بیماری های روانی مسری؟
در اروپا در قرن های ۱۴ تا ۱۷ میلادی، گاهی گروه هایی از مردم به ناگاه و بدون مقدمه دچار مشکلی عجیب می شدند؛ مثلا عده زیادی، گاه هزار نفر، شروع به حرکت های عجیب و غیرقابل کنترلی می کردند؛ آنها فریاد می کشیدند، آواز می خواندند و ادعا می کردند که توهماتی را تجربه می کنند.
مجله تندرستی: در اروپا در قرن های 14 تا 17 میلادی، گاهی گروه هایی از مردم به ناگاه و بدون مقدمه دچار مشکلی عجیب می شدند؛ مثلا عده زیادی، گاه هزار نفر، شروع به حرکت های عجیب و غیرقابل کنترلی می کردند؛ آنها فریاد می کشیدند، آواز می خواندند و ادعا می کردند که توهماتی را تجربه می کنند. این مشکل مردان، زنان و کودکان را هم درگیر می کرد. آنها تا وقتی که از خستگی از پا درمی آمدند به حرکت های خود ادامه می دادند.
سال 1374 میلادی، پایکوبی های دسته جمعی آلمان، یکی از اولین دفعات گزارش شده این اتفاق عجیب بود و همچنین همه گیری مشهور در سال 1518 در استراسبورگ گزار شد. آن زمان کسی نتوانست ماهیت این مانیای جمعی را کشف کند، معمولا نوازندگان با حضور در این جمع ها با نواختن موسیقی، سعی می کردند ذهن جمعیت را هدایت کنندو حملات را فرو بنشانند اما گاهی کار آنها تاثیر معکوس می گذاشت.
یکی از توجیهاتی که برخی در آن زمان می کردند این بود که این جنون های جمعی وسیله ای برای تسکین تنش ها و فراموش کردن درد فقر است، اما بعضی ها هم مسمومیت، آنسفالیت و تشنج را علت مشکل می دانستند.
خنده های عجیب و بی دلیل
در ۳۰ ژانویه سال ۱۹۶۲، در یک مدرسه دخترانه واقع در «کاشاشا»ی تانزانیا، حادثه عجیبی رخ داد؛ سه دختر شروع به خنده های بی مورد کردند که در کمال تعجب خنده آنها مسری شد و ۹۵ نفر از ۱۵۹ دانش آموز مدرسه که بین ۱۲ تا ۱۸ سال سن داشتند، شروع به خنده های طولانی بی علت کردند.
کسانی که مبتلا شدند بین چندساعت تا ۱۶ روز خنده می کردند، معلم ها درگیر نشدند اما دانش آموزان دیگر نمی توانستند روی درس هایشان تمرکز کنند. یک ماه و نیم بعد، دستور بسته شدن مدرسه داده شد. با بسته شدن مدرسه و بازگشت دانش آموزان به خانه شان، این مشکل عجیب، روستای «نشامبا» - روستایی که محل زندگی چند نفر از این دانش آموزان بود - را هم فرا گرفت.
در ماه های آوریل و می، مجموعا ۲۱۷ نفر در این روستا دوره های خنده های بی مورد را تجربه کردند. در ۲۱ می مدرسه بازگشایی شد اما در ماه ژوئن، مقامات مجبور شدند دوباره مدرسه را ببندند. در این ماه، همه گیری خنده به مدرسه متوسطه بوکوبا هم سرایت کرده و ۴۸ دختر دیگر را درگیر کرد. همهگیری دیگری هم در کانیانگراکا رخ داد و دو مدرسه پسرانه این منطقه بسته شدند.
در اکتبر ۱۹۶۵، در یک مدرسه در بلکبرن، چند دختر به طور ناگهانی از سرگیجه شکایت کردند که بعضی از آنها غش کردند. در طی چند ساعت، ۸۵ دختر دراین مدرسه با آمبولانس به بیمارستان مجاور برده شدند. علائم آنها شامل غش، ناله، به هم فشردن دندان ها، نفس نفس زدن و گرفتگی عضلات بود. بررسی های لازم انجام شد و هیچ نشانی مبتنی بر آلودگی غذایی یا هوایی پیدا نشد.
آن دسته از دخترهایی که کم سن و سال تر بودند، بیشتر مبتلا شده بودند اما آنهایی که سن بیشتری داشتند، علائم را به شکل شدیدتر و طولانی تری از خود بروزمی داند. پزشکان تشخیص دادندکه علت مشکل هیستری است و یک پیاده روی سه ساعته و ترس از همه گیری فلج اطفال، افراد را مستعد بروز چنین علائمی کرده است.
روح های شرور و حمله های غش!
موارد هیستری جمعی در کشورهای مختلف و در قاره های مختلف دیده شده است؛ از جمله در قاره آسیا و کشورهایی که چندان از ما دور نیستند. در مالزی در دهه های ۷۰ و ۸۰ میلادی، در دخترهای محصل و زنان جوانی که در کارخانه ها کار می کردند، به کرات حملات هیستری جمعی دیده شد که در فرهنگ محلی این باور وجود داشت که روح های شرور در آنها رخنه کرده اند! اما تحقیقات و بررسی ها نشان دادند که هیچ مشکل بدنی یا آلودگی در کار نیست و مشکل باز هم روانی است.
اولین موردگزارش شده از هیستری جمعی در ایران در سال ۱۳۶۵ در یک مدرسه دخترانه در استان کرمان بوده است؛ به طوری که افراد مبتلا به صورت حاد دچار اضطراب و نگرانی شده بودند. در سال ۱۳۷۱ و بعد از واکسیناسیون کزاز نمونه گیری از هیستری جمعی در ۲۱ دختر دانش آموز در یک روستا از استان کرمان گزارش شد. بعد از تزریق واکسن علائمی به صورت غش و صرع کاذب، لرزش، اختلال دید، سردرد، تعریق و سوزش دست در یکی از دانش آموزان بروز کرد و به دنبال آن ۹ دانش آموز دیگر نیز علائم مشابهی را تجربه کردند. مورد سوم در سال ۱۳۷۳ در روستایی واقع در اطراف یزد رخ داد.
در اردیبهشت سال ۱۳۸۱ در روستایی واقع در اطراف شهرستان سردشت استان آذربایجان غربی، بیماری ناشناخته ای شیوع پیدا کرد؛ بیماری از یک مدرسه راهنمایی دخترانه آغاز شد و شیوع آن فقط در بین جنس مؤنث بود که در مدت کوتاهی تعداد موارد به ۶۴ نفر رسید. مسئولان بهداشتی درمانی منطقه و استان تمام اقدامات لازم را با همکاری متخصصان مختلف منطقه ای و کشوری جهت شناسایی بیماری انجام دادند و سرانجام تشخیص احتمالی هیستری جمعی مطرح گردید و تایید شد.
بیماری روانی مسری است؟
معمولا ما انتظار نداریم که اختلالات روانی حالت مسری داشته باشند و در زمان کوتاهی یک جمع را درگیر کنند اما مورد هیستری جمعی که علاوه بر موارد مزبور، موارد بسیار متعدد دیگری هم از آن گزارش شده، خلاف این مطلب را نشان می دهد. هیستری یا به تعبیر درست تر اختلال تبدیلی، یکی از شایع ترین علل مراجعه به بخش های اورژانس است. این اختلال در زنان بیشتر دیده می شود و مبتلایان، بی حسی و مورمور شدن در اندام ها، کری، کوری، حرف نزدن و فلج عمومی بدن یا علائم حرکتی نیز شامل حرکات غیرطبیعی، اختلال در راه رفتن، ضعف عمومی، فلج، لرزش، تیکو حرکات پرتابی و تشنج های کاذب را از خود بروز می دهند اما همه این علائم و نشانه ها منطبق با هیچ بیماری بدنی خاصی نباید باشد. تشخیص کاذب بودن علائم با معاینه و تشخیص پزشک و رد علل بدنی صورت می گیرد.
استفاده از واژه «تبدیلی» برای این بیماری، از نظر فروید منشأ گرفته است؛ او عقیده داشت که اضطراب یک بیمار «تبدیل» به علائم فیزیکی می شود.
جنون مشترک
در این مقاله در مورد هیستری جمعی صحبت کردیم اما آیا بیماری های روانی دیگری وجود دارند که جنبه مسری یا مشترک داشته باشند؟
بله! یکی از این بیماری ها جنون یا سایکوز مشترک است که در پزشکی با واژه فرانسوی Folie 'a deux شناخته می شود. در این اختلال، علائم و باورهای هذیانی یک فرد به شخص دیگر انتقال می یابد. ممکن است بیشتر از دو نفر هم گرفتار بشوند که در این صورت از اصطلاحات دیگری برای اشاره به بیماری استفاده می شود.
نخستین بار یک روانپزشک فرانسوی در قرن نوزدهم، به این نوع گسیختگی اشاره کرد. مورد او زنی به نام مارگارت بود که همراه همسرش - مایکل - درگیر این مشکل شده بود؛ هر دوی آنها هذیان گزند و آسیب داشتند و باور داشتند که اشخاصی وارد خانه آنها می شوند، گرد و غبار پخش می کنند و کفش هایشان را می پوشند. در این جنون مشترک، ممکن است که اول بیماری در یکی شکل بگیرد و به دومی منتقل شود که در این صورت معمولا وقتی آن دو را از هم جدا نگاه می داریم، علائم در شخص دوم تخفیف می یابند یا اینکه ممکن است به طور همزمان باورهای هذیانی در ذهن هر دو شکل بگیرد و هر دو به صورت مشترک بر محتوای هذیانی هم اثر بگذارد اما یکی از جنبه های مشترک اکثر اختلالات روانپزشکی، کاهش عملکرد اجتماعی و کاری مبتلایان است.
به همین خاطر در طول تاریخ بسیاری به این فکر افتاده اند که با استفاده از یکسری مواد شیمیایی غیرکشنده، با ایجاد جنون موقت در سربازان و نظامیان دشمن، باعث آشفتگی آنها شوند.
در دوران معاصر و بعد از جنگ جهانی دوم هم آمریکا تحقیقاتی در این زمینه با استفاده از مواد توهم زا مثل LSD، آنتی کولیترژیک ها و داروهای خواب آور خاص انجام دادند ولی شواهدی مبنی بر استفاده و کاربرد عملی از این شیوه توسط آمریکا وجود ندارد.
در عین حال استفاده از اصطلاحات «هیستری» یا «هیستری جمعی» دهه هاست که منحصر به پزشکان و روانپزشکان باقی نمانده است و به دفعات توسط جامعه شناسان و کارشناسان سیاسی و روزنامه نگاران، البته با «بار معنایی و مفهومی متفاوت» هم مورد ساتفاده قرار می گیرد. آنها وقتی از توجیه رفتار بی منطق و نابخردانه جماعتی درمی مانند و مدل ها و تئوری های شناخته شده را در توضیح رویدادی ناکارآمد می بینند، به این اصطلاح پناه می برند. در عین حال گاهی هم در رسانه ها، زمانی که جمعی مردم به ناگاه یک خرافه را باور می کنند و این باور نادرست همگانی می شود، از این اصطلاح استفاده می شود.
درمان این اختلال چیست؟
یکی از مؤثرترین درمان ها توضیح و اطمینان بخشی پزشکی است؛ پر واضح است که در این قسمت آگاهی و اطمینان همراهان و خانواده بیمار نقش زیادی بازی می کند. پزشک باید به روشنی توضیح بدهد که این اختلال شایع است، منشأ بدنی ندارد، برگشت پذیر است و اینکه مبتلا، به تعبیر و تلقی جامعه یک فرد «روانی» نیست. ضمن اینکه باید پزشک توجه خاصی مبذول کند که مشکل جسمانی خاصی را از قلم نینداخته باشد و تشخیص اشتباهی انجام نداده باشد.
ثابت شده است که کار درمانی هم نقش مفید در درمان این بیماری دارد. درمان دارویی با داروهای ضد اضطراب و ضد افسردگی هم مفید هستند.
البته معمولا در کشور ما به خاطر تشریح نشدن این اختلال و عدم آشنایی توده مردم با بیماری، انبوهی از اقدامات، آزمایشات و تصویربرداری های بی مورد برای این بیماران انجام می شود و معمولا این بیماران دست آخر و از روی تصادف به روانپزشک، یعنی پزشکی که بیشترین کمک را می تواند به آنها بکند، مراجعه می کنند.
در این میان علاوه بر عملکرد ضعیف رسانه های نوشتاری و دیداری، دانش اندک جامعه، عدم ارجاع درست از سوی همکاران پزشک هم نقش زیادی دارد؛ خانواده بیشتر بیماران، مخصوصا قشر تحصیلکرده ما هم غالبا نمی توانند به خود بقبولانند که یک بیماری روانی می تواند به صورت نشان های جسمانی بروز کند؛ بنابراین مدت ها این بیماران از تخصصی به تخصص دیگر مراجعه می کنند.
ارسال نظر