معصومانهترین معشوقه سینما؛ گوگوش در جلد «بیتا»
بیتا» عنوان فیلمی ایرانی به کارگردانی هژیر داریوش و بازیگری گوگوش، عزتالله انتظامی و مهین شهابیست که در سال ۱۳۵۱ ساخته شد.
برترینها: «بیتا» عنوان فیلمی ایرانی به کارگردانی هژیر داریوش و بازیگری گوگوش، عزتالله انتظامی و مهین شهابیست که در سال ۱۳۵۱ ساخته شد.
خلاصه داستان
بیتا، دختری معصوم، ساده و پر از عشق است که حتی برای لحظهای نمیتواند دوری کوروش را تحمل کند. مادر و خواهر بیتا، موافق علاقهی او به کوروش نیستند و در صدداند تا او را به مرد دیگری بدهند اما بیتا، به این راحتیها از عشقش دست نمیکشد.
دوران معصومیت
دامون قنبرزاده در سینمای خانگی من نوشت: همسانی بیتا و کبوترها در تیتراژ آغازین فیلم، لُب کلام اثر است: بی تا، این موجود پر از عشق، مثل همان کبوترها، پاک و معصوم است. و این همسانی، شروع خوبی ست برای ورود به دنیای فیلم و آشنا شدن با دختری که به آن چیزی که دارد راضی ست و حتی با دیدنِ سوسکی کنار دیوارِ اتاقش، به جای ترسیدن، ذوق زده می شود و با او حرف می زند. رفتار کودکانه و معصومانه ی این دختر، از همان آغاز، بیننده را با شخصیتِ بی آلایش او آشنا می کند. او در همان اتاق کوچک خودش، خوشبخت است و به گفته ی خودش آنقدر خوشبخت است که دوست دارد همه ی عالم پر از خودش باشد.
چهره معصومانه و بازی مناسب فائقه آتشین، در به ثمر نشستن بیتا، نقشی اساسی ایفا میکند. او تنها همصحبتِ پدر بی زبان و نیمهدیوانهاش است، تر و خشکش میکند، با او درد دل میکند، یواشکی برایش چیزهایی میخرد که نباید بخرد و از همه مهمتر میفهمدش، همچنان که پدرِ گیج و منگ هم او را به خوبی میفهمد. مادر و خواهر بیتا، با گشتن او به دور کوروش، مخالفند اما تنها کسی که با زبانِ بی زبانی، بیتا را تشویق به عشق میکند، همان پدر است. پدر و کبوترهایش، نقشی کلیدی در داستان بازی میکنند؛ حضور پدر در نیمه اولِ داستان، نقش خوردنِ لحظاتِ پر عشقِ بیتا است و مرگِ پدر در اواخرِ کار، نقش بر آب شدنِ زندگی اش. پدرِ بی زبان، نمادیست از صاف و سادگی روح بچهگانه و بیغل و غشِ بی تا که با مرگش، این روح زلال را هم درهم میشکند. تغییر بیتا، از یک دخترِ ظریف با چهره و لباسهایی کودکانه و شوخیهایی بچهگانه (او یک جا برای اینکه از اتاقش که مادر درِ آن را قفل کرده، بیرون برود، عروسکی را به جای خودش دار میزند تا مادر از پشت شیشه ماتِ اتاقش، تصور کند بیتا خودش را دار زده است.
بعد که مادر با وحشت در را باز میکند، بیتا با خنده میدود بیرون؛ او حتی مرگ را هم به بازی میگیرد. و در جایی دیگر، با تهدیدِ اسلحهای بیمصرف، کوروش را تهدید میکند که بر عشقش ثابت قدم بماند) به زنی سیاهپوش، با موهایی کوتاه و چهرهای که انگار در عرض چند روز پیر شده، نشاندهنده در هم شکسته شدنِ روحِ پاک این دختر است. دختری که اگر دوست دارد، به تمامی دوست دارد و فراموش کردنِ معشوق برایش بی معناست، حتی اگر مثل کوروش، معشوقی باشد که او را به راحتی ترک کند و با خانه ای خالی باقی بگذاردش. گلی ترقی در مقام فیلمنامهنویس، به خوبی از پسِ نوشتن داستانی شخصیت محور با چنین خلق و خوی یکه ای برآمده است، همچنان که داریوش، در اولین و آخرین فیلم سینمایی اش، در به تصویر کشیدنِ آن. آن ها آنقدر برای این دختر بی نظیرِ غرق در دنیای شیرینِ خود دلسوزی می کنند که حتی راضی به نشان دادنِ پایانِ تلخِ زندگیِ او نمیشوند؛ بی تای به ته خط رسیده، ناامید از رسیدنِ دوباره به کوروش، کنار خیابان ایستاده که ماشینی می آید و مردِ حریصی از او می خواهد که سوار شود. بیتا، میایستد، فکر میکند و دوربین روی تصویر چهره او ثابت میماند در حالی که تنها صدای سوار شدنِ او را می شنویم؛ هر چند بیتا دیگر به خودویرانگری رسیده است اما سازندگان دوست ندارند او سوار شود.
گریز از آزادی
مسعود مشایخی درباره این فیلم مینویسد: در جهان بیتا شاید تنها کسی که در جنگ بر سر حفظ نفس فردی خود شکست نخورده، کاراکتر پدر (عزتالله انتظامی) است. شخصیتی مبتلا به اختلال نوروتیک که سازگاریای با اجتماع اطرافش ندارد و در جهان ساخته خیال خودش و در میان پرندگان به دنبال رهایی میگردد. فروم، تخریب را به عنوان یکی از سه مکانیسم اصلی این گریز از آزادی مطرح میکند. اینکه آدمی وقتی به این درک میرسد که میان او و جهان پیرامون فاصلهای پرنشدنی وجود دارد سعی میکند خود را به طریقی دوباره به این جهان وصل کند و فردیت مجزای خود را نایده بگیرد. اما این بازگشت به وحدت نخستین هیچگاه ممکن نیست. همچون کودک پس از آنکه خود را از مادر جدا میبیند. دیگر هیچ راهی برای بازگشت به آن یگانگی پیشین نیست. بیتا نیز پس از اینکه از علایق نخستینش میگسلد (پدر که میمیرد و کوروش که او را از خود طرد میکند) دیگر خود را به شکلی کامل، جزئی منفک از جهان پیرامونی میبیند.
منفک بودنی که نتیجهاش احساسی از تنهایی، طردشدگی و خودبیگانگی است، پس در نتیجه سعی میکند دوباره به شکلی خود را در ارتباط با جهان قرار دهد تا بر این احساسها غلبه کند. تقلایی که بهایش از دست دادن آزادی است. به زعم فروم یکی از مهمترین راههای گریز از آزادی تخریب است. به عقیده او بین حس تخریب در هر فرد و میزان محدودیتی که در برابر بسط آزاد زندگی وجود دارد نسبتی مستقیم موجود است. در واقع این حس تخریب در حالت غیرقابل تحمل ناتوانی و تجرد فرد ریشه دارد. بیتا پس از اینکه علائقاش را از دست میدهد متوجه میشود راه تحقق قوای حسی، هیجانی و فکریاش مسدود شده است. میل درونیای که به زندگی داشته را حسی از تخریب فرا گرفته است. دیگر این میل به مرگ و نیستی است که بر جهان او حاکم شده است. میل و احساسی که سابقا او را به زندگی وا میداشته حالا او را به فساد سوق میدهد. همین است که تصمیم میگیرد از هر آنچه که رنگ زندگی پیشیناش را دارد بگریزد و قدم در جهانی دیگر بگذارد.
بیتا در جشنواره ی سپاس
فیلم بیتا در سال 1351 و در پنجمین دوره جشنواره سینمایی سپاس شرکت کرد و گوگوش برای بازی در این فیلم ، به عنوان بهترین بازیگر زن سال شناخته شد و جایزه ی پنجمین دوره جشنواره سینمایی سپاس را دریافت کرد. این مراسم که در هتل آریا شرایتون برگزار شد از طریق شبکه سراسری تلویزیون نیز نمایش داده شد.
جشنواره سپاس به ریاست علی مرتضوی و دبیرکلی حمید قنبری برگزار شد و ناصر ملک مطیعی نیز، مجری این برنامه بود. علاوه بر گوگوش، خود فیلم «بیتا» به عنوان دومین فیلم برگزیده جشنواره سینمایی سپاس انتخاب شد و هم چنین فیلم بردار اثر (هوشنگ بهارلو) نیز دیپلم افتخار از این جشنواره گرفت.
نظر کاربران
چه عجب
پاسخ ها
اینجا در مورد کاراکتری از فیلم هژیر داریوش حرف زده شده که توسط گلی ترقی نوشته شده.نه گوگوش...ای اون عوامی که در مورد گوگوش چندین کامنت نوشتی!
چه روزایی
افسوس
گوگوش هم صدا داشت هم بازیگر بود
همسفر ممل آمریکایی ماه عسل رو بیشتر دوست داشتم
یه کنسرتش نرفتیم حیف
بازیگرای الان به پاش نمیرسن
مهناز افشار از گوگوش خیلی خوشبخت تر شد و البته با اینکه استعداد کمتری داشت زرنگتر بود چه زود بارش و بست گوگوش با اونهمه سال کار و فعالیت حتی دارایی مهناز افشار و نداره
گو گوش نظیر نداره
حیف که من هیچ کدوم از فیلم های ایرانی رو ندیدم
عشق منه گوگوش
یکی ازبهترین آثارسینمای ایران فیلم بیتا است ولی افسوس که بل این هنرمندان کاری کردیم کارستان که به غربت پناه بردند
گوگوش تافته جدا بافته ، مهناز افشار کی باشه ؟؟ یک بازیگر معمولی که دوره ش تموم شد ، گو اینکه گوگوش ثروتمندترین خواننده است و بیشتر از ۲۰۰ کنسرت در بیست و یک سال گذشته داشته با بالاترین جمعیت
خوشبختی به ثروت نیست .. خوشبختی یعنی نزدیک به هفتاد سال عشق و توجه مردم را همراه خود داشته باشی این یعنی زندگی و بالاترین ثروت
گوگوش = عشق
عشق یعنی همه چیز