پایتخت ۳؛ روزهای بد را خورد
برزو نیک نژاد، نویسنده «روزهای بد به در» ، تاکید دارد که اگر این سریال در موقعیت دیگری روی آنتن می رفت و با «پایتخت ۳» مقایسه نمی شد، اقبال بیشتری پیدا می کرد؛ چون «پایتخت ۳» در واقع از قسمت ۳۱ شروع شد و نیاز به زمانی برای معرفی شخصیت ها نداشت.
روزنامه هفت صبح: برزو نیک نژاد، نویسنده «روزهای بد به در» ، تاکید دارد که اگر این سریال در موقعیت دیگری روی آنتن می رفت و با «پایتخت 3» مقایسه نمی شد، اقبال بیشتری پیدا می کرد؛ چون «پایتخت 3» در واقع از قسمت 31 شروع شد و نیاز به زمانی برای معرفی شخصیت ها نداشت.
برزو نیک نژاد که ماه رمضان 92، فیلمنامه سریال موفق «دودکش» را نوشته بود، نوروز امسال با نگارش فیلمنامه «روزهای بد به در» یک بار دیگر به میدان رقابت سریال های مناسبتی قدم گذاشت. ابتدا قرار بود این سریال توسط محمد حسین لطیفی کارگردانی شود اما با انصراف او از ساخت آن، نهایتا فیلمنامه به دست سعید آقاخانی افتاد و با توجه به نظرسنجی های مختلف توانست بعد از «پایتخت 3»، عنوان دومین سریال نوروزی را برای خودش ثبت کند. درباره تغییرات فیلمنامه بعد از واگذار شدن کار به آقاخانی، شباهت های میان آن با سریال «دودکش»، شخصیت «پرویز» با بازی هومن برق نورد، بالا بودن حجم اتفاق ها برای 15 قسمت و ... مسائلی هستند که با نیک نژاد در میان می گذاریم.
شما زمانی نگارش «روزهای بد به در» را شروع کردید که قرار بود محمد حسین لطیفی آن را کارگردانی کند. به دلیل شناخت زیادی که از شیوه سریال سازی لطیفی دارید، طبیعتا نگارش فیلمنامه برایتان راحت تر بود. بعد از اینکه به دلایلی ساخت این سریال به سعید آقاخانی واگذار شد، چقدر روی فیلمنامه تغییر به وجود آوردید؟
- سعی کردم یک مقدار فیلمنامه خودم را به کمدی سعید آقاخانی نزدیک کنم. شاید نگاه من با نگاه سعید آقاخانی متفاوت باشد اما قرار بود آن را برای او بنویسم. طبیعتا اگر لطیفی این سریال را می ساخت چون با جنس کمدی او بیشتر آشنایی داشتم بیشتر می توانستم کمک کنم. خیلی مشکل است که بخواهی کمدی دو نفر را به هم نزدیک کنی. به هر حال من هم اولین تجربه ام با سعید آقاخانی بود. همه تلاشم را کردم اما نمی دانم چقدر خوب از آب درآمده. دو ماه و نیم فرصت داشتیم و نهایتا با گپ هایی که با آقاخانی زدم ترجیح دادم رگه هایی از طنز آقاخانی هم در کار باشد. جنس کمدی من طوری است که از جامعه الهام می گیرم و دوباره به خود جامعه منتقل می کنم. به نظرم متفاوت ترین کار آقاخانی بود.
در «دودکش» گفتید می خواهید بدون یک قصه مشخص، فقط بخشی از زندگی روزمره چند نفر را به تصویر بکشید اما این اتفاق را در «روزهای بد به در» دنبال نکردید. سریال آقاخانی، در وهله اول، قصه داشت و مخاطبان منتظر بودند ببینند بالاخره عروسی سر می گیرد یا نه. نداشتن قصه در «دودکش»، تجربه خوبی برایتان نبود که تصمیم گرفتید این بار با یک قصه مشخص وارد نگارش فیلمنامه شوید؟
- من نیامده ام در تلویزیون تجربه کسب کنم. آمده ام کار درست بنویسم. بازخوردهای مردم را هم می گیرم و از آنها استفاده می کنم. خود شما خبرنگاران و منتقدان مدام می گفتید که چرا «دودکش» قصه ندارد؟ چرا نمی شود در یک خط تعریفش کرد؟ من همچنان نظرم بر این است که سریال های ما باید برود به سمتی که اگر تماشاچی، فقط یک قست از آن را دید، بتواند با همان یک قسمت ارتباط برقرار کند. ما نمی توانیم به مردم بگوییم که بنشینید از اول تا آخر همه قسمت های سریال ما را نگاه کنید. جدا از اینکه ما در مناسبت نوروز کار می کردیم و مردم بالاخره مدام در حال دید و بازدید بودند، در آمارگیری هم مشخص است که از روز چهارم و پنجم عید به بعد مردم تازه می گفتند «روزهای بد به در» را ببینید. از آن اول همه منتظر «پایتخت» و «کلاه قرمزی» بودند.
مسئله ای که این روزها خیلی درباره اش صحبت می شود شباهت فضا و حال و هوای «روزهای بد به در» با «دودکش» است. اتفاقا سعید آقاخانی هم اظهارنظری کرده و گفته به هر حال قلم برزو نیک نژاد اینطوری است و شباهت هم بین کارهایش دیده می شود و این اصلا بد نیست. شما خودتان تمایل دارید روی یک مسیر خاصی حرکت کنید؟
- نه، فکر می کنم شباهت «روزهای بد به در» و «دودکش» در چند مورد کوچک است. اتفاقا خیلی خوشحال شدم از این ماجرا که مردم هم «دودکش» یادشان مانده و «روزهای بد به در» را هم با دقت دیدند. به هرحال شما با نویسنده ای روبرو هستید که از دودکش تا روزهای بد به در خیلی شخصیتش عوض نشده. وقتی قصد من این است که برای سریال روی معضلات جامعه دست بگذارم، مگر چقدر می تواند متفاوت باشد. وقتی در ایران زندگی می کنیم و قرار است به معضلات ایران توجه کنیم، طبیعی است با شباهت هایی روبرو باشیم. فکر می کنم خودم ۳۰ سریال دیده ام که در آن اجاره خانه شخصیت اصلی به تاخیر افتاده.
منظور شباهت عینی بین قصه ها نیست. مثلا رابطه ای که بین مثلث برق نورد، بنفشه خواه و مهران غفوریان وجود داشت را می شود در ادامه رابطه مثلثی بین برق نورد، رستمی و بهنام تشکر در «دودکش» دانست.
- شما به نظرتان بین شخصیت مهران غفوریان با بهنام تشکر شباهتی وجود دارد؟ آنجا بهنام تشکر به دلیل شرایط جامعه و بیکاری که بهش خورده بود، آویزان فیروز است اما اینجا چنین وضعیتی وجود ندارد.
اصلا به جزئیات نقش ها کاری نداریم. مثلا رابطه ای که میان برق نورد و رستمی به عنوان دو برادر در دودکش وجود داشت اینجا دوباره بین برق نورد و بنفشه خواه تکرار شد.
- قبول دارم بالاخره این کل کل وجود داشت. شما می روی داخل یک خانه می بینی سه نفر با هم سر تماشای یک مسابقه فوتبال کل کل دارند. یادت می افتد که اتفاقا در خانه خود شما هم موقع تماشای فوتبال چنین موقعیتی وجود دارد. به نظرم نوع نگاه ها عوض می شود. شخصیت پردازی ها عوض می شود و اتفاق ها تغییر می کند. متاسفانه یا خوشبختانه خیلی از کارگردان ها متکی می شوند به فیلمنامه و از بداهه پردازی دست برمی دارند. به همین دلیل هم طبیعی است. شباهت زیادی به کار قبلی داشته باشد، ضمن اینکه من این فیلمنامه را در دو ماه و نیم نوشتم. باور کنیدکار سختی است ولی با اینحال از اتفاق روزهای بد به در راضی ام. مطمئنم آقاخانی همه تلاشش را کرده.
شخصیت پرویز «روزهای بد به در»، بخشی از ویژگی های رفتاری اش را از کاراکتر هومن برق نورد در «دودکش» گرفته بود و بخشی را هم از «دزد و پلیس» خود سعید آقاخانی. در واقع لحن حرف زدنش را از کاراکتر «داوودزی» گرفته بودت و بزرگ منشی و پختگی اش را از «فیروز» و حالا حرکت سرش را هم اضافه بر همه اینها داشت. موقع نوشتن شخصیت پرویز، چقدر تلاش کردید این شخصیت، به رغم داشتن تمام فاکتورهای یک کار کمدی و وام گرفتن از شخصیت های مختلف، کاری جدید و غیرتکراری از آب درآید؟
- اگر روی فیلمنامه نگاه کنید ما با یک شخصیت کاملا جدید طرف هستیم.
اما صدای این شخصیت، کاملا از کاراکتر «داوودزی» گرفته شده!
- این مال بخش اجراست.
پس یعنی شخصیت برق نورد، نوع حرف زدن و حرکات سرش، اصلا دست شما نبوده؟
- من به هیچ وجه در اجرای شخصیت ها دخالت نداشتم.
شما معتقدید که نوع روایت، اتفاق ها و رابطه بین شخصیت ها در دو سریال «دودکش» و «روزهای بد به در» کاملا از جنس زندگی روزمره است. با توجه به این مسئله، به نظرتان حجم اتفاق هایی که برای این افراد در این برهه زمانی کوتاه می افتد یک مقدار غیرمعقول نیست؟ ما در زندگی معمولی مان این حجم اتفاق پشت سر هم برایمان نمی افتد!
- بگذارید یک اتفاق را برایتان تعریف کنم. شب گذشته خیلی اتفاقی، به دلیل اینکه مزاحم داشتم، گوشی ام را خاموش کردم. دقیقا همان دیشب برایم اس ام اس می زنند که پدر مهران مهام به رحمت خدا رفته است. من ساعت یک بعدازظهر امروز گوشی را روشن می کنم و همه از من ناراحت که چرا تشییع جنازه نیامدی! شما می دانید که همین اتفاق می تواند در شرایط مشابه اتفاق بیفتد و حتی منجر به کدورت های زیادی شود. یک چیز بسیار ساده بعضی وقت ها به جاهای بسیار باریکی کشیده می شود. شما سرچ کنید در هفته چند نفر به آتش نشانی های تهران مراجعه می کنند به دلیل اینکه انگشتر داخل انگشتشان گیر کرده.
همه اینها قبول اما ما فقط یک هفته از زندگی این شخصیت ها را داریم می بینیم. مگر می شود توی یک هفته این همه اتفاق برای یک خانواده بیفتد؟
- فقط یک روز کافی است صندلی ام را بگذارم میدان تجریش و روابط آدم ها را ببینم. از تصادف گرفته تا دعوا و دزدی و عشق و تمام شدن بنزین و ... همه اینها را می بینم. وقتی قرار است اینها را به یک اثر نمایشی تبدیل کنم آنها را کنار هم می گذارم. مهم این است که من با این اتفاق ها می توانم لبخند روی لب مردم بیاورم.
منظورم این نیست که این اتفاق ها نمی افتد. اگر بخواهیم «روزهای بد به در» را به عنوان یک کمدی صرف نگاه کنیم، این حجم اتفاق، قانع کننده به نظر می رسد اما وقتی می گوییم برشی از زندگی واقعی یک خانواده است آن وقت نمی شود آن را پذیرفت.
- خیلی از این اتفاق ها مال عدم آگاهی خودمان است. نباید همه را هم گردن معضلات اجتماعی بیندازیم. وقتی با یک سریال مواجه هستیم هر کدام از این آدم ها نماینده بخشی از جامعه هستند. این یک قانون است که ما باید برای طنز بگذاریم و سعی کنیم وارد موقعیت هایی شویم که مفرح باشد. وقتی می خواهیم طنز بنویسیم و بخواهیم به کسی برنخورد و کسی دردش نیاید کارمان خیلی سخت می شود. واقعا مجبوری یک جور طنزی را کار کنی که می شود اسمش را گذاشت طنز پاک. رفتن سراغ این نوع کمدی، سخت تر از این است که بخواهی راجع به یک قاچاقچی بنویسی. غیر از قصه خطی که در روزهای بد به در داریم و می دانیم آدم هایمان چه کاره اند و قرار است چه کار کنند سعی کردیم در این مسیر از طنزهای موقعیت و کلام استفاده کنیم.
در دودکش ۳۰ قسمت زمان داشتید برای اینکه شخصیت ها را معرفی کنید و اتفاق ها را پیش ببرید اما اینجا برای روایت قصه و اتفاق ها فقط ۱۵ قسمت زمان داشتید. این برایتان سخت نبود؟
- فکر می کنم اگر یک روزی سازمان صداوسیما تصمیم بگیرد سریال های ۳۰۰-۲۰۰ قسمتی بسازد آن موقع حتما اتفاق های بهتری برای ما خواهد افتاد ولی به هر حال ما پذیرفتیم و در همان بستر هم قصه مان را گفتیم.
اما مثلا قصه سرایدار جدید و همسرش به اندازه سایر شخصیت ها باز نشد. در واقع زیاد نمی شد با آن خانواده ارتباط برقرار کرد.
- حرفتان را قبول دارم. به هر حال فرصت زیادی نداشتیم اما حتی برای اینکه این خانواده بیشتر شناخته شود، سکانس هایی فقط برای آن دو نفر به تنهایی هم گذاشتم. در واقع آنها یک اهرم فشاری بودند برای این خانواده. من حس می کنم برای ۱۳ قسمت کافی بود. این را هم باید بگویم دلیل اینکه اتفاق خاصی برای «روزهای بد به در» نیفتاد این بود که همزمان با «پایتخت ۳» روی آنتن رفت. ما سه سال است که داریم سریال «پایتخت» را می بینیم. قسمت اول سریال «روزهای بد به در» مساوی بود با قسمت ۳۱ «پایتخت». سریال مقدم واقعا سریال خوبی بود اما حسم این است که اگر این سریال همزمان با پایتخت پخش نمی شد. خیلی راحت تر می شد راجع بهش صحبت کرد. اگر روزهای بد به در را به عنوان یک سریال نگاه کنیم به نظرم پر از لحظات کمدی و طنز بود؛ طنزی که گاهی دردمان می گیرد.
نظر کاربران
خیلی مزخرف بود
پاسخ ها
مزخرف خوبه که برو بالاتر...ارزش دیدنو نداشت
خوبه خودتون اسمشو گذاشتید ( روزهای بد به در) خب پایتخت هم اونو و هم ( خوب بد زشت )که خیلی بی مزه و چرت بودن به در کرد.
خیلی مسخره بود،بازیگرا نقش های گذشته خودشونو تکرار میکردن
اکگر شما یه وقت دیگه میذاشتی مردم بیچاره از روی ناچاری مال شما رو شاید تماشا میکردند چون تلویزیون ما به جز این مزخرفا چیز دیگه ای نداره بازم خدا رو شکر پایتخت و کلاه قرمز بود امسال