«ونوس خزپوش»؛ امانوئل سينيه و پولانسکی
رومن پولانسكي از نخستين ديدارش با امانوئل سينيه، زني كه اكنون همسر او است و ۲۵ سال است با هم زندگي ميكنند پرده برميدارد. پولانسكي در حال پيشتوليد فيلم «دزدان دريايي» بود. فيلمي سخت و دشوار با بودجهيي عظيم كه به بزرگترين شكست تجاري، هنري پولانسكي بدل شد.
بيزهارد از پولانسكي ميپرسد ميتواند يكي از دوستانش كه هيچ علاقهيي به بازيگري ندارد را هم همراه بياورد و پولانسكي پاسخ داده بود حتما. اين مدل جوان برحسب اتفاق امانوئل سينيه بود. پولانسكي با خنده ميگويد: درست است كه به بازيگري علاقه نداشت اما در همان ديدار توانست بهترين نقش زندگي خود را به دست بياورد. جالب است كه من همسرم را هنگام انتخاب بازيگران پيدا كردم، چون در آن فيلم هيچ نقشي براي او نداشتم. حالا ۳۰ سال از آن تاريخ ميگذرد و پولانسكي در فيلم «ونوس در پوست خز» دوباره نقش يك علاقهمند به بازيگري در تئاتر را به سينيه سپرده است. نقشي كه جاني تازه به دوران شغلي او بخشيده. آنها ديگر در پاريس زندگي نميكنند. خانهيي روستايي در ارتفاعات سوييس دارند. به دور از همه جار و جنجالهايي كه در گذشته زندگي پولانسكي را تحت تاثير خود قرار داده بود.
پولانسكي بعد از مرگ شارون تيت، گمان ميكرد ديگر نميتواند زندگي عادي داشته باشد اما سينيه هم خود تغيير كرد و هم رومن پولانسكي را تغيير داد. ابتدا در تريلر پركش و قوس پولانسكي با نام «ديوانهوار» در كنار هريسون فورد ظاهر شد، بعد شاه نقش فيلم كمدي سياه «ماه تلخ» را بازي كرد در «دروازه نهم» هم ظاهر شد و حالا در فيلم «ونوس در پوست خز» در فيلمي بازي ميكند كه تماما درباره بازيگري است و تلفيق زندگي و هنر. صحنه فيلم يك سالن تئاتر متروكه و غارمانند در محله شامپ اليزه پاريس است. جايي كه يك كارگردان تئاتر- با بازي ستاره سينماي فرانسه متيو آمالريك- از علاقهمندان بازيگري امتحان ميگيرد تا براي نقش اول زن نمايشنامهاش بازيگر انتخاب كند، نمايشنامهيي كه اقتباسي است از داستان «ونوس در پوست خز» نوشته لئوپولد زاخر مازوخ به سال ۱۸۷۰.
بيرون از سالن تئاتر باد و باران غوغا ميكند كه ناگهان كارگردان با غريبهيي عجيب روبهرو ميشود، زني كه انگار با بارانهاي سيلآسا از آسمان فرود آمده، درست مثل مري پاپينز ميماند كه حالا ميخواهد روش بازيگري متداكتينگ را به كار بگيرد. با آنكه به نظر ميرسد اصلا به درد بازيگري نميخورد و حتي اسمش هم در ليست متقاضيان نيست اما حسابي آمده سر صحنه ظاهر شده است. متن را كاملا حفظ كرده و اينكه اسمش هم درست با اسم قهرمان داستان و نمايشنامه يكي است هم به نظر تصادفي ميرسد اما بعدتر كه قضايا جلو ميرود ميفهميم هيچ چيز اتفاقي نيست. كل فيلم در همين صحنه تئاتر و باد و بازيگر پيش ميرود و به پايان ميرسد. پولانسكي فيلمش را بر اساس اقتباسي از نمايشنامهيي با همين نام نوشته ديويد اي ويز ساخته است. نمايشنامهيي كه درسال ۲۰۱۰ در نيويورك براي اولين بار روي صحنه رفت و با اقبال فراواني مواجه شد. پولانسكي ميگويد: «وقتي براي اولين بار نمايشنامه را خواندم با خودم فكر كردم چه متن فوقالعادهيي است، پيش از هر چيز طنز آن نظرم را جلب كرد و بعدتر به روحيه ضدمردانه آن و غنايي كه در پر و بال دادن به توهمات و تصورات دارد، توجه كردم. پولانسكي نمايشنامه اي ويز را نخستين بار زماني خواند كه در دوران جشنواره كن سا ل۲۰۱۲ در هتل اقامت كرده بود. پولانسكي به خاطر ميآورد كه درباره نمايشنامه با مدير برنامههايش جف برگ حرف زد و در جواب شنيد: «رومن فكر ميكنم راست كار خودت است.» پولانسكي «ونوس در پوست خز» را خيلي سريع ساخت. يك سال پس از اينكه براي اولين بار نمايشنامه را خواند، فيلم در جشنواره كن آماده نمايش بود. نقدهاي شورانگيز و مثبت فراواني بر فيلم نوشته شد. به خصوص بازي امانوئل سينيه مورد توجه همه قرار گرفت. او وقتي در فيلم بازي ميكرد، شبها هم براي بازي در نمايشنامه «بازگشت به خانه» نوشته هرولد پينتر روي صحنه تئاتر ميرفت.
فيلم پاييز گذشته در فرانسه اكران شد و جايزه بهترين كارگرداني را در مراسم سينمايي سزار براي پولانسكي به ارمغان آورد. پولانسكي پيش از اين براي فيلم «پيانيست» نخل طلاي كن و اسكار را نيز تصاحب كرده بود.
«ونوس در پوست خز» در بسياري از جهات ادامه منطقي دنياي آشناي پولانسكي است. زن و مرد در فضايي بسته و خفهكننده با يكديگر روبهرو ميشوند و بازي موذيانه برتريطلبي و گرفتن قدرت را پي ميگيرند. به هرحال اين فيلم كارگرداني است كه كارش را با فيلم «چاقو در آب» در سال ۱۹۶۲ آغاز كرده است. فيلمي كه در آن هم يك بازي سه نفره حسادت و بدبيني آغاز ميشود، آن هم زماني كه زوجي از مرد مسافري دعوت ميكنند كه در يك سفر دريايي همراهيشان كند. پس از آن هم فيلم «انزجار» در سال ۶۵ ساخته شد و كاترين دوندو در آپارتماني كه با خواهرش در آن زندگي ميكند تنها ميماند تا وضعيت رواني نامتعادلش كار را به خشونت و جنون بكشاند. از پنج دهه پيش تاكنون پولانسكي بارها و بارها شخصيتهايش را به جاهايي كشانده است كه درست مثل زندان آنها را احاطه ميكنند (بچه روزماري، مستاجر، خداي كشتار). در فيلم فوقالعاده «دوشيزه و مرگ»- بهترين فيلم پولانسكي در دهه ۹۰- سيگورني ويور يكي از نجاتيافتگان شكنجهيي سيستماتيك در كشوري فرضي در امريكاي جنوبي است و با مردي (بن كينگزلي) روبهرو ميشود كه گمان ميكند همان شكنجهگر سابق او است. اين بازيهاي رواني در ديگر فيلمهاي پولانسكي مثل «پيانيست»، «بن بست»، «نويسنده در سايه« هم تكرار شدهاند. پولانسكي قسمتي از تدوين فيلم «نويسنده در سايه» را زماني انجام داد كه بنا به دادخواست دولت امريكا در كشور سوييس زنداني شده بود.
روزنامهنگاران و منتقدان دوست دارند برخي ريشههاي چنين علاقهيي را به زندگي خود پولانسكي مرتبط كنند. زندگي و فرار از اردوگاه كار اجباري در كراكوف لهستان، قتل همسر اولش شارون تيت، فرار دائمي از دست قوه قضايي امريكا وخبرنگاراني كه هيچگاه او را راحت نميگذاشتند. پولانسكي ميگويد درباره پروندهيي كه در امريكا همچنان مفتوح است حرف تازهيي ندارد. در يك ايميل شخصي در سال ۲۰۰۹ از خانم سامانتا گمي ير عذرخواهي كرده ودر مستندي به نام خاطرات سينمايي در سال ۲۰۱۱ اين معذرتخواهي را عمومي كرده است. وقتي همه سعي دارند در گذشته پولانسكي كنكاش كنند خود او تمام تمركزش را متوجه آينده كرده است.
او ميگويد كه ۸۰ تنها يك عدد است، پس ۸۰سالگي هم نميتواند هيچ معناي بهخصوصي داشته باشد. بايد همچنان از گهواره تا گور كار كرد. همچنان كه كارهاي پيشتوليد آخرين فيلمش «دي» را شروع كرده و با نويسنده مورد علاقهاش رابرت هريس همكاري ميكند. همان نويسندهيي كه رمان «نويسنده در سايه» را هم نوشته بود. «دي» مخفف نام دريفوس است و داستان زندگي آلبرت دريفوس را تعريف ميكند. افسري كه در سال ۱۸۹۴ به اشتباه به خيانت محكوم شد و براي مجازات تا پايان عمر به جزيره شيطان تعبيد شد. حتي قرار بود اين پروژه پيش از فيلم «ونوس در پوست خز» كليد بخورد اما نشد وحالا هريس با گسترش تحقيقاتي كه انجام داده بود حاصل آن را در قالب يك كتاب تاريخي حجيم با نام «افسر و جاسوس» به دست انتشار سپرده است.
با آنكه بيش از يك قرن از ماجراي دريفوس ميگذرد اما پولانسكي معتقد است اين داستان هنوز به دوران ما كاملا مربوط است. او ميگويد رابطه موازي ميان حكومت و ارتش هنوز هم وجود دارد و البته نقشي كه رسانهها و روزنامهها در اين بين بازي ميكنند هم به همان منوال است. اما خود پولانسكي درباره اينكه مضموني دائما در فيلمها تكرار ميشوند، ميگويد: خودم از فيلمهايي كه در فضاي بستهيي ميگذرند بيشتر خوشم ميآيد تا فضاي گسترده و باز. عاشق فيلمهايي مثل هملت ساخته لارنس اولوير هستم و تاثير زيادي هم روي من گذاشته است.
دلم ميخواهد هميشه حس كنم ديواري پشت سرم وجود دارد و درباره بازنشستگي. پولانسكي ميگويد اصلا نميتوانم تصور كنم بازنشستگي چگونه خواهد بود. مثلا چه كار خواهم كرد وقتي بازنشسته شوم؟ باغباني. اصلا حرفش را هم نزنيد. وقتي كار ميكنم حالم خيلي خوب است. فكر ميكنم بهترين لحظات زندگيام، لحظاتي است كه مشغول كار هستم. فيلمسازي علاقه اصلي دوران جوانيام بود وهنوز اين علاقه با شدت تمام در من باقي مانده است. ميتوانم حس نجاري را درك كنم وقتي يك صندلي زيبا و راحت ميسازد. نفس كار براي من رضايتبخش است. مسيري كه به موفقيت ختم ميشود برايم مهمتر از خود موفقيت است.
ارسال نظر