داستان مرد عاشقی که در کوچه کابوس گیر کرد
«کوچه کابوس» ممکن است فیلم کاملی نباشد که قطعا نیست، اما کاملاً واضح و روشن است که از ذهن تاریک گیرمو دل تورو سرچشمه گرفته است. این متریال موجود در فیلمنامه مشکلدار فیلم، مترادف با حساسیتهای این فیلمساز مکزیکی است.
ویجیاتو : استاد قصهگوی آثار فانتزی و افسانههای ترسناک فیلم دیگری از لحاظ بصری خیرهکننده و در عین حال آزاردهنده را با چندین اجرا عالی و پیچشها و چرخشهای غیرمنتظره ارائه داده است؛ «کوچه کابوس» ساخته گیرمو دلتورو یک فیلم هیجانانگیز در سبک و فرم نئو نوآر است که با اجرای قدرتمند بردلی کوپر رنگ و بوی بهتری به خود گرفته است.
فیلم «کوچه کابوس» بر اساس رمانی به همین نام اثر ویلیام لیندسی گرشام ساخته شده است، این رمان که در سال ۱۹۴۶ توسط گرشام به نگارش در آمده بود، یک سال بعد از انتشار در فیلمی با بازی تایرون پاور و کارگردانی ادموند گولدینگ اقتباس شد، بنابراین دلتورو دومین نفری است که از این رمان به عنوان منبع اقتباس یک اثر سینمایی استفاده برده است. ماجرای خود رمان به افراد ناامیدی میپردازد که کارهای ناامیدکنندهای انجام میدهند و با احتراق عاطفی معاشقه میکنند که تهدیدی برای ریشهکن کردن روح آنهاست. در نتیجه فیلم کوچه کابوس نیز یک مطالعه جذاب در طبیعت انسان است.
جالب است بدانید گیرمو دلتورو قصد داشت سه دهه پیش فیلمی برمبنای رمان کوچه کابوس تولید کند. در اوایل دهه ۱۹۹۰ با توصیه یکی از دوستان و بازیگر مورد علاقه او یعنی ران پرلمن، این رمان به او تحویل داده شد و دلتورو به طرز شگفت انگیزی دیوانه آن شد. این کتاب چنان تأثیری بر او گذاشت که برای اولین بار در زندگی حرفهای خود تصمیم گرفت فیلمی عاری از رشتههای ماوراء طبیعی بسازد. اما این بدان معنا نیست که «کوچه کابوس» مرحله جدیدی را در زندگی حرفهای این فیلمساز مکزیکی باز میکند. دلتورو از عشق خود به آثار ترسناک و عجیب دست برنداشته است. او هنوز هم یک تصویرگر عالی است. با این حال، مهمتر از همه، او که نسبت به افراد نامناسب و هیولاها دلسوزی داشت، این بار روی هیولاهایی در پوست انسان متمرکز شده است.
دلتورو از همان ابتدای فیلم شروع به این پرسش میکند که چه چیزی ما را به عنوان یک انسان جذب میکند، چه چیزی ما را میترساند، چه چیزی ما را سوق میدهد و چگونه دیگران را برای رسیدن به آنچه میخواهیم دستکاری میکنیم؟! فیلم کوچه کابوس از همان نمای ابتدایی خود زمانی را تلف نمیکند تا به شما بگوید این اثر چه نوع فیلمی است. چون فیلم با نمائی آرام و صبور از مردی شروع میشود که جسدی را روی کف خانهای خالی و فرسوده میکشد تا بدون تشریفات آن را در یک سوراخ در وسط خانه رها کند. لحظاتی بعد، این مرد که استانتون کارلایل (بردلی کوپر) نام دارد، خانه و جسد مدفون در آن را به آتش میکشد.
پیام این شروع واضح است: کوچه کابوس مانند «The Shape of Water» یا «Pan's Labyrinth» یک افسانه نیست. این فقط یک فیلم در مورد افراد زشت و بد روزگار است، افرادی که با جسم بیجان مردگان با همان ملاحظه رفتار میکنند که ممکن است با یک کیسه سیب زمینی فاسد برخورد کنند. بقیه فیلم دلتورو وعده صحنه آغازین بیکلام خود را برآورده میکند و یک نوآر ترسناک و تیره را ارائه میدهد که به دنبال افشای تاریکترین قسمتهای روح یک مرد است. بدون شک این واقع گرایانهترین فیلم کارنامه دلتورو است که کاملاً عاری از ارواح، موجودات خارقالعاده و جادویی است که بسیاری از آثار او آنها را در خود جای دادهاند.
فیلمساز مکزیکی در این اثر خود خیلی محکم به قابهای ژانر سینمای نوآر چسبیده است، در نتیجه همه چیز شیک و کلاسیک به نظر میرسد. جدا از خوب بودن یا بد بودن کلیت فیلم، باید ذکر کرد فیلمنامهای که کارگردان و همسرش کیم مورگان نوشتهاند، مملو از مضامین و شخصیتهای معمولی و البته کلیشهای یک داستان پلیسی سیاه و سفید است. برای مثال همانند سینمای کلاسیک، ما در کوچه کابوس وسوسه به دست آوردن پول، جاه طلبی بیمارگونه که ایدههای شیطانی را زمزمه میکند، زنی فریبنده با گذشتهای مجهول و مرد بد اخلاقی با سابقه تیره و تار داریم که از دل آثار نوآر جنایی بیرون آمدهاند.
دل تورو، مانند کریستوفر نولان در «پرستیژ»، بینندگان را به آن سوی آینه، در پشت صحنه یک منظره جادویی میبرد. مکانیسمهای توهم را آشکار میکند و در عین حال نشان میدهد که چگونه یک باور توهمآمیز، مردم را به هدف آسانی برای شیادان کاریزماتیکی مانند استن کارلایل تبدیل میکند. در کنار این موارد، نمیتوان انکار کرد که کوچه کابوس بدون تردید یکی از زیباترین و شاید کاملترین آثار سال از منظر بصری است. از پالت رنگی چشمگیر تا قابهای زیبا و دوربین قدرتمند گرفته تا صداگذاریهای درست و طراحی تولید خیرهکننده، هر فریم دقیقاً در هر دو طرف این جهان جزئیات فراوانی دارد. نیمه اول فیلم محیطهای رنگارنگ یک کارناوال کثیف را به تصویر میکشد که جذاب است، و این در حالی است که در نیمه دوم ما یک محیط شهری دیدنی را تجربه میکنیم.
به طور کلی، به ندرت لحظهای وجود دارد که کسی شیفته زیبایی شناسی که به خوبی خلق شده است نباشد. با این حال، زمانی که سرعت فیلم در طولانی مدت به طور قطعی بیحال میشود و در نهایت یک هسته توخالی عاطفی را آشکار میکند، که هیچگونه فراز و فرودی ندارد فیلم به سراشیبی سقوط میرود. این مشکل ناشی از متن اثر است؛ بنابراین فیلمنامه دلتورو و کیم مورگان یکی از زمینههای شاخصی است که فیلم در آن لنگ میزند و مسلماً بدترین عنصر این اثر سینمایی است. این مسائل به ویژه در ساعت اول فیلم بیشتر به چشم میآید، جایی که داستان بین مجموعهای از شخصیتهای یک گروه کارناوال پرپیچ و خم میشود، اما انگیزههای موجود در اکثریت شخصیتها به حداقل پیشرفت خود میرسد، یا اساساً پیشرفتی حاصل نمیشود.
بنابراین، پایههای فیلم در نوشتار معیوب است و تلاش میکند تا پرترهای بسازد که مخاطب را به بدبختیهای موجود علاقهمند کند. در واقع روایت تلاش میکند تا داستان را جذاب کند، اما این تلاش نسنجیده در فیلمنامه اغلب باعث میشود که فیلم از نظر عاطفی سطحی و بیحال شود. از سوی دیگر این ضعف فیلمنامه باعث شده اکثر بازیگران بزرگ کار در نقشهای توسعه نیافته خود تلف شوند. البته کیت بلانشت که با بازیهای بسیار قوی خود در هر دو فیلم «The French Dispatch» و «Don't Look Up» سال خوبی را پشت سر میگذارد، در این فیلم نیز اجرای دیگری را ارائه میکند که میتواند نامزدی اسکار را برای او به ارمغان آورد. به طور کلی نقش بلانشت به عنوان دکتر لیلیث ریتر، مظهر ایده یک «زن اغواگر» شهرآشوب است که در انتقال انگیزههای شخصیت خود به ظریفترین روشها عالی است.
اما با همه این تفاسیر، این اجرای مغناطیسی و قدرتمند بردلی کوپر است که واقعاً به «کوچه کابوس» ارزش دیدن داده است. کوپر در این فیلم برای هنرمندان جوان یک کلاس بازیگری استاندارد میگذارد و مطلقاً خود را در نقش حل میکند. عملکرد کوپر چند لایه است، زیرا بازی در نقش استن به او نیاز دارد که واقعاً سه نوع شخصیت مختلف را همزمان به تصویر بکشد، از جمله یک مرد جوان مرموز، اما جاه طلب، یک فرد اجتماعی موفق و یک مست. این بازیگر در به تصویر کشیدن هر سه جنبه شخصیت برتری دارد و عملکردی باورپذیر و کامل ارائه میدهد.
در پایان باید گفت: «کوچه کابوس» ممکن است فیلم کاملی نباشد که قطعا نیست، اما کاملاً واضح و روشن است که از ذهن تاریک گیرمو دل تورو سرچشمه گرفته است. این متریال موجود در فیلمنامه مشکلدار فیلم، مترادف با حساسیتهای این فیلمساز مکزیکی است؛ بنابراین کوچه کابوس قطعهای دلهرهآور از سینمای نئو نوآر است که با اجرای فوقالعاده بردلی کوپر پایه گذاری شده است. در واقع زیبایی فیلم نوآر همین است. کوچه کابوس فیلمی نیست که شما را با پایانی پیچیده و غیرقابل پیش بینی شوکه کند، بلکه این فیلم در مورد رفتن به یک سفر و بررسی ماهیت بشریت است. ما به کجای دنیا تعلق داریم؟ چرا کارهایی را انجام میدهیم که میدانیم برای ما مضر است؟ انتخاب چیست و چه چیزی اجتناب ناپذیر است؟
از سوی دیگر کوچه کابوس علیرغم نام شومش، از جهان معمول دلتورو فاصله گرفته است. این اثر یک فانتزی تاریک یا عاشقانه گوتیک نیست؛ بنابراین شما به یک قلمرو جادویی یا آینده آخرالزمانی منتقل نخواهید شد. با این حال، Nightmare Alley به طرز قابل ملاحظهای دل تورو شکل باقی میماند. همانقدر که دل تورو همیشه انسانیت درون هیولاها را درک کرده است، کوچه کابوس روشنتر از همیشه نشان میدهد که او هیولای درون انسانها را نیز درک میکند.
نظر کاربران
من این فیلم را دوست داشتم درسته ریتمش کنده اما بنظرم لازم بود که با ریتم کند روایت بشه تا تاثیر خودش را بگذاره
خیلی چرت بود
یکی ازبهترین فیلم توی این دو سال که دیدم داستان قوی داشت بردلی کوپر عالی بود