال۳-۲ ماهي رفتيم فرانسه و بالاخره به شكلي «ته دنيا» را جمع كرديم. هيچ‌كس نمي‌داند سرنوشت اين فيلم چه شده است. بعضي‌ها مي‌گويند، نگاتيوها سوخته‌اند. بعضي‌ها مي‌گويند گم شده. چند وقت يك‌بار كه با بهروز حرف مي‌زنم مي‌گويد بيا تمامش كنيم. من هم مي‌گويم باشه، ولي بعد نمي‌شود. دركل نمي‌دانم چه سرنوشتي دارد.

1384 سال اعتمادبه‌نفس

از حكم تا تقاطع

سال 90، مهم‌ترين سال زندگي‌ام است

تقاطع

«تقاطع» را در اين سال بازي كردي؟
بله، در اين سال من در «تقاطع» ابوالحسن داودي بازي كردم. فيلم خوبي است كه هر چند اكران مهجوري داشت ولي جزو آثار ماندگار است.

سال 90، مهم‌ترين سال زندگي‌ام است

حکم

دومين تجربه كار با مسعود كيميايي در اين سال بود.
البته من بلافاصله بعد از فيلم «ازدواج صورتي» رفتم سر فيلمبرداري «حكم» اما اكران آن سال 84 بود. اتفاقا در كتاب «شناخت‌نامه» كيميايي مطلبي از من چاپ شده به نام «مثل هيچ‌كس». در آن متن نوشته‌ام كه به‌دليل موفق نبودنم در «سربازهاي جمعه» رفتم كه به ايشان بگويم «حكم» را بازي نمي‌كنم. اما كاريزماي آقاي كيميايي مغلوبم كرد و نتوانستم نه بگويم.
البته اين كار تيم بازيگران حرفه‌اي زيادي هم داشت. همين هم شايد بي‌تاثير نبود. نه؟
آره، دقيقا. براي نخستين‌بار بود كه عزت‌الله انتظامي با كيميايي كار مي‌كرد. براي نخستين‌بار بود كه ليلا حاتمي با كيميايي كار مي‌كرد. پولاد و خسرو شكيبايي و... هم بودند. به هر حال اين تيم بازيگران، تيمي بود كه نمي‌توانستم از خيرشان بگذرم، اما روي‌هم‌رفته خوب نشد. يعني من از خودم در اين فيلم خوشم نمي‌آيد. يادم مي‌آيد براي نخستين اكرانش كه خانه آقاي كيميايي بود، ليلا حاتمي، علي مصفا، پولاد كيميايي و... بودند. تا فيلم تمام شد، من گفتم «آقا من نفهميدم من اين وسط چه كاره بودم؟» هنوز هم كه هنوز است، نمي‌فهمم من در اين فيلم چه‌كاره هستم. در اصل «حكم»، نشناختن خودم در فيلم‌هاي كيميايي را به من ثابت كرد. البته وقتي براي بستن قرارداد رفته بودم، با خودم گفتم وقتي 2كارگردان بزرگ يعني بهروز افخمي و مسعود كيميايي، هر كدام 2بار سراغ من آمده‌اند يعني مهر تائيدي به بازي‌هاي من زده‌اند؛ تئوري كه الان به‌نظرم منطقي نيست.
خسرو شكيبايي چه‌طور بود؟
البته با آقاي شكيبايي در «ازدواج صورتي» هم همبازي بودم، ولي در «حكم» بازي مشترك نداشتيم. بازيگري در رگ‌هاي خسرو شكيبايي بود، يعني نمي‌تواني در مورد بازيگري او تئوري بگويي و... احساس مي‌كردي هر نقشي را به او بدهي، او همين حالا به بهترين شكل آن را بازي مي‌كرد. خدا رحمتش كند.

هيچ‌وقت هامون‌باز نبودم، اما خسرو شكيبايي را خيلي دوست داشتم و دارم. اصلا دوست نداشتن خسرو شكيبايي، كار سختي است. يادم است وقتي نوجوان بودم، تازه آلبوم «صداي پاي آب» با صداي خسرو شكيبايي آمده بود. شكيبايي براي نسل من، هنرمندي فراموش‌نشدني است.

1385 سال بهترین فیلم

بعضي‌ها حاضر بودند قسم بخورند كه رادان معتاد است!

خون بازی

براي بار دوم با خانم رخشان بني‌اعتماد در اين سال همكاري كردي.
بله، من سال ۸۴ با خانم بني‌اعتماد براي حضور فيلم «گيلانه» در فستيوال تورنتو رفته بودم و به‌صورت افتخاري تكه‌هاي كوتاهي از خون‌بازي را بازي كردم. نقش كوتاهي بود.
اين فيلم را دوست داشتي؟ باران كوثري را ديدي؟ چطور بود؟
بله، فيلم خوبي بود. باران كوثري هم بسيار خوب بازي كرد و همان سال جايزه گرفت، من هم سال بعد.

سال 90، مهم‌ترين سال زندگي‌ام است

سنتوری

و اما مهم‌ترين فيلم كارنامه‌ات يعني «سنتوري».
ما دي ماه 84 قرارداد براي «سنتوري» را بستيم و بهمن ماه شروع به فيلمبرداري كرديم. فروردين 85 بود كه كار تمام شد.
حالا قصه‌هاي سنتوري را بگو.
من مدت‌ها مي‌ديدم كه آقاي مهرجويي دنبال بازيگر مي‌گردند و تست مي‌گيرند. يك عده‌اي كلاس سنتور مي‌رفتند، يك عده‌اي مي‌گفتند دنبال چهره ماليخوليايي مي‌گردد و... من با خودم مي‌گفتم، چرا به من پيشنهاد نمي‌شود تا اينكه يك روز محمدرضا شريفي‌نيا زنگ زد و من به دفترشان رفتم. آنجا تيم گريم، من را گريم كردند و آقاي مهرجويي آمدند و گفتند خودش است.
قبل از «سنتوري» گويا آقاي مهرجويي از تو ناراحت بودند. درست است؟
بله، سر فيلم «مهمان مامان»؛ ما نفهميديم چه شد. اين وسط گويا يك‌سري حرف و حديث از طرف ما برده بودند. شريفي‌نيا هم سر سنتوري به من گفت كه چندبار مرا به مهرجويي پيشنهاد داده اما مهرجويي گفته نه، رادان نه! به هر حال من رفتم و گريم شدم و انتخاب شدم.
سر «سنتوري» شايعه شده بود كه خودت قبلا معتاد بودي. يادت هست؟
اصولا بحث ازدواج كردن و معتاد بودن و... هر چند وقت يك‌بار در جمع عوام شكل مي‌گيرد. به گوش خودمان هم مي‌رسد ولي كاملا عادي است. يادم است محسن چاووشي يك‌بار بعد از سنتوري به من گفت با يكي از دوستانش كه چند سالي هروئيني بوده، حرف مي‌زده و او گفته كه رادان قطعا معتاد است. محسن گفته نه بابا، بهرام حتي سيگار هم نمي‌كشد. او هم دوباره گفته من به همه مقدساتم قسم مي‌خورم كه رادان، معتاد است! (مي‌خندد)
الان خيلي‌ها محسن چاووشي را با صورت بهرام رادان مي‌شناسند. نظرت راجع‌به او چيست؟
محسن قبل از سنتوري هم خيلي كار كرده بود اما آن اتفاقي كه بايد برايش مي‌افتاد با سنتوري رخ داد. محسن چاووشي، انتخاب شخص آقاي مهرجويي بود. يك روز براي من سي‌دي‌اش را گذاشتند و گفتند لب بزن. منم لب زدم و گفتند چقدر خوب شد. آقاي مهرجويي تا آخر هم پاي چاووشي ايستاد. به دلايلي كه معلوم نبود چه بود، ارشاد مي‌گفت چاووشي نباشد. حتي 3-2 خواننده ديگر آوردند، اما در نهايت آقاي مهرجويي ايستاد و گفت فقط محسن چاووشي.
موقع فيلم‌برداري، چاووشي به شما سر مي‌زد؟
خيلي كم مي‌آمد. آن موقع‌ها محسن خيلي پسر خجالتي و آرامي بود. چند باري هم كه آمد، با من رفيق بود.
از كي مي‌دانستي كه سيمرغ را براي سنتوري برده‌اي‌؟
واقعا به خاطر نمي‌آورم. ولي يادم است كه براي «شمعي در باد» وقتي به سالن آمدم به من گفتند، پژمان بازغي براي «دوئل» مي‌برد. حتي آن سال پرويز پرستويي هم براي «مارمولك» كانديد بود. مدام حرف‌ها عوض مي‌شد و نمي‌دانستم كه دقيقا چه اتفاقي قرار است بيفتد، ولي سر سنتوري مطمئن‌تر بودم.
كدام يك از سيمرغ‌ها به تو بيشتر چسبيد؟
به هر حال سيمرغ اولي چيز ديگر است.

من دلم مي‌خواست از فيلمم و عوامل آن دفاع كنم و همان لحظه تصميم گرفتم كه چه كنم. من كمي ناراحت بودم، چون براي اين فيلم كه خيلي خوب بود، به جز من و اردوان كامكار، هيچ‌كس، كانديد نشد. وقتي من فقط داشتم سيمرغ مي‌بردم، احساس ‌كردم بچه‌ها حق‌شان ضايع شده. آن لحظه دلم‌خواست گروه‌مان را حمايت كنم، اما واقعيت اين است كه بعد از اين ماجرا هم هيچ‌كسي از گروه به من نگفت، دمت گرم اين كار را كردي؛ هرچند آن كار، يك كار دلي بود.

«چهارانگشتي» را در آبان‌ماه 85 بازي كردم. ما رفتيم براي اين‌كه فيلمي سورئال بازي كنم اما، اين فيلم خوب درنيامد و تبديل شد به يكي از نقاط تاريك كارنامه‌ام. متاسفانه از آن به بعد يك روند رو به نزولي را شروع كردم. بعد از اين فيلم هم «كارناوال مرگ» را بازي كردم. مي‌خواستم نقش كوتاه اما درخشاني بازي كنم كه توفيقي نداشتم. در اين فيلم الناز شاكردوست هم بازي مي‌كرد. من هنوز با او در يك سكانس كار نكردم كه ببينم چطور از پس بازي برمي‌آيد. در «كارناوال مرگ» با هم بازي مشترك نداشتيم.

1386 سال جنجال در تلویزیون

سال 90، مهم‌ترين سال زندگي‌ام است

کنعان

هنوز فيلم «كنعان» را نديده‌ام

اين سال، با برنامه جنجالي «شب شيشه‌اي» شروع شد.
بله، ارديبهشت ۸۶ بود كه با رضا رشيدپور در برنامه «شب شيشه‌اي» گفت‌و‌گو كرديم و حتي فردايش هم تيتر روزنامه‌ها شد. به هر حال مهم‌ترين اتفاق سال ۸۶، «شب شيشه‌اي» بود و من تابستان همين سال، «كنعان» را بازي كردم. تنها فيلمم هست كه تا به‌حال آن را نديده‌ام.
به‌نظرت ماني حقيقي، بازيگر بهتري است يا كارگردان بهتري؟
ماني حقيقي، بازيگر بهتري است و در امر كارگرداني هم نقش كارگردان را بهتر بازي مي‌كند. البته شناخت من مربوط به آن سال‌هاست. من كنعان را با ماني حقيقي كار كردم و بعد از آن در شهريور ماه، «ترديد» شروع شد. يكي، دو هفته بعد به‌دليل بيماري واروژ كريم‌مسيحي كار خوابيد. ما قول داديم پاي فيلم بمانيم. من از ايران رفتم و زمستان برگشتم و فهميدم كه «ترديد» ساخته نمي‌شود. «ترديد» رفت كنار و من نزديك‌هاي عيد براي فيلم «زادبوم» قرارداد بستم و به قشم رفتم

سال 90، مهم‌ترين سال زندگي‌ام است

۱۳۸۷ سال مهم‌ترين حاشيه

نوروز سال 1387 را با يك شوك شروع كردي. در سال تحويل درآسايشگاه كهريزك بودي؛ بي‌سروصدا.
تلويزيون من را دعوت كرده بود كه براي برنامه سال تحويل آنجا باشم. سال قبل هم كه «شب شيشه‌اي» را در تلويزيون داشتم. خيلي فكر كردم كه كجا بروم كه هيچ‌كس لحظه تحويل سال به آن توجهي نمي‌كند؛ ياد همان پيرزن‌ها و پيرمردهاي فراموش‌شده كهريزك افتادم. ديدم چقدر خوب است كه توجه آدم‌ها را به اينجا جلب كنم تا شايد در سال جديد بيشتر به آن‌ها توجه شود. بيمارها هم از من خواستند، رضا صادقي را هم ببرم. من هم با رضا تماس گرفتم. او هم با جان و دل قبول كرد و آمد آنجا و براي‌شان خواند. خيلي شيرين بود.

سال تحويل در كهريزك

زادبوم

بعد از سال تحويل هم اين سال را با سفر شروع كردي.
بله، براي ادامه فيلمبرداري «زادبوم» به آلمان رفتيم. 3هفته بعد كار تمام شد. به‌نظرم يكي از شريف‌ترين فيلم‌هايي است كه من تا به حال كار كردم. خيلي هم دلم مي‌خواهد كه از محاق توقيف دربيايد و مردم آن را ببينند. در خرداد 87 بود كه «بي‌پولي» را شروع كردم.
در اين فيلم با عزت‌الله انتظامي بودي؛ كسي كه خيلي دوستش داري.
آقاي انتظامي باارزش‌ترين اسطوره زنده اين سينماست. به‌نظر من هيچ كسي و از هيچ خط فكري نيست كه ايشان را به‌عنوان يك بازيگر خارق‌العاده و يك انسان شريف نشناسد. ايشان هنوز هم در انتخاب كارهاي‌شان هوشمند هستند حتي در امر مصاحبه. شروع همكاري من با «زندگي ايده‌آل» هم يك گفت‌وگو با ايشان بود؛ گفت‌وگويي كه خيلي دوستش دارم و به‌نظرم يكي از بهترين جلدهاي تاريخ مجله هم هست با تيتر «چهار نسل انتظامي»؛ عكس روي جلد ايده‌آل، هميشه يك لبخند براي من به همراه دارد. آن جلد، هديه ناچيز من به خانواده ايشان بود.

تردید و راه آبی ابریشم

بعد از «بي‌پولي» چه كردي؟
وارد قسمت دوم «ترديد» شديم. شهريورماه شروع شد، طول كشيد، طول كشيد، طول كشيد تا اين‌كه با تلخي تمام شد تا اينكه 13 آذر 87 من براي «راه آبي ابريشم» به قشم رفتم و در 28 اسفند برگشتم.
همين موقع‌ها بود كه بلوتوثي از تو دست به دست مي‌شد و بعد هم تكذيب شد. كل ماجرا چه بود؟
هنوز هم در اينترنت هست به نام «بهرام رادان در مهماني»؛ ما سر فيلمبرداري «ترديد» بوديم در سينما ركس؛ دوستي آمد و توي گوشي‌اش اين فيلم را به من نشان داد. اولش جدي نگرفتم اما كم‌كم ديدم كه همه دارند فكر مي‌كنند واقعا منم! من هم شكايت كردم. اول براي پليس آگاهي مسجل شد كه اين فرد، من نيستم، بعد شكايتم، به مرحله اجرا گذاشته شد.
فردي كه در اين فيلم بود، پيدا شد؟
من پيگيري نكردم. فقط مي‌خواستم مردم بدانند اين فرد، من نيستم. آن بنده خدا هم در يك مهماني حضور داشته و كسي از او فيلم گرفته و آدم ديگري هم آن را پخش كرده آن هم به نام من.
سر «راه آبي ابريشم» چاق شده بودي؟
بله؛ 10 كيلوگرم وزن اضافه كردم. ورزش مي‌كردم تا از نظر عضلاني بدنم به نقشم كه يك آدم جنگجو بود، بخورد.
در قشم، با رضا كيانيان بودي. نظرت راجع به او چيست؟
خوب، فوق‌العاده شيرين و استاد. (مي‌خندد:‌البته از اين آخري خوشش نمي‌آيد!)
در قشم عكاسي هم مي‌كردي؟ براي نخستين‌بار سراغ يك كار هنري ديگر هم رفتي.
بله، اما نمي‌شود آن را جزو كارهاي حرفه‌اي گذاشت چون واقعا خيلي تفريحي است. در اصل پيام دهكردي و رضا كيانيان مي‌رفتند عكاسي و من هم همراه‌شان مي‌رفتم.
در همين سال، پروژه «تهران ۱۵۰۰» هم بود. راجع به آن هم توضيح مي‌دهي؟
اولين انيميشن بلند سينمايي با بهرام عظيمي. ولي ما هم نمي‌دانيم قرار است چه اتفاقي بيفتد. گويا قرار است كه خود ما را هم غافلگير كنند. ما در اين سال يك بار رفتيم براي دوبله. ديگر خبري ندارم و نمي‌دانم چه مي‌شود. من در اين پروژه نقش مردي به اسم جواد را دارم كه راننده تاكسي است. اميدوارم خوب و بامزه در بيايد.
از همين سال، فواد صفاريان‌پور، مستندي را راجع به زندگي تو شروع كرد به ساختن. الان در چه مرحله‌اي است؟ نهايي شده؟ ديدي؟
الان شهرام مكري و فواد صفاريان‌پور مشغول كارهاي پس از توليد آن هستند. من هم دلم نمي‌خواهد در اين مرحله سر بزنم تا مبادا بخواهم نظري بدهم. دلم مي‌خواهد من هم مثل بقيه ببينم تا بفهمم از نگاه يك كارگردان مستقل، 11 سال زندگي حرفه‌اي من چطور بوده است چون در اين فيلم، طرفداران، منتقدان، مخالفان و... همگي حرف زده‌اند و اميدوارم فيلم جذابي شود.

سال 90، مهم‌ترين سال زندگي‌ام است

بی پولی

«بي پولي» چقدر طول كشيد؟
2 ماه سر اين كار بوديم. خيلي خوش گذشت. با حبيب رضايي، امير جعفري، سيامك انصاري، ليلا حاتمي، بابك حميديان، علي سليماني و... اين فيلم تنها بازي‌ام در كنار عباس اميري نازنين هم بود كه اين اواخر فوت شد.
ليلا حاتمي را خودت براي اين نقش پيشنهاد دادي. درست است؟
ببين نه؛ من پيشنهاد ندادم چون ليلا حاتمي هنرپيشه‌اي بود كه به ذهن حميد نعمت‌الله نمي‌رسيد. من خيلي پافشاري كردم چون يقين داشتم اين نقش مال ليلاست.
نظرت راجع به ليلا چيست؟
ليلا يك بازيگر محشر و فوق‌العاده است، بازيگر مورد علاقه‌ام است. يك كاراكتر ويژه كه من خيلي برايش احترام قائلم.

سال 90، مهم‌ترين سال زندگي‌ام است

بهرام رادان براي اكران فيلم بي‌پولي، اولين فرش قرمز سينماي ايران را پهن كرد؛ فرش قرمزي با همراهي زندگي ايده آل. شماره ۵۰ مجله ايده‌آل به همين فرش قرمز با حضور ستاره‌هاي حوزه‌هاي مختلف اختصاص داشت

۱۳۸۸ سال تک فیلم

و بالاخره حامد بهداد

سال 90، مهم‌ترين سال زندگي‌ام است

آدمکش

در اين سال زمزمه‌هايي شكل گرفت. مصطفي زماني تازه گل كرده بود؛ خيلي‌ها معتقد بودند كه او آمده تا جا پاي بهرام رادان بگذارد و در اصل رادان بايد مراقب باشد. نظرت چيست؟
من آقاي زماني را از نزديك نمي‌شناسم. تا حالا هم او را نديده‌ام. كاري هم از او نديده‌ام به جز صحنه‌هايي از فيلم «كيفر» و شايد قسمت‌هاي پراكنده از سريال «يوسف‌پيامبر(ص)»؛ چند جا از او گزيده مصاحبه‌هايي خوانده‌ام. احساس مي‌كنم بسيار فرد باهوشي است و راهش را دارد درست انتخاب مي‌كند؛ حالا اينكه راهش شبيه من باشد يا هر چيز ديگري، زياد مهم نيست. سينماي ما آنقدر گسترده است كه امثال بهرام رادان‌ها و مصطفي زماني‌ها، حالا‌حالاها بايد بيايند و در يك فضاي رقابتي سالم با هم كار كنند. در نهايت هم اين مردم هستند كه بنا به استعداد، تلاش، مقبوليت و محبوبيت هر كسي، او را به اوج مي‌برند. اين موقعيت‌ها هم ابدي نيست.گاهي من موفقم، گاهي ايشان و گاهي يك همكار ديگري. سفره‌اي پهن است و هر كسي به قدر استعداد و توان و البته شانسش از آن بهره مي‌برد. هيچ كس جاي ديگري را پر نكرده است.

در اين سال چه كردي؟
در تابستان سال 88 من با رضا كريمي شروع به كار كرديم. مرداد و شهريور براي نخستين بار با حامد بهداد بودم و براي سومين بار با مهتاب كرامتي.
حامد چطور بود؟
خوب بود. آنقدر با همديگر كيف نكرديم كه فكر مي‌كرديم. بازي آنچناني با هم نداشتيم.
ولي شما هر ۲ خيلي هيجان بازي با يكديگر داشتيد؟
هنوز هم داريم. هيجان‌مان بعد از «آدمكش» هنوز هم فروكش نكرده. من به نحوه ساخت «آدمكش» ايرادهايي را وارد مي‌دانم كه البته سليقه‌ام است. رضا كريمي خيلي كارگردان محترمي است و برآيند فروش فيلمش هم در اين وانفساي سينما، بد نبود. «آدمكش» نزديك به 500 ميليون تومان فروخت كه در اين حال و روز سينما خوب است.
در برنامه هفت، ويژه «آدمكش» احساس كردم يك نارضايتي در مورد اين فيلم داشتي. درست است؟
اسمش نارضايتي نيست. تفاوت سليقه است. احساس مي‌كردم اگر سليقه‌اي كه من داشتم - كه اصلا لزومي ندارد رعايت شود چه در زمينه ساخت فيلم و چه در زمينه تبليغات آن- كمي رعايت مي‌شد و در موفقيت بيشتر فيلم تاثير مي‌گذاشت اما خوب دليلي هم ندارد كه رعايت شود چون واقعا به من مربوط نيست و فيلم تهيه‌كننده دارد.

1389 سال جهاني شدن

تهمينه ميلاني از فيلم‌هايش، باهوش‌تر است

سال 90، مهم‌ترين سال زندگي‌ام است

یکی از ما دو نفر

سال ۸۹ و تنها يك فيلم به نام «پرنسيب» كه حالا اسمش شده «يكي از ما دونفر».
ما اين فيلم را در ارديبهشت شروع و در خرداد 89 تمام كرديم. من با خانم تهمينه ميلاني از فيلم «زن زيادي» قرار بود كار كنيم، اين اتفاق نيفتاده بود تا حالا. تجربه خيلي خوبي بود. خانم ميلاني خيلي انرژي مثبتي داشت من يك اعتقاد كلي دارم كه تهمينه ميلاني چندين برابر بيشتر از فيلم‌هايش باهوش است.
قبول داري تهمينه ميلاني كم‌كم درحال فاصله گرفتن از اوج خودش است؟
من اسمش را فاصله گرفتن از اوج نمي‌گذارم ولي باز هم تكرار مي‌كنم كه خانم ميلاني بسيار باهوش‌تر از فيلم‌هايش است. همين؛
در «يكي از ما دو نفر» پيام صالحي بازي مي‌كند كه خواننده است؛ رضا يزداني هم كه خواننده است، بازي مي‌كند و... اساسا نظرت درباره اين تداخل هنرها چيست؟ مثلا هنرپيشه‌اي بخواند يا خواننده‌اي بازي كند يا...
ايرادي ندارد. چه ايرادي دارد واقعا؟ چه بسا كه استعداد آدم‌ها در زمينه دوم، بيشتر هم باشد و موفق‌تر شود. مگر آيه آمده كه يك هنرمند تا آخر عمر بايد در همان گرايش بماند؟ نه؛ اتفاقا به‌خصوص در مقوله هنر، سوئيچ كردن از يك زمينه به زمينه ديگر، بيشتر جواب مي‌دهد چون وقتي اسم هنرمند روي خود مي‌گذاري، يعني هم فيلم را مي‌شناسي، هم شعر را و هم نقاشي و هم موسيقي و... را؛ رضا كيانيان، فيلم بازي مي‌كند، تئاتر كار مي‌كند، نمايشگاه عكس مي‌گذارد، مجسمه‌هاي چوبي مي‌سازد و... چه ايرادي دارد؟ عباس كيارستمي فيلم مي‌سازد، عكاسي مي‌كند، اپرا كارگرداني مي‌كند و... اتفاقا اينها نشانه تبلور هنر در وجود يك نفر است.
در سال ۸۹ اتفاق مهم ديگري هم افتاد. چه شد به سازمان ملل پيوستي و چه شد كه همكاري‌تان قطع شد؟
دعوتي بود از طرف خودشان كه از من خواستند به‌عنوان نخستين سفير جهاني غذا از ايران فعاليت كنم. بسيار هم زحمت كشيدند. بعد از مدتي هم ديديم كه با همديگر فصل مشترك‌مان كم است. تعريف خدمت از نظر من چيزي بود كه از نظر آنها چيز ديگري بود. بنابراين خيلي راحت و خيلي محترمانه از همديگر خداحافظي كرديم.
مگر از قبل با هم حرف نزده بوديد؟ همه چيز مگر مشخص نبود؟
چرا؛ ولي فكر مي‌كنم خلط مبحث شده بود. وقتي كه وارد كار شديم، فهميديم كه از نظر فكري نسبت به همديگر دور هستيم. به هر حال كل پرونده همكاري چند ماهه من در مجموعه برنامه جهاني غذاي سازمان ملل در يك پوشه موجود است. چه اي‌ميل‌هاي زده‌شده و چه اي‌ميل‌هاي دريافت‌شده و تمامي نامه‌نگاري‌ها و برنامه‌ها، همگي كامل وجود دارد. هر وقت هم هر كسي بخواهد اين پرونده را واكاوي كند، مي‌تواند.

سال ۹۰ مطمئنا مي‌شود يك نقطه عطف براي من. اميدوارم زحماتي كه به همراه دوستانم كشيده‌ام، به ثمر برسد

۱۳۹۰ سال تعبير خواب‌هاي من

و حالا سال 1390؟

مهم‌ترين سال زندگي من دارد شروع مي‌شود. چند تايي از خواب‌هاي بي‌شماري كه ديده‌ام، سال ۹۰ تعبير مي‌شود. از حالا بازخورد مردم را در موردشان تجسم مي‌كنم. اميدوارم اگر خوب بود، تشويقم كنند و اگر بد بود، به بزرگي‌ خودشان ببخشند ولي خيلي براي اين برنامه‌ها زحمت كشيده‌ام. خيلي؛ سال ۹۰ مطمئنا مي‌شود يك نقطه عطف براي من. اميدوارم زحماتي كه به همراه دوستانم كشيده‌ام، به ثمر برسد. آمين.

سال 90، مهم‌ترين سال زندگي‌ام است

منبع مجله : زندگی ایده آل

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج