شهریار نوروز ۱۳۱۴ چه نوشت؟
ایرج نوبهار از جمله افراد و شاعرانی است که از سال ۱۳۳۲ شهریار را میشناسد و وکالت تامالاختیار خانواده بهجت تبریزی را دارد، او از قالیچه منزل شهریار که هدیه استاد ملکالشعرای بهار بوده تا اشعار دستنویس، مطالبی را در اختیار دارد.
به مانند نامش نوبهار است، همانطور شاداب و پرانرژی، از پروین اعتصامی و مهدی اخوان ثالث هم برایمان گفت، از دوستان شهریار و آنها که با او رفت و آمد داشتهاند. دنبال پول و مادیات نبوده و تنها دلخوش به نوشتن و سرودن است.
برای روزهایی که به نام شعر و ادب نام نهاده شده به منزلش در هشتگرد رفتیم، میگفت با شعرای معاصر شهریار ارتباط داشته است. اوزان شعری را میدانست و گه گاه در میان سخنانش از سرودههایش میخواند.
دلسوز بود و از بنیاد علمی پژوهشی شهریار با عشق یاد میکرد، با وسواس و اینکه باید دانشمندان و ادبا آن را اداره کرده و رفت و آمد کنند.
ایرج نوبهار همان فردی که وکیل تامالاختیار خانواده بهجت تبریزی است و دبیر موقت بنیاد شهریار؛ میگوید پیش از این، اتفاقاتی در این بنیاد رخ داده که اسفناک است. دغدغه به سامان رساندن آن را دارد، از برپایی جلساتی میگفت برای احیای مجدد بنیاد.
ناراحت بود که بنیاد شهریار تا پیش از این هیات امنا و هیات موسس نداشت، از فرزند شهریار وکالت بلاعزل داشت، از ساده بودن و مهربانی خانواده شهریار به خصوص هادی بهجت تبریزی بسیار سخن گفت. در خلال صحبت بارها و باها از اخلاق خوب فرزند شهریار هم برایمان گفت.
نوبهار دبیر موقت است تا بنیاد و کادرش بررسی شود و آغاز مجدد به فعالیت کند، میگوید باید در بنیاد برای امور پژوهشی زیر نظر اساتید و افراد سالم فعالیتهایی انجام شود، هادی بهجت تبریزی باید رئیس بنیاد باشد چرا که سالم و منصف است،
نوبهار میگوید از روز دوشنبه هفته جاری پرونده بنیاد را به وزارت کشور ارائه میدهد تا پیرامون ثبت اقدامات لازم صورت گیرد، تاکید داشت که هر ملتی باید خودش خودش را بسازد.
در قلمرو مویه، در کوچههای شهر شب، بر بال ابر، پژواک شبانه تاغ، پروانه رنگین کمان و... از مجموعه شعرهای اوست، با دانشگاههای فراوانی در ارتباط است و حتی ایمیلها را با صبر و آرامش پاسخ می داد.
از او پرسیدم با شهریار عکسی دارید، پاسخ داد: رفت و آمد بسیار بود و یادگاری فراوان، او از شهریار به عنوان تنها شاعر عاشق در تاریخ ادبیات یاد کرد که به عشق بها داده است.
قدسی کردن رابطه و عشق مهمترین مسئلهای است که باید توجه داشت، از مطالعات خود میگوید و سالهایی دهه ۳۰ خصوصا سال ۱۳۳۲ که شهریار را میشناخت. برایم گفت که اولین بار همراه عمو و شهریار میرفتیم، ۱۵ ساله بودم، با چند قدم فاصله عقبتر میرفتم، که به ترکی گفت: «چرا عقب راه میروی»، دستم را گرفت و همراهشان شدم.
وی در خلال صحبت از تاریخهای یادشده برای شهریار صحبت کرد و زمانهای دور مواردی را مطرح کرد. به دوران جوانی و اخراج از ارتش سخن گفت و معاونت در شهرداری تبریز، نه فردی سیاسی است و نه وابسته به جایی، میگوید از اول آزاده بودهام.
دو کتاب شهریار را به کتابخانه مجلس هدیه داده است، از همان کتابهای چاپ سنگی که شهریار خرید و خواند و با آنها شهریار شد؛ میگفت: برخی از این آثار مربوط به سیصد سال قبل است، مدعی بود فردی نمیتواند آنها را بخواند، البته از برخی کتابهای دست نویس هم برایمان گفت که در موزه هست و برخی هم مشخص نیست کجاست.
نوبهار میگفت یخچال منزل شهریار پس از سالها تازه پیدا شده است اما برخی آثار هم در امان نبوده و دزدیده شده است.
پارچه سفیدی روز زمین پهن کرد و کتابهای چاپ سنگی شهریار را یکی یکی با دقت روی این پارچه سفید میگذاشت، ملاحظه داشت اتفاقی رخ ندهد، برخی کتابها ورقه ورقه شده بودند و برخی به قدری کهنه بودند که منتظر تکه تکه شدن بودند، بعضی کتابها را در مشما گذاشته بود، میگفت اینها همه کتابهایی است که وقتی شهریار در خانه خیابان پیروزی تهران زندگی میکرد _هنگام مهاجرت به تبریز، سند آن را به نام بیژن زد_ خریده بود و استفاده میکرد، که وقتی تبریز رفت آن را به پسر برادرش بیژن داد، (بیژن انسانی وارسته با صفا صمیمی ودرویش و بی پیرایه بود شاید به این دلیل که در مکتب و خانه شهریار بزرگ شد و از فضیلت های استاد بهره مند بوده است)؛ در شعر ای وای مادرم نیز به نام بیژن اشاره میکند. او اکنون درگذشته و در اصفهان مدفون است.
همه کتابهای چاپ سنگی را صورت جلسه کرده بود و هر یک شمارهای داشتند، ارام بر میداشت، با دقت ، نگران بود اتفاقی رخ دهد. وکالت هادی فرزند شهریار را هم نشانمان داد، که او اجازه هبه و هدیه را به نوبهار داده بود.
در گوشه و کنار این کتابها شهریار حاشیه نویسی کرده بود، خط خوبی هم داشت و با دقت و ظرافت دست مطالبی را یادداشت کرده بود. یکی از آنها با قلمی آبی نوشته شده بود که مضمونش این بود، " امیدوارم سال بعد عید ۱۳۱۴ در منزل خود باشیم، تقریبا ۱۶ ماه است که در یکی از سختترین ...." این نوشته ادامه داشت در برخی موارد خوانا نبود. اما به واقع با قلمی زیبا نوشته شده بود. این کتاب ها را هیچکس ندیده بود حتی هادی، چون ازدواجش در تبریز بود، از او پرسیدم این ها این چند سال کجا بود؟ میگفت در منزل بیژن.
از قالیچه کهنه منزل شهریار هم گفت و نشانمان داد، بسیار قدیمی بود اما با دقت از آنها نگهداری میکرد. نوبهار گفت که، بنا به اظهار نظر روانشاد بیژن بهجت تبریزی این قالیچه هدیه استاد کمال الملک یا استاد ملک الشعرای بهار به شهریار بوده است.
در پایان هم با این قالیچه عکسی به یادگار گرفتیم...
ارسال نظر