عشق سالهای جوانی فروغ و بهمن همه را مبهوت کرد
سریال بیگناه ساخته کیایی، این روزها مسیری را طی کرده که ذهن مخاطب را ناخودآگاه به سمت «زخم کاری» میبرد.
برترینها: سریال بیگناه ساخته مهران احمدی، این روزها مسیری را طی کرده که ذهن مخاطب را ناخودآگاه به سمت «زخم کاری» میبرد. در واقع مسیر ملودرام در سناریو سریال بیگناه همان مسیر آشنای زخم کاریست، مسیری که وامدار ملودرامهای مصری و هندی شصت سال پیش است. همانها که روزگاری در لالهزار اکران میشد و مخاطب زیادی داشت، عشقهایی با غافلگیریهایی نظیر نسبت فامیلیِ ندانسته! اگر شصت سال پیش مردم برای این جنس از ملودرامهای آبکی صف میبستند، خب حالا توقعی نیست که کسی مشتری این داستانها باشد. آن هم مردم مترقی کشوری که حتی جنس مطالباتشان الهامبخش و تازه است. اینها همه در شرایطیست که اصلا ستونهای داستان بیگناه طوری بنا شده که یادآور همان همگناه هم هست، یعنی هم تکراری و هم تاریخ مصرف گذشته. در هر صورت این دست کم گرفتن مخاطب وقتی با بیاعتنایی متاثر از تحولات اخیر همنشین شده، خب کار برای جذب مخاطب سختتر شده و اینجا در این مطلب که بخشهایی از آن از روزنامه آفتاب یزد برداشته شده مروری کوتاه بر بیگناه داریم:
هرچه ســینما به سمت صنعتی شــدن رفته اســت پیش نیازها، تجهیزات، اصول و مراحــل تولید آثار هم شــکلی از روابط صنعتی را به خود گرفته اســت؛ اما این روند ظرایف و تیزاندیشــیهای مختص خود را دارد در غیر این صورت نمیتوان از تولیداتش انتظار هنری بودن داشت و بیشتر به همان تولیدات صنعتی بدل خواهند شد. روند تولیدات ســینمایی در بهترین شرکتهای تولید آثار هرگز چیزی شبیه به روند ســری دوزی یک کارخانه صنعتی لباس نیســت؛ نمیتواند مثل هم باشــد چرا که خروجی تولید یک لباس با یک فیلم ســینمایی یا ســریال اساسا شبیه به هم نیستند. نکتهای که اما در این میان و به ویژه در مورد تولید بدون توقف آثار نمایش خانگی در یکی دوســال گذشــته قابل مشاهده است جنســی از تولیدات به شکل سریدوزی لباس است؛ بر این اساس میبینیم که آدمهایی ثابت با تیمی از بازیگران و عوامل و حتی لوکیشــنهایی تکراری دائما قصههایی را پشــت سرهم مینویسند و بــازی میکنند و بیرون میدهند.
قصههایی که بعضا حتی برای چندســاعت هم ذهن مخاطب را درگیر نمیکنند چه برسد که قصهشان در ذهن حک شود. بیگناه تازهترین مصداق از این جنس تولیدات اســت؛ اثــری که با همراهی برادران کیایی ســاخته شده و نه تنها در اسم شبیه تولید قبلی ایشان (همگناه) که در جنس قصه و مضمون و روایت هم بســیار شبیه به آن است. در حقیقت برادران کیایی با توجه به سوابق موفق گذشــته خویش دست به تکرار اثری زدهاند که اگرچه بسیار شبیه آثار قبل ایشــان اســت اما اصلا شبیه آن نیســت؛ آن هم از این منظر که این قصه همانند همگناه قصهای تازه و جذاب نیســت و بازیهای نامهای آشــنا هم بیش از آنکه برانگیزاننده تماشــا باشند بیشتر مخاطبان را پس میزنند.
«بیگناه» علاوه بر تکرار برخی بازیگران همگناه همانند آن سریال چهرههای شناخته شدهای را به کار گرفته است: مهرانه مهین ترابی (ابریشم قلی خان)، مسعود رایگان (رشید فرشباف)، رویا تیموریان (ناهید ریاحی)، شبنم مقدمی (فروغ فرشباف)، آتیلا پسیانی (فرهنگ کثرتی)، ویشــکا آســایش (مهتاب جودکی)، مهران احمدی (عطا معصومی)، هدیه بازوند (یلدا فرشــباف)، نسرین نصرتی (پروین فرشباف)، منوچهر زنده دل (منوچهر نباتــی)، ماهور الوند (جانا نباتی) و محســن کیایی (بهمــن مردانی). گرچه به نظر میرسد که این ترکیب قابلیت ایجاد یک اثر قصه گوی جذاب را داشته باشد اما به قدری بازیها در برخی سکانسها تصنعی است که جز تعجب عایدی ندارد.
فیلمنامه این قصه به قدری باشــتاب و بیتامل نوشته شده که اساسا در هیچ قسمتی قدرت ایجاد تعلیق یا غافلگیری مخاطب را ندارد؛ به همین دلیل اگرچه مخاطب رفته رفته با جزئیاتی روبرو میشود اما هیچکدام آنقدر ضربه زننده نیستند که نبض قصه را به دست بگیرند. برای مثال اولین ملاقات مهتاب با استاد فرشباف و ابریشم که بناست منجر به یک قرارداد کاری مهم باشــد بدون دلیل با شــتاب از ســوی مهتاب تمام میشود؛ موضوعی که با توجه به روند قصه (حساسیت و مدیریت ابریشم در فروشگاه و راز مخفی زندگی اســتاد فرشباف) اساسا نمیبایســت اینگونه رقم میخورد. از دیگر ســو به روز بودن یک ســریال یا قصه با به زور گنجاندن پارهای از عوامل در جریان روایت عملی نخواهد شــد و بیشتر به یک بار شباهت خواهد داشت.
این که این قصه تلاش دارد تا دســت روی موضوعات به روزی چون جنبش میتو، مزرعه بیتکوین و گروههای موســیقی زیرزمینی بگذارد اما به عمق این موارد ورود نکند و صرفا ماکتی از آنان را ارائه دهد باعث میشــود تا این موارد نه تنها غیرقابل باور شوند بلکه در موردی چون قصه میتو تلاشی در جهت متضاد امر واقع جلوه کنند. بر این اساس میبینیم که (استاد کسرتی) که در «بیگناه» جنبشی علیه بیاخلاقی او شــکل گرفته، شخصیتی تنها، آسیب دیده و ترحمبرانگیز است که رفتاری که با وی شــده شایستهاش نبوده است. مانند عمده تولیدات نمایش خانگی فقدان طبقه متوسط ایراد مهم دیگری است که میتوان به قصه بیگناه گرفت؛ اساسا بیگناه هم مانند بســیاری از قصههای سالهای اخیر در دو سربردار حرکت کرده است.
در این شکل آثار آدمها در دو طبقه حضور دارند طبقهای که آدمهایشان یا زندانیاند یا در زنداناند و یا ربطی به زندان دارند و در نهایت در وضعیت نداری و فلاکت زیســت میکنند و یا جزو طبقهای هســتند که خانههای ویلایی و ماشینهای شاسیبلند و زندگیهای لوکس مشــخصه اصلی آن است. تمامی شخصیتهای «بیگناه» در وضعیت رفاه به ســر میبرند که البته سر دیگر قصهشان در گذشته برابر با نداری و فلاکتشــان است و البته تصمیم به دزدی و قتل هم بیشک از همین گذشته ناشی میشــود. در چهارده قسمتی که تاکنون پخش شده هیچگونه دادهای مبنی بر این که بهمن در تمام سالهای گذشته در انگلستان چه میکرده، کار و درآمدش چه بوده اســت، نمیبینیم. آدمی که صرفا با پوندهای تــوی جیبش آمده و در بهترین هتل تهران اقامت گزیده و هیچ محدودیتی برای زمان بازگشــت خود ندارد و هنوز برای مخاطب مشــخص نیست که کار و درآمد او از کجاســت.
قصه عاشقانه «بی گناه» (البته بســیار تکراری است) تنها موضوعیست که توان ایجاد کشش برای تماشا از سوی مخاطب را ایجاد میکند و احتمالا به همین دلیل است که این مولفه به عنوان نقطه ثقل این داستان در نظر گرفته شده است. البته و به رغم گریمی که تلاش شده محسن کیایی را فردی در دهه پنجم زندگی و چندین سال بزرگتر از شبنم مقدمی نشان دهد، اختلاف سنی این دو مشهود است و شاید در انتخاب بازیگران یک گاف محسوب شود. بــه گزارش ایرنا، بیگنــاه مجموعهی نمایش خانگی در ژانــر خانوادگی و درام، به کارگردانــی مهــران احمدی، تهیهکنندگــی مصطفی کیایی و نویســندگی عماد رضایینیک و رضا علیپور، به سرپرســتی محسن کیایی است. داستان آن دربارهی فردی به نام بهمن مردانی اســت که پس از چند سال، برای کشف رازی که موجب فرار او از کشور شده بود، به ایران بازمیگردد. پخش بیگناه از ۶ شهریور ۱۴۰۱ در فیلیمو آغاز شده و تاکنون ۱۴ قسمت آن منتشر شده است.
نظر کاربران
خیلی قشنگه بالاخره اگر همینا سرگرممون نکنه هیچی دیگه تو شبکه ها خودمون نیست البته چرا مختار و ستایش رو همیشه هست
مگه واجبه که محسن کیایی تو همه فیلم های برادرش باشه ، این مافیا نیست.
اصلاً این نقش به درد ایشان نمیخورده
بدک نیست اتفاقا
ولی واقعا تغاوت سنی بین هیچکدام از بازیگران رعایت نشده ..
ضمن اینکه برای بیننده پذیرفتنی نیست فروغ به این سرعت پس از مرگ شوهرش اورا فراموش کند اقلا اگر یکسال بعداز مرگ شوهرش بهمن بر می گشت قابل قبول تر بود چغندر که زیر خاکنکرده .. بعد هم رابطه بهمن و مهتاب خیلی غیر قابل قبوله واینکه مهتاب اینقدر نفوذ کند در خانواده فرشباف .. کلا فاز هندی است ولی جذاب است
برای پیرزنایی که دور هم جمع میشن سبزی پاک میکنند حرف نداره
ماکه آغامون کلا نمیذاره تلویزیون ایران نیگاه کنیم فقط ورزش خودش فوتبال یا پویا برای نوه مون دلمون لک زده برای سریالای حتی آبکی ایران خودمون تواین یکی دوماهه ایشالا عزیزان نگاه کنن به جای ما وحظِّش ببرن دوستان به جای ما خوشبحالتون.برامون دعا کنین .
محسن کیایی برای نقش های جدی و عاشقانه مناسب نیست.
شانزده قسمت اومده نه چهارده
فخرفروشی اینجوری ندیده بودم
مسخرس مسخرهههه
حیف وقت
با اون بازی داغونه محسن کیایی
مسخرس مسخرهههه
حیف وقت
با اون بازی داغونه محسن کیایی
شخصیت های داستان خیلی زیاد هستن به نظرم بینده رو گیج میکنه . تواین ۱۵ قسمت چیز مهمی بجز (می تو ) بیان نشده