آنها از کجا پول درمیآورند؟
بیشتر نویسندگان، شاعران و مترجمان ایرانی میگویند زندگیشان با درآمد حاصل از فروش آثارشان اداره نمیشود.
احمد اخوت ، نویسنده و مترجم، با تشریح وضعیت امرار معاش و ادبیات در دهه ۶۰ میگوید: در آن زمان من وسوسه میشدم که خیلی خوب است کار دلی را با گذران زندگی یکی کنم، اما متأسفانه یک سال بعد اوضاع زیر و رو شد و کار نشر به بحران کاغذ و مشکلات آن برخورد. بعد هم اوضاع مرتب بدتر شد و وضعی پیش آمد که شرح آن اشکانگیز است. الآن هم هیچ چشماندازی در این زمینه برای کسی وجود ندارد.
خسرو حمزوی ، نویسنده، هم معتقد است با درآمد نویسندگی نمیتوان زندگی کرد: من یک نویسندهام که کارهایم چندینبار چاپ میشوند، اما اگر قرار بود با پول کتابهایم زندگی کنم، زن و بچه که هیچ، خودم تنها هم از گرسنگی مرده بودم. .. من کارمند اداره بودم. تا قبل از بازنشستگی حقوق کارمندی میگرفتم و پس از آن حقوق بازنشستگی میگیرم.
رضا جولایی ، نویسنده، میگوید: من از دهه ۴۰ فعالیت ادبیام را شروع کردم و از سال ۶۱ وارد کار نشر شدم. پیش از ناشر شدن هم بیکار بودم.
فتحالله بینیاز ، نویسنده، میگوید: مردم به شغل نویسندهها نیازی ندارند: باید پرسید چرا چندین و چند هزار نویسنده و شاعر، نمایشنامهنویس، مترجم و منتقد در ایران آمدند و رفتند، اما جز زندهنام ذبیحالله منصوری، تا جایی که من اطلاع دارم، احدی از طریق ادبیات گذران نکرده و نمیکند و همه اهل این پنج عرصه به یاری کار و حرفه ادبی امرار معاش نکردهاند و با شغل و حرفه دیگرشان مثلا مهندسی، حسابداری، پزشکی، کارمندی یا روزنامهنگاری امرار معاش کردهاند و بعضا هم همسرانشان شاغل هستند یا ارثی به خود آنها رسیده است... آیا میتوان گفت این پنج زمینه، حرفه و کار نیستند؟ بدون شک جواب منفی است. پس چرا نمیتوان از آنها کسب درآمد کرد؟ با عرض پوزش باید بگویم چون «مردم به کار این پنج گروه نیاز ندارند، بر خلاف کار آشپزهای رستوران و آبمیوهفروش»
علیاصغر حداد ، مترجم، با درآمد تدریس زندگی میکند: من در کنار ترجمه درس میدهم و زندگیام از راه درس دادن میگذرد نه ترجمه، هر چند ترجمه دوسوم اوقاتم را به خود اختصاص میدهد و تدریس یکسوم آن را. ترجمه برای من فقط یک کار ذوقی است. ترجمه میکنم که از اوضاع زمانه به چیزی پناه ببرم، نه برای اینکه پولی به دست بیاورم.
احمد پوری ، نویسنده و مترجم، نیز از همین راه امرار معاش میکند: منبع درآمد من تدریس است. من عاشق این کار هستم، اما هیچوقت نتیجه تدریس با نتیجه آفرینش ادبی یکسان نیست.
داوود غفارزادگان ، نویسنده، هم از راه معلمی امرار معاش میکند و میگوید: نوشتن در ایران با چنین وضعی هیچ توجیهی ندارد جز عشق و علاقه که شاید اسم دیگر جنون و دیوانگی باشد. مدتها برای خلق یک اثر وقت میگذاری و با گذر از هفت خوان رستم چاپش میکنی که نه بازخورد مادی دارد نه بازخورد معنوی.
رضا رضایی ، مترجم، میگوید: پس از سالها کار و سختی کشیدن شاید کتابهای شما به ثمر برسد... سالها زمان میبرد تا کسی بتواند از همین راه امرار معاش کند.
لیلی گلستان ، مترجمی که در حال حاضر مدیر گالری «گلستان» است، میگوید: من پنج سال کتابفروشی داشتم و نتوانستم از این راه زندگی مطلوبم را بگذرانم، چه برسد به تألیف و ترجمه. الآن کار گالریداری میتواند برایم رفاهی مطلوب فراهم کند و در کنارش ترجمه میکنم که حقالتألیفها در قیاس با درآمدی که از کارم به دست میآورم مضحک و خندهدارند.
علی خدایی ، نویسنده، میگوید: من هنوز کسی را نمیشناسم که در ایران از راه ادبیات و فروش کتابهایش زندگی کند. اگر کسانی باشند که از این راه زندگی کنند، خیلی خوشحال میشوم و به آنها تبریک میگویم. دست راستشان روی سر من!
فرزانه طاهری ، مترجم و همسر هوشنگ گلشیری، تجربه خود و همسرش را از سالها ترجمه و نویسندگی و امرار معاش شرح میدهد: من در طول زندگیام کارهای متفاوتی انجام دادهام. ترجمههایی برای پروژههای مختلف بیربط به ادبیات قبول کردهام، اسمم هم پای کار نیامده و فقط پول گرفتهام چون مجبور بودهام. گلشیری هم در دورههایی ویراستاری میکرد. من هم هنوز در جایی ویراستارم. صرفا از راه نوشتن نمیتوان زندگی کرد، چون تیراژ کتابها خیلی پایین است. ضمن اینکه با این تورم، کتاب به نظر همه گران است و اولین چیزی است که از خرید مردم حذف میشود.
جواد مجابی ، شاعر و نویسنده، عنوان میکند: من کارمند دادگستری و فرهنگ و هنر بودهام، بازنشسته شدم و مختصر درآمدی از این طریق دارم. هیچگاه از طریق حقالتألیف آثارم زندگی نکردهام و درآمد کتابهایم نقش مؤثری در زندگیام نداشته است.
سیدعلی صالحی ، شاعر، میگوید: از خودم و امرار معاش من پرسیدید. من اگر داشته باشم، حتما مثل شاهزادهها زندگی میکنم، و اگر نداشته باشم، میروم کنار خیابان، واکسی میشوم. زندگی بلایی سرِ من آورده است که در هر دو شرایط، همچنان شاعرِ خوبی میمانم و تاثیر خاصی در خلاقیتم نخواهد داشت، چون از اساس میدانم این جهان چارهناپذیر تا چه پایه مزخرف است.
احمد دهقان ، نویسنده اظهار میکند: در کشور ما کمتر نویسندهای هست که فقط بنویسد و شغل دیگری نداشته باشد. میشود حرفهیی بود، اما باید خیلی در میان مخاطبان جا باز کنید. اگر کتاب نویسندهای فروش برود و به چاپهای متعدد برسد، آن نویسنده میتواند حرفهیی باشد. اگر کتابش به چاپ دهم نرسد، باید شغل دیگری داشته باشند.
ایرج صفشکن ، شاعری که دکتر داروساز است و از طریق همین حرفه امرار معاش میکند، معتقد است شاعر نباید توقع داشته باشد که از راه فروش آثارش امرار معاش کند: شاعر و نویسنده حتما باید از بطن اجتماع معیشت خود را استخراج کند تا بتواند با بند بند روابط اجتماعی آشنا شود و قوانین کار و اجتماع را یاد بگیرد که در شعر، داستان و روایتهایش مصداق پیدا کند.
مژده دقیقی ، مترجم، در شرح تجربه شخصیاش از مترجمی و امرار معاش، میگوید: من یکسری کارهای ترجمهیی و ویرایشی برای مسائل مالی انجام میدهم، اما ترجمههای ادبیام جزو این کارها نیستند. من کارهای ادبیات را برای بازگشت مالی انجام نمیدهم چون زمان زیادی که صرف این کارها میکنم با درآمدشان تناسب ندارد.
مهدی غبرایی ، مترجم، اظهار میکند: در شرایط کنونی ایران، قطعا به هیچ وجه از راه شاعری یا نویسندگی نمیتوان امرار معاش کرد. اما از طریق ترجمه، اگر هزار سد و بند و مانع بر سر راه نگذارند، بخصوص مترجمانی مثل من که پس از چند دهه کار شناخته میشوند، شاید بتوانند از طریق این حرفه امرار معاش کنند؛ چنان که من کردهام. البته زندگی ما با توجه به این که همسرم شاغل بوده و الآن بازنشسته شده، اداره شده است... اگر همسرم شاغل نبود، حتما حداقل تا ۲۰ سال با بخور و نمیر وحشتناکی روبهرو میشدم.
علیاصغر شیرزادی ، نویسنده، میگوید: امرار معاش من از طریق روزنامهنگاری بوده است... اگر قرار بود به فروش کتابم چشم داشته باشم نمیدانم الآن کجا بودم.
سیامک گلشیری ، نویسنده، میگوید: در حال حاضر که هیچ، ۱۰ سال پیش هم نمیشد فقط از راه نویسندگی زندگی کرد. مگر اینکه برمیگشتیم به دهه ۶۰ که تیراژ کتابها لااقل ۱۰هزار نسخه بود. اما با تیراژهای حالا چنین چیزی محال است.
سهیل سمی ، مترجم، درباره امکان امرار معاش از راه ادبیات در ایران اظهار میکند: بستگی دارد به اینکه معیار شما چه باشد. با یک لقمه نان هم آدم میتواند امرار معاش کند. اما آنچه تجربه شخصی من است نشان میدهد که وحشتناک است؛ نصیب گرگ بیابان هم نشود.
او در پاسخ به این سؤال که آیا او از راه ادبیات امرار معاش میکند، میگوید: متأسفانه بله. اوایل که کارم را شروع کرده بودم چون پشتوانه مالی نداشتم آثارم را به بهای ناچیزی فروختهام. دو-سه سال است به فکر افتادهام که ترجمههایم را واگذار نکردم بلکه درصدی کار کنم. درصدها بسیار پایین است. چاپخانهها، ناشران و کتابفروشان هر کدام سود خود را دارند. تنها کسانی که این وسط رها شدهاند مترجمان و مؤلفان هستند.
رویا صدر ، طنزپرداز و پژوهشگر، میگوید: من بهشخصه روی درآمدم به عنوان نویسنده حساب نمیکنم و ادبیات راه امرار معاش من نیست. اگر بود، بیشک دچار مشکل میشدم.
رضا قیصریه ، مترجم، میگوید: من در دانشگاه تدریس میکنم. هیچگاه روی درآمد ترجمه حساب باز نکردهام و ترجمه را به عنوان یک علاقه انجام میدهم نه اینکه روی درآمدش حساب کنم.
کیهان بهمنی ، مترجم، هم از درآمد تدریس در دانشگا زندگی میکند: من عضو هیأت علمی دانشگاهم و ترجمه را به عنوان عشق انجام میدهم، ولی به خاطر مبلغ کم حقالترجمه ترجیح دادهام کار ترجمه را کمتر کنم.
محمدعلی بهمنی ، شاعر، درباره تجربهاش از امرار معاش و شاعری میگوید: واقعیت این است که به هیچ کدام نرسیدهام، حتا نتوانستهام خواسته خودم را از خودم برآورده کنم چه برسد به آنچه شعر از یک شاعر میخواهد.
احمد بیگدلی ، نویسنده، هم بازنشسته آموزش و پرورش است و میگوید همسرش به دلیل مشکلات مالی دیر به بیمارستان و دکتر رسیده و از دنیا رفته است.
مصطفی جمشیدی ، نویسنده، که کارمند بنیاد سینمایی فارابی است، با اشاره به موفقیت مجموعه داستان «یک ساعت گل محمدی» در دهه ۶۰ میگوید: تنها خاطره خوب من از نویسندگی چاپ ششم این کتاب بود که با حقالتألیف آن توانستم برای همسرم هدیه کوچکی بخرم. این سالها که اصلا از این اتفاقها نمیافتد و فقط یک جنون یا عشق باقی مانده که موجب میشود ما بنویسیم.
اکبر اکسیر ، شاعر، با لحنی طنزآلود، میگوید: در طول ۴۷ سال شاعری، من جز حقوق معلمی درآمد دیگری نداشتهام. از دهه ۸۰ اولینبار است که ۱۰ تا ۱۵ درصد حقالتألیف میگیرم. آن را هم وقتی خدمت ملیحه خانم تقدیم میکنم، ملیحه با این همه حقالتألیف که بعضی خیال میکنند میلیونی است، برای خودش که هیچ، حتا نمیتواند برای نوهاش انگشتری بخرد.
رسول یونان ، شاعر و نویسنده، میگوید: من هیچوقت به سمت حاشیهها نمیروم؛ کار من ادبیات است و بیشتر به ادبیات میپردازم. مگر میشود در این دنیا زحمت کشید و مزدی دریافت نکرد؟ ... تلاشم را کردهام و از این راه زندگی میکنم. روزنامهنگاری و خیلی کارهای سخت دیگر را هم تجربه کردهام. اما بیشتر از همه چیز به ادبیات پرداختهام. .. شغل اصلی من همین نوشتن است؛ شعر، داستان و ترجمه. زندگیام از این راه میگذرد به اضافه اتفاقهای ناگهانی در ادبیات. اتفاقهای ناگهانی یعنی مثلا گاهی ترانهای میفروشم و زندگی میکنم.
محمد بقایی ماکان ، مترجم و پژوهشگر هم اظهار میکند: من همیشه آدم پرکاری بودهام و مخالفت اطرافیان را هم جدی نمیگرفتم. گاهی سالی پنج کتاب درمیآورم که مؤثر بوده است، اما این کارها را برای درآمد انجام ندادهام... در شرایط کنونی خانمها و آقایانی که دست به قلم دارند اگر همه تلاششان صرف این قضیه شود، وضع رقتباری دارند.
محبوبه میرقدیری ، نویسنده، درباره تجربه شخصیاش از امرار معاش و نویسندگی، میگوید: خوشبختانه مشکل مالی من با حقوق معلمی حل میشد، من آدم قانعی هم هستم.
محمدرضا گودرزی ، نویسنده، عنوان میکند: من همیشه دو - سه شغله بودهام و هیچ زمانی با درآمد کارهایم زندگی نکردهام. درآمد نویسندگی چیزی نیست که بتوانم به آن تکیه کنم و بیشتر وقتم صرف نقد و کارگاههای نقد و داستان میشود که درآمد بیشتری دارد.
فرخنده آقایی ، نویسنده، با انتقاد شدید از سانسور کتابها میگوید: مباحثی مثل امرار معاش از راه ادبیات وقتی میتواند مطرح شود که اصولا کاری چاپ شود. در این شرایط که کتاب چاپ نمیشود و نویسنده مثل توپ فوتبال بین ناشر و وزارت ارشاد مانده، این بحثها نمیتواند مطرح شود.
سعید بیابانکی ، شاعر، هم تا چند سال پیش با تحصیلات مهندسی کامپیوتر، شرکتی داشته و در آن فعالیت میکرده، اما کم کم فعالیتهایش را در حوزه شعر متمرکز کرده و دو - سه سال است که از راه آثارش درآمد کسب میکند و البته میگوید: من در کنار شاعری از مهارتهای دیگرم نیز استفاده کردهام. کسب درآمدم از راه جلسات شعر، کلاس، مجریگری، گویندگی، روزنامهنگاری و... بوده است.
ناهید توسلی ، نویسنده، هم معتقد است با فعالیت در حوزه ادبیات، به جای سود، ضرر کرده است: فرهنگ سرکوبِ ناشی از استبداد، تجربه شخصی من را در رابطه با یافتن راههای امرار معاش برای اهل ادبیات، تجربهای بسیار دردناک کرده است. شاید پس از انتشار کتابی که با نام «دوازده سال با "نافه"» در دست نگارش دارم، بتوانم به بخشهایی از تجربه شخصی خودم به عنوان مدیرمسؤول و سردبیر نشریهای ادبی، فرهنگی، هنری که با هزینه زیستی خود و خانوادهام در راه اشاعه ادب و فرهنگ و هنر ایران اقدام به انتشار آن کردهام و از همه مهمتر، نه تنها سودی عایدم نکرده بلکه هنوز در حال ضرردهی هستم، اشاره کنم.
ارسال نظر