چرا «مرغ سحر» در قلب و جانمان خانه دارد؟
دیماه سال۱۳۸۲ زلزله مهیبی بم را لرزاند و هزاران نفر جان خود را از دست دادند. شجریان برای کمک به زلزلهزدگان پا پیش گذاشت و با همکاری حسین علیزاده، کیهان کلهر و همایون شجریان، کنسرت «همنوا با بم» را برگزار کرد. در این کنسرت «مرغ سحر» با فرم متفاوتی اجرا شد.
محسن گودرزی - جامعهشناس: دیماه سال۱۳۸۲ زلزله مهیبی بم را لرزاند و هزاران نفر جان خود را از دست دادند. شجریان برای کمک به زلزلهزدگان پا پیش گذاشت و با همکاری حسین علیزاده، کیهان کلهر و همایون شجریان، کنسرت «همنوا با بم» را برگزار کرد.در این کنسرت «مرغ سحر» با فرم متفاوتی اجرا شد.
از سالها پیش، شجریان در کنسرتهای خود تصنیف مرغ سحر را به عنوان قطعه پایانی اجرا میکرد و سالیان طولانی این تصنیف پای ثابت برنامههای او بود.
در پایان کنسرت «همنوا با بم»، حاضران در سالن، تقاضا میکنند که شجریان این تصنیف را اجرا کند. این بار اما یک اتفاق تازه در کنسرت روی میدهد و این تصنیف با شکل تازهای اجرا میشود.
مثل همیشه، از گوشه و کنار سالن، چند نفر با صدای بلند میگویند مرغ سحر. رفته رفته این تفاضا فراگیر میشود و تعداد بیشتری به این جمع میپیوندند. بعضی از آنها به سوی صحنه هجوم میآورند و میخواهند از نزدیکترین فاصله شجریان را ببینند و با او در خواندن تصنیف همراهی کنند.
در آن سالها به تازگی موبایلهای دوربیندار به بازار آمده بود، افرادی که در جلوی صحنه تجمع کردهاند - و گروهی از کسانی که روی صندلیهای خود نشستهاند- با دوربین موبایل از این اتفاق هنری فیلم میگیرند.
هنوز اینترنت موبایل نیامده بود ولی تعدادی از افراد شماره تلفن یکی از عزیزان خود را میگیرند و مستقیم صدای شجریان را برای او پخش میکنند.
شور و هیجان جمعیت را در بر میگیرد، گروهی از شنوندگان با شجریان همخوانی میکنند و وقتی به آن بیت معروف تصنیف میرسند بخشی از جمعیت سالن همراه با شجریان از خدا و طبیعت و فلک میخواهند که شام تاریکشان را سحر کند.
فضای احساسی کل سالن را در بر میگیرد و تک تک حضار در این کنسرت چیزی را تجربه میکنند که پیش از آن سابقهای در کنسرتهای متعارف موسیقی کلاسیک یا سنتی ایران نداشته است. شجریان مانع همراهی جمعیت نمیشود و حتی وقتی که به مصرع معروف «ای خدا، ای فلک، ای طبیعت...» میرسد با حرکت دست دعوت میکند که با او همراهی کنند.
در موسیقی پاپ چنین الگویی رایج است اما تا آن زمان سابقهای از این نوع اجرا در موسیقی سنتی دیده نمیشود. موسیقی ایرانی- به خصوص موسیقی آوازی- هم به لحاظ محتوا و هم از حیث فرم به گونهای است که جای چندانی برای مشارکت شنوندگان نمیگذارد.
دو چیز است که این فرم را متمایز میکند. اول این که تصنیف مرغ سحر با عباراتی کلی مثل شبِ تاریک، ظلمِ ظالم، قفس، آزادی، بلبلِ پربسته و... به وضعیت معین و خاصی اشاره نمیکند ولی به خاطر همین کلی بودن، مخاطب میتواند آن را اعتراض به شرایط موجود تعبیر کند و آن را بیان حال خود بداند.
همین که شجریان این تصنیف را در کنسرتهای خود تکرار میکرد نشان میدهد که او این تصنیف را به تعبیرِ خودش، دردِ زمانه و اعتراض به شرایط میداند. دوم آن که تغییر در فرمِ اجرا، معنای تازهای را ایجاد میکند و شجریان از شنوندگان دعوت میکند که در ساختن این معنا مشارکت کنند.
برای بیان این تغییر از عبارت «خواننده/ شنونده» و «شنونده/ خواننده» استفاده میکنم. مقصودم از عبارت اول این است که خواننده نقش اصلی دارد و زبان شنونده میشود و اعتراض او را بیان میکند. منظور از عبارت دوم این است که خواننده مجالی ایجاد میکند که شنونده نیز به صدا در آید، همراه با خواننده شود و ترکیبی واحد را شکل دهند.
اگر در موقعیت اول، نوعی جدایی بین خواننده و شنونده وجود دارد و شنونده نقش منفعل دارد، در موقعیت دوم، شنونده فعال است و در کنار خواننده صاحب صدا میشود.
کنسرت هم نوا با بم
آثار شجریان در بیشتر موارد از پدیدهای صرفاً هنری فراتر میروند و دلالتهای اجتماعی سیاسی دارند. شجریان همواره در متن و زمینهای اجتماعی سیاسی فهمیده میشود. موسیقی او حتی آن هنگام که نوای عاشقانه سر می دهد، باز هم مستعد چنین تعابیری است.
در اغلب موارد، بحث از شجریان به نقشهای اجتماعی و سیاسی او کشیده میشود. کمتر میتوان نوشته یا بحثی را درباره شجریان پیدا کرد که از تفسیرهای سیاسی اجتماعی خالی باشد. در عین حال، این نکته را نباید از نظر دور داشت که آثار شجریان چنان تنوعی دارد که هر گروه یا سلیقه میتواند خود را در آن بیابد.
او در طول چندین دهه در فراز و نشیب تحولات فرهنگی اجتماعی با مردم بوده و آثارش ترجمان حالات و تجربههای متنوع اجتماعی است.
به خاطر همین تنوع آثار است که تقریباً هرکس میتواند تصویری را که دوست دارد، از او بسازد. دینداران، ربنا و مناجات او را میپسندند، دیگرانی اعتراض او را به شرایط برجسته میکنند، برخی او را شجریان «بیداد» و انقلابیون و میهندوستان، «ایران ای سرای امید» را ندای آرمانگرایی انقلاب میدانند، آنها که عارفند شجریان را در «ملکا ذکر تو گویم» مییابند و آنها که عاشقند، شجریانِ باباطاهر و شجریانِ «شب، سکوت، کویر»و این جریان ادامه دارد تا به «تفنگت را زمین بگذار» میرسد.
در همه این تجربههای متفاوت، شجریان زبانِ حال و نیازِ گروههای اجتماعی مختلف است. این وضعیت، موقعیت «خواننده/ شنونده» را تولید کرده یعنی خواننده زبانِ شنونده است. او در مقام سخنگوی گروههای اجتماعی، خواستها و آلام آنها را به زبان موسیقی بیان میکند.
در کنسرت «همنوا با بم» این موقعیت تغییر کرد و شجریان از شنوندگان میخواهد که در اجرای بخشی از تصنیف با او همراهی کنند. به ویژه در آن بخش از تصنیف که خصلت اعتراضی بارزی دارد.
جمعیت با خواننده همراه میشود. خواننده نیز این نقش خود را واگذار میکند و از دوگانه «خواننده/ شنونده» فراتر میروند و الگوی «شنونده/ خواننده» را بر میسازند. این بار شجریان و شنوندگان «یک صدا» میشوند، خواننده به جای این که صدای آنان شود، به آنان صدا میدهد.
جالب است که اجرای تصنیف مرغ سحر در کنسرتهای شجریان چنان جا افتاده بود که مخاطبان کنسرت تخطی از آن را حتی برای شجریان نمیپذیرفتند. شجریان چند سال بعد در کنسرت «غوغای عشقبازان» در دو شب اول، مرغ سحر را اجرا نکرد و به جای آن تصنیف دیگری را اجرا کرد؛ جمعیت هر چه درخواست کرد، مرغ سحر را اجرا نکرد. بخشی از جمعیت حاضر در کنسرت در حال ترک سالن، - شاید به اعتراض و گلایه- ترانه «یار دبستانی» را با هم خواندند.
شجریان در شبهای بعد تحت فشار تقاضای مردم «مرغ سحر» را اجرا کرد. این بار کل سالن با خواننده همصدا شد؛ کل جمعیت به خواننده تبدیل شد.
این بار خواننده تنها زبانِ بیانِ حال شنوندگان نبود بلکه شنوندگان خود به سخن درآمدند. این یک تحول مهم در فرم کنسرت موسیقی کلاسیک ایرانی است که گمان میکنم فقط در کنسرتهای شجریان روی داده است. این تغییر فرم به تدریج در کنسرتهای شجریان شکل گرفت.
یک احساس و نیاز عمومی وجود داشت که شجریان به آن امکان بیان موسیقیایی داد. تغییری که با نگرشهای سیاسی اجتماعی او هم سازگار بود و اگر دقیقتر بگوییم این همان دیدگاههای شجریان درباره زمانه خود است که با تغییر فرم بیان میشود.
از این رو، اگر خوانندهای بخواهد نقش او را ایفا کند، فقط اجرای مرغ سحر کفایت نمیکند، پیش از آن هنرمند باید در کنار و با مردم باشد و روح زمانه و آلام آنان در آثار وی بازتاب یافته باشد که بتواند چنین نقشی را ایفا کند.
چنین نقشی در طول زمان و به تدریج ساخته میشود آن چنان که تصنیف مرغ سحر هم در طول زمان و به تدریج به این شکل در آمد. این تغییر فرم را نمیشود فقط از دید هنری تحلیل کرد بلکه آن را باید در مسیر تحول زندگی و نگرش هنرمند در زمینه تغییرات اجتماعی دید؛ هنرمندی همصدا با مردم و همنوا با ایران.
این متن پیش از این در وبسایت انجمن جامعهشناسی ایران منتشر شده بود که به مناسبت درگذشت استاد محمدرضا شجریان در پنجره بازنشر شد.
نظر کاربران
بم و اون همه کمکهای مردمی که به دست سلبریتی های زمانه گم شد ولی جاودانه شدند