درس های آمنه برای همه ما...
آمنه چگونه راضی به بخشش شد؟
داستان گذشتن آمنه بهرامي از قصاص مردي كه بهصورتش اسيد پاشيده بود (بهتر است بگوييم او را از زندگي ساقط كرده بود) تا چند روز نقل محافل بود و حالا دارد كم كمك فراموش ميشود. عدهاي خانم بهرامي را تحسين كردند و عدهاي هم در لفافه اظهارنظر كردند كه خيلي هم كار خوبي نكرده و هميشه هم بخشش كار خوبي نيست و...
داستان گذشتن آمنه بهرامي از قصاص مردي كه بهصورتش اسيد پاشيده بود (بهتر است بگوييم او را از زندگي ساقط كرده بود) تا چند روز نقل محافل بود و حالا دارد كم كمك فراموش ميشود. عدهاي خانم بهرامي را تحسين كردند و عدهاي هم در لفافه اظهارنظر كردند كه خيلي هم كار خوبي نكرده و هميشه هم بخشش كار خوبي نيست و...
در جامعهاي كه ارزشهاي اخلاقي مثل مهرباني و گذشت دارد آرام آرام تبديل به افسانه شاه و پريان ميشود، هركس، به هر ترتيب، به ما مردم كه حق تقدم همديگر براي عبور از چهار راه را هم به زور قبول داريم، نشان دهد كه ميشود از بزرگترين حقها هم گذشت، بايد دستش را بوسيد. آمنه بهرامي همان فرشتهاي بود كه آن ويژگيهاي فراموش شده آسماني را به ياد ما زمينيها آورد اما اين، فقط يك روي سكه است. روي ديگر اين سكه، نكتهاي است كه روانشناسان بر آن تاكيد دارند. آيا لازم است براي اينكه قانع شويم با مهرباني و ايثار و بخشش، زندگيمان شيرينتر ميشود، حتما به آسمان نگاه كنيم و به فرشتهها چشم بدوزيم؟
روانشناسان ميگويند نخستين كسي كه از رفتارهاي مثبت نفع ميبرد خود فرد است. يعني اگر كسي را ميبخشيم، قبل از اينكه به او لطف كرده باشيم بهخودمان لطف كردهايم. شايد اين را همه ما تجربه كرده باشيم. حس خوبي كه وقتي به يك مستمند كمك ميكنيم به ما دست ميدهد؛ يا حال خوبي كه پيدا ميكنيم وقتي سوار ماشينمان هستيم و به عابر پيادهاي كه دارد از خيابان رد ميشود فرصت عبور ميدهيم؛ يا انرژي مثبتي كه با لبخند همراه سلاممان وقتي صبح سر كارمان ميرسيم تحويل همكارمان ميدهيم... از همه اينها اول خودمانيم كه بهره ميبريم، پيش از ديگران. مطلب ورودي بخش روانشناسي اين شماره، درباره راهكارهايي است كه به ما كمك ميكند راحتتر ببخشيم. به عبارت ديگر، راهكارهايي كه به ما كمك ميكند بهخودمان بيشتر كمك كنيم.
سال ۱۳۸۳، آمنه كه دانشجوست متوجه ابراز علاقه و خواستگاري همكلاسياش ميشود. مجيد، همكلاسي دانشگاهش، ۴ سال از او كوچكتر است. آمنه به پسري كه گمان ميكند وجه مشتركي با او ندارد جواب رد ميدهد. مزاحمتهاي تلفني مجيد شروع ميشود. التماس ميكند و باز درخواست ازدواجش را مطرح ميكند. بعد از اين جوابهاي رد تهديدهاي پسر شروع ميشود.
۱۲ آبان ۱۳۸۳، تهديدهاي مجيد به واقعيت تبديل ميشود. آمنه در پارك روبهروي بيمارستان رسالت قرباني اسيدپاشي ميشود. مجيد براي روبهرو شدن با اين عشق نافرجام، 6 ساعت به كمين مينشيند. آمنه از محل كار به خانه برميگردد و در همان لحظه رسيدن به پارك، يك ظرف پر از اسيد كلريدريك به طرف صورت او پاشيده ميشود. درد و سوزشي كه فريادهاي آمنه را موجب ميشود، مردم را به طرف او جلب ميكند. آمنه به بيمارستان رسالت منتقل ميشود. حدود ۲روز بعد، مجيد دستگير ميشود و پس از اعتراف به اسيدپاشي، روانه بازداشتگاه ميشود.
آمنه چند ماه در بيمارستان بستري ميشود اما به خاطر شدت آسيب، اسيد روز به روز تاثير شديدتري روي چشم او ميگذارد. عمق سوختگيهاي پوستش هم روز به روز بيشتر ميشود. پس از چندماه، بالاخره با چشمهاي بسته و صورتي سوخته از بيمارستاني كه معتقد بود در حقش كوتاهي بسياري كردهاند مرخص ميشود.
در فروردين ۱۳۸۴، آمنه براي درمان به اسپانيا ميرود. پزشكان ميگويند كه تاخير مراجعهاش، باعث طولانيتر شدن روند درمان ميشود. چند عمل جراحي و پيوند روي پلك او انجام ميشود. چشم راست آمنه چندبار جراحي ميشود تا بعد از يك سال معالجه بتواند 35 درصد بينايياش را به دست بياورد. آمنه مدتي با كمكهاي دولت اسپانيا به زندگي و مداوا در بارسلونا ادامه ميدهد تا اينكه دولت اسپانيا كل هزينههاي درماني او را مشروط به درخواست پناهندگياش تقبل ميكند. آمنه به ايران برميگردد اما او پس از ۱۷ بار عمل جراحي، بالاخره چشم راست خود را هم از دست ميدهد و پزشكان به او تخليه چشم را پيشنهاد ميكنند.
كتابي در باره زندگينامه آمنه، با عنوان «چشم در برابر چشم» در آلمان منتشر ميشود. در آن كتاب از زبان آمنه نوشته شده كه هر شب، وقتي به رختخواب ميرود، به لحظه انتقام فكر ميكند؛ به لحظهاي كه با آرامش پيپت را به دست ميگيرد و چند قطره اسيد در چشمان كسي ميپاشد كه او را كور كردهاست. آمنه ميگويد: «بعد وقتي مجيد از خواب بيدار ميشود، از درد فرياد ميزند. درست مثل من كه هر روز صبح وقتي از خواب بيدار ميشوم، فرياد ميزنم.»
بعد از 4 سال دادگاه برگزار ميشود و به اتفاق آراي هيئت 3نفره قضات، مجيد به قصاص چشم پس از پرداخت تفاضل ديه و پرداخت ديه در مورد ساير قسمتهاي آسيب ديده آمنه محكوم ميشود. به حكم دادگاه قرار ميشود كه چشمان مجيد هم بهعنوان «قصاص» پس از بيهوشي با اسيد كور شود. اين حكم قرار بود ظهر روز شنبه ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۰ در بيمارستان دادگستري و با حضور چند پزشك متخصص چشم انجام شود. با وجود تاييد ديوان عالي كشور در آخرين ساعات مانده به زمان مقرر، حكم دادگاه اجرا نميشود. خبرگزاري فارس به نقل از يك منبع آگاه مينويسد: «دادگاه براي مرد اسيدپاش تنها قصاص حد بينايي را درنظر گرفتهاست و مواردي چون سوختگي پلك و تخليه چشم را لحاظ نكردهاست. در اجراي چنين احكامي اگر از سوي افراد خبره مشخص شود كه بيم بروز مشكلات ديگر به ساير بخشهاي بدن وجود دارد، قصاص انجام نخواهد شد.»
روزنامه روزگار در شماره شنبه ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۰ خبر داد كه آمنه بهرامي گفتهاست درصورت دريافت ۲ ميليون يورو از اجراي حكم «قصاص چشم در برابر چشم» منصرف خواهد شد. آمنه در مصاحبهاي با راديو فردا اعلام كرد كه اين پول را براي تامين آينده خود ميخواهد و بهرغم ۲ سال مهلتي كه داده كسي براي تامين نيازهاي او اقدام نكرده است. آمنه ميگويد براي اجراي اين حكم، به انتقام فكر نميكند: «من انسان كينهاي نيستم، در اين سالها دريغ از يك احوالپرسي و كمك از سوي خانواده مجيد. من در اين مدت به اين باور رسيدم كه اجراي اين حكم را براي خودم نميخواهم. ميخواهم اجراي حكم درس عبرتي باشد براي كساني كه ناجوانمردانه از اسيد استفاده ميكنند. وقتي حكم قصاص چشمهاي مجيد صادر شد، به من گفتند بيا تا حكم را اجرا كنيم؛ اما من گفتم بايد خبرنگارها هم باشند تا خبر اين قصاص به گوش كساني برسد كه ميخواهند با اسيد، زندگي ديگران را تباه كنند.»
يكشنبه، ۹ مرداد ۱۳۹۰، اجراي حكم قصاص حتمي ميشود اما در همان روز آمنه، مجيد را ميبخشد و پرونده صرفا از لحاظ جنبه عمومي جرم باز ميماند. آمنه خود در اينباره ميگويد:«در آخرين لحظهاي كه حتي آمپول بيهوشي را به مجيد موجدي تزريق كردند و برادرم آمد تا قطره اسيد را توي چشمهايش بپاشد، او زار زار گريه ميكرد و به من فحش ميداد، اما من در آخرين لحظه به برادرم گفتم كه بگذر. برادرم گفت چرا؟ من پاسخ دادم كه هرگز نميخواستم اين كار را بكنم.»
اختصاصی مجله اینترنتی برترین ها Bartarinha.ir
نظر کاربران
vaghean ta che had gozasht va ensaniyat AMENEH jan mitavanad bashad!!!!man be amenehafarin migoyam, va zahere oo har chi shodeh bashad ama darone on khili zibast ba ghalbi pak!! ama hamchin gozashti baraye man az hamchin ashkhasi khili sakhteh
پسره با خانوادش عجب آدمای پست و کثیفی بودن.
آیا آمنه با این بخشش کار درستی انجام داد؟
به نظر من و البته اکثر حقوقدانان مشکل از قوانین حقوقی و قضایی ماست.در ایران زمانی که جرم اتفاق می افتد در لحظه اول پای فرد آسیب دیده،یا در موراد منجر به قتل اولیای دم به وجود می آید.اینانند که میتوانند ببخشند و یا محکوم را به تصمیم دادگاه بسپارند.در این ماجرا اشکالات فراوانی هست. در نظر بگیرید خانواده ای را که عزیزی را در حادثه ای از دست داده، یا مانند مورد آمنه به نقص عضو غیر قابل بازگشت دچار شده.به غیر از فشار واقعا تحمل ناپذیر مرگ عزیز یا این نقص عضو، هر روز و هر ساعت باید شاهد عجز و التماس خانواده محکوم و البته اصرار هیات به اصطلاح"صلح و سازش"برای رضایت و گذشت باشند.تصور کنید در هر بار گشودن در خانه با قیافه التماس آمیز مادر یا پدری برخورد کنید که از شما تقاضای بخشش دارد،فقط به این دلیل که تتها شمایید که می توانید ببخشید.در حالی که جرم واقعا اتفاق افتاده.فردی از خانواده از دست رفته،یا عضوی حیاتی از بدن کسی که در تمام عمر در برابر چشم شماست. حال به چه دلیل شما باید ببخشید؟ به این دلیل که خانواده محکوم آرزو دارند که فرزندشان به زندگی طبیعی خود ادامه دهد، بی اینکه تاوان جرم را بپردازد و البته مساله ای که برای شما پیش آورده نیز به احتمال زیاد در گذر زمان از خاطر آنان فراموش خواهد شد !!!ین البته در صورتی است که شما از جانب خانواده محکوم تهدید نشوید!!!
یا تصور کنید شخصی را که برای بهره مند شدن از ارث،پدر و یا مادر یا برادر و خواهر خود را میکشد، با این تصور که تنها باز مانده خود اوست،و در این قتل شاکی خصوصی و به عبارتی "اولیای دم" وجود ندارد.حتی در صورت فاش شدن ماجرا تنها چند سال زندان انتظار او را خواهد کشید.
بیاییم و احساساتی نباشیم.در یک جامعه وقوع جرم مساله مهمی است.یعنی مسائلی مانند احساس امنیت افراد جامعه، مسائل فرهنگی و سیاسی، و حتی اعتبار یک جامعه در محافل جهانی با وقوع جرم به طرز بسیار بدی آسیب می بینند. این مساله ای مربوط به یک فرد نیست که بتواند ببخشد و یا نبخشد.این مساله مربوط به جامعه است و دستگاه قضایی در واقع باید نماینده مردم جامعه در مورد اتفاقاتی این چنینی باشد. این دستگاه قضایی است که تصمیم میگیرد، رای میدهد و رای را به اجرا میگذارد، و نه خانواده مقتول و یا شاکیان خصوصی.
ذکر این نکته به نظر لازم میرسد که:آمنه با این بخشش کار بسیار بزرگی انجام داد.دلیلی نبود که چشم سالم با ریختن اسید نابینا شود.اما بعد از این مرحله است که نه آمنه و نه مردم و نه دستگاه قضایی به هیچ عنوان نباید با این مساله کنار بیایند و به قول وکیل مجید:"ببخشند!!!" ما حق بخشش چنین مواردی را به هیچ عنوان نداریم.
امنیت تمام ما مردم ایران با چنین حوادثی در معرض تهدید جدی است. فقط به اخبار این چند مدت توجه کنید: چندین مورد اسید پاشی و قتل!!!و دقیقا چندین مورد بعد از بخشش آمنه !!! مشکل این است که بخشی اندک از جامعه ما هنوز زیر ساخت ها ، پشتوانه ها و ظرفیت کار بزرگی مانند بخشش آمنه را ندارد. همان طور که به گفته "طاهره"زن قربانی اسید پاشی در همدان:"مونا (اسیدپاش)به من گفت:دیدی آمنه بخشید؟تو هم مجبور میشوی که ببخشی!!! "
قانون باید در حد کمال اجرا شود.این که مجید و اشخاصی مانند او اشخاصی فاقد سلامت و ثبات روانی هستند که اکثرا در خانواده های نا متعادل و فاقد استیل (این در مورد مجید به خوبی روشن است)پرورش پیدا میکنند به خوبی روشن است.اما این که چنین افرادی به خود اجازه دهند که مرتکب جرم شوند و بعد در انتظار بخشش خانواده شاکی و جامعه(به نقل از وکیل متهم!!!) بمانند غیر قابل گذشت و چشم پوشی است
آمنه دخترم درک میکنم دختر خوبم میگویند توآسمونا اون بالا بالاها یکی هست که همیشه بوده وهست وخواهد بود.....
من معتقدم آدم های توی تیمارستان از نصف آدم های به ظاهر سالم که کنار ما در حال زندگی عادی شون هستند سالم ترند ...آمنه جان نباید می بخشیدی .....این حق تو و همه دخترای بدبختی بود که توی این جامعه نمی تونند به کسی نه بگن .....تو مسئول بودی ....
بدترین کار همین بخشش بود - چرا یه حکم قصاص درست و حسابی از طرف دولت واسه اسید پاشی تعیین نمیشه تا کسانی مثل آمنه از روی احساسات باعث ترویج این بی فرهنگی نشوند - به نظر من آمنه قبل از اینکه به خودش ظلم کنه به مردم مملکتش ظلم کرده - باید قصاص می کرد
امنه و اون پسر احمق هردو قربانی بی فرهنگی اجتماع هستن . واقعا باید بحال این فرهنگ بی فرهنگ گریست .
توی عربستان بخاطر یه دزدیه کوچیک دست قطع میکنند اونوقت تو ایران هی می بخشند
باشه ببخشید و نتیجش رو روز به روز ببینید
انقدر اسیدپاشی زیاد شده